تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 12 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه به نماز ايستادى، با دل به خدا رو كن تا او نيز به تو رو كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1848115175




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شغل من بالا بردن فرهنگ کودکان است.


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > رحماندوست، مصطفی  - گفت‌وگو با هفته‌نامه فارغ‌التحصیلان درباره‌ شغل نویسندگی شیما انتظاری‌مقدم: در دوره دانشجویی برای کودک و نوجوان نمی‌نوشت. کارهایش برای بزرگ‌ترها بود؛ شعرهای اجتماعی، سیاسی یا طنز. یک روز به این نقطه رسید که باید متخصص کودکان شود و برای کودکان بنویسد. به قول خودش اول انتخاب بود ولی الان یک عشق، عشقی که نمی‌توان رهایش کرد. مصطفی رحماندوست که تنها سمت کاری‌اش نویسنده و شاعر کودک و نوجوان است فارغ‌التحصیل زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. توانایی او در نویسندگی باعث شد به سراغش برویم و از او درباره این حرفه بپرسیم. البته تولد او در اول تیرماه باعث شد که مصاحبه او در این شماره چاپ شود و ما به وعده مصاحبه‌های تقویمی‌مان عمل کنیم. شما به عنوان نویسنده کودک و نوجوان شناخته می‌شوید. اولین سوال من این است؛ نوشتن برای این گروه چه سختی‌هایی دارد؟سختی‌های خودش را دارد. سختی‌هایی که دیگر من حسش می‌کنم. به خاطر اینکه دیگر غیرکودکانه نمی‌توانم بنویسم. اما بچه‌ها ویژگی‌های خاص خود را دارند و خیال‌های گسترده‌تری از بزرگ‌ترها دارند. ولی برای بیان خیال‌ها و حس‌ها و عاطفه‌هایشان کلمات کمتری در اختیار دارند. نگاه آنها به هستی نگاه متفاوتی است. شاید یک کوچه صدمتری را خیلی دور و طولانی ببینند. درک موقعیت بچه‌ها و نگاه کردن از زاویه دید بچه‌ها به دنیا کار سختی است. سخت‌تر از آن نوشتن این برداشت برای خود بچه‌هاست. نمی‌توانم بگویم چقدر سخت است و چه کاری می‌توان انجام داد. فقط می‌گویم سخت است. تمرین می‌خواهد و مهم‌تر از تمرین دوست داشتن بچه‌ها. اگر آدم بچه‌ها را دوست داشته باشد، می‌تواند به زاویه دید آن‌ها نزدیک شود. فکر می‌کنید چنین سختی‌ای در جامعه ما شناخته شده است؟الان دارد شناخته می‌شود. در روزگاری که من کودک بودم، در کل سال شاید 10 اثر برای بچه‌ها چاپ نمی‌شد، اما الان چیزی حدود 4500 کتاب در سال برای بچه‌ها چاپ می‌شود. این تعداد برای بچه‌های ایرانی که چیزی حدود 30 میلیون جمعیت را به خود اختصاص داده‌اند، خیلی کم است. اما به نسبت انتشار کتاب در منطقه ما باید بگویم بچه‌های ایرانی از فرصت بهتری برخوردارند. چون هم تعداد مجله‌های کودک و نوجوان به 33-32 عنوان می‌رسد، هم تعداد عناوین کتاب‌ها خوب و قابل ملاحظه است؛ اما مطلوب نیست. به همین دلیل است که می‌گویم جامعه ما تا حدی این دشواری‌ها را به نسبت کشورهای همسایه بهتر شناخته اما نسبت به آنچه از جامعه فرهنگی ایران انتظار می‌رود، هنوز خیلی راه است. طبق گفته شما تیراژ به تناسب زمان افزایش یافته است. این امر از چه چیزی نشئت می‌گیرد؟ استقبال ناشران از گروه سنی کودک و نوجوان؟ مردم خود مشتاق این دسته از کتاب‌ها شده‌اند یا دولت در این زمینه تلاش کرده است؟یک جوری همه با هم دست به دست هم داده‌اند. اما مهم‌ترین آن بالا رفتن سطح فرهنگ خانواده‌هاست و اینکه نیاز کودک به کتاب را حس کردند. اگر کتاب کودک خریدار نداشته باشد، ناشر هزینه نمی‌کند. وقتی ناشر هزینه می‌کند که مطمئن باشد سرمایه‌اش بازگشت دارد. از طرف دیگر حمایت‌های دولتی برای همه کتاب‌ها در گذشته به‌خصوص برای کاهش قیمت کتاب موثر بوده است. الان اگر این حمایت هم برداشته شود که اخیرا این اتفاق هم افتاده و دیگر کاغذ دولتی به آثار داده نمی‌شود، باید بگوییم که مقدار خرید کتاب پایین آمده است. البته نمایشگاه کتاب امسال نشان داد که چنین اتفاقی نیفتاده است. حتی اگر دولت هم حمایت نکند، خانواده‌ها به جایی رسیده‌اند که نیاز به کتاب را برای فرزندانشان حس کنند و خرید کتاب را در سبد هزینه زندگی جا داده‌اند. اما باز هم موانعی وجود دارد؛ یکی بخش فرهنگی است که به خانواده‌ها برمی‌گردد و آن‌ها باید بیشتر اهمیت این قضیه را درک کنند، یکی بخش سطح اقتصاد خانواده‌هاست که گاهی اجازه نمی‌دهد کتاب جزء خریدهای عادی زندگی باشد، بخش دیگر هم برمی‌گردد به توزیع بسیار بسیار نامناسب کتاب. زمانی که یک «قاقالی‌لی» را تلویزیون تبلیغ می‌کند شما در نقاط دورافتاده ایران هم می‌توانید پیدا کنید. اما کتابی که منتشر می‌شود، حتی در شهرهای بزرگ هم نمی‌توانید پیدا کنید. تیراژ کتاب‌های من نزدیک به 7 میلیون است. ولی من به خیلی شهرستان‌ها و مراکز استان‌ها رفتم و دلم می‌خواسته چند کتاب بخرم و به کسانی که با من گفت‌وگو می‌کنند هدیه کنم،‌ کتاب خودم را در آن شهرستان‌ها پیدا نکردم. توزیع بد و نرساندن کتاب به مخاطب اصلی، مشکل اقتصادی و مشکل فرهنگی لزوم خریداری کتاب را هنوز نهادینه نکرده است. از طرف دیگر کتاب هنوز به کالای اساسی تبدیل نشده تا بتوان به صنعت نشر اعتماد کرد و ناشران بتوانند از طریق تولید کتاب زندگی خود را بچرخانند. ولی با این همه، وضعیت کتاب در حال حاضر و در کشور ما به نسبت آنچه که در چند سال گذشته و کشورهای دیگر وجود دارد، بهتر است. الان نویسنده‌های بسیاری وجود دارند که فقط کارشان نوشتن برای کودکان است، لااقل در 300، 400 نفر که امروزه برای کودک و نوجوان می‌نویسند، یک عده فقط نویسنده مطبوعات کودک و نوجوانند و یک عده نویسنده کتاب‌های کودک و نوجوانند. در هر صورت این کار به یک حرفه قابل پیگیری تبدیل شده است. یعنی می‌توان به درآمد نویسندگی فکر کرد؟