واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: بچه ها من خواننده خاموش بودم و خیلی وقته مییام اینجا ولی واقعا دیگه خسته شدم از این وضع زندگیم و عضو شدم .من خیلی زیاد از زندگیم ناامید شدم،همه چیز یه طرفه شده هر کاری که فکر میکنم وظیفه من هست انجام میدم اما همسر من فقط میره سر کار و هیچ کاری نمیکنه که نسبت به این زندگی دلم خوش بشه.چیکارکنم ؟میشه بگید شوهرهای شما چیکار میکنن؟؟من 5 سال ازدواج کردم و فعلا بچه هم نمیخوایم یعنی شوهرم بچه دوست نداره...
یعنی شوهرت ابراز احساسات نمیکنه؟یا حرفت رو گوش نمیده؟یا بداخلاقه؟
خیلی مختصر و تلگرافی حرف زدی ناتالیا جونم
من اولین دلیلی که به زندگیم امیدوارم همینه که همسرم من رو خیلی دوست داره
به عشق من زنده هست و به خاطرم هر کاری میکنه.و منم همینطور.این باعث میشه خیلی از مشکلات و بدیهاش رو نبینم.دوست جونم تو هم همینطوری باش
ستاره جون شوهر من اصلا اهل ابراز علاقه نبوده از همون اولش، واسه من خیلی سخت ولی چاره چیه مجبورم کنار بیام و یه جوراییی کنار امدم با این اینکه نمیتونه ابراز کنه.ولی در کل از هممون اولش میگه دوستت دارم و نمیتونم ابراز کنم.اصلا که کمکم نمیکنه در کارهای خونه.وقتی هم میگم بریم بیرون بگردیم میگه حال ندارم خسته هستم.شاید ماهی یه بار پیش بیاد که قبول کنه بریم بیرون.بد اخلاق نیست
واسه خانومها سخته که همسرشون ابراز علاقه نکنه اما تو که میگی قبول کردی
تو کارهای خونه که همسری منننننننننننننننننننننننننننن بگو یه قاشق برداره همه مردها اینجورند گلم.
در مورد بیرون رفتنم شاید کارش طوری یه که در طول روز خسته میشه و احتیاج به استراحت داره
کارش اداریه و ساعت 3 هم میاد خونه.ولی خوب آخه نمیشه که اصلا نرفت بیرون.تنهایی یا با دوستامم خوشش نمیاد برم بیرون.منم نیاز دارم...
اخه نمیشه که همه چی یه طرفه باشه.ناهار باید درست کنم ،میوه مییاره خونه باید همون موقع انتظار داره بشورم.و خیلی کارهای دیگه که همه خانمها انجام میدن.اما اون چی؟میگه همین که پول مییارم تو خونه .فقط این وظیفه من هست.
خیلی از زنا همینطورن به نظر من تو هم خودت و یه جوری سرگرم کن با کلاس رفتن مهمونی رفتن چون اینجوری اگه بخوای زندگی کنی دچار بی هدفی میشی تو زندگیت که این خیلی بده
ببخشید بچه ها این میگم.ولی بیشتر ما خانمها خیلی وابسته و ضعیفیم،یعنی با محبت کردن شوهرامون خیلی روحیمون خوبه،وقتی هم که اونا اخلاقشون بده یا بهمون توجهی ندارن خیلی کسلیم.فکر کنم بر میگرده به اعتماد به نفس پایینمون...
من که تمام امیدم به اینه که همسری از ماموریت بیاد و من ببینمش.دلم براش لک زده
عزیزم این مشکل تو تنها نیست.این مشکل به فرهنگ جامعه و مردسالاری برمیگرده.من خودم بارها و بارها توی همین نسل جدید دیدم که مثلا مادره دهن پسر بچه ۷ یا ۸ سالش غذا میزاره و یا تمام کارهای فردی و ابتدایی که یک بچه میتونه مستقل انجام بده مادره به جاش انجام میده. در واقع این مادر فکر میکن که در حق بچه اش خوبی میکنه اما در واقع داره توقع این اقا پسر رو اونقدر بالا میبره که اون در اینده احساس حق به جانب بودن میکنه و توقع دار که خانمش هم همون کارها رو براش بکنه.
یقینا این اقا پسر در اینده تمام نقشها و کارهایی که مادرش براش انجام داده را از همسرش انتظار داره.اما این رو نمیدونه یا نمیخواد که بدونه که همسر با مادر فرق داره و انتظارات خاص خودش رو داره .
روی این نوع ادمها باید خیلی کار کرد و صبور بود تا نتیجه دلخواه بدست بیاد تازه اگر بپذیره و همکاری کنه
منم به اين اميدوارم که شوهرم خيلی دوسم داره چون بارها بهم ابراز کرده و ميکنه و همچنين با وجود کار کردنش در بيرون تو خونه هم خيلی کمک ميکنه در کل خيلی احساسه مسوليت ميکنه برای من و بچه هام
بچه ها قرار نیست بیاییم پز بدیم که شوهرامون دوسمون دارن یا ندارن/قراره بگیم دوستمون چی کار کنه
ستاره جون شما چند ساله ازدواج کردین؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]