محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840430745
پذیرش يوگا
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: چرا ما برای اعمال خویش نیازمند انگیزه هستیم؟ اعمال ما به چه نیتی رخ میدهد؟
مسلماً پاسخ به این پرسشها غامض و متعدد است.
هفت شاخص اصلی انگیزش در اینجا طرح شده است.
این هفت جنبه یا چاگراها که در سنسکریت به معنی چرخ درونی و روانی علوم باطنی که ریشههای آن در هند است معنا میشود. همانگونه که در پیوند با هفت غده درونریز اصلی بدن میباشند.
گرچه مواردی را میتوان یافت که کارکرد این عناصر رابطهای غیرمستقیم با عملکرد روانیشان پیدا میکند. این شاخصها هفتگانه و نحوه عملکردشان بدین شرح است.
چاکرای ریشه، Muladahara، غریزه بقا و امنیت.
۱. چاکرای جنسی، Svadhishthana، لذت بردن.
۲. چاکرای خورشیدی، Manipura، پانکراس، میل به کنترل و نفوذ.
۳. چاکرای قلب، Anahata، تیموس، عشق و همدلی.
۴. چاکرای حلق، Vishuddhi، تیروئید، رشد و اظهار وجود.
۵. چاکرای ابرو، (Agya (ajan، غده صنوبری، درک و بصیرت.
۶. چاکرای فرق سر، Sahasrara، هیپوفیز، یگانگی.
باز هم تکرار میکنم که این تقسیمات فرضی میباشند زیرا تمام کارها و اهداف ما ترکیبی از این انگیزهها در سطوح مختلف هستند.
میتوان سه چاکرای پائینی را که توسط کمبود و احساس نیاز انگیزانده میشوند و بر این پایه که کمبودی وجود دارد در یک دسته، و چهارتای بالائی که مثبت و متکی بهخود میباشند را در دستهٔ دیگری قرار داد. کیفیت انرژی در داخل و اطراف این چاکراها در auro (حال و هوای انسان) میتوان مشاهده کرد. اورا auru یک نیروی ضعیف الکترومغناطیسی است که جسم را با تمام جنبههای فیزیکی، عاطفی و معنوی ـ روانی دربرمیگیرد و احاطه میکند. مرکز چاکراها برای بهدست آوردن و خارج کردن انرژیهای مختلف منقبض و منبسط میشوند. مراکز چاکرای دیگری نیز مانند کف پا و پشت زانو وجود دارند که احساسی از طبیعت را میدهند و شخص را قادر میسازند که از زمین انرژی کسب کند و همینطور کف دستها که بهخصوص جهت بیرون دادن انرژی شفابخش مفید هستند. انرژیهای تمام مراکز چاکراها بهطور ممتد در حال چرخیدن و حرکت میباشند.
● غریزه بقا و امنیت
بنیادیترین انگیزه برای یک فرد و کلاً گونهای که تولیدمثل میکند، بقاست. آنهائیکه نتوانند تولیدمثل کنند از الگوهای ژنتیکی خود پیروی نمیکنند. بنابراین، تکامل فرآیندی است که در آن الگوهای ژنتیکی موجودات زنده را قادر به تولیدمثل و ماندگاری میکند که این الگوها بهطور طبیعی انتخاب شدهاند. در حالیکه دیگر الگوهائی که قادر به وفق دادن خود برای بقا نیستند میمیرند. همانطور که خواهیم دید، در انسانها انگیزههای مختلفی در کنار این غریزه وجود دارند، اما نمیتوان انکار کرد که غریزهٔ ما برای زنده نگهداشتن بدنمان بهمانند غریزهٔ جنسی هنوز هم بسیار قوی است.
فرآیندهای روانی تأثیر عظیمی بر آگاهی ما دارند بهویژه هنگامیکه موجود زنده فاقد اساسیترین نیازها مانند هوا، آب، غذا و کنترل دما باشد و یا وقتی که در معرض بیماری و یا خشونت قرار دارد. این تمایلات برای زنده و سالم نگهداشتن در مقابل تمام انگیزههای دیگر اولویت مییابند. تنها زمانیکه یک انگیزه بهشکلی افراطی قوی باشد میتواند جای این تمایلات بنیادی را بگیرد.
