تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دين را پناهگاه و عدالت را اسلحه خود قرار ده تا از هر بدى نجات پيدا كنى و بر هر دشم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820961648




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روح فرانسه و نان فرانسوي‌ها - ماكس گالو / ترجمه: دكتر عبدالحسين نيك گهر


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: روح فرانسه و نان فرانسوي‌ها - ماكس گالو / ترجمه: دكتر عبدالحسين نيك گهر


همين ربع قرن پيش بود، سال 1981. ‌
مردان و زناني را به ياد مي‌آورم كه با صدايي پرطنين فرياد مي‌زدند انتخاب نامزدشان به رياست‌جمهوري - كه از آن من نيز بود - فرانسه را از هدايت خواهد كرد.
25 سال سپري شده‌ است. مي‌دانيم نتيجه‌اش چه بود. اما چرب‌زبانان بار ديگر از سكو بالا‌ رفته‌اند و اميد معامله دارند.

در دهه 30 قرن بيستم آنان سرود خوانده‌اند:

3 سال پس از جبهه مردمي، نازي‌ها وارد پاريس شدند.

در دهه 80 همان قرن آنان وعده داده بودند و ديديم كه بيكاري كشور را در بي‌ثباتي، بي‌اعتمادي و اضطراب فرو برد.

آنان مي‌گويند: براي استقرار

اين همان ترانه است.

و من از آن بيمناكم كه اين صعود جمعي موعود - آن را تجربه كرده‌ايم - به زيارت چاپلوسان درباري تقليل يابد كه پشت شاه - ملكه - از صخره كوچه جاه‌طلبي‌هاي ارضاشده‌شان صعود مي‌كنند، در حالي‌كه ملت فراموش‌شده آن پايين همچنان در باتلا‌ق‌ها دست و پا مي‌زند.

آيا بدبين هستم؟

بيشتر نگرانم تا بدبين.

بيداري مردمي كه همه نامزدهاي رياست‌جمهوري به آنان وعده مي‌دهند بدون آنكه به قول‌شان عمل كنند، شورش و حتي انقلا‌ب نام دارد؛ پس تاراج بزرگ.

زيرا اميد سازنده ملتي را تنها با گفتن حقيقت تاريخش و وضعيتش مي‌توان برانگيخت نه با نشان دادن سراب‌هاي فريبنده به او.

بنابراين براي فرانسه قرن بيست و يكم از طليعه‌اش پيدا است كه عصر آشفتگي‌ها خواهد بود. ملت در اثر بحراني عميق دچار جمود مفصلي شده است. باري فرانسه به هويتش و از گذر آن به آينده‌اش مشكوك است.

فرانسه در اثر بازتاب‌هاي وضعيتي بين‌المللي كه پيش‌آگهي جنگ واقعي است خواه‌ناخواه متزلزل خواهد شد.

من به مشكلا‌تي مي‌انديشم كه از ناحيه تكثير سلا‌ح‌هاي هسته‌اي، بحران خاورميانه، نفت، پيامدهاي جهاني شدن تنظيم نشده، مهاجرت‌هاي بي‌رويه، اغتشاش‌هاي زيست‌محيطي و نيز از ناحيه انقلا‌ب علمي و نتايج فني، اجتماعي و اخلا‌قي‌اش مطرح مي‌شوند. از اين‌رو كشور بيش از پيش با بحران‌هايي كه فرونشاندن‌شان دشوار است روبه‌رو خواهد شد.

شرايط ايجاب خواهد كرد تصميم‌هاي سخت و شايد سنگدلا‌نه گرفته شود. ديگر نمي‌توان با مجيزگويي به افكار عمومي كشور را اداره كرد.

آيا نامزدهاي رياست‌جمهوري براي انتخابات پيش‌رو بر اين مشكلا‌ت آگاهي دارند. آيا براي رويارويي با آنها آمادگي‌هاي لا‌زم را كسب كرده‌اند يا مدعي آن هستند. آيا همه آنان عمق بحران و تغييراتي را كه لا‌زم است صورت گيرد ارزيابي مي‌كنند؛ جا دارد در آن ترديد كرد.

با اين وصف، از ابتداي اين قرن خطرناك زمين ملت ترك برداشته است و جامعه بحران‌زده ما را آشكار كرده است.

