تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):زراعت در زمين هموار مى رويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دل هاى متواضع...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

خرید تجهیزات دندانپزشکی اقساطی

خانه انزلی

تجهیزات ایمنی

رنگ استخری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1799213053




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به هنگام تولد پيامبر،شياطين از رفتن به آسمانها ممنوع شدند


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: هنگام تولد پيامبر،شياطين از رفتن به آسمانها ممنوع شدند

ولادت پیامبر اکبرم (ص)

عموم سیره‏نویسان اتفاق دارند که، تولد پیامبر گرامى در عام الفیل، در سال 570 میلادى بوده است. زیرا آن حضرت به طور قطع، در سال 632 میلادى در گذشته است، و سن مبارک او 62 تا 63 بوده است. بنابراین، ولادت او در حدود 570 میلادى خواهد بود.
اکثر محدثان و مورخان بر این قول اتفاق دارند که تولد پیامبر، در ماه «ربیع الاول» بوده، ولى در روز تولد او اختلاف دارند. معروف میان محدثان شیعه اینست که آن حضرت، در هفدهم ماه ربیع الاول، روز جمعه، پس از طلوع فجر چشم به دنیا گشود، و مشهور میان اهل تسنن اینست که ولادت آن حضرت، در روز دو شنبه دوازدهم همان ماه اتفاق افتاده است. (1)

مراسم نامگذارى پیامبر اسلام

روز هفتم فرا رسید.«عبد المطلب‏»،براى عرض سپاسگزارى به درگاه الهى گوسفندى کشت و گروهى را دعوت نمود و در آن جشن با شکوه،که از عموم قریش‏دعوت شده بود،نام فرزند خود را«محمد»گذارد.وقتى از او پرسیدند:چرا نام فرزند خود را محمد انتخاب کردید،در صورتى که این نام در میان اعراب کم سابقه است؟گفت:
خواستم که در آسمان و زمین ستوده باشد.
در این باره‏«حسان بن ثابت‏»شاعر رسولخدا چنین مى‏گوید:

فشق له من اسمه لیجله
فذو العرش محمود و هذا محمد
آفریدگار،نامى از اسم خود براى پیامبر خود مشتق نمود.از این جهت(خدا) «محمود»(پسندیده)و پیامبر او«محمد»(ستوده)است و هر دو کلمه از یک ماده مشتقند و یک معنى را مى‏رسانند. (1)
قطعا،الهام غیبى در انتخاب این نام بى‏دخالت نبوده است.زیرا نام محمد،اگر چه در میان اعراب معروف بود،ولى کمتر کسى تا آن زمان به آن نام نامیده شده بود.طبق آمار دقیقى که بعضى از تاریخ نویسان بدست آورده‏اند،تا آن روز فقط شانزده نفر به این اسم نامگذارى شده بودند.چنانکه شاعر در این باره گوید:

ان الذین سموا باسم محمد

من قبل خیر الناس ضعف ثمان
(2)
کسانى که به نام محمد،پیش از پیامبر اسلام نام گذارى شده بودند،شانزده نفر بودند.
ناگفته پیداست که:هر چه مصداق یک لفظ کمتر باشد،اشتباه در آن کمتر خواهد بود و چون کتابهاى آسمانى،از نام و نشان و علائم روحى و جسمى او خبر داده بودند،باید علائم آن حضرت آنچنان روشن باشد که اشتباه در آن راه پیدا نکند.یکى از آن علائم، نام آن حضرت است.باید مصداق آن به قدرى کم باشد،که راه هر گونه تردیدى را در تشخیص پیامبر گرامى از بین ببرد.مخصوصا هنگامى که بقیه اوصاف و علائم وى ضمیمه نام او گردد.در این صورت،بطور واضح کسى که انجیل و تورات از ظهور او خبر داده است،به خوبى شناخته خواهد شد.