میزان و شدت عواملی که بقا را تهدید میکند متفاوت است هر چه این تهدیدها جدیتر احساس میشوند و نیاز به مقابله با آنها قویتر میشود. موجودات زنده با استفاده از گزینههای طبیعی روشهائی را برای درک خطرات و ارضای نیازهای اساسی خود بهکار میبندند.
در مورد انسانها به فراوانی موقعیتهای جدید ایجاد میشود که نیاز به آموزش و تمرین دارند. مانند اتومبیلها، کشتیها، قطارها، هواپیماها، موادشیمیائی، الکتریسیته، انرژی تابشی و غیره. ما باید به هشدارهای غرایزمان توجه کنیم، اما برای کارکردن با این وسایل و مقابله با خطرات احتمالی آنها باید آموزش ببینیم.
یک روش مهم که موجودات زنده برای درک خطر و ارضاء نیازها استفاده میکنند، تجربهٔ روانی درد و لذت است. درد یک هشدار بدنی است که هنگام پیش آمدن مشکل و بهعنوان یک بازدارنده در مقابل تکرار آن تجربه عمل میکند. در سوی دیگر لذت، تجربه رضایت از نیازهائی مانند خوردن یک غذای خوب، نوشیدن آب یا مایعات طعمدار، استراحت و روابط جنسی است. بهجزء رابطه جنسی، محرومیت گسترده از هر کدام از این نیازها و یا تنفس باعث افزایش درد میشود، تا زمانیکه به این نیاز پاسخ داده شود.
این فرونشاندن نیاز به درد داشتن، لذت بههمراه میآورد. بدین گونه غریزه اصلی بقا در تجربه لذت نهفته است. اما همانطور که در بخش بعدی خواهیم دید، طلب لذت میتواند بسیار بیشتر از غریزه اصلی بقا پیشرفت کند.
نیاز به امنیت عبارت است از احساس آرامش نسبت به بقا. بدینسان امنیت یک احساس روانی برپایهٔ ارزیابی ذهن ما از موقعیتمان است. برخی میلیونرها که در بین ملتی با قویترین ارتشی دفاعی زندگی میکنند، احساس ناامنی میکنند زیرا نگران تغییراتی هستند که ممکن است اتفاق بیافتند. در حالیکه مرتاضهائی که هیچ پول یا دارائی ندارند ممکن است احساس امنیت کاملتری کنند زیرا معتقدند که اگر تلاش آنها خالصانه باشد خداوند بهواسطهٔ روح انسانها همهچیز را برایشان تأمین میکند.
هرکس باید دائماً با موضوع بقا رویارو شود و گامهائی را بردارد تا طبیعت بدنش را فعال نگهدارد. درک و احساس ما از امنیت خود و راههائی که برای تأمین آنچه که نیاز داریم انگیزهٔ اصلی ما را در زندگی میسازد و پایهای برای دیگر انگیزههاست. اگر ما مطمئن باشیم که میتوانیم بهخوبی نیازهای بقای خود را تأمین کنیم، بعد از آن میتوانیم انرژی خود را برای انگیزههای سطح ”بالاتری“ که به آن انگیزهها افزوده میشود، اختصاص دهیم. کسیکه اساساً ناامن است دائماً در حال نگرانی و تقلا برای تأمین امنیت این نیاز است رویکرد به امنیت معمولاً با توجه به این عقیده که اگر سایر اهداف ما تحقق یابند ایمنتر هم خواهیم بود، با انگیزههای دیگر در هم آمیخته میشوند.
● نیاز به لذت
هنگامیکه نیازهای اساسی زندگی پاسخ داده شدند، بسیاری از مردم رو بهسوی لذت، تفریح و خوشی میآورند. اینها شامل: یافتن مکانهائی برای آرامش و استراحت، غذاها و نوشیدنیهای خوشمزه، سرگرمی، تفریح، ورزشها، هنرها، معاشرت، عشق و استفاده از مواد روانگردان مانند کافئین، نیکوتین، الکل و دیگر موادمخدر میشوند.