در دور دوم انتخابات رياست‌جمهوري 2002 نامزد حزب راست افراطي حضور داشت، در حالي‌كه طي دو دهه گذشته نيمكت‌نشين بدنامي بوده است.

احزاب حكومت به زحمت 36 درصد آراي راي‌دهندگان را جمع كردند و رئيس‌جمهور سابق كه براي نوبت دوم نامزد رياست‌جمهوري شده بود تنها 20 درصد آراي راي‌دهندگان را كسب كرد.

سوسياليست‌ها كه غالبا دوران‌سازند، با وجود توجهي كه به آنان مي‌شود و با همه تكريم و ستايشي كه از آن برخوردارند و رضايت خاطري كه ابراز مي‌كنند، براي نخستين‌بار پس از سال 1969 از سوي راي‌دهندگان حذف شده بودند.

اين زمين‌لرزه سياسي فوران ناگهاني گدازه آتشفشان اجتماعي را در پي داشته است.

طي ماه‌هاي نوامبر و دسامبر 2005، در 274 كمون، 233 بناي عمومي و 74 بناي خصوصي خسارت‌ديده يا در آتش سوخته‌اند و 10 هزار دستگاه خودرو به آتش كشيده شده‌اند؛ آنچنان كه تعداد خودروهاي تخريب‌شده در سال 2005 را جمعا به 45 هزار دستگاه مي‌رساند!

‌ 3 مسجد و 2 كنيسه هدف پرتاب مواد آتش‌زا قرار گرفته‌اند و يك كليسا به‌طور نسبي در آتش سوخته است.

طي اين دوره 4 نفر به قتل رسيده‌اند.

اما خاطر مبارك‌تان آسوده باد

چند ماه بعد، 23 مارس 2006، در ميدان انواليد، قلب نمادي پاريس، در جريان تظاهراتي آرام و داراي مجوز، جمعيتي كه به آرامي راهپيمايي مي‌كردند مورد حمله و ضرب و شتم جواناني نقاب‌پوش قرار گرفتند.

آيا اين وقايع در زمره رويدادهاي حاشيه‌اي و از پيامدهاي دموكراسي خياباني است كه قانونش را به دموكراسي پارلماني تحميل مي‌كند يا در زمره اعمالي است كه گسيختگي‌هاي جديد جامعه فرانسوي را افشا مي‌كنند.

يك خبرنگارعكاس گواهي مي‌دهد مي‌كردند. من در پاريس هرگز با چنين صحنه‌هايي روبه‌رو نشده بودم، جواناني كه بتوانند چنين رايگان به خشونتي باورنكردني مبادرت ورزند.>

در ماه‌هاي اكتبر و نوامبر 2006 در ايل‌دوفرانس، در شمال و جنوب، در مارسي اتوبوس‌هايي را به آتش كشيده‌اند و به ماموران پليس حمله‌ور شده‌اند.

براي مهار و آرام كردن چنين تنش‌هايي كلمات و لبخندهاي افسونگر كافي نخواهند بود. منتخب ملت براي رياست‌جمهوي در بهار 2007 مجبور خواهد شد دست به كار شود. باري، فرانسوي‌ها طي 30 سال گذشته درس‌هاي فراواني آموخته‌اند. آنان يكي از دو نامزد (زن يا مرد) را انتخاب خواهند كرد، اما به وضعيت‌هاي باصرفه، به مهارت‌هاي سخنوري و به سخاوتمندي‌هاي اعلا‌ن‌شده خرسند نخواهند شد. آنان سبك ميتراني و اداواطوارهاي شيراكي را تجربه كرده و به خاطر سپرده‌اند.

يكي رئيس‌جمهوري بود كه از روابط خطرناك لذت مي‌برد، اغواگر، هم در عرصه رازداري هم در خشم‌هاي رياكارانه ساختگي.

ديگري، دوره‌گردي بود كه بساطش را در گذرگاه‌هاي بزرگ مي‌گستراند و با افاده عجيب و قريبش بيكاره‌ها را لحظه‌اي به خود مشغول مي‌كرد.

با چنين بازيگراني، فرانسوي‌ها درباره تئاتر سياسي، بازي نقش‌ها و ظاهرسازي‌هايش بسيار چيزها آموخته‌اند.

تنها چند همدست و پيرو به وعده‌هاي نامزد‌هاي جديد رياست‌جمهوري كف مي‌زنند. عموم مردم كه يا مشكوكند يا اميدوار، نظاره مي‌كنند و انتظار مي‌كشند.

البته اگر زني به رياست‌جمهوري انتخاب شود مي‌تواند در فهرست اولويت‌ها تجديدنظر كند، اما از او بيش از دلسوزي يا دلبري، متوقع خواهند شد.

باري عمل به وعده‌ها وقتي كه نامزدهاي رياست‌جمهوري يا انتخابات قانونگذاري ابتدا فرانسوي‌ها را به دو جناح رقيب تقسيم مي‌كنند، دو چندان دشوارتر خواهد شد، زيرا هميشه رقيبان‌شان را مسوول شرهايي مي‌دانند كه دامن كشور را مي‌گيرند.

من مقصر نيستم، ديگري مقصر است؛ راست يا چپ! اما از فراز خيمه‌شب‌بازي‌هاي مضحك، تناوب با همزيستي‌ها، فرانسوي‌ها مي‌دانند كه يكي ارزشمندتر از ديگري است.

در سال 2005، هنگام همه‌پرسي درباره پيمان قانون اساسي اتحاديه اروپا، آنگاه كه بازيگران [تئاتر سياسي] از بازي نمايشنامه چپ - راست خودداري مي‌كنند و با انصراف از شكلك تضادهايشان، فرانسوي‌ها را به پاسخ دادن آري دعوت مي‌كنند، اينان با تاراج تئاتر سياسي پاسخ نه را شمرده ادا مي‌كنند.

پس فرانسوي‌ها ديگر به نوبت‌هاي گذار شعبده‌بازان خرسند نيستند. آنان ديگر انتظار ندارند كه برايشان از درون كلا‌ه شعبده‌بازي خرگوش سفيدي بيرون بياورند.

زندگي‌شان دشوار است. تضادها، خشونت و تعصب‌گرايي واقعيت دارند. خطرات بزرگ افق را تيره كرده‌اند.

چه بايد كرد؟

رهبران بايد شجاعت گفتن و مخصوصا عمل كردن را داشته باشند، زيرا كافي نيست.

همان‌طور كه در فرداي معاهده مونيخ در سال 1938، لئون بلوم رهبر جبهه خلقي گفته بود، آنان بايد بدانند اين را به كجا هدايت كنند.

دل نازك و شرافتمند رهبر جبهه خلقي خواستار صلح بود، را رد مي‌كرد و از آنهايي كه به جنگ اجتناب‌ناپذير باور داشتند انتقاد مي‌كرد. او با حساسيت زيبايي‌شناسي سر بر مي‌گرداند تا خطرها را نبيند.

جنگ چيزي زشت و خشن است، اما توهم در برابر واقعيت درهم شكسته است.

نازي‌هاي بلوم را به اردوگاه اسيران جنگي تبعيد كردند.

صدها هزار فرانسوي كه با شعار، نان، صلح و آزادي رژه رفته بودند، مدت 4 سال در اردوگاه اسيران در آلمان كپك زده‌اند، آنان قربانيان رهبراني بوده‌اند كه ترجيح داده‌اند به آنان همان چيزهايي را بگويند كه دوست داشتند بشنوند، كه زمان، زمان مرخصي‌هاي استحقاقي با حقوق است و نه زمان بسيج عمومي و آمادگي براي جنگ.

جنگ واقع شد و نمايندگان منتخب در سال 1936 در جبهه خلقي، 10 ژوئيه 1940 در ويشي به مرگ جمهوري راي دادند؛ فقط 80 نفر از آنان زير بار نرفتند.

اين به قول مارك بلوخ ، هر آينه مي‌تواند تكرار شود.

هيچ نيازي به هجوم بيگانه نيست.

همين‌قدر كافي است كه در برابر يك بحران داخلي كه با تنشي بين‌المللي حادتر شده است، بزدلي و عافيت‌طلبي بر شجاعت و عزم مقابله با واقعيت‌ها غلبه كند.

در حالي‌كه ملت ديگر نمي‌تواند به راهبردهاي شغلي رهبراني وابسته باشد كه دغدغه اصلي‌شان بسيج اردوگاه سياسي‌شان است و فراموش مي‌كنند كه فرانسه از آنان عبور خواهد كرد.

وقتي در سال 1965، دوگل را به نامزد جناح راست بودن متهم مي‌كردند مي‌گفت: !

براي مرتكب نشدن آن، بايد خواست كه فرانسه به صورت ملتي يكپارچه و تقسيم‌ناپذير به حياتش ادامه دهد و نه به صورت تجمعي از اجتماعات، اقوام، مناطق و احزاب سياسي.

اما آيا نخبگان اين كشور خواهان اين وحدت ملي هستند، در حالي‌كه با دادن امتياز به اجتماعات فرقه‌اي و با ابراز ندامت‌ها، تاريخ اين كشور را تخريب مي‌كنند.

البته بايد طومار اين افسانه را بست كه تاريخ فرانسه را چونان توالي قهرمانانه‌اي معرفي مي‌كند كه تنها دغدغه‌اش خير بشريت بوده است!

با اين وصف، فرانسه ديو درنده ملت‌ها - و در وهله اول ملت خودش - نيز نبوده است. در واقع تاريخ ملت را بدون به‌عهده گرفتن مسووليت همه تاريخش نمي‌توان ساخت.

تاريخ فرانسه در طول هزاران سال گام‌به‌گام ساخته شده است، چون چشم‌اندازي كه مزرعه پس از مزرعه، ده پس از ده و شخم پس از شخم، انسان انگ خودش را روي آن مي‌كوبد و به فضا چونان نوعي باغ بزرگ سامان مي‌دهد.

به گفته ف.برودل مي‌توان آن را تاريخ ما ناميد. او مي‌نويسد: ، فرآيند و نبردي با خويشتن خويش است كه مقدر است تداوم يابد. اگر گسيخته مي‌شد، همه چيز فرو مي‌پاشيد.>

اين پرسشي است كه در ابتداي قرن بيست‌ويكم براي ملت مطرح شده است: آيا مي‌خواهيم تداوم داشته باشيم؟ آيا نخبگان ما خواهان آن هستند؟ آيا هنوز با انديشه ارنست رنان موافقند كه مي‌گويد:

اما چه كسي امروز چنين نظري را بيان مي‌كند؟

واژه ملت، حتي اگر امروز از نو به كار مي‌رود، هنوز واژه‌اي مشكوك است. از كشور، منطقه، ايالت، اروپا يا دنيا حرف مي‌زنند، اما از ميهن به ندرت؛ واژه ميهن از مد افتاده است.

هرگاه كسي جرات كند از ميهن‌پرستي و از ميهن‌پرستان حرف بزند، يا پوزخند مي‌زنند يا او را به راست‌افراطي بودن متهم مي‌كنند.

مفهوم هويت فرانسه نيز سوال‌برانگيز شده است، در حالي‌كه برودل آن را يكي از مرجع‌هايش ساخته بود. او مي‌نويسد:

شناختن خود با هزاران آزمون، باورها، گفتارها، بهانه‌ها، ناخودآگاهي‌ها، تلا‌قي‌هاي مبهم، ايدئولوژي‌ها، اسطوره‌ها، اوهام و...>

روح فرانسه در طول تاريخ ما اينچنين شكل گرفته، دوام آورده و گسترش يافته است.

اما روساي جمهوري كه در 30 سال اخير در پي هم ‌آمده‌اند به جاي نگران روح فرانسه بودن ترجيح داده‌اند با فرانسوي‌ها و با راي‌دهندگان‌شان حرف بزنند. همه آنها با كم و بيش احساس غربت، فرانسه را به امان خدا سپرده‌اند.

اولي استدلا‌ل مي‌كرد كه چون جمعيت فرانسه حدود يك درصد جمعيت دنيا است پس بايد در جامعه اروپايي ذوب شود.

دومي اذعان مي‌كرد كه فرانسه هنوز ميهن ما است، اما آينده‌اش به آينده اروپا گره خورده است. سومي فرانسه را به پشيماني و ابراز ندامت دائمي ]از گذشته برده‌داري و استعمارگري‌اش[ دعوت مي‌كرد.