اشتباه خاورشناسان
قرآن مجید،رسول گرامى را به دو و یا چند نام معرفى مى‏کند. (3) در سوره‏هاى آل عمران و محمد و فتح و احزاب،در آیه‏هاى 138 و 2 و 29 و 40،او را به نام‏«محمد»و در سوره‏«صف آیه 6»به نام‏«احمد»خوانده است.علت داشتن دو نام اینست که:مادر رسولخدا،پیش از جدش،نام او را«احمد»گذارده بود،چنانکه در تاریخ منعکس است. (4) بنابراین،آنچه را بعضى از خاورشناسان در مقام اعتراض گفته‏اند که:«انجیل‏»،به تصریح قرآن،در سوره‏«صف آیه 6»،ظهور پیامبرى را بشارت داده است که نام او احمد است نه محمد،و شخصى که مسلمانان به رهبرى او معتقدند،نام او«محمد»است نه احمد،بى اساس است. زیرا قرآنى که پیامبر ما را به نام‏«احمد»معرفى نموده است،در چند جا او را به نام‏«محمد»خوانده است.اگر مدرک آنها براى تعیین نام این پیامبر،قرآن مجید باشد(چنانکه همانست)،قرآن او را به هر دو اسم نامیده،و او را در جائى به نام محمد و در جاى دیگر«احمد»معرفى نموده است.

حوادث شب ولادت

در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت‏ حوادث مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست که ‏پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود که از جمله‏«ارهاصات‏» بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فیل ذکر شد، و در قصیده معروف برده نیز آمده که چند بیت آن چنین است:
یوم تفرس منه الفرس انهم قد انذروا بحلول البؤس و الفئم و بات ایوان کسرى و هو منصدع کشمل اصحاب کسرى غیر ملتئم النار خامدة الانفاس من اسف علیه و النهر ساهى العین من سدم و ساء ساوه ان غاضت‏بحیرتها و رد واردها بالغیظ حین ظم کان بالنار ما بالماء من بلل حزنا و بالماء ما بالنار من ضرم
و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثى است که مرحوم صدوق‏«ره‏»در کتاب امالى بسند خود از امام صادق علیه السلام‏روایت کرده و ترجمه‏اش چنین است که آنحضرت فرمود:
ابلیس به آسمانها بالا مى‏رفت و چون حضرت عیسى‏«ع‏»بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى‏رفت،و هنگامیکه رسولخدا«ص‏»بدنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه‏ممنوع شد،و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع‏گردیدند،و قریش که چنان دیدند گفتند:

قیامتى که اهل کتاب مى‏گفتند بر پا شده
!
عمرو بن امیه که از همه مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت
:بنگرید اگر آن ستارگانى‏است که مردم بوسیله آنها راهنمائى مى‏شوند و تابستان و زمستان‏از روى آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت‏بر پا شده و مقدمه‏نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه‏اى اتفاق‏افتاده
.

و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآنروز بر سر پا نبود،و ایوان کسرى در آن شب شکست‏خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت.و دریاچه ساوه خشک شد.ووادى سماوه پر از آب شد.
آتشکده‏هاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید.
و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى‏را یدک مى‏کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده‏شدند،و طاق کسرى از وسط شکست‏خورد و رود دجله در آن‏وارد شد.
و در آن شب نورى از سمت‏حجاز بر آمد و همچنان بسمت‏مشرق رفت تا بدانجا رسید، فرداى آن شب تخت هر پادشاهى‏سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آنروز سخن‏نمى‏گفتند.
دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،وهر کاهنى که بود از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائى افتاد.
آمنه گفت:
بخدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهاى‏خود را بر زمین گذارد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان‏نگریست،و نورى از من تابش کرد و در آن نور شنیدم
گوینده‏اى‏مى‏گفت:
تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار.

آنگاه او را بنزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته‏بود به عبد المطلب گزارش دادند
،عبد المطلب او را در دامن‏گذارده گفت:
الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فى المهد على الغلما

