واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام بچه ها . من یه فکری ذهنمو مشغول کرده . میخواستم از شما ها کمک بگیرم . من 23 سالمه و حدود 1 سال و نیمه که از همسرم جدا شدم ( البته ما فقط 3 ماه با هم عقد کرده بودیم که جدا شدیم و ازدواج نکرده بودیم) . خدود 6 ، 7 ماه پیش یکی از همکارام از من خواستگاری کرد و من هم جریان جداییمو بهش گفتم و تاکید کردم که باید خانوادش هم راضی باشن . بعد اون صحبت این آقا به من گفت یه مدت با هم رابطه داشته باشیم که بیشتر همو بشناسیم و بعد رسمی بیان خواستگاری . منم قبول نمیکردم ولی طی این تماس هایی که با هم داشتیم این جریان به 1 ماه طول کشید .خلاصه اینکه اتفاقای زیادی پیش رومون وبد و من متوجه شدم که خانوادش راضی نیستن . حالا بعد 3 ، 4 ماه ایشون دوباره درخواست دادن و میگن من نمیتونم صبر کنم تا شرایطم کاملا درست بشه و بعد بیام خواستگاریت و تو نباشی . همش ترس اینو داره که منم ازدواج کنم . بعد چند بار صحبت کردن حالا میگه باشه من با خانوادم میام ، با خانودت صحبت میکنم و ازشون معذرت حواهی میکنم به خاطر اتفاقی که افتاده ( آخه یک بار شماره خونه رو ازم گرفتن که مادرشون زنگ بزنه بگه بعد عید میایم خواستگاری ولی گویا مادرشون راضی نشدن) و هر شرایطی که میخوای بهم بگو و برام لیست کن ، من همشون رو انجام میدم.
حالا موندم چی کار کنم؟ دیشب تصمیم گرفتم واقعا شرایط و انتظاراتمو براش لیست کنم ببینم به قول معروف چند مرده حلاجه؟
نظر شما چیه؟
سلام عزیزم. کار خوبی کردی که رضایت خانوادش رو مطرح کردی. اصلا در این مورد کوتاه نیا. همونطور هم که خودت گفتی خواسته ها و انتظاراتت رو بهش بگو. نذار چیزی جا بمونه. و در عوض همه چیزایی که قبول میکنه ازش تضمین بگیر.
کاش میگفتی که ایشون چند سالشونه و از نظر تحصیلی، خانوادگی و فرهنگی تو چه سطحی هستند.
aphrodite_86 نوشته است:
سلام عزیزم. کار خوبی کردی که رضایت خانوادش رو مطرح کردی. اصلا در این مورد کوتاه نیا. همونطور هم که خودت گفتی خواسته ها و انتظاراتت رو بهش بگو. نذار چیزی جا بمونه. و در عوض همه چیزایی که قبول میکنه ازش تضمین بگیر.
کاش میگفتی که ایشون چند سالشونه و از نظر تحصیلی، خانوادگی و فرهنگی تو چه سطحی هستند.
متولد 64 هستن . منم خودم 67 ام . از نظر تحصیلی که من فوق دیپلمم و ایشون دیپلم . خانواده شلوغی هستن ، 8 تا بچه هستن و ایشون آخریه . 2 تا خواهر مجرد هم غیر خودش توی خونشون هست . ولی ما فقط 2 تا بچه ایم . یه برادر دارم که تازگی عقد کرده . کلا چیز زیادی از خانوادش نمیدونم . یکی از خواهراشونم منو دیده ( اونم چون توی محیط کارم رفت و آمد داره )
میزان وابستگی ایشون به خانوادش خیلی مهمه مخصوصا چون فرزند آخر هستن.
عزیزم حالا که دو تا خواهر مجرد داره که از خودش بزرگترن بیشتر باید حواست رو جمع کنی. من خیلی ها رو دیدم که با اینکه ازدواج اولشون بوده با خواهر شوهر مجرد بزرگتر از خودشون مشکل پیدا کردن.