بهانه 3 رئيس‌جمهور ما - و نخبگان ما - اين بود كه فرانسوي‌ها، فرانسه - اين شيئي كهنه - را مسخره مي‌كنند!

آنها ادعا مي‌كردند كه شهروندان فرانسوي بيشتر دغدغه نظام بازنشستگي و امنيت شغلي‌شان را دارند و مي‌خواهند كه از آنان حمايت شود و دولتمردان قلا‌ده دولت متمركز را از گردن آنان باز كنند و به جاي برنامه‌هاي بلندپروازانه ملي به فكر اجتماعات محلي و منطقه‌اي باشند.

پس يادمان‌هاي ژاندارك، پوسل مقدس، پرچم سه رنگ، نماد ملي‌گرايي، ناپلئون هوادار برده‌داري و سرود ملي مارسييز را در انبارها و پستوها بايگاني كرده‌اند.

راست افراطي اين يادگارهاي باارزش رهاشده را در فراموشخانه‌ها يافته و آنها را به اهتزاز درآورده است و به آن اجازه داده‌اند كه ادعا كند بوده است، چون اين ادعا وجدان آنهايي را كه از تاريخ فرانسه معذب بوده‌اند، آرام مي‌كرد.

بدين‌ترتيب نخبگان اين احساس را القا كرده‌اند كه ديگر عزم تداوم ملت را ندارند. چون آن را در عين حال كاري زمان‌باخته، شوم و ناممكن، حتي بدنام‌كننده و مسخره مي‌دانسته‌اند. اما از زماني كه ديگر نگران روح فرانسه نيستند مشكلا‌ت روزمره فرانسوي‌ها حادتر شده‌ است.

3 دهه به فرانسوي‌ها گفته‌اند:

روياهاي عظمت را فراموش كنيم!

از يك ميهن‌بودن دست بكشيم و مجموعه‌اي از مناطق اروپايي بشويم!

به استثناي فرانسوي خاتمه بدهيم!

تاريخ افتخارآميزمان را از حافظه‌هامان پاك كنيم! كه تاريخي جنايتكار است.

از ورساي، والمي يا اوسترليتز حرف نزنيم بلكه از قانون سياه، از دستگيري جمعي ول ‌ديو، دين بين ‌فو و از شكنجه ياد كنيم.

يك ايالت باشيم، باسكي يا كرسي، پواتيه‌اي، ساووايي و انده‌اي يا آنتيلي و نه يك ملت!

ريشه‌هاي قومي و سنت‌هاي مان را حفظ كنيم، حتي اگر اوراق هويت و مليت‌مان فرانسوي ]باشد!

در پاسداري از زبان فرانسه اهمال كنيم و زبان‌مان را با انگليسي بروكسلي درهم آميزيم!

بدين‌سان بهتر خواهيم زيست!

نان بيشتر، صلح بيشتر و آزادي بيشتر خواهيم داشت!

در برهه‌اي از زمان فرانسوي‌ها به اين شعارها باور داشتند، اما در برابر واقعيت‌هاي تجربه‌شده واژه‌ها رنگ مي‌بازند.

آنها دروغي بيش نيستند.

براي بيكار نان كمياب و گران است.

ناامني، خشونت و قشري‌گري، صلح و آزادي را تهديد مي‌كند. در سال 2005 چون سال 2002 فرانسوي‌ها، چرب‌زبانان را هو كرده‌اند.

اگر به وعده‌ها عمل نشود، آنان فردا نيز همين كار را تكرار خواهد كرد. آنان به خوبي مي‌دانند كه مشكلا‌ت فردي‌شان در دنيايي به شدت خصمانه حل نخواهند شد مگر اينكه به خلا‌ف گفتار نخبگان، سرنوشت فرانسه، هويتش و منافع ملي‌اش دغدغه اول حكومتگرانش باشد.

يك ملت تنها حاصل‌جمع مناطق داراي حاكميت و نيست. براي فرانسوي‌ها، تنها به بهاي دفاع و تداوم روح فرانسه، آنگونه كه تاريخ‌مان آن را رقم زده است، نان، صلح و آزادي وجود خواهد داشت.

* اين متن ترجمه‌اي است از پيش‌گفتار كتاب ، انتشارات ‌Fayard ، پاريس 2008 ‌

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

------------
 چهارشنبه 6 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن