واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام دوستای خوبم .
بچه ها یه چیزاییرو براتون تعریف میکنم ولی اگه میشه نظر بدید که شما اگه جای من بودید با این همسایه ها چی کار میکردید ؟
من خیلی کم تجربه ام چون خیلی کم تو آپارتمان زندگی کرده بودیم .
بیست سالم بود که عروسی کردمو اومدم تو یه شهر غریب .
تو یه آپارتمان خونه خریدیم .هفته های اول عروسیمون بود که خانم همسایه بالاییمون هر روز به یه بهانه ای میومد و در خونمونو میزد یا با من یا با شوهرم به یه بهانه ای صحبت میکرد و اینقدر این کارو تکرار کرد که من کم کم باهاش دوست شدم البته اون یه پونزده سالی از من بزرگتره . خلاصه یه جورایی با من صمیمی شد البته من چون بیشتر وقتا تنها بودم بهش رو نمیدادم که بیاد تو خونم .خلاصه یه مقداری از زندگی من سر درآورد . تو ساختمونم گازمون مشترک بود .همه خانواده ها اکثرا چهار نفر به بالا بودن . ماهم باید به اندازه اونا پول گاز میدادیم. یه روز من رفتم با خانم همسایه بالاییمون صحبت کردم که ما اینقدر پول گاز نمیدیم . یک دفعه دیدم حسابی بهش بر خورد و شروع کرد به دادو بیداد و همه همسایه هارو صدا کرد تو راه پله .
خلاصه کلی تو راه پله به من حرف زد . منم از اون روز باهاش قهر کردم و دیگه اصلا بهش سلام نمیکردم اما شوهرم همش بهشون سلام میکرد . هرچی به شوهرم میگفتم بهشون سلام نکن گوش نمیداد و همش طرف اونارو میگرفت .
خلاصه بعد از اون ماجرا این همسایمون خودشو شوهرش سر هر مسئله کوچیکی تو ساختمون با ما لج میکردنو دعوا راه مینداختن . یه بار سر آشغال با من یه دعوای حسابی کرد و خانمه میخاست منو تو راه پله کتک بزنه کلی هم بهم فحش داد و هر چی از زندگی من یدونست تو راه پله با دادو بیداد گفت . من خیلی ناراحت شدم کلی گریه کردم.بعدم رفتم تو ودرو محکم بستم .
بعد مادرشوهرم اومدو رفت با خانمه حرف زد . خانمه هم کلی بدی نو پیش مادر شوهرم گفته بودو گفته بود که عروسیت خیلی اخلاقش بده . منم که تو شهر شوهرم اینا زندگی میکنم کسیرو ندارم . خیلی غصه میخوردم . یکبار همین همسایمون زنگ زد به 110 و ماهوارمونو لو داد و اومدن ماهوارمونو بردن . دیگه از اون موقع نه من نه شوهرم باهاشون کاری نداریم و اصلا بهشون سلام نمیکنیم .
بعد از یک مدت فهمید م که همسایه روبروییمونم دستش با همسایه بالاییمون تو یه کاسست و همش دنبال فضولی از زندگی ما هستن . و همه چیو واسه هم تعریف میکنن .
حالا بچه ها همسایه روبروییمونم با اینکه با ما هیچ دعوایی نکرده اما با من خیلی لج هستن . همش روزی شاید پنجاه بار درو خیلی خیلی محکم میکوبن به هم . همش با من لج میکنن . صدای آهنگو زیاد میکنن . سر ظهر یا صبح زود یک ساعت اینا گردو میشکونن .
اعصابمو به هم ریختن . توروخدا بگین من با اینا چه رفتاری کنم بهتره ؟بهشون سلام کنم یا نکنم ؟
منم درو بکوبم یا نه ؟ چی کار کنم ؟
در ضمن بگم که شوهرم تو این موردا اصلا با من همکاری میکنه . خودش که سر کاره نیست که این چیزارو ببینه ؟چی کار کنم ؟
اگه خیلی اذیتت میکنن چرا ازشون شکایت نمیکنی؟
همسایه ماهم یه جورایی خیلی به ما اذیت میکرد
من خودم به 110 تماس گرفتم اومدن حسابی حالش رو جا آوردن
از اون موقع دیگه صدا از دیوار در میاد از اینها در نمیاد
ملک استیجاری هست؟
نه خریدیم
اونام فکر کنم خریدن .
آخه شوهرم پشتم نیست . میگه ول کن بیخیال باش . من نمیتونم.
مادرشوهرمم میگه نه ول کن دعوا نکنیا . واسه پسرش میترسه .
بابا مامان منم میگن با همسایه هاتون خوب باش . هرچی واسشون توضیح میدم هیچ کس متوجه نمیشه انگار .
عزیزم پستت رو کامل خوندم.ببین گلم با لج و لجبازی چیزی که درست نمیشه هیچ بدترم میشه.
این ما هستیم که با نوع برخوردمون میتونیم به دیگران درس بدیم و متوجه اشتباهشون بکنیم.
گلم شما برخورد درست کن باهاشون بهشون سلام کن ولی باهاشون صمیمی نشو هرگز.
با تمام احترامی که برای شیوای عزیزم قایلم ولی با پیشنهادش موافق نیستم چون با شکایت و کلانتری کار در اغلب اوقات مشکل تر میشه.
پس بهتره به نحو مسالمت آمیز مشکلاتمون رو حل کنیم.
به نظر من اصلا به روی خودت نیار که کس دیگه ای هم زندگی میکنه به جز خودت اونجا.
کاری به کارشون نداشته باش.
هر چقدر بیشتر بخوای باهاشسون لج کنی بدتر میشه که بهتر نمیشه اصلا هم بهشون رو نده. میگم یه جوری باهاشون رفتا رکن که اگه دیدیشونم انگار کسی اونجا نیست.
آدمای عقده ای اند دیگه.
امکانشو ندارین بفروشین یه جای دیگه بگیرین . مثلا پولی جمع کرده باشین به بهونه بزرگ کردن خونه ؟
ترنم جون
موضوع ما جز با شکایت حل نمیشد
چون همه ساختمون مخصوصا ما که همسایه دیوار به دیوارشون بودیم زیر سوال رفته بودیم
این آقا از خانمش جدا شده بو و هر کثافت کاری که میخواست داخل ساختمون انجام میداد
خونه رو کرده بود پاتق..(از همه لحاظ)
همسری من 3 ماهی آباده نبود
یعنی پستش جای دیگه بود
واقعآ احساس امنیت نمیکردم
یک موقع ساعت 3 شب میومدن داخل پله و عروده کشی(حالت طبیعی نداشتن) حالا من کار اشتباه کردم به نظرت؟
میدونید چیه ؟
مثلا همسایه روبروییمون میاد در مارو میزنه بعد که باز میکنم به یه بهانه ای میاد تو . یا همه خونمونو برانداز میکنه . خیلی فضولن .
من تازه ازدواج کردم و خیلی از لحاظ مالیو شیک پوشی از اونا بالاترم . فکر میکنم رو این چیزا بیشتر حساسنو حسادت میکنن .
نه فعلا نمیتونیم از اینجا بریم .
تا یکی دوسال دیگه حتما میریم ان شا الله .
(SHIVA(mamane rojan نوشته است:
ترنم جون
موضوع ما جز با شکایت حل نمیشد
چون همه ساختمون مخصوصا ما که همسایه دیوار به دیوارشون بودیم زیر سوال رفته بودیم
این آقا از خانمش جدا شده بو و هر کثافت کاری که میخواست داخل ساختمون انجام میداد
خونه رو کرده بود پاتق..(از همه لحاظ)
همسری من 3 ماهی آباده نبود
یعنی پستش جای دیگه بود
واقعآ احساس امنیت نمیکردم
یک موقع ساعت 3 شب میومدن داخل پله و عروده کشی(حالت طبیعی نداشتن) حالا من کار اشتباه کردم به نظرت؟
عزیزم شیوای نازنینم مشکل شما با همسایتون حاد بوده و شکایت کیفری بوده نه حقوقی.
گلم خوب کاری کردی شکایت کردی میگفتی خودم میومدم برات شکواییه تنظیم میکردم تا کسی جرات نکنه مزاحم آبجی هنرمند من بشه
up
همسایه پایینی ما ۴ تا سگ داره صبح ها از صداشون خوابم نمیبره البته نه همیشه ولی عصبی میشم
منم یه سالی میشه که اومدم تو آپارتمانمون . منم مثل شما اینجا غریبم . همسایه هامون خیلی میخواستن که با من رفت آمد داشته باشن . همشون با هم صمیمی بودن . فکر کن طبقه 1 با طبقه 5 . دو تا واحدای کنار هم و ...
خلاصه من قاطی نشدم ولی الان بیا ببین . همشون با هم قهرن . پیش شوهر من از همدیگه بد میگن . چون ما با همشون سلام علیک داریم .
عزیزم ، نمیخوام ناراحتت کنم ولی از اول اشتباه کردی که باهاشون صمیمی شدی . الانم انگار نه انگار . محلشون نده بذار اینقدر از این کارا بکنن تا خسته بشن . البته یه سلام ساده و خشک و خالی یکم باعث شرمندگیشون میشه به نظر من .
به نظرم بی محلی بدترین چوبه.
عروس خانم گل و جوون سلام.
خانومی باهاشون صمیمی نشو ولی لجبازی هم نکن.
بهشون سلام کن و سعی کن کینه ها را کم کنی ولی اجازه نده بیان توی خونت.
توی همسایگی لج و لجبازی جواب نمیده. آدم هم که نمیتونه خونه را به این راحتی عوض کنه. با همسایه جماعت باید مدارا کرد. چون در کنار هم زندگی میکنیم.
گاهی همین همسایه های بد، گرهی از زندگیمون باز میکنن که 100 تا دوست نمیتونه . مجرد که بودم یک همسایه ی بیخووووو د داشتیم که از اونها بیخود تر توی محل نبود.تازه خونه هامون ویلایی بود و عملا فاصله داشتیم. کل محل از دست اونها عاصی بودن. ولی همین خونواده چنان کمک بزرگی در حق ما کردن که تا عمر داریم دعاشون میکنیم. آقای اون خانواده الان به رحمت خدا رفته ولی پدر و مادرم هنوز پشت سرش خدا بیامرزی میگن.
الان خدا را شکر همسایه هامون آدم های فهمیده ای هستن و خدا الهی حفظشون کنه. ولی همون اول که اومدیم یکیشون مدام کله ی سحر به ما تلفن میزد یا میومد دم در خونه. آخه اونا سنی ازشون گذشته و شبا زود میخوابن و قبل از اذان صبح بیدارن. بارها زنگ میزد و ما را بیدار میکرد. یا چند تا برخورد داشت که زیاد دوست نداشتم. منم زیاد باهاشون صمیمی نشدم. خودشون هم فهمیدن و دیگه رعایت میکنن.
ولی هنوز گاهی واقعا سر و صدا میکنن مخصوصا موقع ورود و خروج . رفت و آمدشون هم خیلی خیلی زیادو توام با سر و صداست. گردو شکستن همسایه بالایی هم که دیگه واسمون عادی شده. ولی بالاخره آپارتمان نشینی همینه دیگه.
چه بسا اگه پای صحبت همسایه هامون هم بشینیم، از ماها بنالن. مثلا خود ما شبا دیر میخوابیم. حالا آقای همسر جان نصفه شبی هوس شیر موز به سرش میزنه. و من مدام بهش میگم که بابا بیخیال شو نصفه شبی. شاید صدای دمپایی من نصفه شبها ، صدای مخلوط کن شیرموز، دود کبابی که روی تراس درست میکنیم و 100 تا چیز دیگه هم همسایه هامونو اذیت کنه. ولی اونها هم مارو تحمل میکنن.
یکروز که دیدیش شما سلام کن و رد شو. کاری نداشته باش که جواب میده یانه. کم کم دلش نرم میشه. مطمئن باش. اگه رفتارشون اصلاح شد و درست رفتار کردن، بابت هر رفتار خوبشون ، کمی مهربون تر باش.ولی باج نده.
عزیزم مدارا.
با فامیل
با همکار
با شوهر
با همسایه
با مردم باید مدارا کرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 551]