نمیخوام بد بین بشب اما باید بیشتر دقت کنی. حتی اگر هم برای خواستگاری اومدن و قرار شد ازدواج کنید باید یه مدت بدون عقد با هم نامزد بشید و حسابی محک بزنیش تا بهتر بشناسیش.
aphrodite_86 نوشته است:
میزان وابستگی ایشون به خانوادش خیلی مهمه مخصوصا چون فرزند آخر هستن.
عزیزم حالا که دو تا خواهر مجرد داره که از خودش بزرگترن بیشتر باید حواست رو جمع کنی. من خیلی ها رو دیدم که با اینکه ازدواج اولشون بوده با خواهر شوهر مجرد بزرگتر از خودشون مشکل پیدا کردن.
نمیخوام بد بین بشب اما باید بیشتر دقت کنی. حتی اگر هم برای خواستگاری اومدن و قرار شد ازدواج کنید باید یه مدت بدون عقد با هم نامزد بشید و حسابی محک بزنیش تا بهتر بشناسیش.
راستش خودمم خیلی میترسم . چون تو لزدواج اولم مشکل من دخالت بیش از حد خانواده همسرم بود . همسرم به هیچ وجه نمیتونست رو ی حرف مادرش حرفی بیاره و دائما من رو با خواهرش که یک سال از من کوچکتر بود مقایسه میکرد.
راستی یک سوال دیگه که ربطی به این مورد نداره . میخواستم ببینم وقتی برام خواستگار میاد قضیه جداییم رو از همون جلسه اول بگم؟ یه نه بذارم واسه جلسات بعدی؟ تا حالا که همیشه تو جلسه اول گفتم
mahnazdolati نوشته است:
aphrodite_86 نوشته است:
میزان وابستگی ایشون به خانوادش خیلی مهمه مخصوصا چون فرزند آخر هستن.
عزیزم حالا که دو تا خواهر مجرد داره که از خودش بزرگترن بیشتر باید حواست رو جمع کنی. من خیلی ها رو دیدم که با اینکه ازدواج اولشون بوده با خواهر شوهر مجرد بزرگتر از خودشون مشکل پیدا کردن.
نمیخوام بد بین بشب اما باید بیشتر دقت کنی. حتی اگر هم برای خواستگاری اومدن و قرار شد ازدواج کنید باید یه مدت بدون عقد با هم نامزد بشید و حسابی محک بزنیش تا بهتر بشناسیش.
راستش خودمم خیلی میترسم . چون تو لزدواج اولم مشکل من دخالت بیش از حد خانواده همسرم بود . همسرم به هیچ وجه نمیتونست رو ی حرف مادرش حرفی بیاره و دائما من رو با خواهرش که یک سال از من کوچکتر بود مقایسه میکرد.
راستی یک سوال دیگه که ربطی به این مورد نداره . میخواستم ببینم وقتی برام خواستگار میاد قضیه جداییم رو از همون جلسه اول بگم؟ یه نه بذارم واسه جلسات بعدی؟ تا حالا که همیشه تو جلسه اول گفتم
سلام خانومی به نظرم همون جلسه اول همه چیو بگو سنگها رو از همون اول با هم وا بکنین
منم یکی از دوستام شرایط شما را داشت خواستگار تا میومد همه رو از ابتدا شرح میداد
بعد از یک ازدواج ناموفق 2 ساله الان ازدواج دومش خداراشکر خوبه
یه چیز دیگه شما که تو یه خانواده کم جمعیت هستیداین اقا مثلا زمانی که همه شروط شما را داشته باشه میتونی خانوادشو تحمل کنی به نظرم مسئله بسیار مهمیه پر جمعیت 8 فرزندی کجا 2 فرزندی کجا
مامانم منم همینو میگه ، میگه تحمل خانواده پر جمعیتو نداری . ولی خوب من خانواده پر جمعیتو دوست دارم اما چون هیچ شناختی از خانوادش ندارم نمیتونم بگم میتونم باهاشون کنار بیام یا نه؟
مطمئنی اگه یه روز با خونواده همسرت بحثتون بشه گذشته تورو پیش بکشن ناراحت نمیشی شما که یه تجربه تلخ داشتی باید بیشتر دقت کنی
yalda1984 نوشته است:
مطمئنی اگه یه روز با خونواده همسرت بحثتون بشه گذشته تورو پیش بکشن ناراحت نمیشی شما که یه تجربه تلخ داشتی باید بیشتر دقت کنی
خوب اگه بخوام اینجوری فکر کنم که دیگه نباید هیچ وقت ازدواج کنم . بعضی وقتا واقعا میگم کلا بی خیال ازدواج بشم و ذهنمو درگیر این مسائل نکنم . خیلی میترسم
چرا هیچ کس جواب منو نمیدهههه؟!!
به نظر من که جلسه اول همه چی رو نگو که نکنه فقط به این دلیل پا پس بکشن منظورم اینه که بدون شناختی از شما و دیگه خصوصیت مثبتی از شما ببینن صرف این موضوع منصرف بشن چون درک مردم از این موضوع متفاوته بعضیها اونو ملاک قرار میدن اما بعضیها خیلی مسایل دیگه براشون مهمه .
عزیزم به نظر من اینکه شرط و شروط بذاری اصلا و ابدا ضامن خوبی برای خوشبختیت تو اینده نمی شه
هزاری هم شرط و شروط بذاری اگه کسی باشه که پایبندی به اخلاق و قول و قرار نداشته باشه خیلی راحت می تونه بزنه زیرش
و اینم که خیلی سمج هست نشاندهنده دلدادگی همیشگی و طولانی مدت نیست
من کسی رو می شناختم که دو سال سماجت کرد دختره دیگه فکر می کرد از این عاشقتر گیر نمیاره
بعد روز عروسی یه اختلاف جزیی بین خانواده هاشون پیش اومد همچین برخورد تندی با عروس کرد که عروس بیچارهتا چند وقت ازش می ترسید و به خاطر آبرو داری خیلی محتاطانه باهاش برخورد می کرد
البته الان خداروشکر زندگیشون خیلی خوبه
ولی اینو گفتم که عجولانه تصمیم نگیری
سعی کن معیارای درستی برای انتخاب همسرت داشته باشی و عاقلانه تصمیم بگیری
بنظر من مهمترین معیار اخلاق و عقلانیت و استقلال یه مرده
در مورد اینکه جلسه اول بگی قضیه طلاقتو بنظر من بعد از اینکه یه شناختی تو جلسه اول با خانواده ها و خودتون ایجاد کردین تو همون جلسه خیلی با اعتماد بنفس قضیه رو مطرح کنین بهتره.
امیدوارم خوشبخت باشی
sarasim نوشته است:
عزیزم به نظر من اینکه شرط و شروط بذاری اصلا و ابدا ضامن خوبی برای خوشبختیت تو اینده نمی شه
هزاری هم شرط و شروط بذاری اگه کسی باشه که پایبندی به اخلاق و قول و قرار نداشته باشه خیلی راحت می تونه بزنه زیرش
و اینم که خیلی سمج هست نشاندهنده دلدادگی همیشگی و طولانی مدت نیست
من کسی رو می شناختم که دو سال سماجت کرد دختره دیگه فکر می کرد از این عاشقتر گیر نمیاره
بعد روز عروسی یه اختلاف جزیی بین خانواده هاشون پیش اومد همچین برخورد تندی با عروس کرد که عروس بیچارهتا چند وقت ازش می ترسید و به خاطر آبرو داری خیلی محتاطانه باهاش برخورد می کرد
البته الان خداروشکر زندگیشون خیلی خوبه
ولی اینو گفتم که عجولانه تصمیم نگیری
سعی کن معیارای درستی برای انتخاب همسرت داشته باشی و عاقلانه تصمیم بگیری
بنظر من مهمترین معیار اخلاق و عقلانیت و استقلال یه مرده
در مورد اینکه جلسه اول بگی قضیه طلاقتو بنظر من بعد از اینکه یه شناختی تو جلسه اول با خانواده ها و خودتون ایجاد کردین تو همون جلسه خیلی با اعتماد بنفس قضیه رو مطرح کنین بهتره.
