واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سياست - احتمالات حمله آمريكا و اسرائيل به ايران
سياست - احتمالات حمله آمريكا و اسرائيل به ايران
حسين علايي از فرماندهان دفاع مقدس و اولين فرمانده نيروي دريايي سپاه بوده است. وي هماكنون در دانشگاه، در حوزه مسائل نظامي و استراتژيك ايران و منطقه تدريس ميكند. سايت تابناك، منتسب به محسن رضايي، مصاحبهاي را با سرتيپ علايي درباره موضوع پرمناقشه حمله آمريكا و اسرائيل به ايران انجام داده كه در پي ميخوانيد: وي در ابتداي مصاحبه گفت: من تصور ميكنم مسئله جنگ يا حمله نظامي آمريكا به ايران كه از سوي برخي آمريكاييها مطرح ميشود، بيش از آنكه جنبه نظامي آن اهميت داشته باشد، مسئله تصميمگيري درباره چنين جنگي اهميت دارد. چون جنگي رخ نميدهد، مگر اينكه آمريكا تصميم بگيرد. حالا چه خودش اجرا كند، چه اين را به اسرائيل واگذار كند؛ بنابراين بايد ببينيم كه آيا آمريكاييها ميتوانند تصميم به جنگ بگيرند يا خير و اگر تصميم بگيرند، چه اتفاقي ميافتد و چه پيامدهايي خواهد داشت. به نظر ميرسد شرايط گوناگون سياسي و ژئوپليتيك و مسائل اقتصادي و نظامي، براي تصميمگيري آمريكا براي آغاز جنگي عليه ايران در شرايط كنوني مساعد نيست و علايمي هم كه در خاورميانه در حال بروز است، بيانگر اين است كه چنين تصميمي به اين سادگي گرفته نخواهد شد. از دلايل اين مسئله، اين است كه نخست اينكه دولت آمريكا در زمان پايان كار خودش است و معمولا در پايان عمر دولتها در آمريكا، تصميم به آغاز جنگ، كار بسيار مشكلي است، چون اگر بخواهد جنگي رخ دهد، در يك بازه محدود زماني پايان نمييابد و نتايج آن به دولت بعدي نيز كشيده خواهد شد، زيرا معلوم نيست در انتخابات پيش رو، «مك كين» به نمايندگي از جمهوريخواهان پيروز شود يا با توجه به فضاي موجود در آمريكا و افكار عمومي، اوباما ببرد و اينكه اثرات اين جنگ به دولت دموكراتها بكشد. تاكنون در نظرسنجي مشخص شده است كه مككين نتوانسته بالاتر از اوباما قرار گيرد و به اين معني است كه افكار عمومي در آمريكا موافق با شعارهايي است كه اوباما مطرح كرده است و مهمترين اين شعارها تغيير سياست خارجي آمريكا و تجديدنظر در رويكرد نظاميگري آمريكا در عرصه بينالمللي است كه اين استراتژي نظاميگري آمريكا در دولت بوش، در منطقه خاورميانه متجلي شده است. حمله نظامي به عراق و افغانستان و همچنين احتمال حمله به ايران، سرفصلهاي اين استراتژي هستند، چون مردم آمريكا در شرايط كنوني، مخالف جنگ جديدي هستند، پس تصميمگيري در مورد آغاز يك جنگ جديد، چه توسط دولت آمريكا يا ديگري همچون اسرائيل، كار دشواري است. اما از نقطهنظر اقتصادي، قيمت سوخت در بازارهاي جهاني افزايش يافته است. به گونهاي كه اقتصاد آمريكا نيز از اين افزايش قيمتها متاثر شده است و آمريكايي هم نميتوانند با فشار به عربستان يا توليدكنندگان نفت آمريكاي جنوبي قيمت نفت را كاهش دهند و در صورت بروز هر نوع تشنج جديد در خاورميانه، آمريكا نميتواند روي قيمت سوخت و نفت مديريتي داشته باشد؛
اهداف آمريكا از حمله احتمالي به ايران چه خواهد بود و آيا به اين اهداف خواهد رسيد؟
اگر هدف آمريكا اين باشد كه با هدف قرار دادن تاسيسات هستهاي ايران، مسئله هستهاي ايران را حل كند، طبيعتا ايران از هماكنون اين تدبير را كرده است كه دانش هستهاي را در مراكز هستهاي منحصر نكند. پس حمله به تاسيسات هستهاي به معني از بين رفتن دانش، فناوري و صنعت هستهاي در ايران نخواهد بود، به خاطر اينكه ايران همواره در فرضيات خود، احتمال ضربه نظامي را از سوي آمريكا مدنظر داشته، پس حوزه دانش و فناوري و صنعت هستهاي ايران در حوزه مراكز تعريف شده همچون اراك و نطنز نخواهد بود، بلكه در گستره جغرافيايي سرزمين ايران خواهد بود كه امكان حمله نظامي به آنها وجود ندارد.