لذت میتواند جسمی، عاطفی، فکری و روحی باشد. برای مثال رابطه جنسی را در نظر بگیرید. لذت زیاد از تجربه شهوانی آنقدر قوی است که در مقابل آن هر چیز دیگری رنگ میبازد. بهنظر میرسد که احساس عاطفی عاشق بودن، آگاهی را به یک سرزمین عجایب از افسون و رؤیا میبرد. ارتباط در یک رابطه عاطفی میتواند آنقدر نزدیک و قابل درک شود که دو ذهنیت به یکی مبدل شود. این وحدت میتواند سرمستکننده و متعالی باشد. کلمات فقط میتوانند اشارهای به پوستهٔ این تجربیات استثنائی جالب داشته باشند.مشکل لذت این است که ماندگار نیست. معمولاً هر چه لذت بیشتر باشد مدت آن کمتر است. لذتهای جسمی به سرعت دلزدگی میآورند. لذتهای احساسی گذرا هستند. وقتی لذت کمرنگ میشود از تمنای دوبارهٔ آنها رنج میکشیم. لذتهای فکری و روحی آنقدر پیچیده و ظریف هستند که بسیاری از مردم یا اشتیاقشان را نسبت به آنها از دست میدهند یا دائماً ناراضی هستند. به این دلیل که تحمل لذت کار سختی است، لذت بهطور ناگسستنی به نیاز وابسته است. بهدنبال لذت گشتن به معنی نیاز است و نیاز ما در رنج کشیدن است زیرا ما چیزی را میخواهیم که نداریم. این خواستن، یک نوع احساس گرسنگی یا از ته دل خواستن یا تهی بودن است. ممکن است لذت بدون اینکه ما بخواهیم به سراغمان بیاید اما برای بسیاری از مردم این لذت، در واقع آن چیزی است که نمیخواهند، اما میبینند و آنچه را میخواهند نمییابند. این خواستن، یک نوع احساس گرسنگی یا از ته دل خواستن اما تهی بودن است. ممکن است لذت بدون اینکه ما بخواهیم به سراغمان بیاید بنابراین انسانها وقت خود را صرف تلاش برای بهدست آوردن چیزهائی میکنند که میخواهند، چیزهائی که معمولاً فراتر از نیازهای آنها برای بقاست.
در اینجا کلید موفقیت جداشدن است. اگر ما خود را بهطور احساسی به نیازهای خود به یک نتیجه حتی اگر ما آنچه را که احساس میکنیم به آن نیاز داریم، بهدست میآوریم، پس از مدتی لذت آن تدریجاً از دوام میافتد، و خود را به درد روانی ناشی از احساس کمبود چیزیکه به آن نیاز داریم شکنجه ندهیم، میتوانیم از تلاشمان برای رسیدن به هدف لذت ببریم. لذت مانند هر چیز دیگری، با این آگاهی که متعلق به زمان حال است، تجربه میشود. این زمان حال، شامل خاطرات گذشته ما و یا خیالبافی برای پیشامدهای آینده میشود. ما میتوانیم از رؤیاها و خاطراتمان لذت ببریم، اما مشکل ما با این نیاز آنجا آغاز میشود که میخواهیم آن خاطرات و رؤیاها را در زمان حال تجربه کنیم، در حالیکه این امکان وجود ندارد. تناقض موجود میان نیاز ما و واقعیت باعث میشود تا رنج بکشیم. اگر چه ما از خاطرات و تصورات به خاطر آنچه هستند لذت میبریم، اما از چیزی که در واقعیت وجود دارد لذت میبریم یا از درد تمنا رنج میبریم. ما میتوانیم تلاش کنیم که از تکرار خواهشهای خود لذت ببریم یا اینکه میتوانیم خود را از آنها جدا کنیم و توجه خود را به چیز دیگری معطوف کنیم. خواهش، تنها یکی از سطوح انگیزش است و میتواند ارتقاء یابد.
