واضح آرشیو وب فارسی:قدس: گفتگو با « رامين مولايي » به بهانه تولد « خوليو كور تاسار » ؛ هنوز «كور تاسار» را نشناخته ايم!
* خديجه زمانيان
«آينده كتابهاي من يا ديگران كوچكترين دلواپسي من است... نويسنده واقعي كسي است كه وقتي مي نويسد، كمان را تا ته مي
كشد و سپس آن را به ميخ آويزان مي كند تا برود با دوستانش چيزي بخورد. تير درست، به سمت هواست، به هدف اصابت خواهد كرد يا نه؟ تنها احمقها مي توانند ادعاي تصحيح مسير تير را بكنند، يا در حالي كه از زاويه جاودانگي آن را مي پايند، پشت سرش بروند تا چند تا هل كوچولوي تكميلي به آن بدهند...»
اين جمله ها متعلق به «خوليو كور تاسار»؛ نويسنده آرژانتيني است. اين روزها به خاطر سالروز تولدش، نام اين آقاي نويسنده بر سر زبانهاست و به پاس بزرگداشت او، كتابهايش دست به دست مي چرخند و خوانده مي شوند.
«خوليو كورتاسار» در سال 1914 از پدر و مادري آرژانتيني در بروكسل به دنيا آمد و از سال 1952 مقيم پاريس شد و همان جا به كار نويسندگي پرداخت. شاعر، مترجم و نوازنده آماتور جاز بود. در سال 1984 به دليل سرطان خون درگذشت.تا به حال مجموعه داستانهاي «دروازه هاي بهشت»، «هيچ كس را متهم نكنيد»، «رقص خون آشام» و رمانهاي او به نام «لي لي بازي»، «ويولون بدلي» ، «برندگان» و «امتحان نهايي» به زبان فارسي ترجمه شده اند.خواندن آثار و صحبت در خصوص يك نويسنده، مي تواند بهترين هديه براي سالروز تولد او باشد. پس اين مصاحبه را اول به آقاي «كورتاسار» و بعد به دوستدارانش، تقديم مي كنيم.
براي شناخت بيشتر «خوليو كورتاسار» با «رامين مولايي» به گفتگو نشسته ايم. اين مترجم تا كنون چند داستان كوتاه و مصاحبه را در نشريات مختلف از او چاپ كرده است.
* آقاي مولايي !با آنكه «بورخس» و «كورتاسار» متعلق به يك كشور هستند، اما نام و آثار بورخس براي دنيا شناخته شده تر از «كورتاسار» است؛ چرا؟
** «بورخس» علاوه بر داستان نويس بودن، يك تئوريسين و نظريه پرداز هم هست.او در حوزه شناخت ادبيات ملل، مرجع شاخصي براي داستان نويسان و منتقدان است.
اما «كورتاسار» ادعاي نقد و نظريه پردازي ندارد و به نوشتن داستان و سرودن شعر پرداخته است. «كورتاسار» در دهه 50 و 60 به عنوان بهترين داستان نويس آمريكاي لاتين مطرح بود و «بورخس» در همين زمانها به عنوان بهترين نظريه پرداز و تئوريسين.
* از «كورتاسار»، سه مجموعه داستان كوتاه و چهار رمان در ايران ترجمه شده است، آيا آثار وي بيش از اينهاست؟
** بله «كورتاسار» بيش از 30 اثر دارد، كه هنوز بسياري از آنها در ايران ترجمه نشده است.اولين بار، در دو شماره نشريه گلستانه به صورت مبسوط به زندگي نامه و آثار اين نويسنده پرداخته شد و بعد از اين معرفي بود كه مترجمان، آثار وي را به فارسي ترجمه و او را به مخاطب ايراني معرفي كردند.
* «كورتاسار» جزء نويسندگاني است كه هم داستان كوتاه دارد و هم رمان، اين نويسنده در كدام نوع داستان نويسي موفق تر بوده و مخاطب نسبت به كدام نوع، اقبال بيشتري نشان داده است؟
** وقتي رمان «لي لي بازي» در دهه 60 چاپ شد. بسياري از منتقدان،آن را بزرگترين اثر دهه 60 قرن 20 عنوان كردند. اين رمان يكي از پرافتخارترين رمانهاي كلاسيك اسپانيايي زبان، لقب گرفت. بدين ترتيب رمانهاي اين نويسنده، معروف تر و دوست داشتني ترند. اما او در شيوه داستانهاي كوتاهش هم سبك خاصي دارد كه همين سبك خاص، داستانهاي كوتاه او را خواندني و منحصر به فرد كرده است. موجزنويسي يكي از شاخصه هاي داستانهاي كوتاه اين نويسنده است. او آن قدر جملاتش را حذف و اضافه و اديت مي كند تا به موجزترين حالت جمله، دست پيدا كند. خواندن جملات او به تنهايي، لذتي به مخاطب نمي دهد، اما در قالب داستان بسيار زيبا و خواندني مي شوند. «كورتاسار» جمله معروفي با اين مضمون دارد كه: «نويسنده آن قدر، بايد بد بنويسد كه بدتر از آن در تصور نيايد.» منظور نويسنده بر بد نوشتن نيست، منظور كورتاسار، اين است كه داستان همان طور كه به ذهن نويسنده مي آيد بايد نوشته شود و آرايه به آن اضافه نكند.
* يكي از علتهاي مطرح شدن آثار «كورتاسار» اين است كه عناصر داستاني آمريكاي لاتين در آثار او به خوبي تجلي پيدا كرده، در اين مورد توضيح دهيد؟
** «كورتاسار» در حيطه داستان و رمان، يكي از بزرگان دهه 60 است، زيرا با چاپ آثارش ادبيات آمريكاي لاتين، در دنيا مطرح شد. با آنكه به خاطر مخالفت با دولت آرژانتين تمام عمرش را در خارج از آرژانتين و در پاريس زندگي كرد، اما از عناصر بومي و فرهنگ كشورش، بسيار در آثارش استفاده كرد. او هيچ وقت عناصر فرهنگي و خاك كشورش را فراموش نكرد و مكرر از آنها در نوشتن آثارش بهره برد. «كورتاسار» از عنصر خيال، در آثارش استفاده فراوان مي كند، اما اين عناصر را چنان در آثارش واقعي جلوه مي دهد كه مخاطب به راحتي آنها را باور مي كند و مي پذيرد. سعي مي كند جملات را تا حد ممكن كوتاه كند، اين جملات شايد، به تنهايي در نظر خواننده، ابتر جلوه كند، اما در قالب داستان، لذت بخش است.
* مسايل سياسي، جزء جدا ناشدني داستانهاي كورتاسار است، به نظر شما او بيشتر دغدغه ادبيات دارد يا سياست؟
** بدون ترديد او دغدغه ادبيات را دارد. با آن كه مسائل سياسي در داستانهايش راه پيدا كرده است اما اين ابعاد، اصلاً شعارگونه و ايدئولوژيك نيستند و يا تبليغ فرهنگ و مشي سياسي خاصي را نمي كنند.آرمانش اين است كه بشر را از زير سيطره ظلم نجات دهد كه اين آرمان در آثارش جلوه گري كرده است. از طرفي، او نويسنده اي است كه به فرهنگ جهاني تعلق دارد. به خاطر زندگي در پاريس، با آخرين آثار نويسندگان به روز آمريكا و اروپا آشنا بوده و آنها را مي خوانده، بنابراين صاحب تفكر و فرهنگ خاصي بود كه ساير نويسندگان آرژانتيني از آن بي بهره بودند.
* «كورتاسار» مورد علاقه مردم آرژانتين هم هست؟
** آرژانتيني ها بشدت او را دوست دارند. بدون اغراق او يكي از بزرگترين نويسندگان تأثيرگذار آرژانتيني بوده است. «ماريو وارگاس يوسا» مي گويد: «بزرگترين تأثير را از، كورتاسار گرفتم» ماركز هم بارها از تأثير وي بر آثارش ياد كرده، حتي «بورخس» به صراحت از «كورتاسار» و قدرت نويسندگي او، صحبت كرده است. متأسفانه «كورتاسار» را، ما نمي شناسيم، همان طور كه خيلي از نويسندگان بزرگ دنيا را نمي شناسيم. مثلاً همه ايراني ها تصور مي كنند سبك رئاليسم جادويي با ماركز به ادبيات دنيا معرفي شده است، در حالي كه پدر رئاليسم جادويي «كارپنتير» است و باز متأسفانه از ميان سبكها هم فقط رئاليسم جادويي را مي شناسيم و منتقدان، هر اثري را كه در آن نويسنده از عنصر خيال استفاده كرده و آن را به رئاليسم پيوند داده است، در حوزه رئاليسم جادويي قرار مي دهند، در حالي كه اين نوع نگاه به اثر اشتباه است. نمي شود به راحتي عنوان هر سبكي را رئاليسم جادويي گذاشت!
* البته وضعيت نقد امروز را نمي شود جدي گرفت؛ در نقد امروز، شاخصه هاي نقد رعايت نمي شود چون با خواندن بعضي نقدها بر آثار، براي مخاطب ابهام بيشتري فراهم مي شود!
** بله !متأسفانه بعضي از منتقدان، آن قدر نظريه هاي نقد را براي واكاوي يك اثر به كار مي برند كه به جاي آن كه نقاط مبهم اثر را براي مخاطب روشن كنند، مخاطب را گيج تر و آشفته تر مي كنند. دوست دارم مجموعه نقدي كه «ماريو وارگاس يوسا» بر آثار برگزيده قرن بيستم (كه به انتخاب خودش بوده) نوشته است را ترجمه كنم. اين نويسنده با آن اطلاعات غني كه در حوزه ادبيات دارد در 800 صفحه، آن قدر ساده و روان در خصوص آثار، صحبت مي كند كه مخاطب گمان مي كند او هم مي تواند مثل يوسا، نقد كند !در حالي كه وقتي دقت كني، مي بيني دنيايي از مطالعه و اطلاعات همراه نظريات اوست كه با شگرد خاص خودش آنها را آسان نوشته است.اين اثر را كه بخوانيم، متوجه مي شويم چقدر ساده نويسي دشوار است و يوسا اين كار دشوار را خوب بلد است. اما وقتي نقدهاي بعضي دوستان منتقد را بر يك اثر مي خوانيم نه تنها دريچه و زاويه تازه اي با خواندن نقد، براي مخاطب باز نمي شود كه لذت داستان هم از او گرفته مي شود. در حالي كه هدف نقد، لذت دادن به مخاطب است!
* شايد اين مسأله به اين دليل باشد كه بعضي منتقدان، اطلاعات ادبي چنداني ندارد، بسيار جوانند و تازه وارد عرصه ادبيات كشور شده اند؟
** غير از منتقدها، بعضي از نويسندگان امروز هم سواد ادبي پاييني دارند! نويسنده بايد آن قدر ادبيات خوانده باشد كه بداند دشوارترين قسمت داستان، شروع آن است. اما وقتي آثار اين نويسندگان را مي خوانيم آن قدر داستان بد شروع شده كه مخاطب، خواندن داستان را ادامه نمي دهد و رهايش مي كند !من در اين جا به وضعيت اسفناك نشر و حق التأليف نويسنده ها اشاره نمي كنم، اما نويسنده با تمام سختي هاي معاش بايد براي نوشتن يك اثر، تحقيق كند. چندي پيش در خبرها خواندم «ماريو وارگاس يوسا» براي نوشتن يك اثر به چند كشور سفر مي كند.او 70 دكتراي افتخاري دارد. متأسفانه نويسندگان ما پشت ميز و پشت درهاي بسته داستان مي نويسند و بعد ادعاي كسب نوبل هم دارند!
چهارشنبه 6 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 88]