ستایش خدائى را که بمن عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبورا که در گهواره بر همه پسران آقا است
.
آنگاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد. (1) و در باره او اشعارى‏سرود.
و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد(و آنها را بیارى‏طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور چه چیزتو را بهراس و وحشت افکنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى‏بینم و بطور قطع درروى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده که از زمان ولادت عیسى‏بن مریم تاکنون سابقه نداشته،اینک بگردید و به بینید این اتفاق‏چیست؟
آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازه‏اى‏ندیدیم.
ابلیس گفت:این کار شخص من است آنگاه در دنیابجستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسید،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته‏اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،بسمت غار حرى رفت و چون‏گنجشکى گردید و خواست در آید که جبرئیل بر او نهیب زد:
-برو اى دور شده از رحمت‏حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل‏از تو سؤالى دارم؟
گفت:بگو،پرسید:از دیشب تاکنون چه تازه‏اى در زمین رخ‏داده؟
پاسخداد:محمد-صلى الله علیه و آله-بدنیا آمده.
شیطان پرسید:مرا در او بهره‏اى هست؟گفت:نه.
پرسید:در امت او چطور؟
گفت:آرى.ابلیس که این سخن را شنید گفت:خوشنود وراضیم.
و در حدیث دیگرى که در کتاب کمال الدین نقل کرده‏چنین است که در شهر مکه شخصى یهودى سکونت داشت ونامش یوسف بود،وى هنگامى که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت:این تحولات آسمانى بخاطرولادت همان پیغمبرى است که در کتابهاى ما ذکر شده که‏چون بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع‏گردند. و چون صبح شد بمجلسى که چند تن از قریش در آن بودندآمد و بدانها گفت:آیا دوش در میان شما مولودى بدنیا آمده؟
گفتند:نه.
گفت:سوگند به تورات که وى بدنیا آمده و آخرین پیمبران‏است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است.
این گفتگو گذشت و چون قریشیان متفرق شدند و بخانه‏هاى‏خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خودبازگو کردند و آنها گفتند:آرى دیشب در خانه عبد الله بن‏عبد المطلب پسرى متولد شده.
این خبر را بگوش یوسف یهودى رساندند،وى پرسید:آیا این‏مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کردم بدنیا آمده یا بعد ازآن؟گفتند:پیش از آن!گفت:آن مولود را بمن نشان دهید.
قریشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزندخود را بیاور تا این یهودى او را به‏بیند،و چون مولود را آوردند ویوسف یهودى او را دیدار کرد جامه از شانه مولود کنار زد وچشمش به خال سیاه و درشتى که روى شانه وى بود بیفتاد دراینوقت قرشیان مشاهده کردند که حالت غش بر آن مرد یهودى‏عارض شد و بزمین افتاد قرشیان تعجب کرده و خندیدند.
یهودى برخاست و گفت:آیا مى‏خندید؟باید بدانید که این پیغمبر پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما مى‏نهد...
قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى را براى یکدیگر تعریف‏مى‏کردند.
و در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت‏بالا از مردى ازاهل کتاب نقل کرده آنمرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیرة وعتبة بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت:نبوت‏از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسى‏است که آنها را پراکنده و نابود سازد!
قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى‏که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید! بخداسوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که‏زبانزد مردم شرق و غرب گردد.
ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او بمردم شهر خود تسلطمى‏یابد!
و نظیر آنچه در روایات ما آمده برخى از این حوادث درروایات اهل سنت نیز ذکر شده اما در بسیارى از آنها این حوادث‏قبل از بعثت رسولخدا«ص‏»ذکر شده نه مقارن ولادت.
مانند روایاتى که در سیره ابن هشام و تاریخ‏طبرى و جاهاى دیگر است و در صحیح بخارى نیز از ابن عباس روایت‏شده (2) و فخر رازى نیز در تفسیر آیه شریفه
««فمن یستمع‏الآن یجد له شهابا رصدا
(3) در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها وتیرهاى شهاب همین گفتار را داشته و اقوالى در اینباره نقل‏کرده (4) و از ابى بن کعب نیز حدیثى در اینمورد نقل کرده‏اند که‏گفته است:
«
لم یرم بنجم منذ رفع عیسى علیه السلام حتى بعث رسول‏الله-صلى الله علیه و آله-
»
(5) و در اشعار بعضى از شاعران‏عرب نیز قسمتى از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعارزیر که از شاعرى بنام قیروانى نقل شده که مى‏گوید:
و صرح کسرى تداعى من قواعده و انفاض منکسر الاوداج ذامیل‏و نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم یسل‏خرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل

منبع : كشكول طلبگي

حوادث شب ولادت

ارسال‌کننده : سید احمد ایزدخواه در : 13/12/1388 3:22 عصر
در روایات ما آمده است که در شب ولادت آنحضرت‏حوادث مهم و اتفاقات زیادى در اطراف جهان بوقوع پیوست که‏پیش از آن سابقه نداشت و یا اتفاق نیفتاده بود که از جمله‏«ارهاصات‏»بوده بدانگونه که در داستان اصحاب فیل ذکر شد،
و شاید جامعترین حدیث در اینباره حدیثى است که مرحوم صدوق‏«ره‏»در کتاب امالى بسند خود از امام صادق علیه السلام‏روایت کرده و ترجمه‏اش چنین است که آنحضرت فرمود:
ابلیس به آسمانها بالا مى‏رفت و چون حضرت عیسى‏«ع‏»بدنیا آمد از سه آسمان ممنوع شد و تا چهار آسمان بالا مى‏رفت،و هنگامیکه رسول خدا«ص‏»بدنیا آمد از همه آسمانهاى هفتگانه‏ممنوع شد،و شیاطین بوسیله پرتاب شدن ستارگان ممنوع‏گردیدند،و قریش که چنان دیدند گفتند: قیامتى که اهل کتاب مى‏گفتند بر پا شده!
عمرو بن امیه که از همه مردم آنزمان به علم کهانت وستاره شناسى داناتر بود بدانها گفت:
بنگرید اگر آن ستارگانى‏است که مردم بوسیله آنها راهنمائى مى‏شوند و تابستان و زمستان‏از روى آن معلوم گردد پس بدانید که قیامت‏بر پا شده و مقدمه‏نابودى هر چیز است و اگر غیر از آنها است امر تازه‏اى اتفاق‏افتاده.
و همه بتها در صبح آن شب به رو در افتاد و هیچ بتى درآنروز بر سر پا نبود،و ایوان کسرى در آن شب شکست‏خورد وچهارده کنگره آن فرو ریخت.و دریاچه ساوه خشک شد.ووادى سماوه پر از آب شد. آتشکده‏هاى فارس که هزار سال بود خاموش نشده بود در آن شب خاموش گردید. و مؤبدان فارس در خواب دیدند شترانى سخت اسبان عربى‏را یدک مى‏کشند و از دجله عبور کرده و در بلاد آنها پراکنده‏شدند،و طاق کسرى از وسط شکست‏خورد و رود دجله در آن‏وارد شد. و در آن شب نورى از سمت‏حجاز بر آمد و همچنان بسمت‏مشرق رفت تا بدانجا رسید،فرداى آن شب تخت هر پادشاهى‏سرنگون گردید و خود آنها گنگ گشتند که در آنروز سخن‏نمى‏گفتند. دانش کاهنان ربوده شد و سحر جادوگران باطل گردید،وهر کاهنى که بود از تماس با همزاد شیطانى خود ممنوع گردید ومیان آنها جدائى افتاد. آمنه گفت:
بخدا فرزندم که بر زمین قرار گرفت دستهاى‏خود را بر زمین گذارد و سر بسوى آسمان بلند کرد و بدان‏نگریست،و نورى از من تابش کرد و در آن نور شنیدم
گوینده‏اى‏مى‏گفت:
تو آقاى مردم را زادى او را محمد نام بگذار. آنگاه او را بنزد عبد المطلب بردند و آنچه را مادرش آمنه گفته‏بود به عبد المطلب گزارش دادند
،عبد المطلب او را در دامن‏گذارده گفت:
الحمد لله الذى اعطانى هذا الغلام الطیب الاردان قد ساد فى المهد على الغلما ستایش خدائى را که بمن عطا فرمود این فرزند پاک و خوشبورا که در گهواره بر همه پسران آقا است
.
آنگاه او را به ارکان کعبه تعویذ کرد. (?) و در باره او اشعارى‏سرود. و ابلیس در آن شب یاران خود را فریاد زد(و آنها را بیارى‏طلبید)و چون اطرافش جمع شدند بدو گفتند:اى سرور چه چیزتو را بهراس و وحشت افکنده؟گفت:واى بر شما از سر شب تابحال اوضاع آسمان و زمین را دگرگون مى‏بینم و بطور قطع درروى زمین اتفاق تازه و بزرگى رخ داده که از زمان ولادت عیسى‏بن مریم تاکنون سابقه نداشته،اینک بگردید و به بینید این اتفاق‏چیست؟ آنها پراکنده شدند و برگشتند و اظهار داشتند:ما که تازه‏اى‏ندیدیم. ابلیس گفت:این کار شخص من است آنگاه در دنیابجستجو پرداخت تا به حرم-مکه-رسید،و مشاهده کرد فرشتگان اطراف آنرا گرفته‏اند،خواست وارد حرم شود که فرشتگان بر اوبانگ زده مانع ورود او شدند،بسمت غار حرى رفت و چون‏گنجشکى گردید و خواست در آید که جبرئیل بر او نهیب زد: -برو اى دور شده از رحمت‏حق!ابلیس گفت:اى جبرئیل‏از تو سؤالى دارم؟ گفت:بگو،پرسید:از دیشب تاکنون چه تازه‏اى در زمین رخ‏داده؟ پاسخ داد:محمد-صلى الله علیه و آله-بدنیا آمده.