● میل به کنترل و نفوذ
نارضایتی در بهدست آوردن لذت، غالباً مردم را تحریک به تلاش برای کنترل بیشتر پیشامدهای زندگی میکند. امنیت شخصی نیز فاکتور دیگری در قویتر کردن انگیزه جاهطلبی است. امنیت و لذت، نیازهای اولیه و دغدغههای اولیه خود بنیادی هستند. تصمیمگیری در زمینه پاسخگوئی به این نیازها و آرزوها توسط خودآگاهی ما انجام میشود. خودبنیادی از ما درخواست میکند. سپس ما آگاهانه تصمیم میگیریم که چه کنیم. خودآگاهی باید بین این نیازهای سطح پائین و انگیزههای سطح بالا تعادل ایجاد کند. برای مثال، خودآگاهی موظف است به مسائل اخلاقی توجه کند و اجازه ندهد که خودبنیادی تمام خواستههایش را مانند یک حیوان ابراز کند.
بنابراین کنترل شخص توسط خودآگاهی انجام میشود. خودآگاهی اهداف، آرمانها و راههائی که رسیدن به آنها را انتخاب میکند. سپس شخص با استفاده از تمام استعدادهای سودمندش، تلاش میکند تا شرایط رسیدن به آن اهداف را میسر کند. جاهطلبی، به ابزار رسیدن به هدف بدل میشود. اهداف میتوانند در هر سطحی از انگیزش باشند؛ تلاش برای کنترل بر مسئله موفقیت یا شکست متدهای استفاده شده متمرکز است. هدف جاهطلبی، نائل شدن به هر چیزی است که انسان تصمیم میگیرد انجام دهد. ارزیابی این موفقیتها و شکستها، عزتنفس شخص را میسازد. این موقعیتی است که خود وارد عمل میشود. هم بهعنوان خود من (آگاهی از خود) هم بهعنوان یک آگاهی مشروط از احساس ما نسبت بهخود ـ درک از خود یک چیز ذهنی است، افراد مختلف معیارهای مختلف هم دارند. عزتنفس هم به این که یک معیار چقدر دست بالا گرفته شده و هم اینکه ما احساس میکنیم که چقدر با معیارها تناسب داریم مرتبط است. مقایسههائی که شخص با استفاده از این معیارها، انجام میدهد نشان میدهد که او احساس برتری یا حقارت میکند.
معمولاً کسیکه احساس برتری میکند سعی میکند بر دیگران تسلط داشته باشد یا حداقل نمیخواهد تحت نفوذ دیگران قرار گیرد، در این حال کسی که احساس حقارت میکند سعی میکند که رضایت دیگری را جلب کند و از کمک آنها استفاده کند. هردوی این نگرشها میتوانند فریبکارانه و غیرمسئولانه باشد. اصولاً قضاوت، تعادل و مسئولیت، میتواند در فهمیدن توازن واقعی و جایگاه هر شخص مفید باشند، حتی اگر شرایط یکطرفه باشند. هرکس مسئولیت کنترل خود را برعهده دارد و هرگونه اختیار اعمال که به دیگران داده شود یا انتخابی است و یا تجاوز به آزادی دیگران.
تأثیر متقابل میان قدرت و کنترل میتواند تعارضات زیادی را بهوجود آورد. اگر شخص به آزادی دیگران احترام نگذارد، با تلاش بیهوده در کنترل اوضاع، باعث پرخاشگری میشود. تشویق و تنبیه برای این استفاده میشوند که افراد را در شرایطی قرار دهند که برای بهدست آوردن چیزی تلاش کنند و از چیزهائی نیز بترسند. در بهکار گرفتن افراد میتوان به هر سطح از انگیزش متوسل شد و از آن بهعنوان ابزار کنترل استفاده کرد. در این روابط میتوان بهکار گیرنده بهعنوان کسیکه بهکار گرفته میشود نیز نگاه کرد.
