واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: دشمن ما; دشمن فرامنطقه اي است و ما نقاط ضعف و قوتش را مي دانيم
گفت وگو با اميرسرتيپ دوم عزت الله غفورزاده ; رئيس دفتر پژوهش و مطالعات راهبردي نيروي زميني ارتش
گفت وگو از : حسين زكريائي عزيزي
بخش نخست
اشاره
آنچه پيش روي شما خوانندگان گرامي « صفحه جبهه و جنگ » است گفت وگويي است با اميرسرتيپ دوم عزت الله غفورزاده ; رئيس دفتر پژوهش و مطالعات راهبردي نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران و يكي از فرماندهان پرافتخار سالهاي دفاع مقدس . ايشان در اين گفت وگو با بيان خاطرات خود از دوران 8 سال دفاع مقدس و ياران شهيدش تحليلي از روند جنگ قبل از عمليات بيت المقدس و پس از آن ارائه نمود و خلا اطلاعاتي و آموزشي ارتش در آغاز جنگ و جبران آن در همان سالهاي ابتدايي دفاع مقدس را مورد بررسي قرار داد. از نكات مهمي كه در اين مصاحبه بر آن تاكيد شده است وحدت نيروهاي مسلح (سپاه ارتش بسيج ) بعنوان رمز موفقيت و پيروزي در جنگ تحميلي است .
در ابتداي گفت وگو بفرمائيد از چه زماني وارد ارتش شديد
بسم الله الرحمن الرحيم . من در تاريخ 22 بهمن سال 1358 وارد ارتش جمهوري اسلامي ايران شدم .
دقيقا يك سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي ! پس كاملا انگيزه انقلابي داشتيد !
بله ! همانطور كه مي دانيد آن زمان كميته ها تشكيل شده بود. من هم دانشجوي دانشگاه صنعتي اصفهان بودم و در مسجد محله و كميته فعاليت مي كردم تا اينكه نامه اي از تهران آمد كه به علت اوضاع و احوال ارتش جوانان جذب ارتش شوند.
اين نامه براي كجا آمده بود
براي مساجد و كميته آمده بود و مخاطبش هم جوانان مومن و مسجدي بودند. البته از قول حضرت امام (ره ) چند بار گفته بودند كه جذب ارتش و نهادهاي انقلابي بشويم .
خلاصه ما حدود 30 نفر از محله مان حركت كرديم و رفتيم امتحان داديم . از اين 30 نفر فقط من قبول شدم و جذب ارتش شدم .
آنوقت تحصيل در دانشگاه صنعتي اصفهان را چه كرديد
دانشگاه را رها كردم .
در چه رشته اي تحصيل مي كرديد
مهندسي كشاورزي گرايش آب و خاك .
وقتي جذب دانشكده ارتش شديد در رشته خاصي مشغول به تحصيل شديد
آن زمان كارشناسي علوم مي دادند . حدود 3 سال ما دانشجو بوديم و خوشبختانه سعادت يارمان مي شد كه هر وقت مرخصي مي دادند مي رفتيم جبهه .
تحت چه تشكيلاتي
با نيروهاي بسيج و سپاه .
شما در تاريخ 22 بهمن سال 58 جذب دانشگاه افسري شديد و در 31 شهريور سال 1359 جنگ آغاز شد . زماني كه رژيم بعثي عراق به مرزهاي ايران حمله كرد شما كجا بوديد
ما آن زمان دانشجوي دانشگاه افسري بوديم و هنوز سردوشي نگرفته بوديم . قرار بود بني صدر بيايد به ما سردوشي بدهد كه خوشبختانه بخاطر سقوط هلي كوپترش اين موضوع به تعويق افتاد. وقتي هم جنگ آغاز شد دستور آماده باش دادند و دانشجويان را بصورت گروهان به گروهان و گردان به گردان بردند به منطقه خرمشهر اما متاسفانه من به همراه هم دوره اي هايم به خاطر اينكه هنوز سردوشي نگرفته بوديم و كسي هم كه سردوشي نگرفته باشد از لحاظ قانوني مجاز نيست وارد جنگ شود نتوانستيم در جبهه حاضر شويم و به عنوان نيروي ذخيره در دانشكده مانديم تا اينكه مراسم اعطاي سردوشي مان را برگزار كردند. وقتي هم سردوشي گرفتيم يك ماموريت ديگري غير از اعزام به جبهه به ما ابلاغ كردند.
