واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: جهان - توهم ابرقدرتي روسيه
جهان - توهم ابرقدرتي روسيه
مازيار آقازاده:بالاخره پس از بحثها و جدلهاي استراتژيك دو سال گذشته ميان غرب و روسيه، قرارداد استقرار سپر دفاع موشكي ايالات متحده در لهستان بين دو كشور امضا شد و لهستان ميزبان 10 موشك ضد موشك آمريكايي در خاك خود ميشود. مقامات كرملين با انتقاد شديد از انعقاد اين قرارداد ميان ايالات متحده با لهستان و جمهوريچك معتقدند كه هدف استراتژيك از استقرار اين سامانه موشكي و راداري آمريكا بر هم زدن توازن استراتژيك در اروپا و جهان به ضرر روسيه است. در حاليكه ايالات متحده با رد ادعاي روسيه هدف عمده از استقرار اين سامانه موشكي را دفاعي و در راستاي نگرانيهاي امنيتي ميداند كه ممكن است از توسعه قابليتهاي موشكي بالستيك كشورهايي چون ايران و كرهشمالي در سالهاي آتي اروپا و حتي ايالات متحده را تهديد كند. اين در حالي است كه مقامات سياسي و نظامي روسيه در واكنش به استقرار سامانه موشكي آمريكا در اروپا اعلام كردهاند كه واكنش آنها به اين اقدام واشنگتن متناسب با كنش آمريكا خواهد بود. روسها مدعياند چون كنش آمريكا نظامي است بنابراين واكنش متناسب روسيه در اينباره نيز نظامي خواهد بود. در اين راستا، كرملين اعلام كرده است كه در پاسخ به اين اقدام واشنگتن سامانه ضدموشكي خود را در بلاروس تقويت خواهند كرد و نيز قابليتهاي نظامي برخي كشورها از جمله سوريه را ارتقا خواهند داد.
واكنش شديد روسيه به اقدام ايالات متحده حاكي از اين امر است كه مقامات حاكم كرملين بهرغم شكاف موجود در قدرت روسيه و آمريكا با مانورهاي سياسي و استراتژيك همچنان خود را رقيبي جدي و برابر در برابر آمريكا تصوير ميكنند. در حاليكه مقايسه مولفههاي قدرت بين روسيه و آمريكا بهطور قابل وضوحي ضعف روسيه را نشان ميدهد.
عمده ضعف روسيه در مقام مقايسه با آمريكا در اين است كه تمام قابليتها و مولفههاي قدرت روسيه قابليتهايي بالقوه، ذاتي و خام هستند نه قدرتي اكتسابي و ناشي از قابليتهاي فناوري.
وسعت سرزميني، دارا بودن منابع عظيم كاني و انرژي و زرادخانه عظيم سلاحهاي كشتار جمعي از مولفههاي مهم قدرت ملي روسيه است. در حاليكه فساد اقتصادي و سياسي موجود در حاكميت كرملين و وجود باندهاي مافيايي قدرت و ثروت در 17 سال گذشته عملا منافع حاصل از رشد و توسعه اقتصادي روسيه در دو دهه گذشته را عايد قشر محدودي از سرمايهداران وابسته يا مرتبط با هيات حاكم كرده است. نحوه برخورد ولاديمير پوتين، نخستوزير فعلي و رئيسجمهور سابق روسيه با «خودوركوفسكي» سرمايهدار روسي و زنداني كردن وي كه بنا به اذعان بسياري از كارشناسان امور روسيه از سر واهمه پوتين از افزايش قدرت مالي و سياسي مستقل وي بود، خود بهترين شاهد بر اين مدعاست. بنابراين بهرغم اصرار روسيه به اينكه يك ابرقدرت جهاني است و نيز بهرغم ژستهاي سياسي كه درخور يك ابرقدرت است (نه يك قدرت بزرگ منطقهاي)، روسيه حتي به لحاظ توسعه اقتصادي قابل مقايسه با كشورهاي كوچك جنوب شرق آسيا همچون تايلند، سنگاپور، تايوان و... نيز نيست. علاوه بر آن همانطور كه اشاره شد، عنان همين قدرت ضعيف اقتصادي نيز در اختيار كساني است كه با زد و بند سياسي و تشكيل باندهاي مافيايي ثروت آميخته به قدرت اداره امور روسيه را به دست گرفتهاند. بنابراين روسيه براي ايجاد زمينه براي رشد و توسعه پايدار اقتصادي و وارد شدن در باشگاه يك تريليوندلاريها (به لحاظ توليد ناخالص داخلي) وابسته به تعامل با جهان سرمايهداري و رشد تكنولوژيك است و حصول اين امر- كه به نظر ميرسد براي افزايش قدرت دولتها در قرن بيست و يكم اجتنابناپذير است- بدون تعامل سازنده با ايالات متحده و جهان غرب چندان آسان به نظر نميرسد. اگر اروپا به انرژي روسيه وابسته است، روسيه نيز براي تامين منابع ارزي خود- كه ستون فقرات رشد و توسعه اقتصادي اين كشور است- وابسته و محتاج به فروش منابع انرژي خود است و اگر غرب براي دريافت انرژي وابسته به كريدور روسيه است، روسيه نيز براي افزايش بهرهوري اقتصادي خود نيازمند فناوري برتر غرب است. از اين رو به نظر ميرسد هم روسيه و هم غرب به يكديگر نياز دارند و اين نياز متقابل دو طرف را به همكاري متقابل و نه تقابل واميدارد اما واقعيت اين است كه اين الزام براي طرف روسي بيشتر از طرف آمريكايي و اروپايي است چراكه روسيه پس از فروپاشي شوروي گام در راهي گذاشته است كه بيش از 70 سال رهپويان اين مسير را در مسير نادرست ميخواند. پيوند با اقتصاد جهاني و سيستم سرمايهداري و تلاش براي آزادسازي اقتصادي همان راهي است كه روسيه پس از فروپاشي شوروي آن را برگزيد. و قطعا پاي گذاشتن در اين مسير الزاماتي دارد كه در صدر آن نبود تنش سياسي و نظامي و تقويت پايههاي اقتصادي و تعامل با اقتصاد جهاني است؛ اقتصاد جهانياي كه حدود 70 درصد آن در اختيار ايالات متحده، اتحاديه اروپا و ژاپن است كه روسيه با هر سه طرف، روابط سياسي چندان مناسبي ندارد. بنابراين روسيه بايد در تعامل خود با جهان غرب دو گزينه را انتخاب كند كه به نظر ميرسد در انتخاب هر كدام از گزينهها بايستي از برخي از منافع خود و نيز سرسختيها و ژستهاي استراتژيك خود بگذرد:
1- نظاميگرايي و تقابل استراتژيك: در صورتي كه روسيه در برابر اقدامات غرب و ناتو در اروپا و ساير موضوعات استراتژيك كه مسكو آنها را جزء تهديدات امنيتي خود معرفي ميكند، راه تقابل در پيش گيرد و همچنان ژست يك ابرقدرت جهاني را به خود بگيرد، بايد از قيد رشد و توسعه اقتصادي خود بگذرد، چراكه در صورت تقابل روسيه با غرب، مسكو بايد در حوزه 30درصد ساير اقتصاد جهاني مانور دهد؛ مانوري كه چندان جذابيتي براي مسكو ندارد چراكه در اين حوزه بالاتر از سطح فناوري موجود در روسيه موجود نيست و به نظر نميرسد مقامات كرملين خواهان اين امر باشند.