میتوان از میل به کنترل و نفوذ بهعنوان یک کمبود یاد کرد، این کمبود میتواند امنیت، لذت یا ارزش باشد. بنابراین، تلاشمان بهشدت وابسته به امنیت و نیازمان است. این سه سطح اولیه انگیزش عموماً بیشترین درد، رنج و مشکل را باعث میشوند. در عین حال اگر بهخوبی نیازهایشان برآورد نشود، تجربهٔ سطوح بالاتر، مثبت و خودشکوفائی انگیزش را بسیار سخت میکند. وقتی این سه سطح پائینی بهخوبی ارضاء شوند و توازن یابند، آنگاه ما یک پایهٔ محکم برای پیشرفت بهسوی نیازهای مسابقه جاهطلبی داریم و میتوانیم روی عشق، اظهار وجود درک کردن و برتری داشتن تمرکز کنیم.
● عشق و دلسوزی
قلب از جهات مختلف مرکز بدن و سطوح آگاهی ماست. در قلب نیروی زندگی سیستم بدنمان میتپد. من به عشق، که پایهٔ تمام این فلسفه است، نه فقط بهعنوان انگیزهٔ مرکزی زندگی انسان نگاه میکنم بلکه آنرا مهمترین و مقدسترین انگیزه نیز میدانم. در بخش اول از عشق بهعنوان یک اصل مقدس بحث شد. در اینجا ما به عشق بهعنوان یک انگیزه نگاه میکنیم و در بخش بعدی در مورد عشق بهعنوان احساس بحث میکنیم.در حقیقت تمام انگیزهها ریشه در عشق دارند، خواه عشق به زندگی (بقا)، عشق به لذت، عشق به قدرت، باشد و یا عشق ورزیدن به عشق، اظهار کردن و احساس یگانه بودن. ما در اینجا به عشق بیقید و شرط و یا عشق به خاطر عشق نگاه نمیکنیم، نه به عشق به چیز دیگر. اگر چه هر کس برای بقا نیاز به عشق و توجه دارد، به عشق برای اینکه احساس خوبی داشته باشد، نیاز دارد، و تلاش میکند که با اعمال قدرت توسط دیگران دوست داشته شود، اما انگیزهٔ عشق بدون قید و شرط، عشق ورزیدن بهخود و دیگران است. عشق واقعی به معنی توجه به دیگران است به همان اندازه که به خودمان توجه میکنیم. در ابراز عشق به این شکل ما کاری نمیکنیم حتی اگر طرف مقابل به این عشق پاسخی ندهد. قلب لبریز میشود و روح عشق ما را با یک لذت باطنی پر میکند. ممکن است تفکر صحیح به چیزهائی که در عوض دریافت میکنیم فکر کند اما عشق از این ملاحظات جداست. یک کلید این است که ما میتوانیم دیگران را به همان اندازه دوست داشته باشیم که خود را دوست داریم چون چیزی که ما میتوانیم به دیگران دهیم، مقدار عشقی است که به خودمان داریم. بنابراین عشق از ما شروع میشود و تا خارج از وجودمان گسترش مییابد. وقتی ما به خودمان توجه میکنیم، این توانائی را مییابیم که به دیگران نیز توجه کنیم.
دلسوزی و همدلی ما را قادر میسازند که حس کنیم دیگران، مانند خودمان، چه مشکلی دارند وقتی به اینصورت با دیگران احساس همدلی کنیم، نمیتوانیم عاشق آنها نشویم. زیرا هیچ چیز طبیعیتر و خودجوشتر از عشق نیست. آگاهی از خود میتواند از خود شخص فراتر رود و تبدیل به آگاهی از دیگران شود. وقتی مشکلات شخصی ما متعادل و کنترل شدند ما میتوانیم آگاهی خود را با استفاده از عشق و دلسوزی گسترش دهیم. عشق به فردیت و آزادی دیگران احترام میگذارد، همانطور که ما میخواهیم به آزادی خودمان احترام گذاشته شود. بنابراین ما در عشق برای آن شخص نقش بازی نمیکنیم و اختیار آن شخص را از چنگش در نمیآوریم، بلکه او را بدون قید و شرط دوست داریم. بدین ترتیب ما به آنها بهطور معنوی عشق میورزیم، بدون توجه به اینکه ما یا آنها چه میکنیم. این عصاره معنوی صداقت است. در عملِ توجه کردن، عشق یک هارمونی میان روشی که آنها دوست دارند با ایشان رفتار شود و روشیکه ما دوست داریم با آنها رفتار کنیم، برقرار میکند. این عشق هم به آزادی ما و هم به آزادی آنها احترام میگذارد. بدون توجه به این انتخابهای شخصی، عشق بهصورت نیروی تغذیهکننده برای بالابردن لذت و نیتهای خوب باقی میماند.