چه ماموريتي
آن زمان منقضي هاي سال 1356 را احضار كردند و ما را بعنوان اساتيد اينها منصوب نمودند و ما مشغول آموزش اينها شديم . زماني هم كه فرمان تشكيل ارتش بيست ميليوني صادر شد در دانشكده افسري پايگاه بسيج تشكيل داديم و از آنجا مي رفتيم مدرسه علوي و به دانش آموزان آنجا آموزش نظامي مي داديم و همچنين مي رفتيم به مسجد امام جعفرصادق (ع ) صادقيه و نيروهاي بسيج خواهران و برادران آنجا را اداره مي كرديم .
در حقيقت دانشكده افسري محلي بود براي آموزش بسيج مردمي . كه من يادم است آن زمان پسر حضرت آقا كه آن زمان نماينده حضرت امام در شوراي عالي دفاع بودند در كلاس من شركت مي نمودند و قرآن اول كلاس را هم ايشان تلاوت مي كردند.
اين موضوع تا چه وقت ادامه داشت
اين وضعيت براي ما تا مدتي بود تا اينكه با عده اي ازدوستان هم دوره اي جمع شديم و با شهيد بزرگوار نامجو صحبت كرديم كه : ما را هم مثل بقيه دانشجويان بفرستيد جنگ .
ايشان در پاسخ ما گفتند : آن زمان (ابتداي جنگ ) ما در وضعيتي بوديم كه مي خواستيم موضع خودمان را در مقابل دشمن تثبيت كنيم لذا مجبور بوديم دانشجويان را به جنگ اعزام كنيم كه از بچه هاي دانشكده خيلي ها به شهادت رسيدند. ولي ما كه نمي خواهيم تفنگ چي تربيت كنيم ما مي خواهيم براي ارتش فرمانده تربيت كنيم . من حرف ايشان را الان متوجه مي شوم كه هم دوره اي هاي من الان جانشين ارتش فرماندهي نيروي زميني فرماندهي لشكر و معاونت هاي ارتش را به عهده دارند.
حالا اگر ما در آن زمان بعنوان يك تفنگدار مي رفتيم يا شهيد مي شديم و يا اتفاقي نمي افتاد به آن خواسته خودمان كه دفاع و شهادت بود مي رسيديم ولي جاي ما يك فرد عادي هم مي توانست برود.
متاسفانه آن موقع نتوانستيم برويم تا عيد . معمولا دانشگاه امام علي (ع ) را سه روز قبل از عيد تعطيل مي كنند تا 15 فروردين . آن موقع اين مجلس فعلي محل اعزام نيرو بود. در همان ايام در آنجا ما يك دوستي را پيدا كرديم و گفتيم ما مي خواهيم برويم جبهه ما را بفرستيد جبهه . لذا به اتفاق 4 نفر ديگر عازم كرمانشاهان شديم و در محور پاوه ـ نوسود در پاكسازي هاي آنجا با شهيد همت همكاري كرديم . شهيد همت آن زمان فرمانده سپاه آنجا بود.
در يك عمليات هم شركت كرديم كه خوشبختانه بخاطر اينكه ما تعليمات نظامي ديده بوديم خيلي موثر واقع شديم . در آنجا چند تا روستا بود بنام حربي زبي ـ شهركن ـ نيسان كه بايد از وجود ضدانقلاب پاكسازي مي شد. لذا ما در پاكسازي شركت كرديم .
