محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831260833
دیگه تحمل این زندگی رو ندارم : با همسرم مشکل دارم چون ...
واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: بچه ها
خسته ام
خیلی خسته
به خاطر شوهرم از کارم گذشتم و تو یه شهرستان به دور از خانوادم زندگیم شروع شد
نحوه آشنائیمونم سنتی بود چون من تهران بودم و رفت و آمد مشکل بود به خواسته اونا زود عروسی کردیم و من برای همیشه با آرزوهام خداحافظی کردم و به همه چیز به خاطر ازدواجم پشته پا زدم
به این امید که قدرم رو می دونن و خوشبخت می شم
نمی دونین چقدر در حقش محبت کردم و حالا که 6 سال می گذره یه دختره 4 ساله دارم از همه چیه این زندگیم حالم به هم می خوره
چیزی جز نا امیدی و پوچی نصیبم نشده تنهام خیلی تنها
همیشه خواستم باهاش مثله دوست باشم ولی بعدا چوبش رو خوردم
گاهی اوقات خوب و مهربون می شه ولی این خوشبختی من زود تموم می شه
می بینم تو دور و اطرافم او نائی رو که به شوهراشون بها نمیدن و چقدر موفق ترن شوهره براشون می میره زنه بگه آخ مرده جونش در میاد
افسوس که منه نتونستم آدم سرد و مغروری باشم
چون تنها بودم خیلی وقتا مجبور بودم برم منت کشی .....................
آه که چقدر مظلومم
خیلی وقتا واسه خودم گریه می کنم و اینکه با انتخاب اشتباهم و فدای همه چیزم نه تنها خودم بلکه دخترم رو هم بد بخت کردم
حرفی هم که میزنم می گه این اراجیف چیه
طلاقت می دم می فرستمت خونه بابات
سلام عزیزم!خیلی متاثر شدم.این مشکل خیلی از خانوماست.بعد ازدواج خودشونو در شوهرشون حل میکنند.مثل شکر که وقتی توی آب حل میشه دیگه هیچی از خودش باقی نمیمونه.
اینو بدون که هنوزم دیر نیست.کلاسهای مختلف برو بهش نشون بده توهم انسانی هستی که واسه خودش شخصیت و سلایق واهداف جدایی داره.اینایی که میگم تو زندگی خودمم بوده و بعد کلی اعصاب خوردی بهشون رسیدم.
چرا باهت اینجوری حرف میزنه؟شما خودت مدام اسم طلاقو میاری تو بحثاتون؟باهش بد حرف میزنی؟
غصه نخور عزیزم خیلی ها توی زندگی مشکل دارن و فقط تو نیستی مهم اینه که چطور با اون مشکل برخورد کنی باید ریشه
مشکلت رو پیدا کنی و اگه میبینی حل میشه حلش کنی و اگه نه سوختن و ساختن دردی رو دوا نمیکنه اگه به خاطر دخترت از خودت
بگذری اینده دخترت رو هم خراب میکنی
با یه مشاور صحبت کن و توکل کن به خدا
به نظر من با مردا عین خودشون باید رفتار کرد نه ازشون فاصله گرفت نه زیاد بهشون محل داد عزیزم فکر کنم شما زیادی از خودتون مایه گذاشتین واسه این آقا واسه همینه که اینجوری رفتار می کنه چرا شما منت کشی می کنی یه کم تحمل کنی خودش میاد واسه منت کشی خودت اینجوری عادتش دادی به نظر من بیشتر به خودت برس و عین خیالت نباشه کتاب رازهایی درباره مردان خیلی کمکت میکنه
sibiloo نوشته است:
سلام عزیزم!خیلی متاثر شدم.این مشکل خیلی از خانوماست.بعد ازدواج خودشونو در شوهرشون حل میکنند.مثل شکر که وقتی توی آب حل میشه دیگه هیچی از خودش باقی نمیمونه.
اینو بدون که هنوزم دیر نیست.کلاسهای مختلف برو بهش نشون بده توهم انسانی هستی که واسه خودش شخصیت و سلایق واهداف جدایی داره.اینایی که میگم تو زندگی خودمم بوده و بعد کلی اعصاب خوردی بهشون رسیدم.
چرا باهت اینجوری حرف میزنه؟شما خودت مدام اسم طلاقو میاری تو بحثاتون؟باهش بد حرف میزنی؟
ممنونم از هم دردیت
راستش از همون اول دائم برای ترسوندن من می گه طلاقت می دم
الان نمی ترسم ولی بدم مییاد اینجوری می گه احساس می کنم بی ارزش میشم
خیلی به مرد بودن خودش افتخار می کنه
همیشه تو هر مشاجره ای به وجود بیاد یه جائی بالاخره تقصیرا می یفته به گردن من
احساس بدی دارم
خیلی موقع ها هم مثل فرشته هاس ولی طول نمی کشه
تو دعواها خیلی بهم بی احترامی میکنه
حتی این اواخر جلو روی مامانم گفت ازت بدم مییاد
اون موضوع تموم شده ولی نمی تونم فراموشش کنم و با هر بی احترامی که می کنه عشقم بهش کمتر می شه
می گه غر می زنی
توقع داره دائم دورو برش بپلکم و قربون صدقش بشم از هیچی ناراحت نشم عصبانی نشم
وقتی عصبانی میشه من برم آرومش کنم
می دونم خیلی پر روش کردنم و با محبتهای زیادم توقعش رو بالا بردم اما بلد نیستم متعادل باشم تا کمی سرد می شم متوجه میشه و شروع می کنه به محل ندادن منم طاقت ندارم
انگار جامون عوض شده
و بزرگترین اشتباهم تو این زندگی تن دادن به خانه داری بود (قصد توهین به خانه داران عزیز رو ندارم )
برای کسی که بین زن و مرد یه دنیا تفاوت زیادی قائله باید از لحاظ مالی خود ساخته بود تا اینقدر خودشو بالا ندونه
برای خودم متاسفم
از همتون ممنونم دوستان خوبم
منتظر پشنهادهای شما هستم
خب مبگه طلاقت میدم بگو بده ! بگو همین فردا بریم دادگاه ! مهریت چه قدره ؟ میدونی که بخواد طلاق بده باید مهریتو تموم و کمال بده و این یعنی هیچوقت جرات این کارو نمیکنه . و فقط حرف داره .
اینبار گفت بگو باشه ، منم فردا میرم مهریه مو میزارم اجرا که این پروسه زود تر انجام شه و تو زود تر به خواستت برسی !
سلام عزیزم منم با نظر دوستان موافقم دیگه کمتر به گذشته ها فکر کن فقط ببین تو زمان حال چی خوشحالت میکنه همون کارو انجام بده. خودت رو با بهترین هدیه زندگیت مشغول کن امیدت به خدای مهربون باشه یه خورده روش زندگیتو عوض کن وکمتر برا آشتی پیشقدم شو غرورتو حفظ کن گذشته هر چی بود گذشت مهم الانه که تو آیندتم تاثیر داره در ضمن باید به دخترتم نشون بدی که یه زن هم واسه خودش غرور وشخصیت داره .به قول معروف ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس براخودت ودخترت بهترینها رو آرزو دارم .
خواهر گلم به نظرم بگرد حتی توی همون شهرستان یه کاری پیدا کن و انجام بده . حتی اگه مخالفت شدید هم بکنه .
شما باید مستقل باشی تا روحیه ات رو بدست بیاری. ضمنا زیاد هم هر دفعه کوتاه نیا . اگه می بینی سر سنگینه خب بذار یه چند روز باشه ببین چه اتفاقی می افته . قهر نباش اما اگه کم محلی کرد یا سر سنگین بود شما هم همونقدر سنگین رفتار کن . زیاد کوتاه اومدن باعث می شه فکر کنند وظیفه شما هست .
با یک یا چند مشاور حتما صحبت کن . ممکنه با یکی دوتا مشاور اولی نتیجه نگیری اما پرس و جو کن و یه مشاور خوب پیدا کن و حتی خودت به تنهایی برو پیشش و باهاش حرفهات رو بزن.خیلی وقتها راه حل های خوبی ارائه می دن ( بسته به نحوه زندگی و روابطتون )
هر وقت هم اسم طلاق رو پیش کشید اصلا عکس العمل نشون نده . فقط خیلی ملایم و آروم بهش بفهمون که خیلی براش متاسفی که اینقدر ضعیفه که از عهده حل هیچ مشکلی بر نمیاد و تنها راه حل رو پاک کردن مسئله می دونه .
شما الان باید دیگه الگوی مناسبی برای دخترت باشی چون کم کم شروع می کنه از شما الگو برداری . سعی کن شخصیتش قوی بشه .
حتما حتما یه کاری رو شروع کن
يه دفعه امتحان كن بترسونش برو تهران خونه بابات,بهش بكو خودت كفتى,,ببين عكس العملش جيه,,بابا اينقدر ما زنها بعى وقتها رو ميديم.كه ديكه همه جى حتى حرمت بين همديكه رو فراموش ميكنن..امان از مردهاى بى وفففففففففففففففففا
[quote="nedasama"]
يه دفعه امتحان كن بترسونش برو تهران خونه بابات,بهش بكو خودت كفتى,,ببين عكس العملش جيه,,بابا اينقدر ما زنها بعى وقتها رو ميديم.كه ديكه همه جى حتى حرمت بين همديكه رو فراموش ميكنن..امان از مردهاى بى وفففففففففففففففففا
دوستمون راست میگه.به نظر منم این دفعه هم که همچین حرفی زد بگو باشه!حرفی نیست.بعدش سریع و بدون گریه و ناراحتی پاشو چمدانتو ببند برو تهران .2 روز که تنها بمونه حساب کار دستش میاد.کم کم رو خودت کار کن که بدون اینکه از اونور بوم بیفتی بتونی یه رویه جدید در برخورد باهش پیش بگیری.به قول خودت بد عادتش کردی دیگه!!میدونم دیگه چطوریه!!!! همه کاراشو راس و ریس میکنی لابد!میذاریش به حساب محبت.اما اینا ظلم به خودت زندگیت و حتی شوهرته.چون اونو تو خونه فردی بی فایده تبدیل میکته.من خودمم اینجوری بودم.حتی موبایل شوهرمم من میزدم به شارز اما اینم بگم ها!!کم کم!یه دفه نری تو فاز بی محلی که بدجوابی میده!!
نه اصلا این کار و نکن
اونجا خونه زندگی خودشه کجا بره؟!!
به نظر من هر چقدر اون از زندگی و خونه سهم داره تو هم داری
اینطوری بیشتر نشون میدی که اون مالک همه چیزه
تو که ازش سرد شدی
بهش بی محلی کن (نه که قهر) تحویلش نگیر و برعکس با دخترت وآدمای دیگه گرم باش که بفهمه اشکال از اونه که اینطوری شدی
شاید اونم بی محلی کنه (چون عادتش دادی که تو منت کشی کنی) ولی بذار یه مدت که بگذره اخلاق جدید تو دستش میاد. به شرطی که هر رفتاری که می کنی پشتش یه برنامه ای داشته باشی که خوب بهش درس بدی
اینطوری نه قهری که خونه برات جهنم شه
هم رفتارت طوریه که به مشاجره و شنیدن هر حرفی نمی رسه
هم منظورتو بهش رسوندی
هم دخترت چیزی نمی فهمه
دوست عزیز دل خود من اینقدر از شوهرم پره که خدا می دونه. دوستان گفتن چند روز برو خونه پدرت . خب شاید اینم یه راهی باشه به شرطی که بدونی شوهرت آدم مغروری نیست و میاد دنبالت و تا اومدن اون هم بتونی صبر کنی وگرنه خودت دست از پا درازتر باید برگردی خونه و روح وروانت بیشتر خدشه دار میشه. این بلا سر خودم اومده . شوهرم هی می گفت برو برو . منم توی یکی از قهرامون که حال جسمیم هم خیلی بد شده بود بهش گفتم می رم چند روز استراحت اونم از خداخواسته گفت برو خودتم هروقت خوب شدی برگرد . با اینکه می دونست حالم چقدر بده و به اسم قهر نرفتم و خانواده ام فکر می کنن برای استراحت رفتم ولی اومدن که هیچی حتی یه زنگ نزد برای ظاهر سازی احوال پرسی کنه. خلاصه که آخرش مجبور شدم با یه دل شکسته تر بعد یه مدت خودم برگردم خونه. خلاصه که در دلام زیاده و اینجا جای گفتنش نیست. خدا بهمممون صبر بده ... بهتره بهش کم محلی کنی یه مدت و به خودت و دخترت خوب برسی و هیچ وقت هم وقتی تقصیر اونه منت کشی نکنی . اینم بدون این که می گی تا یه خرده سرد میشی بی محلی می کنه خیلی زیاد ربطی به عادت دادن و این حرفا نداره بعضی ها بر اساس تربیتشونه ذاتشونه نمی دونم چی ولی کلا اینجورین. شوهر من حتی از قبل ازدواجمون اگه سر یه موضوعی ازش ناراحت می شدم و لحنم غمگین میشد و مثل بقیه اوقات سرحال نبودم چنان کاری می کرد چنان منو محکوم می کرد چنان غضبم می کرد که اون سرش نا پیدا!! چی بگم دلم خونه ایشاللا خدا خودش به خیر مشکلتو حل کنه عزیزم.
قربون شما خواهرای گلم بشم که اینقدر دلسوزانه جوابمو دادین
خیلی فکر کردم
من خودمو خیلی مقصر می دونم
شوهرم آدم بدی نیست گاهی مغروره ولی ذات خوبی داره خوبیهاش کم نیست ولی من بد کردم با خوبی زیاد کردنم در واقع لوسش کردم توقعش و بردم بالا اگه رفتارم جور دیگه ای بود الان اونم خیلی بیشتر قدرم رو می دونست
واقعا مردا مثله بچه هان یه بار توسط مادراشون تربیت میشن یه بار توسط زناشون
مادرش زنه فوق العاده با سیاستیه همه چیزش با بر نامه است شوهرش و بچه هاش همه ازش حساب می برن و فوق العاده برای خودش ارزش قائله خیلی به خودش می نازه
من اشتباه کردم که نتونستم ارزش خودمو حفظ کنم با له کردن غرورم به خیال اینکه طرف مقابلم قدرمو می دونه بد تر تیشه به ریشه خودم زدم
کتاب رازهائی در باره مردان رو دانلود کردمیه مقداریش رو که خوندم دیدم خیلی وقتا واسه شوهرم مادر مهربونی بودم که بی جا دل می سوزونه
و این غلطه خیلی غلط
باید طبق گفته شما دوستای گلم گذشته رو فراموش کنم و قدر خودمو و زندگی مو بدونم و اینقدر واسه خودم دل نسوزونم
امروز صبح سر اینکه شوهرم یه هوئی به دخترمون تشر زد بحث کوتا هی کردیم
شوهرم رفت تو اتاقو قیافه ناراحتی گرفت
من اما مثل همیشه نبودم
خیلی عادی رفتار کردم
دو روزه واسه خودم برنامه گذاشتم ورزش کنم تو خونه
شروع کردم به رقص و ورزش و..........طوری که دخترم به وجد اومده بود
بعد که همه چیز عادی شد خیلی آروم بهش گفتم محبت بیشتر واسه دخترمون جواب می ده مثل همیشه دیگه ادامه ندادم (مثل مادرا) اونم اومد منت کشی دخترم
دختر عزیزم خیلی مغروره هر وقت از با باش ناراحت می شه به همین راحتی آشتی نمی کنه
خلاصه امروز خیلی از خودم راضی بودم می خوام خیلی خودمو در گیر مشکلات شوهرم نکنم شاید اگه بزارم تنهائی حلشون کنه بهتر باشه
اگه هم باز تو دعوا بهم بی احترامی کرد نترسم و از خودم دفاع کنم
برام دعا کنید بتونم زندگیمو تغییر بدم
البته قبل از هر چیز باید خودمو تغییر بدم چون هر بلائی که سرم اومده بیشترش به خاطر خودمه و فدا کاریهای بی موردم
بازم ازتون ممنونم
حتما حرفاتونو گوش میدم
سلام.منم همین مشکلاتو دارم دیروز زد مچ دستم از 3جا دررفت و از یه جا ترک خورد.چون خونه مال منه بهش گفتم بچه هاتو وردار برو.بچه ها یکیشون میخواست بره یکی نه اونم دیگه نرفت.ولی من گفتم فردا مامانم میاد من میرم. به مامانش زنگ زد همه چیرو گفت.اونم به جای ساکت کردن حق و داد به پسرش.من دیروز دیگه تصمیممو گرفته بودم ولی افتاد به التماس نرو و.....گفت یه فرصت بهم بده اگه خوب خوب نشدم برو.باباشم به جای حل مشکل گفت دوست نداری نیا خونه ی ما .میگین چه کنم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 691]
-
گوناگون
پربازدیدترینها