عشق و دلسوزی پایههای دوستی، اجتماعی بودن و معاشرتهای مختلف انسانها هستند. سازمانهای اجتماعی، رسمی و غیررسمی ما را قادر میسازند که یکدیگر را بهعنوان شخص یا گروه دوست داشته باشیم. در هم ریختن آگاهیهایمان به ما اجازه میدهد که به هم عشق بورزیم و عشق خود را ابراز کنیم. عشق یک توصیف مثبت است که بهوسیلهٔ آن آگاهی ما میتواند خود را از دلمشغولیهای شخصیمان جدا کند و بدینگونه هشیاری و لذت را گسترش دهد.
● رشد و اظهار وجود
انگیزهٔ رشد روانی توسط تجربه کردن چیزهای جدید و اظهار وجود، یک گرایش طبیعی زندگی است و بر پایهٔ کمبود نیست بلکه یک توصیف مثبت از روح است. روح ماجراجوئی، بازی، هنر، سلیقه و غیره غیرارادی و غیرقابل سد شدن در وجود انسانها هستند. زندگی کردن یعنی اینکه رشد کنیم و خود را اظهار کنیم. اظهار وجود نه بهعنوان یک نیاز و نه یک کمبود در نظر گرفته میشود؛ زیرا اگر یک راه اظهار وجود بسته باشد، ما بهراحتی راه خود را تغییر میدهیم. وابستگی به یک نوع بهخصوص از اظهار وجود نیاز به آن لذت خاص را نشان میدهد. اما ادامه رشد که ما را مجبور به اظهار وجود از نوعی دیگر میکند معمولاً ما را از این رکود خارج میسازد.
ما با تمام وجود و آگاهی خود اظهار وجود میکنیم. اما صدا و دیگر ژستها که با دست و صورت میگیریم مهمتر هستند. اظهار وجود برای دیگران توصیف میکند که ما که هستیم. لبخندها، دستدادنها و در آغوش گرفتنها، عشق و لذت ما را به دیگران انتقال میدهند. انسانها گویاترین موجودات روی زمین هستند، زیرا ما محیط اطرافمان را متناسب با اهدافمان تغییر میدهیم. ما موسیقی، هنر، معماری، تئاتر، رقص، صنعتها، ورزشها، تکنولوژی و غیره را خلق میکنیم تا اظهار کنیم که چه کسانی هستیم و چگونه میخواهیم زندگی کنیم. ما، چه کودک، چه بزرگ فقط برای لذت بردن بازی میکنیم و بدون هیچ انگیزهٔ دیگر، اگر چه دیگر انگیزهها میتوانند خود را در این فعالیتها دخالت دهند.
خلاقیت عصاره این سطح از انگیزه است. ما تجربیات زندگیمان را با اظهار وجود خلق میکنیم. حتی بهدنیا آوردن و بزرگکردن بچهها که یکی از خلاقترین فعالیتهاست، یک نوع کشش برای اظهار وجود خودمان و ژنمان است. هنرها و فعالیتهای نمایشی، چه ورزشها باشند، چه سرگرمیها، صنایع یا هنرها معمولاً توسط اظهار وجود انگیزانده میشوند. به هر حال، گوش دادن و نگاه کردن غیرفعال به دیگران، اظهار وجود نیست زیرا اظهار وجود، مثبت و فعال است اگر چه اینگونه مشاهده کردن میتواند بفهماند و یک آمادهسازی برای اظهار وجود باشد.