يعني ما برخي مراكز هستهاي ديگري به غير از مراكز مشخص شده مورد بازرسي آژانس نيز داريم؟
نه، از لحاظ رسمي، همان مراكزي است كه به آنها اعلام شده است، ولي از لحاظ فكري و دانش موجود، معطوف به اين مراكز نيست.
البته ايران در ساليان طولاني، آلياژها و تجهيزاتي را تهيه كرده كه فراهم كردن دوباره آنها لازم به صرف زماني طولاني است و در صورت حمله احتمالي، اين تجهيزات نابود خواهد شد و دستكم آسيب خواهد ديد.
با شما موافقم. به عبارت ديگر، دقيقا تنها چيزي كه آنها با حمله به دست ميآورند، تأخير در اهداف هستهاي ايران است كه پس از گذشت مدت زماني دوباره ايران يا آن تجهيرات را ميخرد يا خود توليد ميكند. حال اگر آمريكا حملهاي به ايران بكند و نتواند به اهداف خود از جمله انهدام تاسيسات هستهاي ايران و پايان دادن به اين برنامه برسد، به هدف خود نرسيده است.
نهايت هدف آمريكا از حمله به تاسيسات هستهاي ايران چيست؟
هدف آمريكا آن است كه پس از حمله احتمالي به ايران، دولت رسما اعلام كند كه قطعنامهها و تعليق غنيسازي و... را پذيرفتم و هر مقدار آمريكا حمله خود را تشديد كند، ولي ايران به خواستههاي او تن در ندهد، آمريكا به پيروزي نخواهد رسيد يا به عبارت ديگر به اهداف خود نخواهد رسيد. بين مسئله ايران و عراق تفاوتهاي بسياري هست. اگر آنها به اين نتيجه برسند كه نميتوانند در جنگ با ايران به اهداف خود برسند و اصطلاحا پيروز نخواهند شد، استراتژي جنگ از برنامههاي آنها حذف ميشود.
نهايت پاسخهاي ما حمله به اسرائيل است كه توسط صدام هم تجربه شده، ولي مثمر ثمر نبود و سرانجام با پيشروي نيروهاي آمريكايي اين حملات نيز متوقف شد.
شايد اصلا در عمل، حملهاي عليه اسرائيل انجام نشود، ولي وقتي آمريكا با ايران درگير شود، ايران هم به تبع آن با آمريكا درگير ميشود، پس ايران ميتواند با منافع آمريكا در همه نقاط جهان درگير شود.
ممكن است هدف آمريكا از حمله به ايران يكي از دو هدف نخست يا دوم باشد، ولي با واكنش ايران و گسترش ابعاد جنگ هدف آمريكا به تغيير حكومت در ايران منجر شود.
براي تغيير حكومت بايد حتما از نيروي زميني استفاده شود و هماكنون به خاطر حضور نيروهاي نظامي آمريكا در مناطق گوناگون از جمله حضور گسترده در عراق، ارتش اين كشور زمينگير شده است، به گونهاي كه براي بهكارگيري هزار نفر، چندين نشست برگزار ميكنند يا در جنگ اوستيا و گرجستان، عملا آمريكا يا نيروهاي ناتو قادر به عرضاندام نظامي در منطقه نشدند. لازم است بنا بر واقعيتهاي موجود حركت كنيم و نبايد به مسائل رويايي بنگريم.
آمريكا ممكن است متحدان جديد همچون دولتهاي عربي را براي حمله به ايران فراهم كند.
اين دولتها با حمله آمريكا به ايران موافقند، ولي به حضور نظامي خود در اين حملات تمايلي ندارند.
شايد به طور غيرمستقيم و در پشت صحنه به كمك آمريكا بيايند. مثلا با حل مسئله القاعده در عراق و افغانستان و آزادسازي پتانسيل نظامي آمريكا در اين دو كشور مشغول نبرد هستند.
عربها همواره در پشت صحنه درگيريهاي ايران با كشورهاي ديگر از جمله آمريكا حضور فعال داشتهاند، ولي دولتهاي عربي روي القاعده مديريتي ندارند و برعكس، اين القاعده است كه بر حكومتهاي آنها مديريت دارد و هماكنون از قطر و امارات پول ميگيرند كه در آن كشورها عمليات نداشته باشند.
ممكن است القاعده براي حمايت از حمله نظامي به ايران كمكهايي به نيروهاي ائتلاف در افغانستان يا عراق بكند؟
در اوضاع كنوني، چنين چيزي بعيد به نظر ميرسد. چون هماكنون دشمن مستقيم القاعده، آمريكاييها هستند و آنها ميدانند كه اگر آمريكا بر ايران مسلط شود، فضا براي فعاليتهاي آنها بسيار محدودتر ميشود؛ بنابراين آمريكاييها براي تغيير رژيم ساز و برگ و نيروي لازم را در اختيار ندارند. براي همين است كه آمريكاييها براي پيشبرد اهداف براندازانه خود از گروههاي اپوزيسيون داخلي ايران حمايت كردهاند و آمريكا هيچگاه نميتواند رژيمي را در ايران حاكم كند كه در اختيار منافع آنها باشد، همچنان كه در عراق نيز نتوانسته است. از مزيتهاي بارز ايران، سواحل بسيار گسترده آن در خليج فارس است كه بر بزرگترين مخزن نفت جهان حاكم است و اگر اين مخزن نفت جهان دچار بحران يا ناامني شود، در همان لحظه بسياري از سياستهاي آمريكاييها با چالشهاي اساسي روبهرو شده است. ديگر قدرتهاي جهاني با جنگ با ايران موافق نيستند، چون احساس ميكنند در صورت بروز چنين رخدادي، مديريت منطقه خاورميانه در اختيار آمريكاييها قرار ميگيرد و آنها از صحنه تصميمگيري در همين مختصر هم محروم ميشوند.
از نظر نظامي، احتمال برخورد اسرائيل با ايران را چقدر ميدانيد؟
توان نظامي اسرائيل براي حمله به ايران، بسيار محدود است و انجام عمليات عليه ايران براي اين رژيم كار بسيار دشواري است و آن هم به چند دليل: اول اينكه اسرائيل دور از مرزهاي ايران است، بنابراين براي اينكه به ايران حمله كند، نياز به جلبنظر كشورهاي همسايه ايران يا در مواردي استفاده بدون اجازه از آسمان آن كشورها دارد كه دست كم بايد از دو كشور استفاده كند؛ يا بايد از فضاي اردن و عراق استفاده كند يا از فضاي لبنان و تركيه سود برد يا از فضاي مديترانه وارد آسمان كشور تركيه شود و از آنجا به ايران حمله هوايي كند. اگر اسرائيل روزي چنين كاري را انجام دهد، بدين معني است كه آسمان كشورهاي توافقكننده براي اسرائيل، براي حملات متقابل در اختيار ايران نيز خواهد بود و پرسشي كه اينجا مطرح است، اينكه آيا اين كشورها جرأت چنين تصميمي را دارند؟ نكته دوم آنكه اگر اسرائيل بخواهد حملهاي به ايران انجام دهد، بايد از هواپيما استفاده كند. چون اسرائيل فاقد تجهيزات موشكي همچون آمريكاست كه بتواند از درون فلسطين اشغالي با موشكهاي كروز تاسيسات هستهاي ايران را مورد هدف قرار دهد و براي حمله به ايران، بيش از صد فروند هواپيما نياز دارد و اين معادل تمام قدرت نيروي هوايي اين رژيم است.
يعني اسرائيل صد هواپيما دارد؟
حتي بيش از صد هواپيما براي عمليات نياز دارد و براي پشتيباتي اين تهاجم بايد از همه اين پتانسيل هواپيماهاي سوخترسان، هواپيماهاي جنگنده، امداد و نجات و... خود بهره گيرد و اين را بايد مد نظر قرار داد كه اسرائيل در هر مرتبه، يك بار بيشتر نميتواند به ايران حمله كند، چون شرط موفقيت عمليات نظامي اسرائيل، غافلگيري صددرصد است. حال اگر اين غافلگيري كاهش يابد، واكنش ايران به اين حمله، خسارتهاي گستردهاي به اين رژيم وارد ميكند. كافي است ايران چند فروند هواپيماي اسرائيل را ساقط كند و چند تن از خلبانان ارتش اين رژيم به اسارت ايران درآيند تا به شكست كل عمليات اين رژيم منجر شود، اما اين هواپيما پس از عبور از مرز ايران براي بمباران اهداف هستهاي ايران و به دست آوردن نتيجه مطلوب خود، بايد مسافت زيادي را در آسمان ايران پرواز كند و حتي اگر از دوربردترين موشكهاي هوا به زمين نيز استفاده كند، بايد دستكم بين سيصد تا پانصد كيلومتر در آسمان ايران پرواز كند كه با احتساب مسير برگشت بين 600 تا 1000 كيلومتر اين هواپيماها در آسمان ايران پرواز خواهند كرد و فرصت براي فعال شدن پدافند هوايي ايران و انهدام شمار بسياري از اين هواپيماها كاملا كافي است. با اين وصف، ميتوان دريافت كه حمله اسرائيل به ايران مشكلتر از آن است كه از حد رسانه فراتر رود.
دوشنبه 4 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 188]