اين در حقيقت اولين حضور و تجربه شما در جنگ و جبهه بود
بله .
بعد
بعد آمديم دانشگاه افسري و دوباره تابستان همان سال يك ماه مرخصي دادند كه در اين فرصت هم به يك ماموريت ديگر اعزام شديم .
با اين اوصاف تا پايان دوره دانشجويي و زماني كه به طور رسمي وارد جنگ شويد در چه عملياتهايي حضور داشتيد
در دوران دانشجويي من در عمليات هاي فتح المبين ثامن الائمه بعنوان مشاور فرماندهان گروهان هاي در خط شركت كردم . البته در ادامه عمليات فتح المبين وقتي ماموريتم تمام شد برگشتم دانشگاه و بعنوان بسيجي دوباره وارد عمليات شدم .
چه وقت بصورت رسمي وارد جنگ شديد
دقيقا در تاريخ 31 شهريور سال 1362 بصورت كلاسيك و منظم بعنوان فرمانده گروهان وارد جنگ شدم و در دو مرحله از عمليات والفجر 4 (مرحله دوم و چهارم ) بعنوان فرمانده گروهان انجام وظيفه كردم .
شما بعنوان كسي كه در دانشگاه عالي جنگ استاد تجزيه و تحليل جنگ هستيد و در اين زمينه تحليل هاي قوي ارائه مي دهيد تحليلتان را از آغاز جنگ و حمله عراق به مرزهاي ايران اسلامي بفرمائيد.
عراق به بهانه شط العرب المحمره و استان خوزستان جنگ را آغاز كرد و پشت صدام كشورهاي غربي و در راس آن ابرقدرتهاي شرق و غرب از جمله آمريكا بودند و مرتجعين منطقه استراتژيشان از بين بردن انقلاب اسلامي بود يعني محو كردن انقلاب اسلامي در منطقه بودند كه صدام را حمايت و پشتيباني مي كردند. عراق از محورهاي زيادي به ما حمله كرد و وارد نبرد شد از جمله شلمچه ـ حسنيه ـ كوشك ـ طلائيه ـ تنگه بستان ـ چنانه و فكه و غيرو ذلك كه الان فرصت بازكردن اين ها نيست او قرارداد الجزاير را پاره كرد و اعلام كرد كه 3 روز ديگر در تهران جشن مي گيريم . خيلي جالب است چرا كه فقط در خرمشهر بين 33 تا 45 روز بچه هاي ما توانستند ارتش عراق را زمين گير كنند . يعني ما در نبرد اوليه خرمشهر استراتژي صدام را به شكست تبديل كرديم . 3 روز ديگر تهرانيم كجا و 33 تا 45 روز مقاومت خرمشهر و خونين شهر كجا
و بلافاصله تعدادي عمليات محدود انجام داديم تا رسيديم به عمليات ثامن الائمه . عراق بعد از اشغال خرمشهر آمده بود سرپل را روي كارون گرفت و آبادان را محاصره كرد و زماني كه حضرت امام (ره ) فرمان دادند حصر آبادان بايد شكسته شود لشكر پيروز 77 خراسان نيروي زميني ارتش به همراه برادران سپاه و بسيج آمدند سرپل را از دشمن گرفتند و حصر آبادان شكسته شد. بعد از مدتي عمليات طريق القدس انجام شد كه در حقيقت كليد فتح المبين بود چرا كه در طريق القدس بين سپاه سوم و چهارم عراق فاصله افتاد و راه براي فتح المبين باز شد و عمليات فتح المبين انجام شد و اوضاع سياسي اجتماعي به نفع ما شد.
اگر مي شود در مورد اين مقوله بيشتر توضيح بفرمائيد.
قبل از عمليات هاي ثامن الائمه طريق القدس و فتح المبين همه مي گفتند عراق دارد نفوذ مي كند آتش بس را بپذيريد و از اين طريق به دنبال آن بودند تا آتش بس را بر ما تحميل نمايند و اين در حالي بود كه سرزمين ما در اشغال عراق بود.
ولي اين عمليات هاي سبب شد تا دنيا متوجه بشود ما تصميم خودمان را گرفتيم تا دشمن را از خاكمان بيرون كنيم . البته پيروزي در اين عمليات هاي مهم مردم ما را ارضاع نكرده بود و مردم ما مي گفتند : مگر مي شود با انجام اين عمليات هاي مهم كه نشان از توانايي بالاي ماست نتوانيم خرمشهر را كه زير چكمه هاي عراقي هاست نجات دهيم و اين موضوع يك حساسيتي شد و اوج روحيه مردم ما.
لذا قدرت بسيج مردم ما بالا رفت . يعني از هر ارتشي مي پرسيدي مي گفت : خرمشهر بايد آزاد شود. از هر بسيجي سئوال مي كردي مي گفت : خرمشهر بايد آزاد شود. با مردم عادي هم كه روبرو مي شديد مي گفتند : پس چه شد چرا فكري به حال خرمشهر نمي كنيد !
لذا قدرت بسيج شدن مردم زياد شد بطوريكه به فاصله دو ماه بعد از عمليات فتح المبين عمليات بيت المقدس در دهم ارديبهشت ماه آغاز شد.
خوب اگر ما نيروي تك پشتيبان احتياط و نيروي آفندي نداشتيم اصلا نمي توانستيم عمليات كنيم .
در اينجا صدام براي روحيه دادن به سربازانش و خوشحال كردن كشورهاي مرتجع منطقه كه كمك هاي جنگي و اقتصادي را تحريم نكنند و همچنين خوشحال كردن ارباب بزرگش آمريكا شعار مي داد اگر ايراني ها خرمشهر را بگيرند من كليد بصره را مي دهم . لذا شما ديديد كه همين رزمندگان اسلام از ارتش و سپاه و عشاير و بسيج توانستند با توجه به تمام اين موانعي كه دوروبر خرمشهر ايجاد شده بود خرمشهر را آزاد كنند. و خونين شهر تبديل به خرمشهر شد. من يادم است آن زمان همه مردم در خيابان ها شعار مي دادند : خرمشهر آزاد شد قلب امام شاد شد. دوران بسيار خوبي بود.
ترديدي نيست كه آزادسازي خرمشهر نقطه عطفي در دفاع مقدس ما بود. ارزيابي شما از اين مقوله و ادامه جنگ پس از آزادسازي خرمشهر چيست
نقطه اوج قدرت جمهوري اسلامي آزادسازي خرمشهر بود. پس مي توانيم بگوئيم نقطه عطفي بود. چرا چون ما قبل از اين عمليات عمليات ثامن الائمه را انجام داده بوديم طريق القدس را انجام داده بوديم و در كنارش عمليات هاي بزرگ و كوچك زيادي را انجام داديم فتح المبين را هم انجام داديم تا اينكه خرمشهر را آزاد كرديم و بعد از آن عمليات رمضان را انجام داديم . خوب اوج قدرت ما بود پس مي تواند نقطه عطفي براي ما بوده باشد.
يك نكته ديگري كه من بايد در اينجا اشاره كنم ما در خرمشهر داشتيم مغرور مي شديم كه امام (ره ) با درايت خاص خودشان فرمودند : خرمشهر را خدا آزاد كرد. من و شماي رزمنده آزاد نكرديم . خرمشهر را خدا آزاد كرد و واقعا هم خدا آزاد كرد.
بدنيست اينجا من يادي از شهيد صياد شيرازي و نقش ايشان در اين پيروزي ها بكنم بعد از عمليات ثامن الائمه يك تفكر اسلامي و انقلابي بر جبهه حاكم شد. قبل از آن تفكر بني صدري و تفكر نبود وحدت شكاف و جدايي بود. ولي با كنار رفتن بني صدر و حضور شهيد صياد شيرازي يك وحدت خوبي بين ارتش سپاه و بسيج بوجود آمد كه ماحصل آن شد طريق القدس فتح المبين بيت المقدس و رمضان و موقعيت هاي پشت سرهم . ما خيلي بايد به اين مقوله توجه كنيم كه اين وحدتي كه شهيد صياد شيرازي بوجود آورد منشا خير و بركت زيادي شد. و منجر شد كشورهاي مرتجع اعلام آمادگي نمايند كه غرامت جنگ را مي پردازند آمريكا هم متوجه شد صدام به دردشان نمي خورد.
با همه اين اوصاف ما نبايد آتش بس را مي پذيرفتيم چون كافي بود فقط دوماه به عراق مهلت مي داديم چونكه اگر مجددا به ما حمله مي كرد نمي توانستيم مانند گذشته دفاع كنيم .
عراق هم به دنبال همين فرصت بود تا دوباره خودش را تجهيز كند و بار ديگر حمله كند.
بله ! الحمدالله با بيداري حضرت امام و آمادگي رزمندگان اسلام ما اين آتش بس را نپذيرفتيم و بعد از آن عمليات هاي مهمي چون بدر خيبر و... را انجام داديم و بدون هيچ كمكي توانستيم دشمن را از خاكمان بيرون كنيم .
بفرمائيد عمليات بيت المقدس كه منجر به آزادسازي خرمشهر عزيز شد چقدر در ادامه روند جنگ موثر بود يا به عبارت ساده تر ما در عمليات هاي بعدي چقدر از اين عمليات پيروزمندانه برداشت داشتيم
شما يك بازي و مسابقه فوتبال را درنظر بگيريد وقتي يك تيمي يك يا دو تا گل به تيم مقابل مي زند يك اعتماد به نفس ويژه اي پيدا مي كند و بازي بعدي با تيم ديگر را بهتر و قويتر انجام مي دهد يعني يك توفيقي بدست آورده و كسي كه توفيقي و پيروزيي به دست مي آورد يك مقدار ترغيب و تشويق مي شود و اين پيروزي ادامه پيدا مي كند. فتح خرمشهر باعث شد ما اعتماد به نفس زيادي براي انجام عمليات هاي ديگر به دست آوريم و همين هم شد كه بلافاصله چندين عمليات انجام داديم و واقعا اجازه نداديم ارتش بعث تكان بخورد ارتشي كه ما هزار تا تانك آن را از بين مي برديم سريع هزار تا تانك به او مي دادند و تجهيزش مي كردند. اصلا ما هر جا را تصرف مي كرديم مي ديديم تمام تجهيزاتشان صفر كيلومتر است . اين فتح خرمشهر بود كه اين اعتماد به نفس را به ما داد كه ادامه دهيم .
پس قبل از اين هم مي توانيم بگوئيم سه عمليات پيروزمند قبل از بيت المقدس هم زمينه اي شد براي پيروزي بيت المقدس
بله اصلا بدون انجام عمليات ثامن الائمه فتح المبين و طريق القدس انجام و پيروزي در عمليات بيت المقدس غيرممكن بود.
صدام قرارداد الجزاير را پاره كرد و گفت 3 روز ديگر در تهران جشن مي گيريم . جالب است چرا كه فقط در خرمشهر 33 تا 45 روز بچه هاي ما توانستند ارتش عراق را زمينگير كنند; يعني ما در نبرد اوليه خرمشهر استراتژي صدام را به شكست تبديل كرديم
آزادسازي خرمشهر سبب شد ما اعتماد به نفس زيادي پيدا كرديم لذا پس از آن عمليات هاي مهمي را انجام داديم و اجازه نداديم ارتش بعث به اهدافش برسد
دوشنبه 4 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2351]