روح ماجراجوئی غالباً وادار میکند که به بیرون برویم و سیاحت یا مسافرت کنیم و یا یک چیز جدید را امتحان کنیم. اظهار وجود میتواند یک رهائی خوب برای بحران، عصبانیت، ناراحتی و لذت بیش از حد باشد؛ بهخصوص بهوسیلهٔ گریه کردن یا خندیدن. اینها و دیگر احساسات ناشی از آسودگی خیال میتوانند بسیار درمانگر و متعادلکننده باشند. افرادیکه در جامعه مدرن زندگی میکنند تمایل دارند بیشتر از آنچه در جامعه بازده دارند، از جامعه استفاده کنند؛ که باعث طمع ورزیدن، استثمار، کشمکش و غیره میشود. ابراز وجود راهی برای تشریک خود و زندگی بعدی در مورد درک کردن، جنبهٔ درونی را توصیف میکند. هر دوی اینها مهم هستند، و یک جریان ممتد و متعادل در درون و بیرون بسیار در خودشکوفائی مؤثر است.● درک و بصیرت
ارسطو میگوید: همهٔ مردم طبیعتاً دوست دارند که بدانند، او همچنین تفکر را متعالیترین فعالیت انسان میداند. طبیعت ذهن، بهدنبال فهمیدن و دانستن است. مسلماً انسانها معقولترین موجودات روی زمین هستند. اگر چه فرآیندهای غریزی بهطور ممتد در ناخودآگاهی یا خودبنیادی رخ میدهند، اما بیشتر کارهای مهم و بزرگ انسانها آگاهانه و توسط خودآگاهی بر پایه درک ذهن از اوضاع انجام میشود. ما تبدیل به مخلوقاتی شدیم که بیشتر آگاه هستند تا غریزی، درک از محیط و آگاهی از خودمان بسیار مهم هستند.
ما از دریافتههای خود استفاده میکنیم تا به نیازهای اساسی، امیال و آرزوهای خود دست یابیم، به همان اندازه هم برای دانستن بهترین راه توجه به دیگران و ابراز خود، اما ما تصمیم میگیریم که یاد بگیریم، مشاهده کنیم، فکر کنیم و حقیقت هر چیز را به خاطر خودش درک کنیم. ذهن انسان بهغیر از هنگام خواب ندرتاً استراحت میکند در حالیکه ناخودآگاهی انسان در آن زمان (هنگام خواب) هم برای تصمیمگرفتن در مورد طرحهای مختلفی کار میکند. حتی نظر بخشیدن آگاهانه ذهن بهوسیلهٔ دعاها، مدیتیشن یا تمرینات روحی با هدف بهدست آوردن بصیرت روحی با هدف بهدست آوردن بصیرت روحی انجام میشوند. بنابراین حرکت ذهن برای فهمیدن مجازاً ادامهدار است. همانند ابراز وجود، این انگیزه را هم نمیتوان متوقف کرد فقط میتوان مسیرش را از یک موضوع به موضوع دیگر تغییر داد.
ذهن بهدنبال فهمیدن محیط تظاهری جهان، فرآیندهای داخلی آگاهی خودمان و رابطه بین ایندو است. همانگونه که در بخشهای بعدی خواهیم گفت، خودآگاهی، استعدادهای مختلفی را برای رسیدن به هدف خود استفاده میکند، مانند درک احساسی، حافظه، تصور، احساسات، رونکاوی و استدلالات ترکیبی و شهود. تمام این فرآیندها داخل آگاهی ما اتفاق میافتد و به استثناء اندامهای حسی که در حال کارند و نسبتاً مستقل از رفتار بیرونی ما هستند.
کنجکاوی، امتحان کردن، اکتشاف، یادگیری، تحقیق کردن، تحصیل کردن، اندیشیدن، سؤال کردن و تفکر تماماً جستجو برای فهمیدن هستند. ما بهدنبال دانش و بصیرت هستیم، نه فقط به خاطر نیازهای جسمانی یا خواستهها یا حتی جاهطلبی دنیوی بلکه بهدلیل اینکه خودِ خودآگاهی، تحرک و گسترش آگاهی است. انگیزه تجربهاندوزی توسط ابراز وجود، موادخام را به ما میدهد، که با استفاده از آنها ذهن به درک بهتری از زندگی دست یابد. طبیعتاً برخی از مردم انگیزه بیشتری برای یادگیری نسبت به دیگران دارند. شناخت بهصورت جمعی گسترش مییابد: هرچه بیشتر بدانیم، دوست داریم بیشتر بدانیم. بنابراین، تحصیلات، چه رسمی یا غیررسمی، انگیزه فهمیدن را تشویق و ترغیب میکند، در حالیکه جهد و تلاش روحی حس جستجو برای بصیرت را میانگیزد.
● یگانگی و برتری
در هر حال، انگیزه روحی فراتر از بصیرت فکری میرود. چاکرای فرق سر در رأس سر یک کانال مستقیم بین روح مجسم و روح تحتالشعاع قرار دهنده است. ما عموماً توسط چاکرای قلب بهخوبی با دیگران ارتباط برقرار میکنیم اما چاکرای فوقانی ما را قادر میسازد که انرژیهای روشنگر روح را از بین ببریم تا بتوانیم یگانگی را با تمام چیزها و سطوحش تجربه کنیم و همینطور بتوانیم آگاهی خود را ارتقاء دهیم و به قلمروهای بالاتری از روح در یک تجربه متعالی برسیم.
با هماهنگ کردن خود با روحمان که در همه جا حاضر و واقف به همه چیز است، ما یک جریان روحی را که توسط تعالی دادن دستهبندیها و جدائیها ما را به همه چیز متصل میکند، تجربه میکنیم. وقتیکه احساسی، فکری، شهودی و روحی آن تجربه کنیم. چون این تجربه فراتر از جدا شدن از نفس (خودآگاهی اینکار را انجام میدهد) میرود، این یگانگی نمیتواند برای استثمار، امیال یا امنیت بهکار میرود. برای تجربه کردن این تفوق، شخص باید خود را از آن انگیزهها خالی کند. به هر حال، یگانگی، عشقمان، ابراز وجودمان و بصیرتمان را با استفاده از آگاهی بیشتر معنوی، بهبود و تعالی میدهد.
تعالی روح، که برخی مواقع سفر روح نیز نامیده میشود، عبارت است از فرآیند حرکت دادن آگاهیمان به سمت روحمان، هنگامیکه روح متعالی است و از ما محافظت میکند، میتوانیم از هر چیزی که قابل دانستن است آگاه شویم و میتوانیم آگاهی خود را به هر سطح از آزمودگی برسانیم که برای وجود و احساسات خود از بین ببریم بلکه باید در تفکرمان نیز چنین کنیم. اگر چه بیشتر مردم معمولاً از این مسئله آگاه نیستند اما کانال تعالی همیشه قابل دسترس و آماده است فقط به این دلیل که ما روح هستیم حتی زمانیکه آگاهانه از آن مطلع نیستیم. تجربه کردن این یگانگی وجودمان برای مردم سخت است زیرا بهصورت متافیزیکی بر آگاهی مخلوق ذهن مقدم است؛ چیزی نیست که بخواهیم آنرا درک کنیم، اما وجود خود درککننده است، در حقیقت منبع درک و درک کردن است.
ما میتوانیم آگاهی خودمان را روی این متمرکز کنیم که یک روح یگانه شویم، چون روح در هر چیزی وجود دارد، ما میتوانیم این فرآیند را با تبدیل شدن به کسیکه همه چیز دارد شروع کنیم. با خلاص شدن از دوگانگی ذهن، بهنظر میرسد که که یک جریان روحی ما را با خود میبرد. این بهوسیلهٔ نیروی اراده بهدست نمیآید.
ما در عوض باید بخواهیم که با این تجربه حرکت کنیم چون میتوانیم آنرا به اراده خود متوقف کنیم. تعالی یعنی رها کردن آگاهی مشروطمان و به استقبال تجربیات بزرگتر رفتن، یگانگی که تجربه میشود، تمام مفاهیم معنوی و توصیفات در حال خلسه خود را خدائی میکند. بنابراین انگیزش نهائی انسان، یکی شدن با خداوند است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 263]
-
گوناگون
پربازدیدترینها