واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام
دوستای خوبم
تا حالا شده بعد از ازدواجتون احساس کنین به بعضی از آرزوهاتون نمیرسین؟
احساس کنین اگه الان با یک نفر دیگه ازدواج کرده بودین همیشه امید داشتین به آینده و آرزوهاتون بر آورده میشد؟
واقعن شما ارزوهای دنیویتون براورده شده؟
حسرت نمی خورین؟
khanoom naz نوشته است:
سلام
دوستای خوبم
تا حالا شده بعد از ازدواجتون احساس کنین به بعضی از آرزوهاتون نمیرسین؟
احساس کنین اگه الان با یک نفر دیگه ازدواج کرده بودین همیشه امید داشتین به آینده و آرزوهاتون بر آورده میشد؟
واقعن شما ارزوهای دنیویتون براورده شده؟
حسرت نمی خورین؟
مگه میشه آدم همیشه به همه آرزوهاش رسیده باشه؟
مگه میشه آدم تو زندگی حسرت بعضی چیزارو نخوره؟
اصلا مگه میشه یه زندگی بدون مشکل باشه؟
زندگی هیچ آدمی بدون ایراد نیست
این فکرم نکن که اگر الان با کس دیگی بودی زندگیت بدون هیچ مشکلی بدو، به همه آرزوهات رسیده بودی
مطمئن باش اگر با کس دیگی هم ازدواج میکردی باز همینو میگفتی
مگر اینکه زندگی الانتو دوست نداشته باشی، و دل پیش کس دیگی باشی
ما هم خیلی آرزو داشتیم هنوز بهش نرسیدیم اما دلیل نمیشه فکر کنم زندگی بعدی دارم
حالا مثلا شما تو زندگیت چه ارزوی داشتی که مثلا بهش هنوز نرسیدی؟
منم حسرت زیاد میخورم ، اما بد که یه ذره میشینم فکر میکنم میبینم اگر دیگران یه چیز دارن من خیلی چیزای دیگه دارم که اونا ندران
به چی حسرت میخوری گلم؟
یکی از آرزوهاتو بگو که نمیشه تو متاهلی براورده کرد
موافقم. زندگي هيچ كسي بي مشكل نيست. همه ماها ارزوها و اهدافي داريم كه بهش نرسيديم شايدم هيچوقت نرسيم. حتما داري زندگيتو مقايسه ميكني ولي اينكارو نكن چون تو روحيت تاثير بد ميزاره . همون زندگي كه داريو بساز .
دوست عزیز شما خودت مسئول بر آورده کردن آرزو هاتی. نه همسرت یا کسِ دیگه ای. اینجوری نیست که شما مثلا آرزو کنی یه خونه یه بزرگ داشته باشی بعد منتظر بمونی تا همسرت بر آوردش کنه.خودت باید تلاش کنی. اگه تا الانم به آرزوهات نرسیدی مقصر کسِ دیگه ای نیست... البته نمیدونم آرزوهای شما چیه؟ خوشبختی سلامتی عشق...یا مادیات
عزیزم سعی نکن با این فکرهای منفی زندگیتو خراب کنی.همه ماها یه ارزوهایی داشتیم که بهش نرسیدیم.
به اینم اصلا فکر نکن که اگه با یکی دیگه ازدواج میکردی وضعت بهتر بود.مگه تو وقتی داشتی با شوهرت ازدواج میکردی به این نتیجه نرسیده بودی که فقط با شوهرت خوشبخت ترینی؟پس اگه با کس دیگه هم ازدواج میکردی همین بود و همه یه سری مشکلات دارند.مگه ما خودمون بهترینیم و بی هیچ ایرادی هستیم.
من همیشه میگم مگه من خودم 100 درصد همونی هستم که شوشو میخواست که اون 100 درصد من باشه؟
زندگیتو دوست داشته باش
آره برای منم اتفاق افتاده به این چیزا فکر کنم!
من اگه به شوهرم(خواستگارم) جواب رد داده بودم و چند ماهم صبر کرده بودم الان داشتم با یه نفر دیگه با تحصیلات بالاتر و شغل بهتر تو آمریکا زندگی میکردم و منم کلی موقعیت های تحصیلی و کاری خوب برام مهیا بود رشته امم که زبان بود و همیشه دوست داشتم برم اونجا و و و
ولی من با اینکه میدونستم قراره برگرده و بیاد خواستگاریم صبر نکردم و به شوهرم جواب مثبت دادم ..... الان نظرم چیه؟حتی 1% پشیمون نیستم میدونم اگه همت کنم با همسرم به امکاناتی بیشتر از امکانات اون آقا میرسم و حتی اگه نشه بازم کسی رو تو زندگیم دارم که داشته هاش می ارزه به همه ی دنیا.
فقط کافیه قدر زندگی و همسرتو بدونی و باور داشته باشی کمبود تو زندگی همه هست که به چشم ما نمیاد.
خانوم ناز عزیز هر موقع ذهنت به این سمت کشیده شد که اگه با یه نفر دیگه بودی کلی از آرزوهات برآورده میشد ، بشین و خوبی های همسرتو واسه خودت بشمار ...
من هرموقع از کاری یا شرایطی تو زندگیم دلم میگیره یا مشکلی واسم پیش میاد ، میشینم و به تمام لحظه های خوب زندگیم و همه ی داشته هام که خدا بهم داده فکر میکنم ....
بعدش واقعا انرژی میگیرم .
تازه زندگی جریان داره و کسی از آینده خبر نداره ،از کجا معلوم به آرزو هات نرسی ؟؟!!!!!!
ممنون از همه شما دوستای گل و ناز و مهربونم
راستش یکی از آرزوی کوچیک من سفر و دیدن دنیاست.اما شوهرم با وجود درامد عالی این کارو انجام نمی ده.دیگه بعد از 4 سال به فکر افتادم که خودم با هزینه خودم همرام خوانوادم برم سفر .اما الان حتی حاضر نیست واسه گرفتن پاسپورت اجازه محضری بده.توی چند تا تاپیک دیگه هم گفتم اینها همش بهخاطر خساست شوهرمه.ویژگی های خوب زیاد داره
اما این هم از ویژگی های بدش.من دلم پیش هیچ کس نیست که بعضی از دوستان گفتن شاید دلت پیش کس دیگه ای.
راستش میبینم هیچ تفریح هزینه داری شوهرم حاضر نیست انجام بده.شما بودین ناراحت نمی شدین؟
حتی سفرهای داخلی هم با حداقل امکانات انجام میده اونم سالی 1 مرتبه.
روزی که بهش جواب + دادم فکر کردم چون تحصیلات بالایی داره و مدتی هم واسه تحصیل خارج از ایران بوده حتما فکرش بازه و من مشکلی نخواهم داشت...........
خانوم ناز عزیزم
وای که چقدر این تاپیک شبیه چیزاییه که همیشه توی سرمه......
من به ازدواج با کس دیگه فکر نمیکنم. اما وقتی به این فکر میکنم که بعد از ازدواجم حتا دیگه کوچیکترین آرزوهام و رویاهام غیرممکن شده خیلی دلگیر میشم.
یه بخشش برمیگرده به همت خودم. درسته. اما خوب یه بخشش هم همت شوهر رو میخواد و همپا بودنش.
نه اینکه همسر من آدم بدی باشه. نه اصلن. اما خوب رویاهامون و آرزوهامون هیچ شباهتی به هم نداره. شوهر من بیشتر یه منتقده تا مشوق متاسفانه و این شده یه عامل مهم که خیلی خودمو ازش دور حس کنم.
البته من سعی میکنم تا اونجا که ازم برمیاد برای پیشرفت خودم تلاش کنم اما خوب خودتون میدونین دیگه.. همه چیز که دست من نیست.
مستانه جونم وای نگو که دلم داغونه
تو چه کارایی انجام میدی که این فکرا ذهنتو خراب نکنه و زندگیت به هم نریزه؟
من که فکر میکنم پیر شدم.
من 29 سالمه .شما چند سالته؟
چند ساله ازدواج کردی؟
29 سالته؟؟؟ من 28 سالمه...
من تا جایی که بشه کارایی که بدونم به حمایت نیاز نداره انجام میدم. منظورم کارای انفرادیه که جزو علایقمه. مثلن فیلم دیدن یا کتاب خوندن....
من به شدت دختر برونگرایی هستم ( بودم تا قبل از ازدواج) خیلی اهل شادی و خندیدن و بیرون رفتن... که حتا توی محل کارم اگر یه روز سر و صدام نبود همهی همکارام میگفتن که امروز صدات نیست و ما عادت به خندههات داریم و چرا امروز غمگینی ...
اما از وقتی ازدواج کردم حتا خندیدنم ازم دریغ شده چون روحیهی من و شوهرم 180 درجه که نه 360 درجه فرق داره...
من عاشششششق هدیه خریدن و هدیه دادنم(اما شوهرم تا به حال بدون مناسبت برام هدیه نخریده. من یه زمانی زیاد میخریدم اما دیدم وقتی فیدبک نداره مگه گوشام درازه؟؟)... همیشه عاشق این بودم که شوهرم دست پر بیاد خونه. برام هدیههای بی مناسبت بخره... عصرا با همسر برم پیاده روی.... بدمینتون بازی کنم...دوستامو با همسراشون دعوت کنم... برم کلاس یوگا و ورزش...برم زبان لعنتیمو که این همه توش استعداد دارم ادامه بدم...چه بدونم... هزااااااااارتا کار دیگه....
اما حالا فقط وقتم توی محل کارم و پای گاز میگذره. نه که نخوام... شوهرم مایل نیست....
اتفاقن امروز صبح توی تاکسی داشتم به این فکر میکردم که چقدر روحم مُرده... خیلی وقته از ته دل نخندیدم حتا...
شوهرم تفریحش فقط تلویزیون دیدن و نهایتش رفتن خونهی ننه باباشه. اونجاس که گل از گلش میشکفه
وای عین من
چند وقته ازدواج کردی؟
به فکر جدایی نیافتادی؟
بچه نداری؟
شغل و رشته ات چیه؟
منم شدیدا برون گرا هستم.عاشق گردش و تفریح و شادی
اینو بگم که فعالیت درسی و شغلیم هم زیاد بوده
کلا آروم ندارم
اما شوهرم عین سنگه بی روح و کسل
بهش میگم بابا بزرگمم از تو شاد تره
من فقط با دوستام درد دل میکنم تا آروم بشم.
خودمو با کار و محیط کار سرگرم می کنم..............
اما همیشه از خدا می پرسم چرا قسمتم این بوده؟ آخه من با چشم و گوش بسته ازدواج نکردم
اما نمیدونم چرا این طوری شد؟
ای وای... چقدر شبیهیم خانوم ناز... توی تاپیک که راجع به کادوی تولد بود نوشته بودین سالگرد ازدواجتونه و شوهرتون یادش نیست... همونجام نوشتم که شوهر منم اینطوره.!!! سالگرد که نشده اما حتا ماهگردمونم یادش نبود. ماهگرد به درک( پوزش از خانومای سایت) تولد منم یادش نبود حتا!
راستش چرا خانوم ناز. خیلی به جدایی فکر میکنم. چون میبینم روحم مریض شده. بیمار شده.
ما و شوهرم 2سال دوست بودیم. 7 ماه نامزد بودیم و یک ماه و نیمه اومدیم سر خونه زندگیمون ( عروس نگرفتیم بنا به دلایلی)
اما روز نیست که فکر نکنم به جدایی...
حتا از علاقهمم چیزی نمونده...گاهی فکر میکنم اگر یه روز از خونهبره بیرون و برنگرده ناراحت میشم آیا؟؟ نه اصلن. خوشحالم میشم. برای مسافرت رفتناش روزشماری میکنم( کارش طوریه که هرچندوقت یک بار میره خارج از کشور) تا بلکه نفس بکشم... یکم به خودم برسم...
شوهر من حتا یه محبت کوچولو به زنم بلد نیست. حتا گفتن یه کلمه جانم رو هم من بهش یاد دادم.
آدم خسیسی نیست اما خوب فکر میکنه اگر برای من خرج کنه پررو میشم و توقعم میره بالا. برای خونه همهچیز میخره. انصافن. اگر برای خونه خودم گوشت یا مرغ بخرم پولشو بهم میده اما برای زنش نه.
وقتی اومدیم خونه خودمون توقع داشتم برام یه هدیه بخره. من براش خریدم البته. 3 تا از کتابای زیرمیزی نایاب که کلی دنبالشون بود (با قیمتای سرسام آور) اما خریدم.
اما شوهرم به روی مبارکشم نیاورد. نا اینکه به زبون اومدم. بعد از یک هفته از یادآوری من یه تاپ خرید که نمیدونم چی فکر کرد موقع خریدش.
این جزو آرزوهای قشنگم بود که شوهرم حواسش به خواستههام باشه
اما اینم دود شد رفت هوا....
هميشه ممكن به خاطر اينكه شناخت درستي از هم نداريم ،ناراحتي هايي تو زندگي پيش بياد .
چه بهتره كه به فكر راه چاره بود تا فرار از اون . مستانه جون و خانم ناز عزيز ممكن تو يه سري مسايل از دست همسراتون دلخور باشيد ولي طلاق كه راه چاره نشد . با محبت تمام به همسراتون بگيد كه چه چيزهايي شما رو خوشحال مي كنه وهمين طور شما هم تو شناخت چيزهايي كه اونها رو خوشحال مي كنه تلاش كنيد . ازتون مي خوام كتاب 5 زبان عشق رو بخونيد .به من كه خيلي كمك كرد . نويسنده اين كتاب معتقد كه زبان عشق هر كس يه چيز يكي كادو خريدن ،يكي احترام و.... .به ندرت هم دو نفر با زبون يكسان باهم ازدواج مي كنن.
خانم ناز تو هم بايد قبول كني كه همسرت اهل مسافرت نيست ، پس اينقدر خودت رو عذاب نده سعي كن با رفتار درست دلشو بدست بياري تا اينكه با ناراحتي ازش فاصله بگيري . فكر كن ايشون ازت بخوان كه كاري كه باب ميلت نيست رو بارها انجام بدي .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 371]