واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: تقابل این دوگونه ادراک، یعنی رویارویی ادراک حسی و عقلانی با ادراک باطنی و روحانی، همان تقابل عقل و عشق است که در آثار همه شاعران عارف این مرز و بوم، و با صور گوناگون نمود یافته است. عشق در هیئتی نمود می یابد که عاقلان، جنونش می نامند. مردم گذشته های دور، خصوصاً اعراب پیش از اسلام، معتقد بودند که شاعران، تحت سیطره ای جنّی هستند که شعر را به آنان القاء و الهام می کند و از اینرو شاعران را مجنون می نامیدند. از سوی دیگر عاشقان نیز به همان حکم شاعران محکوم می شدند و آنان را مجنون می خواندند. ویژگی های مشترک شاعران مجنون و عاشقان مجنون، در چگونگی درک و احساس نامتعارف آنان نهفته است؛ درک و احساسی که آنان را از دنیای روزمره و معمولی آدم ها دور می کند و آنان را به عوالمی می برد که برای درک عقلانی ما، دست نیافتنی است؛ زیرا آن عوالم را باور ندارند و موهومش می خوانند. عقل به مفهوم متعارف آن، بر قانون علیّت بنا شده و از این رو هیچ درکی از یگانگی تناقضات و عالم صلح اضداد ندارد و معنای توحید را درنمی یابد، زیرا غرق عالم کثرت است و درپی تکثیر و تکثیر و تکثیر. مولانا می گوید:
جنگ اضداد است عمر این جهان
صلح اضداد است عمر جاودان
و بیدل می گوید:
خاکم به باد می رود و آتشم به آب
انشای صلح نامه اضداد می کنم
درباره عقل و عشق صفحات زیادی را می توان سیاه کرد و بسیار می توان گفت، اما هرچه بگوییم و بشنویم و بخوانیم، هیچ دریافتی از این دو واژه نخواهیم داشت، مگر آن که عملاً با معنای این واژه ها درگیر شویم. ما با عالم عقل آشناییم و شاعران و عاشقانی که پیش تر عاقل بوده اند، با هر دو عالم یعنی عالم عشق و عقل آشنایند و مولانا می گوید:
آزمودم عقل دوراندیش را
بعد از این دیوانه سازم خویش را
نکته بسیار بسیار مهمی که باید عمیقاً به آن توجه کرد این است که منظور از جنون عاشقی و شاعری، تظاهرات دیوانه وار در گفتار و رفتار نیست و چه بسا انسانی سراپا عاشق و مجنون باشد و جنون در رفتار و گفتارش، هیچ نمودی نداشته باشد. درآمیختگی دیوانگی و فرزانگی که موجب پدیدآمدن انسانی می شود که شاعر و عارفش می خوانیم و هیچ گاه درنمی یابیم که پشت نقاب فرزانگی کودکانه او، چه جنون افسار گسیخته و خوفناکی نهفته است، زیرا خویشتن داری شاعرانی که نیستی من موهوم خود را عمیقاً دریافته اند، در حد کمال است. عرفان، هیچ نسبتی با فهم ندارد و شاعرانی که از پنجره معرفت به جهان نگاه می کند، سراپا مغز دانش می شوند اما چیزی نمی فهمند. بیدل می گوید:
در این غفلت سرا عرفان ما هم تازگی دارد
سراپا مغز دانش گشتن و چیزی نفهمیدن
شعر، اشارت گر عالم بی رنگ و بی بو و نامحدودی است که بیرون از جهان و در وجود خود ماست و مولانا می گوید:
این جهان چاهی است بس تاریک و تن
هست بیرون عالمی بی بو و رنگ
این جهان محدود و آن خود بی حد است
نقش صورت پیش آن معنی سد است
(محمد کاظم کاظمی)
ـ تسبیح و فال حافظ و قندان نقره کار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار
مُهر امین و پستة خندان و زعفران
ـ بگذار تا حقوق بگیرم ، بزرگوار!
این نامه ها به بال کبوتر نمی شود
باج و خراج بایدمان داد، بی شمار
گفتی که در اوایل اسفند می رسی
اسفند، ماه آخر سال است و اوج کار
اسفند نامه ای است که تمدید می شود
آری ، اگر که یار شود بخت و روزگار
اسفند کودکی است که تعطیل می شود
از پشت میز می رود آخر به پشت دار
اسفند پسته ای است که مادر می آورد
تا بشکند به مزد و نشیند به انتظار
اسفند دختری است که آسوده می شود
از درد زندگی به مداوای انتحار
اسفند لوحه ای است که آماده می شود
بر قطعة صد و سی و شش ، قبر شصت و چار
اسفند ناله می کند و دود می شود
در دفع چشم زخم بزرگان روزگار
گفتی قطار خرّم نوروز می رسد
نوروز را نداده کسی راه در قطار
نوروز، گرم کوره و نوروز پشت چرخ
نوروز مانده آن طرف سیم خاردار
پرسیده ای که «سال ِ فراروی ، سال چیست ؟
نومید بود باید از آن یا امیدوار؟»
وقتی که سال ، سال کبوتر نمی شود
دیگر چه فرق می کند اسپ و پلنگ و مار؟
این خوشدلی بس است که سنجاق می شود
بر سررسید کهنة من برگی از بهار
تا شعر تازه ای بنویسم بر آن ورق
از ما همین دو بیت بماند به یادگار
(قیصر امین پور)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]