شیطان پرسید:مرا در او بهره‏اى هست؟گفت:نه. پرسید:در امت او چطور؟
گفت:آرى.ابلیس که این سخن را شنید گفت:خوشنود وراضیم. و در حدیث دیگرى که در کتاب کمال الدین نقل کرده‏چنین است که در شهر مکه شخصى یهودى سکونت داشت ونامش یوسف بود،وى هنگامى که ستارگان را در حرکت وجنبش مشاهده کرد با خود گفت:این تحولات آسمانى بخاطرولادت همان پیغمبرى است که در کتابهاى ما ذکر شده که ‏چون بدنیا آید شیاطین رانده شوند و از رفتن به آسمانها ممنوع‏گردند. و چون صبح شد به مجلسى که چند تن از قریش در آن بودندآمد و بدانها گفت:آیا دوش در میان شما مولودى بدنیا آمده؟
گفتند:نه. گفت:سوگند به تورات که وى بدنیا آمده و آخرین پیمبران‏است و اگر اینجا متولد نشده حتما در فلسطین متولد گشته است. این گفتگو گذشت و چون قریشیان متفرق شدند و بخانه‏هاى‏خود رفتند داستان گفتگوى با آن یهودى را با زنان و خاندان خودبازگو کردند و آنها گفتند:آرى دیشب در خانه عبد الله بن‏عبد المطلب پسرى متولد شده. این خبر را بگوش یوسف یهودى رساندند،وى پرسید:آیا این‏مولود پیش از آنکه من از شما پرسش کردم بدنیا آمده یا بعد ازآن؟گفتند:پیش از آن!گفت:آن مولود را بمن نشان دهید.
قریشیان او را به درب خانه آمنه آوردند و بدو گفتند:فرزندخود را بیاور تا این یهودى او را به‏بیند،و چون مولود را آوردند ویوسف یهودى او را دیدار کرد جامه از شانه مولود کنار زد وچشمش به خال سیاه و درشتى که روى شانه وى بود بیفتاد دراینوقت قرشیان مشاهده کردند که حالت غش بر آن مرد یهودى‏عارض شد و بزمین افتاد قرشیان تعجب کرده و خندیدند. یهودى برخاست و گفت:آیا مى‏خندید؟باید بدانید که این پیغمبر پیغمبر شمشیر است که شمشیر در میان شما مى‏نهد... قرشیان متفرق شده و گفتار یهودى را براى یکدیگر تعریف‏مى‏کردند. و در حدیثى که مرحوم کلینى شبیه به روایت‏بالا از مردى ازاهل کتاب نقل کرده آنمرد کتابى به قرشیان که ولید بن مغیره وعتبه بن ربیعه و دیگران در میانشان بود رو کرده و گفت:نبوت‏از خاندان بنى اسرائیل خارج شد و بخدا این مولود همان کسى‏است که آنها را پراکنده و نابود سازد!
قریش که این سخن را شنیدند خوشحال شدند،مرد کتابى‏که دید آنها خوشنود شدند بدیشان گفت:خورسند شدید! بخداسوگند این مولود چنان سطوت و تسلطى بر شما پیدا کند که‏زبانزد مردم شرق و غرب گردد. ابو سفیان از روى تمسخر گفت:او بمردم شهر خود تسلطمى‏یابد! و نظیر آنچه در روایات ما آمده برخى از این حوادث درروایات اهل سنت نیز ذکر شده اما در بسیارى از آنها این حوادث‏قبل از بعثت رسولخدا«ص‏»ذکر شده نه مقارن ولادت. مانند روایاتى که در سیره ابن هشام و تاریخ‏طبرى و جاهاى دیگر است و در صحیح بخارى نیز از ابن عباس روایت‏شده (?) و فخر رازى نیز در تفسیر آیه شریفه
««فمن یستمع‏الآن یجد له شهابا رصدا