2- تعامل با اقتصاد جهاني: تعامل روسيه با غرب مستلزم اين امر است كه تا اطلاع ثانوي روسيه نيز همچون چين سوداي ابرقدرتي را كناري نهد و با دوري جستن از رقابتهاي نظامي و استراتژيك به فكر توسعه اقتصادي خود باشد. روسيه بايد بپذيرد كه حتي در دوران نظام دوقطبي نيز تنها تعداد موشكهاي اتمياش با آمريكا برابري ميكرد و در ساير حوزههاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و حتي نظامي تفوق از آن واشنگتن بود از اين رو مقامات روسيه در صورت ورود در يك رقابت تسليحاتي جنگ سردي بايد از منابعي كه به صرف رشد و توسعه اقتصاديشان برسد، صرف هزينههاي نظامي خود كنند. ايالات متحده با توجه به قابليت اقتصادي پوياي خود اين امكان را دارد در حاليكه روسيه فاقد اين توان است. بنابراين بهترين مسير براي روسيه پيگيري سياستي همچون چين است. به نظر ميرسد روسيه نيز بايد همانند چين با تعريف يك منطقه حياتي و پيراموني براي خود و توافق با غرب بر سر منطقه خارج نزديك خود، به فكر توسعه اقتصادي خود باشد چراكه در قرن بيست و يكم موازنه قدرت تفاوت معناداري با قرن بيستم و قرنهاي پيش از آن دارد. در قرن بيست و يكم فناوري، اطلاعات و ميزان قدرت و نفوذ در اقتصاد جهاني تعيينكننده است و نيروي نظامي نه نيرويي تعيينكننده بلكه نيرويي مكمل قدرت ملي است. بنابراين تكيه بر نيروي مكمل به قيمت فدا كردن قدرت اصلي و تعيينكننده چندان عقلايي به نظر نميرسد. اما تكيه بر نيروي اصلي (اقتصاد) حتي اگر به قيمت عدم توجه به نيروي مكمل (نظامي) باشد در صورتي كه همراه با سياست اتحاد و ائتلاف و يا بهرهگيري موثر از موازنه نيروها باشد تامينگر صلح و امنيت ملي- و در نهايت بينالمللي- خواهد بود. بهطور نمونه، ژاپن نمونه گويايي از اين دست كشورهاست.
بايد به اين احتمال نيز فكر كرد كه شايد اساسا تلاش آمريكا در تحريك نظامي روسيه- و حتي چين- وارد كردن آنها به عرصه رقابتي است كه تلاش آنها را مصروف قدرت مكمل كند نه قدرت تعيينكننده. اين همان راهبردي بود كه طي دوران جنگ سرد نيز از سوي واشنگتن دنبال ميشد و استراتژيستهاي آمريكايي با توجه به ضعف بنيه اقتصادي اتحاد جماهير شوروي با طرح راهبردهاي گوناگون نظامي سعي داشتند تا با مصروف كردن توان محدود اقتصادي روسيه به عرصه رقابت تسليحاتي و استراتژيك از توان اقتصادي كرملين بكاهند. پيگيري «راهبرد كلامي» جنگ ستارگان از سوي رونالد ريگان رئيسجمهور پيشين ايالات متحده (88-1980) در همين راستا بود. جنگ ستارگان بيش از آنكه راهبردي واقعي باشد، يك راهبرد در قالب عمليات رواني و براي تحريك ذهنيت اقتدارگرا و نظاميگراي حاكميت كرملين بود و در نهايت عاملي كه به فروپاشي اتحاد جماهير شوروي انجاميد، از همان نقطهاي بود كه ضعف اساسي نظام كمونيستي شوروي به شمار ميآمد و اين نقطه «ضعف بنيه اقتصادي» و خارج شدن تعهدات مالي از شمول توانايي مالي و اقتصادي مسكو بود.
مقامات كرملين نبايد آزموده را دوباره بيازمايند. چراكه در قرن جديد- و حتي به ميزان قابل ملاحظهاي در قرن گذشته- عيار قدرت ملي كشورها نه صرفا در بعد نظامي بلكه در همه ابعاد سياسي، اقتصادي و فرهنگي مشخص ميشود و در اين زمينه روسيه ضعفهايي بنيادين دارد.
دوشنبه 4 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 154]