واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: چهره
چهرهاش سپيد، اما نمكين بود.
انس گفته است: آفريدگار هر پيامبرى فرستاد گلچهره بود و... پيامبر شما (حضرت محمد (ص)) خوشچهرهترين آنان بود.
عربهاى بياباننشين همواره با ديدن سيمايش مىگفتند: «سوگند به خداوند، اين رخساره انسانِ دروغگو نيست.»
چهرهاش گِرد بود.
زير لب پايينش خال داشت.
پيشانى
پيشانىاش بلند،
ابرو
ابروانش، به هم پيوسته بودند؛
اما باريك و كشيده.
چشم
سياهى چشمانش پُررنگ بود.
چشمانش درشت بودند.
بينى
بينياش كشيده و باريك بود
دندان
دندانهاى پيشين او به گونهاى متناسب از يكديگر فاصله داشتند و از سپيدى مىدرخشيدند.
آراستگى
مىفرمود: لباسهاى خود را بشوييد؛ موهاى خود را كوتاه كنيد؛ مسواك بزنيد؛ آراسته و پاكيزه باشيد؛ زيرا يهوديان چنين نكردند و زنانشان زناكار شدند.
به آينه يا آب مىنگريست و موهايش را شانه مىزد.
افزون بر آراستگى براى همسرانش، براى دوستانش نيز خود را مىآراست.
عايشه مىگويد: ديدم در پياله آبى كه در خانه بود خود را مىنگرد و موهايش را مرتب مىكند و مىخواهد نزد دوستانش برود. بدو گفتم: پدر و مادرم فدايت باد! تو پيامبر و بهترين آفريده هستى، به آب مىنگرى و خود را مىآرايى؟
حضرت فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بندهاى نزد دوستانش مىرود، خود را بيارايد.
تنپوش خود را نيكو كنيد؛ لوازم خود را سامان دهيد؛ آنچنان كه در ميان مردم به سانِ خال، آشكار باشيد.
خوردن
عايشه مىگويد: «شكم پيامبر (ص) هرگز سير نشد.» منظور عايشه، «آكندن شكم از غذاست»؛ به گونه مردمان عادى كه بر سر سفرههاى رنگين تا به حلقوم مىخوردند و معده را سنگين كنند. اين چنين خوردنى، بدن را مىفرسايد، بيحالى و خوابآلودگى و تنبلى مىآورد، حال نيايش را از آدمى مىربايد و...
خوشبويى
اگر كسى از راهى كه او گذشته بود مىگذشت، از بوى خوش باقى مانده در فضا مىفهميد رسول گرامى از آنجا عبور كرده است. اگر بر سر كودكى دست مىكشيد، بوى خوش دستش بر موى كودك مىماند. عطرى را كه بدو هديه مىدادند رد نمىكرد.
مىفرمود: بهترين بندگان خدا آنهايى هستند كه... خوشبويند.
در خانه
در خانهاش، خجولتر از دوشيزگان بود؛ از اهل خانه نه غذايى مىطلبيد و نه علاقهاش به خوردنيها را ابراز مىكرد. اگر غذايش مىدادند مىخورد؛ آنچه مىدادند مىپذيرفت؛ و آنچه نوشيدنى مىدادند مىنوشيد؛ چه بسا خود براى خوردن و نوشيدن برمىخاست.
در خدمت كارهاى خانه بود و در تكه تكه كردن گوشت با اهل خانه همكارى مىكرد.
بيشتر دوخت و دوز مىكرد.
چون به منزل مىآمد، وقت خود را به سه قسمت تقسيم مىكرد: بخشى براى خدا؛ بخشى براى خانواده و بخشى براى خود.
آن ساعت را كه به خود اختصاص داده بود، بين خود و مردم تقسيم مىكرد. ابتدا خواص را به حضور مىپذيرفت، و بعد هم با عموم ملاقات داشت. در نتيجه، آن ساعت هم كه خاص خود آن بزرگوار بود، در اختيار ياران و اصحابش قرار مىگرفت.
درِ خانه را خود باز مىكرد. گوسفندان را نيز مىدوشيد.
به خانوادهاش غذاى خوب مىداد.
راه رفتن
با يارانش كه راه مىرفت، اصحاب پيشاپيش او مىرفتند و او در پى آنها. مىفرمود: پشت سرم را براى فرشتگان بگذاريد.
خوشش نمىآمد ديگران پشت سرش حركت كنند؛ اما دو طرف او راه مىرفتند.
چون راه مىرفت، به اين طرف و آن طرف نگاه نمىكرد.
وقتى راه مىرفت، گامهايش را محكم از زمين برمىداشت ]مانند برخى نمىخُراميد].
با وقار گام برمىداشت. قدمهايش كشيده و سريع بود؛ بدون اين كه شتابى در رفتنش مشاهده شود... .
بردبارى
بزرگترين شاگردش ـ امام على (ع) ـ او را «بردبارترينِ مردمان» معرفى مىكند؛ زيرا محمد پيشواست و بردبارى براى رهبر، امرى ضرورى است؛ آن هم رهبرى كه رنج جهل ميلياردها انسان عصر خود و سدههاى بعد را بر دوش خويش تاب مىآورد. آن حضرت بردبارترين مردمان بود.
انس مىگويد: ده سال خدمتش را كردم؛ نه هرگز دشنامم داد و نه كتكم زد؛ نه مرا از خود رانْد و نه به رويم اخم كرد. گاه در كارى كه دستور فرموده بود سستى مىكردم، سرزنش نمىكرد و اگر كسى از خاندانش نكوهشم مىكرد، مىفرمود: رهايش كنيد. اگر مىتوانست انجام مىداد.
مىفرمود: آدمى با بردبارى به مقام انسان روزهدارى مىرسد كه شبها را به عبادت مىگذراند.
عبدالله، پسر مسعود، مىگويد: پيامبر سفارش فرموده بود: كسى از شما نزد من از يارانم بدگويى نكند؛ دوست دارم با دلى بيدغدغه از نزد شما بروم. روزى مالى نزدش آوردند. آن را تقسيم كرد. شيندم دو نفر با هم صحبت مىكنند. يكى از آنان به ديگرى مىگويد: قسم به خداوند، نيت محمد از اين تقسيم، خدا و روز رستاخيز نبود!
نزد پيامبر رفتم و گفتم: شما فرمودى كسى از يارانم بدگويى به من نرسانَد، [اما] من شنيدم فلانى و فلانى چنين حرفى زدند.
رخسارهاش سرخ شد و فرمود: رهايش كن. حضرت موسى بيش از اينها آزار ديد، اما تاب آورْد!
بزرگوارى
بزرگوارترين فرد قبيله خود بود.
امام على (ع) در نهجالبلاغه مىفرمايد: پس به پيامبر پاكيزه ... اقتدا كن كه ... مايه فخر و بزرگى است، براى كسى كه خواهان بزرگوارى است.
هرگز به خاطر خودش از كسى انتقام نگرفت.
با نوشيدنى افطار مىكرد و غذاى سحرش هم نوشيدنى بود.
انس مىگويد: پيامبر گاهى شربتى مىخورْد كه هم افطارش محسوب مىشد و هم سحرش. چه بسا آن نوشيدنى شير بود و يا شربتى كه در آن نان خيسانده مىشد. شبى آن را براى رسول خدا مهيا كردم. پيامبر دير كرد. گمان كردم منزل يكى از دوستانش دعوت است. آن را خوردم. پس از ساعتى پيامبر آمد. از بعضى همراهانش پرسيدم جايى افطار كرده يا دعوت بوده است. گفتند: نه افطار كرده و نه جايى دعوت بوده است. آن شب را به گونهاى گذراندم كه فقط خدا مىداند؛ از اين اندوه كه پيامبر آن شربت را بخواهد. اما او آن شب را گرسنه خوابيد و گرسنه [روز بعد] روزه گرفت. تا اين لحظه نيز درباره آن سخنى نگفته و چيزى نپرسيده است.
حقگرايى
در شادمانى و خشم، جز حق نمىگفت.
حق را اِعمال مىكرد، گرچه [در ظاهر] به ضرر خودش يا دوستانش بود.
هنگامى كه در اقليت قرار داشت و وارد شدن حتى يك نيرو در اردوگاهش سرنوشتساز بود، از او خواستند از مشركان براى سركوب مشركان ديگر يارى جويد، نپذيرفت و فرمود: از مشرك كمك نمىطلبم.
به يارانش توصيه مىكرد: سخن حق را از هر كه شنيدى بپذير، گرچه دشمن بيگانه باشد؛ و ناحق را از هر كس شنيدى نپذير، گرچه دوست نزديك[ات] باشد.
اگر پاى حقى در ميان مىآمد، ديگر كسى را نمىشناخت و احدى را ياراى ايستادگى در مقابل آن عزيز نبود، تا آن كه آن حق را يارى كند.
بر دسته شمشيرش نوشته شده بود: ... حق را بگو، گرچه [در ظاهر] به زيان تو باشد.
فروتنى
امام على (ع) فروتنى او را چنين بازگو مىكند:
محبوبم محمد (ص)، پاى شتر را خود مىبست، خود به حيوانات علف مىداد، با دستش گوسفند را مىدوشيد و بر لباس و كفش وصله مىزد. يارانش جلوى پايش برنمىخاستند؛ زيرا مىدانستند اين كار را دوست نمىدارد.
چيزى را كه از بازار مىخريد، خود به خانه مىآورد. مىفرمود: از فروتنى آن است كه آدمى خرسند باشد [و نه ناگزير] كه [اگر لازم شد] پايين مجلس بنشيند و به هر كسى مىرسد سلام كند.
مىفرمود: پنج رفتار است كه تا هنگام مرگ آنها را ترك نخواهم كرد: غذا خوردن روى زمين [مفروش]، سوار الاغ بيپالان شدن، بز را با دست خود دوشيدن و به بچهها سلام كردن ... .
هر گاه سواره ره مىسپرد، اجازه نمىداد كسى پياده همراهش بيايد. مىخواست او نيز سوار شود، اگر نمىپذيرفت مىفرمود: جلوتر برو و در جايى كه مىخواهى منتظر باش. من نزد تو مىآيم.
مىفرمود: كسى فروتنى نكرد، جز آن كه خداوند او را بالا بُرد.
همواره مىفرمود: اى مردم! مرا برتر از مرتبهام ندانيد؛ پروردگار پيش از آن كه مرا پيامبر قرار دهد، بنده ساخته است.
مسلمان و يهودياى به يكديگر دشنام مىدادند. مسلمان گفت: [قسم] به كسى كه محمد (ص) را بر جهانيان برگزيد. يهودى گفت: [قسم] به كسى كه موسى را بر جهانيان برگزيد.
مسلمان بر سر خشم آمد و به يهودى سيلى زد. يهودى نزد پيامبر آمد و او را از ماجرا باخبر كرد. حضرت، مسلمان را فراخواند و ماجرا را از او پرسيد. مسلمان به سيلى زدن اعتراف كرد. پيامبر (ص) فرمود:
مرا بر موسى (ع) برترى ندهيد. مردم در رستاخيز بيهوش مىشوند. من نخستين كسى هستم كه به هوش مىآيم. پس موسى را مىبينم كه كناره عرش را گرفته است. نمىدانم آيا او جزء افرادى است كه بيهوش شدند و پيش از من به هوش آمده است، يا از كسانى است كه خداوند او را از بيهوش شدن معاف كرده است.
روزى براى شستوشوى خود بر سر چاهى رفت. «حذيفه» پسر «يمان» لباس او را نگه داشت و او را از چشم مردم پوشاند تا شستوشويش به پايان رسيد. سپس حذيفه مشغول شستوشو شد. پيامبر (ص) لباس او را نگه داشت و او را از چشم مردم پوشاند. حذيفه نپذيرفت و گفت: پدر و مادرم به فدايت، اى فرستاده خدا! اين كار را نكن.
حضرت از پس دادن لباس سرباز زد و فرمود:
هيچگاه دو نفر با هم همنشين نشدند، جز آن كه كسى كه با دوستش مهربانتر است، نزد پروردگار محبوبتر است.
هر كسى كه نعمتى دارد، در معرض حسادت است؛ جز فروتن.
مىفرمود: در ستودن من از اندازه تجاوز مكنيد؛ آن چنان كه مسيحيان در مورد عيسى (ع) كردند. همانا كه بنده خدايم. درباره من بگوييد: بنده و رسول خدا.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 394]