(?) در مورد منع شیاطین از نفوذ در آسمانها وتیرهاى شهاب همین گفتار را داشته و اقوالى در اینباره نقل‏کرده (?) و از ابى بن کعب نیز حدیثى در اینمورد نقل کرده‏اند که‏گفته است:
«لم یرم بنجم منذ رفع عیسى علیه السلام حتى بعث رسول الله-صلى الله علیه و آله-»
(?) و در اشعار بعضى از شاعران‏عرب نیز قسمتى از این حوادث در مورد مبعث آمده مانند اشعارزیر که از شاعرى بنام قیروانى نقل شده که مى‏گوید: و صرح کسرى تداعى من قواعده و انفاض منکسر الاوداج ذامیل‏و نار فارس لم توقد و ما خمدت مذالف عام و نهر القوم لم یسل‏خرت لمبعثه الاوثان و انبعثت ثواقب الشهب ترمى الجن بالشعل اکنون جاى یک سئوال هست که اگر کسى بگوید:آیانظیر آنچه در این روایات آمده در کتابهاى تاریخى و روایات غیراسلامى هم ذکرى از آنها شده یا نه؟ که ما در پاسخ این سئوال مى‏گوئیم:اولا اگر حدیث وروایتى از نظر سند و صدور از امام معصوم علیه السلام براى اثابت‏شد دیگر کدام روایت و تاریخى براى ما معتبرتر از آن حدیث‏و روایت مى‏تواند باشد،و همه بحثها در همان قسمت اول واعتبار سند و به اصطلاح‏«صغراى قضیه‏»است،ولى پس ازاثبات دیگر استبعاد و زیر سئوال بردن حدیث،جز ضعف ایمان وتاریخ زدگى محمل دیگرى نمى‏تواند داشته باشد،وگرنه کدام‏تاریخ و روایتى معتبرتر از آن تاریخ و روایتى است که از منبع‏وحى الهى سرچشمه گرفته باشد و کدام داستان و حدیثى‏محکمتر از داستان و حدیثى است که از زبان پیمبران و ائمه‏معصوم علیهم السلام صادر گردیده باشد! مگر نه این است که سرچشمه پر فیض و زلال همه علوم‏آنهایند؟و معیار صحت و سقم همه دانشهاى بشرى گفتار آنهااست؟ و ثانیا-مى‏گوئیم:مگر تاریخ صحیح و دست نخورده‏اى از گذشتگان و زمانهاى قدیم در دست داریم که ما بتوانیم این‏روایات را با آنها منطبق ساخته و یا تاییدى از آنها بگیریم؟ جائى که مقدس‏ترین کتابها مانند تورات و انجیل با آنهمه‏نسخه‏هاى متعددى که معمولا از آنها در دست مردم آن زمانهابوده و جمله جمله و کلمه بکلمه آنها مورد احترام و متن دستورات‏دینى آنها بوده از دستبرد و تحریف و تصحیف و اسقاط در امان‏نبوده،و طاغوتهاى زمان و جیره خوارانشان احکام و فرامین آنها رابنفع ایشان تغییر داده و یا اسقاط کرده‏اند،دیگر چگونه کتابهاى‏تاریخى معدودى که در زوایاى کتابخانه‏ها با نسخه‏هاى خطى‏منحصر به فرد یا نگشت‏شمارى وجود داشته مى‏تواند مورد اعتمادباشد؟ و ثالثا-بر فرض که چنین تاریخى وجود داشته باشد که‏اوضاع و احوال آنزمانها را نوشته و ثبت کرده باشد آیا همه‏وقایعى که در آنزمانها اتفاق افتاده در تاریخها ثبت و نگارش‏شده؟و آیا وسائل ارتباطى آنچنان بوده که تاریخ نگاران بتواننداز هر اتفاقى که در گوشه و کنار جهان آنروز اتفاق مى‏افتاده‏مطلع گردند و آنرا در تاریخ ثبت کنند؟مگر امروزه با تمام این‏وسائل ارتباطى و مخابراتى و رادیوها و تلویزیونها و ماهواره‏هاو...چنین کارى انجام شده و چنین ادعائى مى‏توان کرد؟... مگر وسائل ارتباطى جهان آزادند و مستقلانه و بدور از سیاستها واختناقها و خارج از کانالهاى مخصوص و صافیهاى انحصارى‏مى‏توانند کوچکترین خبرى را منتشر کنند؟آن هم خبرى که‏بصورت معجزه آسمانى براى شکست‏یک قدرت طاغوتى و یک‏دربار سلطنتى بوقوع پیوسته باشد...؟مگر معجزاتى امثال‏«شق‏القمر»که وقوع آن مورد اتفاق همه مسلمانان مى‏باشد و بگفته‏دکتر سعید بوطى-نویسنده مصرى-در کتاب فقه السیره از امورمتفق علیه در نزد علماء و دانشمندان اسلامى است در تاریخهاى‏گذشته نقل شده...؟و بلکه معجزات انبیاء گذشته مانند سردشدن آتش بر ابراهیم خلیل علیه السلام و شکافته شدن دریابوسیله عصاى موسى و اژدها شدن و بلعیدن آن تمام مارهاى‏جادوئى ساحران و زنده شدن مردگان بدعاى حضرت مسیح وامثال آن جز در کتابهاى مقدس و مذهبى در تاریخها و روایات‏دیگر آمده و ذکرى از آنها دیده مى‏شود؟!... و حقیقت آن است که تاریخ نویسان و وقایع نگاران گذشته‏در انحصار طاغوتهاى زمان بوده-چنانچه امروزه نیز عموما اینگونه‏است و بشر هنوز نتوانسته خود را از قید و بند ایشان آزاد سازد-وانبیاء الهى نیز پیوسته بر ضد همان طاغوتها قیام مى‏کرده ومبارزه داشتند،و آنها همواره در صدد از بین بردن انبیاء و محو نام و آثار ایشان بوده و بهر وسیله مى‏خواسته‏اند آنها را افرادى‏ماجراجو و بى شخصیت و افسادگر معرفى کنند،و هرگز اجازه‏نمى‏دادند آنها را بعنوان مردانى الهى که قدرت انجام معجزه رادارند معرفى کنند،و بهمین دلیل معجزاتى را که بوسیله ایشان‏انجام مى‏شده انکار کرده و یا توجیه مى‏نمودند،و اگر کتابهاى‏آسمانى و روایات مذهبى نبود اثرى از این معجزات بجاى نمانده‏و بدست ما نرسیده بود... چنانچه اکنون نیز ما در انقلاب اسلامى خود که یک انگیزه‏مذهبى داشته و ادامه آنرا نیز بیارى خدا همان انگیزه مذهبى وعشق شهادت طلبى در راه خدا و دین،تضمین کرده و بر ضدطاغوتهاى شرق و غرب قیام کرده همین شیوه تبلیغى را مى‏بینیم‏که هر حرکتى بنفع این انقلاب در داخل و یا خارج بشود مانندراهپیمایى میلیونى و غیر میلیونى که در داخل و یا خارج انجام ‏مى‏گیرد اصلا منعکس نمى‏شود و در رادیوها و وسائل ارتباطجمعى ذکرى از آن نمى‏شود،اما کوچکترین حرکت ضدانقلاب-مانند اجتماعات اندکى که جمعا به صد نفر نمى‏رسدبا آب و تاب در همه رسانه‏هاى گروهى بعنوان یک حرکت ضدرژیم نه یکبار بلکه چند بار پخش مى‏گردد. و بهمین دلیل ما مى‏گوئیم انگیزه و نیازى براى تحقیق در تاریخهاى گذشته نداریم و اگر هم تتبع کنیم معلوم نیست ‏بجائى برسیم،مگر اینکه بخواهیم بهر وسیله و هر ترتیبى که شده ‏تاییدى از تاریخ براى این روایات پیدا کنیم اگر چه مجبور شویم‏براى تطبیق این روایات با تاریخ دست‏به توجیه و تاویلهاى‏نامربوط بزنیم،چنانچه نظیر آنرا در داستان اصحاب فیل ذکرکرده و شنیدید و خواندید

پى‏نوشت ها:
1ـ مقریزى، در «الامتاع» ، صفحه 3، همه اقوالى را که در روز و ماه و سال تولد آن حضرت وجود دارد، آورده است، مراجعه شود
1. «سیره حلبى‏»، ج 1/93.
2. همان مدرک/97.
3. به عقیده گروهى دیگر نام پیامبر اسلام نیست، بلکه از حروف مقطعه قرآن به شمار مى‏روند.
4. «سیره حلبى‏»، ج 1/93. برخى عقیده دارند که: الفاظ «طه‏» و «یس‏»، از اسامى پیامبر گرامى است.
یعنى او را بکنار خانه کعبه آورد و براى سلامتى و پناه او از شر شیاطین و دشمنان،بدنش را بچهار گوشه کعبه مالید. 2-صحیح البخارى ج 6 ص 73.
3-سوره جن آیه 9.
4-مفاتیح الغیب ج 8 ص 241.
5-بحار الانوار ج 15 ص 331،






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 297]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن