واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: جنگ و تغيير در جغرافياي سياسي جهان - معصومه طاهري
مدتي است مسوولان سياسي برخي از كشورهاي جهان بالاخص ايالات متحده آمريكا، اسرائيل و... از احتمال حمله نظامي به ايران و تبعات آن صحبت ميكنند، اخيرا برلوسكني نخستوزير ايتاليا طي مصاحبهاي اظهار داشته: مباحث مرتبط با موضوع فوق تا حدي گسترش يافته كه برخي از اساتيد علوم سياسي در دانشگاههاي كشورهاي جهان به تحليل و تبيين موضوع پرداخته و به هر تقدير تا حدود زيادي خوراك مطبوعاتي تعدادي از رسانههاي غربي را فراهم ساختهاند. بديهي است اظهارنظرهاي مذكور موجب شد در ايران عكسالعملهاي نسبتا مشتركي را از سوي مسوولان و رسانهها شاهد باشيم و پاسخهايي ارائه شود.
در اين فرصت سعي ميشود ابتدا به اين پرسش كه آيا اصولا ميان جنگ و جغرافياي سياسي ارتباطي وجود دارد، پرداخته شود سپس روند و پروسه تاثيرات دو مقوله جنگ و جغرافياي سياسي بر يكديگر مورد تحليل قرار گيرد و در نهايت از مجموعه بحث نتيجهگيري شود.
رابطه جنگ و جغرافياي سياسي
تعاريف ارائه شده در رابطه با جنگ و دلايل وقوع آن تا حدود زيادي روشن است. برخي از ژئوپليتيسينها جنگ را ادامه جستوجو جهت راهحلهاي سياسي و ابزاري موثر در قبول و تثبيت خواستههاي يك نظام قدرتمند ميدانند با ذكر اين نكته كه مشخص نشده خواستههاي مذكور آيا از نظر نظام بينالملل مشروعيت دارند و يا صرفا از سوي قدرتي بزرگ تنها به پشتوانه امكانات و موقعيت تحميل ميشوند؟ مطالعه جنگهاي محدود و منطقهاي و محلي و جنگهاي نامحدود مانند دو جنگ جهاني اول و دوم نشان ميدهد كه برتريهاي يك كشور اعم از نظامي، اقتصادي، سياسي و... ابتدا در درون حوزه جغرافيايي محدود و در سطح ملي به سركوب و خاموش كردن نيروهاي مخالف خود پرداخته سپس در صورت ادامه برتري، مرزهاي فيزيكي را مورد تهاجم قرار داده و هر اندازه روحيه قدرتطلبي و حس اعتمادبه نفس و اطمينان از پشتوانههاي مادي و معنوي افزايش مييابد، تهاجم از مرزها به سمت سرزمينهاي مجاور گستردگي پيدا كرده و ديگر كشورها حتي غيرهمجواران از حملات نظامي و تبعات آن در امان نخواهند بود. مسلما درجات آسيبپذيري همانند موجهايي دايرهمانند به مركزيت كشور فوق گاه بر بخش عظيمي از جهان تاثيرات قابل ملاحظهاي ميگذارد، به عنوان مثال طي جنگ جهاني دوم زيادهطلبي و روحيه خاص هيتلر كه تحت تاثير ژئوپليتيسيني باتجربه و همبند دوره زندان و حبس در اوايل دهه 1920 به نام بود موجب شد ارتش نازي با دستور مستقيم هيتلر ابتدا به مرزهاي لهستان و فرانسه دو كشور همجوار آلمان هجوم آورد سپس دامنه تعرضات خود را تا قلب اتحاد شوروي سابق بسط و توسعه دهد. نبرد معروف استالينگراد در فاصلهاي نهچندان بعيد با شهر مسكو يادآور پايان يافتن اقتدار هيتلر در مصافي است كه با انگيزه ثابت كردن اين استدلال دترمينيستي مبني بر اينكه توسعه ارضي ايجاد قدرت ميكند آغاز شده بود. ابتدا موجهاي برخاسته از مركز بسيار قوي مينمودند به طوري كه تا سال 1945 و اندكي قبل از اختتام جنگ، مردم در شهرهاي كوچك و بزرگ آلمان از رفاه و آسايش نسبي و قابل قبولي برخوردار بودند لكن با زمينگير شدن ارتش اين كشور در عمق استراتژيك بري روسيه و سرماي بيش از حد و طاقتفرسا در اين منطقه، به كلي ورق جنگ به ضرر نيروهاي متحد و بهنفع متفقين برگشت و بهطور غيرمنتظرهاي تمامي شهرهاي آلمان بهخصوص شهرهاي مهم، آماج بمبارانهاي هوايي و مستمر درآمدند و هيتلر در نهايت به غير از خودكشي و از بين بردن خود راهي نداشت زيرا در شرايط فوق حتي درصد ناچيزي به نجات سرزمين آلمان اميد نداشت. نكته قابل تامل اينكه هاوس هوفر قبل از هجوم نازيها به خاك شوروي به هيتلر هشدار داده بود و او را از حمله به سرزمين سرسخت و پرمشكلي مانند شوروي منع كرده و پيشنهاد داده بود مبني بر اينكه لكن روحيه قدرتطلبي هيتلر آنچنان او را فريفته افكار خود كرده بود كه پند دوست قديمي خود را ناشنيده انگاشت و مرزهاي فيزيكي اتحاد شوروي را مورد تهاجم قرار داد و با مشاهده اولين نشانههاي شكست ابتدا فرزند هاوس هوفر كه درواقع همكار پدر و جغرافيداني سياسي بود به اتهامي واهي به قتل رساند و هاوس هوفر كمي قبل از اختتام جنگ و شكست قطعي هيتلر به دليل اطلاع از روحيه هيتلر همراه با همسرش در شهر آلمان خودكشي كرد و به زندگي خود پايان داد. در تاريخ ژئوپليتيك و جغرافياي سياسي همواره از سرگذشت اين دو يار قديمي كه يكي ژئوپليتيسين و جغرافيداني متبحر و از اولين پايهگذاران موسسه ژئوپليتيك مونيخ در دهه 1890 م به شمار ميرفت و ديگري اجراكننده سياسي قدرتطلبي بود كه از طريق سخنرانيهاي پرشور و تكيه بر تواناييهاي يك ملت به سوي وهميگرايي و خودبزرگبيني كشش پيدا كرده و محصول افكار آرمانگرايانهاش، كشته شدن ميليونها انسان بيگناهي بود كه نوعا ناخواسته به حيطه جنگ وارد شدند و تخريب و از ميان رفتن سرمايههاي مادي و معنوي ملتهايي بود كه بر له يا عليه به دليل حاكم شدن طرز تفكر مبتني بر ترادف توسعه ارضي و قدرت سياسي به ميدان مبارزه به طور مستقيم و يا غيرمستقيم وارد شده بودند. طي سالهاي اخير اقدامات سياسي و سپس نظامي صدامحسين رئيسجمهور وقت عراق عليه كشورهاي همجوار ايران و كويت ناشي از اوجيابي افكار مخرب و غلطي بود كه بر ديكتاتور خودراي عراق مسلط گرديد و خوشبختانه با دلاوريهاي آحاد مردم ايران لزوما ارتش اين كشور در پشت مرزهاي مشترك متوقف شد و در كويت به دليل اجماعي حدودا جهاني و ائتلافي سريع، ماشين جنگي صدام مجبور به عقبنشيني شد. بدينترتيب ميتوان از اين بخش اينگونه استنتاج كرد:
نتيجهگيري
جغرافياي سياسي به معناي تاثيرپذيري سياستهاي اعمالشده بر جغرافياي محلي، منطقهاي و فرامنطقهاي در شرايط فعلي نميتواند خارج از قالبها و محدودههاي قابلقبول عمل كند، آنچه مارشال مكلوهان در دهه 1960 به عنوان دهكده جهاني در قالب پيشبينيهاي آينده جهان ارائه كرد در سطح ارتباطات فيمابين ملتها از لحاظ فرهنگي بهطور كامل تحقق نيافته حتي از نظر اقتصادي مخالفتهاي مردمي در جهان از جمله در قاره اروپا موضوع تجارت جهاني را قابل تامل و تعمق كرده بنابراين نميتوان با بلوفزني و بهرهگيري از ديدگاههاي يكسويه و افراطگرايانه مسير حاكم بر جريانات جهان را با تحميلي جنگي ناخواسته تغيير داد و چنانچه اين اتفاق روي دهد به دليل ناكافي بودن دلايل و غيرمستدل بودن به طور ساختاري عمل نخواهد كرد و در حد تغيير و تحول در پوستههاي فوقاني باقي خواهد ماند؟ به تدريج با شكاف برداشتن لايههاي فوق به دلايل مختلف از جمله مقاومت و بيداري ملتها، اعتماد به نفس حاصل از پيشرفتهاي اقتصادي، استقلاليابيهاي سياسي، افزايش قابلتوجه سرعت انتقال در ارتباطات از طريق رسانهها در سطوح بينالمللي و منطقهاي و ... پوسته حاصل از تهاجم هر روز نازكتر و ضعيفتر ميشود و حاصل اين فعل و انفعالات، طولاني شدن دوره تهاجم و اضمحلال تدريجي نيروهاي مهاجم و از ميان رفتن سرمايههاي مادي و معنوي باارزشي خواهد بود كه جبرانآنها زماني طولاني و هزينههايي قابلملاحظه ميطلبد. بنابراين ادعاهاي ايالات متحده آمريكا، اسرائيل و... در قريبالوقوع بودن حمله نظامي به ايران را ميتوان در حد يك بلوف سياسي و نه بيشتر مورد مطالعه قرار داد و از طرف ديگر كشورهاي در حال توسعه لزوما بايد بهگونهاي تدوين استراتژي كنند كه به برخوردهاي رواني و جنگطلبانه هيچ قدرتي اجازه نشو و نما ندهند و زمينههاي تحريكپذيري را آمادهسازي نكنند؟ به هر تقدير كشورهاي پيشرفته جهان با هر دستاويزي به دنبال اهداف و منافع اقتصادي در جايجاي جهان هستند، اگرچه تاريخ ثابت كرده كه بهخصوص پس از دوره جنگ سرد قدرتيابي نامشروع در نهايت محكوم به فنا بوده لكن ضروري است با ديدگاهي تعمقگرايانه و نگاهي هشيارانه از منافع عمومي ملتها در كشورهاي در حال توسعه حضانت و حمايت انجام گيرد.
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
پنجشنبه 7 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 147]