امیدوارم خوشبخت باشی
من شرط و شروطو فقط از این نظر میگم که ببینم تو همون مرحله اول پا پیش میکشه یا نه . در ضمن قضیه جداییمم به این آقا گفتم و فکرم میکنم خانوادش مخالفن
اكثر خانواده ها در اين مورد يه مقدار مخالفت رو دارن و يه عده اي هم از اين مسئله بعنوان يه چماق روي سر عروس استفاده مي كنن
خانواده هاي پرجمعيت هم مسائل خاص خودشون رو دارن كه كسي كه توي يه خانواده كوچيك بزرگ شده به راحتي نمي تونه تحمل كنه
به اين مسائل خيلي بايد دقت كني چون دور و برت خلوته فكر مي كني خانواده شلوغ خيلي چيز جالبيه ولي وقتي توي شرايطش قرار بگيري مي بيني كه خيلي هم قابل تحمل نيست
در كل اگه رضايت مادرش رو نداشته باشي بعدا به سختي مي توني اين رابطه رو حفظ كني و اگه خواهرش توي محيط كارش رفت و آمد داره يعني اينكه بعدا احتمال داره توي همه كاراتون دخالت كنه
مواظب باش مخصوصا كه آخرين بچه است و زير نفوذ بقيه اعضاي خانواده
ziba_K نوشته است:
اكثر خانواده ها در اين مورد يه مقدار مخالفت رو دارن و يه عده اي هم از اين مسئله بعنوان يه چماق روي سر عروس استفاده مي كنن
خانواده هاي پرجمعيت هم مسائل خاص خودشون رو دارن كه كسي كه توي يه خانواده كوچيك بزرگ شده به راحتي نمي تونه تحمل كنه
به اين مسائل خيلي بايد دقت كني چون دور و برت خلوته فكر مي كني خانواده شلوغ خيلي چيز جالبيه ولي وقتي توي شرايطش قرار بگيري مي بيني كه خيلي هم قابل تحمل نيست
در كل اگه رضايت مادرش رو نداشته باشي بعدا به سختي مي توني اين رابطه رو حفظ كني و اگه خواهرش توي محيط كارش رفت و آمد داره يعني اينكه بعدا احتمال داره توي همه كاراتون دخالت كنه
مواظب باش مخصوصا كه آخرين بچه است و زير نفوذ بقيه اعضاي خانواده
منم بیشترین ترسم از همین زیر نفوذ اعضای خانوادش بودنه . من همسر قبلیم نه تک پسر بود ، نه بچه اول بود ، نه بچه آخر بود . فقط خوب بود . چون پسر خوبی واسه خانوداش بود ، خانوادش میترسیدن که از دستش بدن و واسه همین توی همه چیز زندگیمون دخالت میکردن .
راستی من تا 1،2 هفته دیگه از محل کارم بیرون میام و نه دیگه خودشو میبینم و نه خواهرشو و نه حتی تماسی . چون من شماره خط جدیدمو به این آقا ندادم و فقط ازطریق تلفن محل کارم با هم در تماسیم . یه چیز دیگه هم این که تازگیا خیلی راحت جلوی همکارای دیگه میاد میشینه و شروع میکنه به حرف زدن با من ، دیگه یه جورایی احساس میکنم همه دارن میفهمن . نمیدونم دلیلش از این کار چیه؟ چون قبلا اصرار داشت که کسی از این ماجرا با خبر نشه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1032]