بله، به درآمد نویسندگی می‌توان فکر کرد. حتی با یک مقدار تخفیف در خواسته‌ها می‌توان با درآمد نویسندگی زندگی کرد. اما هنوز ما به آنجا نرسیده‌ایم که مثل کشورهای دیگر، یک نویسنده با نوشتن تعداد معدودی کتاب زندگی خوبی داشته باشد. و البته وضع ما آنقدر بد نیست که نویسنده مجبور باشد، خودش، با هزینه شخصی کتاب‌هایش را چاپ کند. نویسنده درآمد مکفی ندارد. مخصوصا تقدس نویسندگی و سابقه ذهنی که ما داریم اجازه نمی‌دهد با نویسنده به عنوان کسی که باید پولی بگیرد و خدمتی را عرضه کند روبه‌رو شویم. همین هم باعث می‌شود قسمتی از زندگی نویسنده تحت تاثیر این تفکر قرار بگیرد و خواه ناخواه با مشکل روبه‌رو شود. در کشورهای دیگر نویسندگی ابداع یک خلاقیت است که بابت خلاقیت‌اش پول می‌گیرد. هر چه خلاقیت بیشتر باشد پول بیشتری می‌گیرد و زندگی بهتری را می‌گذارند. نوع زندگی نویسنده‌های خارجی از ما بهتر است. با این حساب جا دارد که نویسندگی هم به عنوان یک حرفه زندگی را بچرخاند و هم گسترده‌تر از این عمل کند و سودرسان مالی باشد. یک مقدار هم باید رودربایستی‌های موجود برداشته شود و سطح نیاز مردم به کتاب بالاتر رود تا کتاب به عنوان کالا مورد نیاز باشد و ناشر و نویسنده برای تولید آن سرمایه‌گذاری کنند. درآمد نویسنده صرفا از فروش کتاب‌ها تامین می‌شود؟ در واقع چه نسبتی میان نویسنده و ناشر وجود دارد؟چند نوع قرارداد وجود دارد که دو نوع قرارداد مشهورترین آن‌هاست. هنگامی که نویسنده اثر خود را به ناشر می‌دهد، ناشر پس از کارشناسی، اگر اثر را مناسب چاپ تشخصیص دهد و با اهداف خودش متناسب ببیند، هزینه‌های تولید کتاب را می‌پردازد؛ مثلا پول نقاش، ویراستار، تهیه فیلم و زینک و چاپ را می‌پردازد و کتاب را منتشر می‌کند. در این مرحله دو نوع قرارداد هست؛ یا نویسنده و ناشر به این نتیجه می‌رسند که درصدی از پشت جلد را نویسنده بگیرد یا نویسنده امتیاز کتابش را به ناشر می‌فروشد. در صورت اول هرچقدر تجدید چاپ شود نویسنده در تولید کتاب شریک است و به نسبت قیمت پشت جلد کتاب ضرب در تیراژ پول می‌گیرد. در حالت دوم نویسنده یک پول به عنوان صاحب امتیاز اثر می‌گیرد و امتیاز را به ناشر واگذار می‌کند. معمولا چه درصدی از قیمت پشت جلد کتاب به نویسنده تعلق می‌گیرد؟خیلی فرق می‌کند. شاید بین 3 تا 16 درصد. اگر نویسنده به استقبال مردم از کتابش مطمئن باشد، روش اول برای او صرفه اقتصادی دارد.معمولا ناشران سعی می‌کنند نوشته‌های خوب را به‌صورت خرید قطعی بگیرند و خیالشان راحت باشد که هر چقدر می‌خواهند چاپ کنند. اما معمولا نویسنده‌های موفق مایل نیستند کتاب‌هایشان این گونه خریداری شود. ترجیح می‌دهند در تیراژ و استقبال مردم هم شریک باشند. یک نویسنده خوب، مگر چند کتاب خوب می‌تواند منتشر کند. این یک سرمایه‌گذاری عمری برای نویسنده هم محسوب می‌شود. در واقع ناشر سرمایه‌گذاری اقتصادی می‌کند و نویسنده سرمایه‌گذاری عمری. و این یک نوع مشارکتی است که اگرچه در کشور ما تعریف شده، ولی هنوز بازده اقتصاد نشر بیشتر از بازده اقتصاد تالیف و ترجمه و تولید است. درآمد نویسنده از کتاب در این حد است. نبود حق کپی‌رایت چه صدمه‌ای می‌تواند به نویسنده بزند؟کپی‌رایت یک زمانی در ایران مطرح نبود. یادم می‌آید حدود 20 سال در کنگره بین‌المللی کپی‌رایت در لندن شرکت کردم و یکی از آرزوهایم این بود که کپی‌رایت به عنوان کنوانسیون بین‌المللی تصویب نشود. همه کشورهای جهان سوم هم تقریبا همین خواسته را داشتند. به خاطر اینکه در آن صورت هر کشوری موظف می‌شد برای ترجمه کتاب‌های خارجی پول بپردازد. ولی الان در وضعیتی قرار داریم که من ترجیح می‌دهم قانون کپی‌رایت در کشور ما جاری شود. به دو دلیل: اولا آثار ما در وضعیتی قرار گرفته که می‌تواند امتیازش در جهان خریداری شود، و دیگر اینکه نبود حق کپی‌رایت باعث شده ناشر با هزینه بسیار کم کتاب را ترجمه و چاپ کند و سودش را ببرد. لذا به فکر تالیف و حمایت از تالیف و چاپ آثار تالیفی نیفتد. این امر باعث می‌شود سطح تالیف در کشور ما پایین بیاید و نویسنده به دنبال تالیف کمتر و ترجمه بیشتر برود. ناشرانی که حق کپی‌رایت را می‌خرند هم ضرر می‌کنند، چرا که ناشر دیگری بدون داشتن حق کپی‌رایت اقدام به ترجمه و چاپ کتاب کرده است.اینکه کتاب بدون داشتن حق کپی‌رایت ترجمه شود، تقریبا از دور خارج می‌شود. حتی اگر ما عضو کپی‌رایت نباشیم، کشور تولیدکننده، ناشر تولیدکننده و نویسنده اثر می‌تواند از کسی که اثر را چاپ کرده شکایت کند. دادگاه‌های بین‌المللی در این زمینه فعالند و ایران هم مجبور شده است چندین بار هزینه کار را بپردازد. یک مقدار هم کلاس کار پایین آمده است. وقتی ما در لباس پوشیدن و حرف زدن یک سطح استاندارد را رعایت می‌کنیم، رعایت نکردن حق کپی‌رایت یک نوع دزدی حساب می‌شود و مثلا ناشران ایرانی که در نمایشگاه بین‌المللی شرکت می‌کنند سعی می‌کنند کتاب‌های ترجمه شده‌شان را نبرند چون می‌دانند آبروریزی است. از طرف دیگر رعایت حق کپی‌رایت به‌خصوص برای کتاب‌هایی که تصاویر رنگی دارد خیلی به زیان نیست. به خاطر اینکه ناشر دیگر پول فیلم، حروفچینی و زینک را نمی‌پردازد. سی‌دی اصلی را می‌گیرند و در ایران منتشر می‌کنند. در مجموع رعایت حق کپی‌رایت از دو نظر به نفع کشور ماست: یکی اینکه سطح اقتصاد نشر ما در جهان در کنار کشورهایی قرار می‌دهد که اقتصاد نشر حساب‌شده دارند. از طرف دیگر ناشر به دنبال چیزی برای ترجمه و چاپ می‌رود که به آن نیاز دارد. همین طوری به هر اثری دست نزند. من همیشه می‌گویم ترجمه کردن مثل درخواست از همسایه است. ممکن است آدم در خانه همسایه را بزند که نان داری ولی اگر در بزنیم و بگوییم فلفل یا پیاز بده کمی خنده‌دار است. می‌توان غذا را بدون فلفل و پیاز هم خورد و گرسنه نماند. خیلی وقت‌ها ترجمه‌ها مثل فلفل و پیاز است. این گونه می‌شود که قیمت تولید ترجمه خیلی کمتر از قیمت تولید تالیف نخواهد بود. از همه این‌ها مهم‌تر آثاری که در ایران تولید می‌شود با روی باز و بهتری در جهان عرضه می‌شود. امسال یکی از کتاب‌های من به نام «آسیدالله کشت» که در 2008 در ایتالیا ترجمه و چاپ شده بود برنده جایزه کتاب سال ایتالیا شد. من وقتی آنجا می‌رفتم در درون خودم می‌ترسیدم که یک نفر بگوید شما کتاب‌های ما را بدون اجازه ما چاپ کردید و بعد ما با شما قرارداد بستیم. ولی خوشبختانه این اتفاق نیفتاد. هر سال تعداد معدود کتاب‌های علمی و دانشگاهی، هنری و کودک و نوجوان ما در دنیا مورد استقبال ناشران قرار می‌گیرد، حقی می‌پردازند و این کتاب‌ها را چاپ می‌کنند. وقتی ما حقی را می‌گیریم و اجازه چاپ می‌دهیم، باید حقی را بپردازیم و چاپ کنیم. این بده و بستان بین‌المللی جایگاه صنعت نشر ما را بالا می‌آورد. به نظر شما نویسندگی در حال حاضر به عنوان یک شغل در جامعه ما شناخته شده است؟ و نظام‌های قانونی نویسندگی را به عنوان یک شغل به رسمیت می‌شناسند؟نمی‌دانم کجا باید یک شغل را به رسمیت بشناسد. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که هر روز یک شغل جدید اختراع می‌شود. سی‌دی‌ فروشی شغلی نبود که ده سال پیش شغل باشد؛ یا تعمیر کامپیوتر یا آپ‌گرید کردن کامپیوتر، حفظ و نگهداری آسانسور یا تاسیسات خانه. نویسندگی به عنوان یک جایگاه مقدس همیشه بوده. حتی بد بوده که نویسنده بابت اثرش پول بگیرد. معمولا آدم‌های متمول نویسنده را حمایت می‌کردند تا او بتواند کاری را ارائه دهد. اول کتاب هم می‌نوشتند که این کتاب با حمایت مثلا ملک‌التجار آقای فلانی به زیور طبع آراسته شد. یا نویسنده اثری را می‌نوشت و مورد توجه سرمایه‌دار قرار می‌گرفت و او در سفرش به هند و عثمانی و مصر و این‌ها این اثر را به چاپ می‌رساند و برمی‌گرداند. اما در هر صورت نویسنده هم آدم است و باید زندگی کند. یا باید نویسندگی را به عنوان تفنن بپذیرد که در آن صورت نوعا راه به جایی نخواهد برد یا مثل حرفه بپذیرد و مثل همه حرفه‌ها از تازه‌ترین‌های حرفه‌اش سر در بیاورد و بتواند رقابت کند، تازه‌آفرینی کند و خلاقیت داشته باشد. من از حدود 30 سال پیش هم اگر قرار بوده جایی را پرکنم و بنویسم چه کاره‌ام می‌نوشتم شاعر و نویسنده و هیچ‌کس هم به من نمی‌گفت این هم شد شغل. البته یک مقداری وضع من فرق می‌کند، چون شناخته‌شده‌ترم. اما الان به جایی رسیدیم که اگر یک نفر بگوید من شاعرم، من نویسنده‌ام یا من موزیسین‌ام بگویند خوب پس از چه راهی زندگی می‌کنی؟ نمی‌دانند از این راه هم می‌شود زندگی کرد. اما من نمی‌دانم ملاک و استاندارد تشخیص به رسمیت شناخته شدن چیست تا بگویم به رسمیت شناخته می‌شود یا نه. اگر نگاه کنید این روزها کتاب‌هایی منتشر می‌شوند که بیشتر شبیه خاطرات روزانه است. نه علمی پشت سر آن‌‌‌هاست نه شناختی. با استقبال عامه هم روبه‌رو می‌شود و به تیراژ بسیار بالا می‌رسد. دیگر نویسنده آن اثر هم نمی‌تواند کاری چاپ کند که مثل آن استقبال داشته باشد. به نظر من این امر به صنعت نشر و حرفه نویسندگی لطمه می‌زند.این کتاب‌ها در اصطلاح ما به کتاب‌های عامه‌پسند معروفند. ما در نویسندگی یک ژانر به نام ادبیات عامه‌پسند داریم. کتاب‌های یک عشق سرگردان و یک عشق نافرجام و چیزهایی که در زندگی هر کس پیش می‌آید و یا کتاب خاطرات کسانی که یک زمانی سر کار بودند و حالا نیستند. این کتاب‌ها به فرهنگ و هنر آسیب می‌زند و جلوی گسترش این کتاب‌ها را می‌گیرد و از این نظر بد است. اما عادت مطالعه و خواندن ایجاد می‌کند و از این نظر کمک می‌کند. مثلا مجلات زرد هیچ دردی را از جامعه حل نمی‌کند ولی حداقل برای مدتی سر یک نفر را در مطالعه می‌اندازد. نیاز نیست همه در سطح فرهنگی بالا باشند. اما به نظر من نیاز به یک سیاست‌گذاری بالاست تا بفهمیم چند درصد از کتاب‌های منتشر شده باید در این ژانر باشد و چه راهکارهایی را باید طی کنیم که یک خواننده آثار عامه‌پسند به این نتیجه برسد که باید به سراغ آثار با سطح بالاتری برسد. من تنها امیدم این است که نوجوانان‌هایی که این کتاب‌های عامه‌پسند را می‌خوانند حوصله خواندن کتاب‌های بعد را پیدا می‌کنند. بر این اساس می‌توان گفت که برای نویسنده شدن چه چیزهایی لازم است؟من نمی‌توانم بگویم. صرفا استعداد است؟نه، نه. استعداد شاید یک لغت کلی باشد که خیلی تعبیر‌پذیر نیست. استعداد در تعریف فارسی آمادگی است. این در آمادگی جسمی، روحی، خانوادگی و... جمع می‌شود. اگر استعداد را به عنوان آمادگی تعریف کنید می‌گویم خوب، بعد از آمادگی چه چیزهایی لازم است. اما گاهی از استعداد تعاریف دیگری می‌شود؛ ویژگی‌ای که یک نفر دارد و دیگری اصلا ندارد که من این را خیلی قبول ندارم. اما بعد از آمادگی لازم، انگیزه و علاقه خیلی شرط است. و مهم‌تر از آن نوشتن، خواندن و زیاد نوشتن. کسانی که نویسنده‌های بزرگی شده‌اند، خیلی خوب خوانده‌اند. اول آثار نویسندگان بزرگ دیگر را خواندند، بعد خودشان دست به تولید آثار زدند. شاید این یک قاعده کلی باشد؛ گاه باشد که کودکی نادان/ به غلط بر هدف زند تیری. گاه اشتباها تیرش به هدف می‌خورد اما در هر صورت راه هنر راهی است که با هواپیما نمی‌توان رفت. باید پله به پله، قدم به قدم و شخصی طی کرد تا به هدف برسی. آیا داشتن تحصیلات دانشگاهی و تئوری‌های این حرفه لازم است و آیا برای نویسنده شدن لازم است تئوری بدانیم؟ببینید تئوری‌ها را حتما باید بدانیم. اما کجا باید بدانیم، آیا دانستن آن تئوری‌ها باعث نویسنده شدن می‌شود یا نه؟ اینجا شک دارم. من سال‌های سال است که در دانشگاه تدریس می‌کنم. همیشه هم این تئوری‌ها را درس دادم. اما از این کلاس‌ها کسانی آمدند به سمت نوشتن که آن آمادگی پیشین را داشتند و حاضر بودند بخوانند، تمرین کنند، بنویسند، خطاهایشان را پیدا کنند و بتوانند با آن آمادگی به همراه کلاس چیزی بشوند. معمولا کلاس برای آدم‌های معمولی و آموزش استانداردی نیست که تضمین کند طرف نویسنده می‌شود. انگیزه و حس شخصی خیلی مهم است. البته در رشته‌هایی مثل روزنامه‌نگاری کلاس خیلی موثر است چرا که روزنامه‌نگاری یک بخشش هنر است و بیشتر حرفه است. آن‌هایی که به کلاس روزنامه‌نگاری می‌روند اصول صحبت کردن با مخاطب عامی را خوب یاد می‌گیرند. ما هم سر کلاس این‌ها را درس می‌دهیم. اما برای تولید یک اثر کارستان، برای اینکه یک کار خلاقه کنیم و اثری به عنوان یک نقطه فرهنگی در تاریخ ادبیات این کشور مطرح شود، کلاس دانشگاهی خیلی تاثیر ندارد. کلاس‌های آموزش آزاد چطور؟چه کلاس‌های دانشگاهی و چه کلاس‌های آموزش‌ نویسندگی اگر توسط کسانی پر شود که به قول دیگران آمادگی و به قول من انگیزه و حس درونی را دارند کارساز است. معمولا کلاس‌های آزاد بهتر از کلاس‌های دانشگاهی است چرا که کسی به سراغ کلاس‌های آزاد می‌رود که خودش انتخاب کرده است. برای نویسنده شدن از چه چیزهایی باید گذشت؟مردم نویسنده را کسی می‌دانند که از صبح تا شام در پشت میز نشسته و می‌نویسد، می‌نویسد و می‌نویسد. هیچ تفریحی ندارد، مسافرت نمی‌رود. از چیزی لذت نمی‌برد.من به باور عامیانه یک چیزی اضافه می‌کنم. دیگران درباره نویسنده اینگونه فکر می‌کنند و گاهی به خود نویسنده هم این امر مشتبه می‌شود. خیلی از نویسنده‌ها را من دیدم که فکر می‌کنند چون نویسنده‌اند نباید تفریح کنند، نباید خانواده را به تفریح ببرند و به رسمیت بشناسند، باید همه ساکت باشند تا آن‌ها بنویسند، این یک بده و بستان دو طرفه است. این مسیر کاملا اشتباه است. نوع کسانی که اینگونه زندگی کردند نویسندگان موفقی نبودند. نویسنده زندگی کردن را یاد می‌دهد، اگر خودش زندگی نکند چگونه می‌تواند زندگی کردن را یاد دهد. نویسنده، نویسنده است اما زندگی کردن اصل است و نویسندگی بخشی از زندگی کردن. حتما باید نویسنده مثل همه آدم‌ها زندگی کند. نه عینک دودی بزند که نشناسندش، نه عینک دودی بزند که بشناسندش. هرکس خودش را در هر حرفه‌ای تافته جدا بافته بداند مسلما موفق نمی‌شود. کمی هم به خود شما بپردازیم. شما تا امروز چه کارهایی انجام دادید؟ نویسنده بودید، شاعر بودید، استادی دانشگاه را تجربه کردید؟من هر کاری که کردم مربوط به ادبیات کودکان بوده. کارشناس کتاب‌های کودکان بودم، داور فیلم‌های کودکان بودم، دبیر جشنواره تئاتر کودکان بودم، در دانشگاه ادبیات کودکان یا قصه‌گویی برای کودکان درس می‌دهم، هرچه کتاب هم نوشتم برای بچه‌هاست. ظاهر قضیه این است که چند شغل را انجام می‌دهم، اما باید بگویم که شغل من بالا بردن فرهنگ کودکان است و کسانی که برای کودکان کار می‌کنند. کوکان کار و زندگی من‌اند. من روزی 16 ساعت برای بچه‌ها کار می‌کنم. این به زمانی برمی‌گردد که شما تا اندازه‌ای در ادبیات کودک شناخته شده‌اید. قبل از آن چه می‌کردید؟ آن زمان به دنبال ناشر می‌گشتید تا آثارتان را به چاپ برسانید؟ از چه راهی زندگی می‌کردید؟من دو سالی به اجبار کتاب‌شناس کتاب‌های خطی شدم. در دو سال پیش از انقلاب ساواک به من اجازه استخدام نمی‌داد؛ من می‌خواستم دبیر شوم و درس بخوانم و استاد دانشگاه شوم. اما کار اصلی‌ام کار کودکان بود. در کتاب‌خانه مجلس کتابی را کارشناسی می‌کردم و بعد نگاه می‌کردم که در گذشته دور چه کتابی برای بچه‌ها نوشته شده است. بلافاصله بعد از انقلاب هم مدیر برنامه کودک در تلویزیون شدم و دیگر به صورت حرفه‌ای همیشه برای کودکان کار می‌کردم. اما آن موقع چطور زندگی می‌کردم، همان طور که الان زندگی می‌کنم. یکی از ویژگی‌های من این است که اصلا برای شغل درمانده نشدم و نمی‌شوم. خیلی کارها بلدم. من در دوره دبیرستان سیم‌کشی‌ ساختمان کردم، تزریقات و پانسمان انجام دادم، تابلونویسی مغازه کردم، عکاسی کردم و تاریکخانه داشتم و از این راه‌ها پول درمی‌آوردم. خیلی شغل‌های مختلفی را من تجربه کردم که به نظر من همان کارها در توان نویسندگی من برای بچه‌ها تاثیرگذار بوده. کسی که از خانه تا دفتر کار فقط رفت‌وآمد دارد و می‌خواهد برای بچه‌ها بنویسد، زندگی نکرده که زندگی را بشناسد. من هر کاری را که در هر برهه زندگی لازم می‌دیدم برای آنکه روی پای خود بایستم و مستقل باشم، انجام دادم. من از همدان پارچه موتاب شده می‌خریدم و ساک‌های زنانه و مردانه طراحی می‌کردم و خیلی هم خریدار داشت. این کیف یک حالت تفنن داشت و من از این طریق پول کسب می‌کردم در حالی که داشتم درس می‌خواندم. همین الان هم لازم باشد حاضرم ده کار دیگر انجام دهم. اصل بر این است که روی پای خودم بایستم. اما بیش از سی سال است که از راه بچه‌ها زندگی می‌کنم. یادتان هست اولین باری که برای یک کار پول گرفتید کی بود؟ مبلغش چقدر بود؟به دلیل فضای سیاسی قبل از انقلاب کارهایم را با نام مستعار چاپ می‌کردم و فکر می‌کردم نمی‌فهمند (می‌خندد و می‌گوید تصور باطلی بوده) لذا من از آغاز کار پول نمی‌گرفتم. دو تا کتاب را من قبل از انقلاب همزمان منتشر کردم، یکی «خاله خودپسند» بود که مجموعه قصه کودکانه بود و یکی «سربداران» بود که یک نمایشنامه نوجوانانه بود. الان یادم نیست چقدر گرفتم ولی کتاب سربداران را فروش قطعی کردم و کتاب خاله خودپسند پشت جلد بود که تیراژ بسیاری پیدا کرد و من 26-25 هزار از این کتاب را فروختم. فکر کنید قیمت کتاب 2 یا 3 تومان بود. تیراژ اول ده هزار تومان بود. با این حساب اولین پولی که شما برای کارتان گرفتید پول نویسندگی بوده؟نه. من اولین درآمد شما را می‌خواهم. می‌خواهد این درآمد از دستفروشی باشد یا...من درآمدهایی که داشتم از دستفروشی جلوی مغازه پدرم بوده تا الکترو پمپ ‌پیچی، سیم‌پیچی که در دوران دانش‌آموزی بوده. پس چیزی که تعریف کردید اولین درآمد از کتاب است.بله، دقیقا. من در دوره دانش‌آموزی کار می‌کردم، حتی کارگری. با اینکه پدر من تاجر بود و نیازی نداشتیم، اما حسی همیشه از من می‌خواست که روی پای خودم بایستم.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 427]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن