واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: بچه ها من بر عکس خیلی از شماها که از شادی و فخر جشن عروسی برخوردار بودید عروسی نداشتم و لذتشو نچشیدم ولی میتونم براتون تعریف کنم که چه فوایدب داره و داستان من چی بوده
منتظر پیام هاتون هستم
منتظر شنیدن داستانت هستیم عزیزم
بگو ببینیم جریان چی بیده ؟
منم راستی ساکن مشهدم
سلام عزیزم..منم جشن نداشتم..ووووووووه منم داستانی داشتم برای خودماااااااااااا
بیا بگو جریان چی بوده؟؟؟خیلی فوضولیم گل کرده بدونم
بگو خانومی منم دوس دارم بشنوم
بچه ها میدونید
ازدواج من از نظر خودم و بقیه شاید رسیدن به نوعی تقدس بود
روز ازدواج من تاریخ 8/8/88 در محضر مبارک امام هشتم و در ساعت 8 صبح بود
وقتی که رفتیم اون محضری که پدر شوهرم رزرو کرده بود برای ثبت عقد رسمی شماره محضر محضر شماره هشت بود
وقتی که همه اومدن خونه و همین فامیلای نزدیک جمع شدن ما 88 تومن شاباش جمع کردیم
و این هشت ها ادامه داشت
و از نظر من نوعی تقدس در رابطه من با همسرم بود
ما فقط 3 ماه نامزد بودیم و زمانی که قرار شد عروسی کنیم و بریم خونه خودمون پدر شوهر من گفت من خونه به شما میدم و پدرم هم جهیزیه کامل من رو تقبل کرد
و همه چیز خوب بود. زمانی که ما قرار شد بریم برای رزرو جا حدود هزینه رو پرسیدیم از پدر همسرم و اون گفت من نقدا برای مراسم شام و شیرینی و جا 7 میلیون بیشتر ندارم
من و امیر هم هیچ پولی نداشتیم و فقط اون کاوهایی که شب عروسی به ما میرسید میشد سرمایه ما من به همسرم پیشنهاد دادم که بیا عروسی نگیریم و بعدش این پول رو از پدرت میگیریم و برای زندگیمون سرمایه میکنیم
شاید باورتون نشه
شبی که ما داشتیم از رستوران میرفتیم خونه خودمون همسر من فقط 20 هزار تومن توی جیبش بود و این خیلی برای ما سخت بود چون ما هنهوز مخارج داشتیم
به هر حال خانواده همسرم هم قبول کردند و یک شب من رو بردند بیرون و از من تعهد گرفتند که اگر دو روز دیگه جاری من عروسی گرفت(اون 6 ماه زودتر از من عروس این خانواده شده بود و هم سن من هم بود) من ادعایی نسبت به عروسی نکنم من هم چون پیشنهاد از سمت خودم بود با کمال میل قبول کردم و خیلی بی سر و صدا رفتم خونه خودم
و همون شب توی رستوران خانواده همسرم 200 نفر از فامیلا رو دعوت کردند و شام دادن و ما رفتیم
این پول شد سرمایه ما و الان همسر من بنا به دلایلی موقتا بیکار شده و تنها منبع در آمد ما سود همین سرمایه هست
و الان دو سال از این ماجرا میگذره خیلی ها بعدا به من میگفتن : مگه تو زن بیوه هستی که عروسی نگرفتی یا اینکه: مردم شوهر دوم میکنن با یه بچه لباس سفید میپوشن.
اما من همه ی این حرف ها رو نشنیده گرفتم و الحق که خدا هم کم کمکم نکرد
وقتی فیلم عروسی دوستام رو میدیدم وانمود میکردم که خرسند هستم از نداشتن مراسم عروسی و حقیقتا واقعا هم راضی بودم ولی منم آرزو داشتم و دلم میخواست اما آینده نگری بهم اجازه نداد تنها سرمایمو خرج چشم مردم کنم
حالا که اومدم و دیدم بچه ها چقدر از عروسی و مخارج دم میزنند با اینکه خیلی ها هزینشو ندارن دلم میسوزه میگم کاش ما این فرهنگ رو داشتیم که انقدر تجملات و رسوم بیخود برامون مهم نبود
حالا همیشه خدا رو بابت کار کردن مغزم شاکرم
و آرزوی خوشبختی خودم و همه جوونها و مخصوصا بچه های آشپز آنلاین رو دارم
آفرین مینا جان
واقعا این همه تجملات و هزینه برایه یه شب ...
عزیزم ما ها که مراسم گرفتیم چه گلی به سرمون زدیم که شما نزده باشی
همون بهتر که نگرفتی !
اخیششششش.
مینا جون ترسیدم .فکر کردم می خوای بگی ناراحتی و از این حرفا........
خدا رو شکر که از همه چی راضی هستی
دوست عزیزم شاید مراسم عروسی من یکی از گرونترین مراسم بود وقتی آخر شب وقتی آز مهمونا خدافظی کردیم اومدم طبقه پایین باغ و یه صحنه ای دیدم که کاش نمی دیدم. تو طبقه پایین شام داده بودن باور میکنی استخوانهای بره وسط سالن رو زمین بودن و با اینهمه بریز و بپاش من و شوهرم شام نخوردیم و از بالا نگاه میکردیم که چجوری مهمونا دارن از خودشون پذیرایی میکنن و حتی نمیگن اون عروس و داماد فراموش شدن و بی شام موندن جالبه که بعد 8 سال اون زندگی بنا به مسائلی به هم خورد چه بسا که من هم نظر تورو داشتم اگه پول عروسی به جای چشم و هم چشمی خرج زندگی خودمون میشد شاید مشکلات مالی اینقدر ما رو از هم جدا نمی کرد من التماس کردم عروسی نمی خوام ولی خونواده شوهرم گفتن ما آرزو داریم بعد عروسی من موندم و ماهی یک میلیون و سیصد هزار تومن قسط و بیکاری شوهرم و حقوق 300 تومنی خودم همه سکه هامو فروختم حتی فرش دستبافمووو ولی چه فایده که همه اینها فقط سردی و فاصله آورد ولی من اگه عقل آلانم بود یه مهمونی کوچیک میگرفتم و یه سفر مکه میرفتم و چندتا عکس تو آتلیه مینداختم که خودم از اون پول لذت ببرم
همه بايد مخالف تجملات باشند
اما به عروسي گرفتن تو دين هم توصيه شده كه حتما بگيريد اما اسراف نكنيد.
عزيزم ما هم رفتيم مكه و الان هم داريم يه جشن ميگيريم با هزينه نهايت 10 تومن.ماهي 400 هم قصد ميديم.چون ماشين هم خريديم.من و شوشو هر دو كار ميكنيم و همه كارها با خودمون ما خوشحاليم كه با همين پول يه جشن ميگيريم و ميريم دنبال زندگيمون.من هم اول نمي خواستم جشن بگيرم اما شوشو قبول نكرد.گفت من حتما بايد تورو تو لباس عروسي ببينم تا اين قصدهارو لا لذت بدم كه واسه همسرم خرج كردم.ما از قبل وام گرفتيم و تا 1سال ديگه هم قصدش تموم ميشه.
اين دوست ما حتما يه خانم خاص هستند.منتها شما با هر مشاوري و يا روحاني حرف بزنيد به شما توصيه مي كنند كه يه جشن كوچيك داشته باشيد لباس عروس و....
عزیزم کارخوبی کردید ،تبریک می گم ولی به هرحال شما هم ولیمه ای که توصیه شده رو به 200 نفر دادید شاید خیلی ها توان همان شام به 200 نفر را هم نداشته باشن چون پشتوانه مالی از نظر خانواده ندارن .
یه انتقاد کوچولو هم دارم عزیزم این 8 ها خیلی هاش بنا بر تصمییم خودتون بده پس تقدس چه معنایی داره اینجا؟
به هرحال آفرین که ذهنت رو از حرفای خاله زنکی دور کردی و فقط به فکر تداوم زندگیت هستی !
gooolenamak نوشته است:
دوست عزیزم شاید مراسم عروسی من یکی از گرونترین مراسم بود وقتی آخر شب وقتی آز مهمونا خدافظی کردیم اومدم طبقه پایین باغ و یه صحنه ای دیدم که کاش نمی دیدم. تو طبقه پایین شام داده بودن باور میکنی استخوانهای بره وسط سالن رو زمین بودن و با اینهمه بریز و بپاش من و شوهرم شام نخوردیم و از بالا نگاه میکردیم که چجوری مهمونا دارن از خودشون پذیرایی میکنن و حتی نمیگن اون عروس و داماد فراموش شدن و بی شام موندن جالبه که بعد 8 سال اون زندگی بنا به مسائلی به هم خورد چه بسا که من هم نظر تورو داشتم اگه پول عروسی به جای چشم و هم چشمی خرج زندگی خودمون میشد شاید مشکلات مالی اینقدر ما رو از هم جدا نمی کرد من التماس کردم عروسی نمی خوام ولی خونواده شوهرم گفتن ما آرزو داریم بعد عروسی من موندم و ماهی یک میلیون و سیصد هزار تومن قسط و بیکاری شوهرم و حقوق 300 تومنی خودم همه سکه هامو فروختم حتی فرش دستبافمووو ولی چه فایده که همه اینها فقط سردی و فاصله آورد ولی من اگه عقل آلانم بود یه مهمونی کوچیک میگرفتم و یه سفر مکه میرفتم و چندتا عکس تو آتلیه مینداختم که خودم از اون پول لذت ببرم
دقيقا مشلي كه الان من با خونواده همسرم دارم ....
من مراسم عقدم ميشه گفت مفصل بود ، لباس عروس پوشيدم ... عكس گرفتم .. تالار رفتم ... شام هم دادم ...
الانم هزينه عروسي واسه خانواده همسرم مشكله ... بايد يه وامي چيزي بگيرن كه بتونن مراسم بگيرن .. كه بعدها بايد اقساطشو خودم پرداخت كنم ...
الان هرچي به همسر و خونواده اش ميگم من عروسي نمي خوام .... ميگن ما آرزو داريم .و از اين حرفا ....ولي در عوض واسه همين مسئله يه توقعات بيجايي دارن كه دلشون ميخواد من قبول كنم ...
كاش بشه فرهنگ عروسي نگرفتن و واقعا جا انداخت .... من عاشق اين بودم كه برم مكه و برگردم ... اما الان هيچكس قبول نمي كنه ... همشون ميگن عروسي ...
اگه واقعا واسه گرفتن عروسي به كل خيلي زياد دچار مشكل ميشيد و فكر مي كنيد كه بعد ها مشكلي واستون پيش نمياد و مي تونيد به راحتي بگذريد خوب نگيريد
گويا مثل اينگه خانواده همسر مي خواهند عروسي بگيرند پس چرا شما نگرانيد.حتما مي تونند كه اصرار دارند كه بگيرند.اگه هم اصرار كنيد و نگيرنند ممكنه بعد ها هر عروسي برنند به سر شما غر بزنند
من و همسرم دقيقاً يک ماهه پيش عقد کرديم روزه عقد من رفتم آرايشگاه بعدشم يه مانتو شلوارو شال خوشگل سفيد پوشيدم و با همسرم رفتيم آتليه و چندتا عکس هنري انداختيم و بعد رفتيم محضر که فقط بزرگترها رو دعوت کرده بوديم بعدشم باباي گلم بردشون توي يه رستورانه شيک بهشون شام داد و آخر شبم باي باي هر کي رفت خونه ي خودش همسره منم اومد خونه ما
ما هم اصلاً قصد نداريم عروسي بگيريم همينجوريشم داريم آجر روي آجر ميذاريم و زندگيمون رو جور ميکنيم .... ما از اين پولا نداريم که يه شبه 10-15 ميليون به باد بديم بره چون هر دومون روي پاي خودمون وايساديم و کوچکترين کمکي از جانبه هيچ کدوم از خانواده ها قبول نکرديم خلاصه داريم ريز ريز جمع ميکنيم که ايشالا در اولين فرصت بريم خونمون البته ما چون با قرض و قوله خونه خريديم واقعاً دستمون بسته شده و جهاز جور کردن واسمون مشکل شده ولي اميدمون به خداست ايشالا جورش ميکنيم نهايتش اينه که يه کم بيشتر صبرميکنيم....
ولي تصميم داريم قبل از اينکه بريم خونه خودمون لباس عروسي و دامادي بپوشيم و بريم حتماً عکس بندازيم از هرکي پرسيدم گفته فقط عکس ميمونه براتون بقيش يه شبه و ميگذره.....
حالا برعکسه ما زنه پسر عموم و خونوادش گير دادن الا و بلا که بايد عروسي بگيري واسه دخترمون و ما آرزو داريم و....نشون به اون نشون که 20 تومن خرج عروسيشون شد و بزن و بکوب و ميز از اينجا تا اونجا و ....بعدش از فرداي عروسي عروس موند و دوماد و 3 ميليون پول پيش که به صاحب خونه داده بودن و ماهي 500 تومن اجاره....الان که 2 ساله از ازدواجشون ميگذره پشيمونن که چرا عاقلانه رفتار نکردن جالبه همه منو و همسرم رو براشون مثال ميزنن
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13807]