واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تو هم حق داري!
سيستم مديريتي، هرچه خود را دينيتر معرفي كند ميزان توقّعات و انتظارات عمومي و انساني را نسبت به خود افزايش ميدهد. درست است كه دين هم مثل بسياري از پديدههاي ديگر داراي دو كاركرد مثبت و منفي است و آيه قرآني "لكم دينكم ولي دين ـ دين شما براي خودتان و دين من براي خودم" هم ناظر بر همين واقعيت است، اما به هر حال در جايي كه سخن از وجه مفيد و محقّ دين در ميان است، آدميان يا به تعبير امروز: شهروندان جامعه بشري در روزگار ما جلوههاي عاطفي و انساني بيشتري را انتظار ميكشند و بيشتر توقّع دارند. البته نام آن را مطالبات هم ميتوان گذاشت، ولي ما نام و نشانهاي نرمتر و نرمافزاريتر را ترجيح ميدهيم، تا ببينيم اين ترجيح تأثير دارد يا خير، تأثير خير دارد يا شرّ؟ تا مبادا ترجيح بلامرجّح پنداشته شود.
يكي از مهمترين عرصهها و حوزههاي تجلّي عواطف انساني و ديني و روحاني و معنوي، عرصه بيمارپذيري و حوزة بيمار درماني است. عدالت و عشق و عاطفه در همه جا لازم است، در وادي توزيع منابع اقتصادي و مايحتاج زندگي امروزي در ميان مردم نيز ضرورت است، اما در هيچ جا لازمتر و ضروريتر از بستر بيماري و توزيع امكانات معالجاتي و تخصيص تداركات درماني نيست. گرسنهاي كه در صف خريد ارزاق كوپني ايستاده است، لااقل ميتواند با لقمهاي يا لُقَماتي چند(!) به هر سختي و هر جانكندني باشد موقّتاً سوختگيري كند. بيماري كه از درد به خود ميپيچد يا از هوش رفته است چطور؟ بيماري كه، به قول سلمان ساوجي:
ميكشندش چو سبو دوش به دوش
ميبرندش چو قدح دست به دست
اگر اوضاع و احوال برخي يا بسياري از مراكز درماني (و درماني به معناي مذمومِ خبرياش) را در نظر بگيريم، بايد "ميكشندش و ميبرندش" را به قول تجويديان حتماً مضمومالكاف و مضمومالباء قرائت كنيم: ميكُشندش و ميبُرندش. و در اين صورت بايد گفت واژة درماني نيز هشدار است. كنايه از اينكه به اين قبيل مراكز مرو كه در (مي)ماني! مراكزِ "در"ماني. مراكزِ در (مي)ماني. مراكز درماندگي نه درماندهي.
ما البته در كشور ايران، كم نداريم درمانگراني را كه در كسوت پزشك و پرستار و به طور كلّي كادر درماني، واقعاً وظيفهشناسند. حتّي بعضاً ممكن است بيش از وظيفة اداريشان انجام وظيفه كنند. همچنين در موارد بسيار، آنچه مشكل يا مانع يا فاجعه نام دارد، لزوماً ناشي از تقصير و قصور فردي و گروهي نيست. بلكه از نارسايي و ناروايي در مقررات يا امكانات يا سيستم و ساختار يا مديريت ناشي، ناشي ميشود. بدون شك در مقام كالبدشكافيِ دردها و درمانگريها بايد نظريّات طرفين يا همهطرفهاي درگير در ماجرا را پرسيد و شنيد. پزشك هم حرف دارد. پرستار هم حرف دارد. بيمارستان هم. مسئولان هم. و چه بسا كه از هر كدام بتوان نكتهاي را آموخت. نكتهاي كه درست باشد، حق باشد.
در مورد اين قبيل "حق"ها كه حقيقتاً يا مسامحتاً چنين خوانده ميشود، تعجّب نبايد كرد. "تعجّب ممنوع!". زيرا حقيقت در واقع از حاصل جمع همة ريشهيابيها و همه راهكارهايي كه مطرح ميشود، به دست ميآيد. نشنيدهايد كه ملاّنصرالدين، قاضي عرفي شده بود؟ و روزي زني نزد او از شوهرش شكايت برد و دلايل را اقامه كرد و ملاّ به او گفت: حق داري. و ساعت ديگر شوهر همان زن شاكي شد و دلايل ديگري را عليه زوجهاش اظهار كرد و ملاّ به او گفت: تو هم حق داري. و در ساعت سوّم همسر خود ملاّ به وي اعتراض كرد كه چگونه ميتوان دو نفر ـ متخاصمين ـ را كه باهم منازعه دارند و در موضوع واحد عليه يكديگر اقامة دعوي ميكنند، (هر دو را) محقّ اعلام كرد؟ و ملاّ به او گفت: تو هم حق داري! نشنيدهايد؟
امروز در برخي يا بسياري از مراكز درماني، اوضاع و احوالي ديده ميشود كه عواطف اوليهي انساني نيز آن را برنميتابد تا چه رسد به عواطف ديني كه دربارة آن داعية اوجگيري و غنيسازي داريم و معتقديم كه عاطفه بشري در بستر ديني، سر به فلك ميزند و به بالاترين درجات راه مييابد. البته عاطفه در دانش روانشناسي اعمّ از خشم و محبّت (منفي و مثبت) است، ولي ما اكنون اين واژه را در حوزه عرفي و عامياش به كار ميبريم. همانجا كه فقط با جلوههاي لطيف و همگرايانه و نوعدوستانه، مترادفش ميدانند.
مثلاً مسئول بيمارستاني كه عكسبرداري اورژانسي از بيمار سنگين وزنِ به اغما رفته را نميپذيرد و تند و تلخ پاسخ ميدهد كه دستگاههاي امآرآي و سيتياسكن ما بيمارِ بيشتر از صد كيلو گرم را تحمل نميكند و ميشكند، ممكن است پس از آنكه به هر دليل رام و آرام شد بگويد: ما دولتيايم، خصوصي كه نيستيم، يعني دستگاههايي كه براي ما در داخل ساختهاند يا از خارج خريدهاند، همينطور است. و اگر امروز فنرش بشكند انگار كمرش شكسته. پس ناچاريم كار چهل بيمارِ زير صد كيلو را راه بيندازيم و از كار يك بيمارِ بالاي صد كيلو سر باز زنيم. يا اين دومي را بايد انجام دهيم، يا آن اوّلي را. هر دو براي ما قابل جمع نيست. در اين صورت، منطق ملاّ نصرالدين به مسئول بيمارستان ميگويد: تو هم حق داري!
اما اگر همراهان بيمار يادآوري كنند كه مريض آنان مشرف به موت است و حالا حيات و ممات او به سرعت عمل بيمارستان بستگي دارد؛ و بعد هم از فرط غم و غصّه پيشنهاد بدهند كه پس بر سر درِ بيمارستانتان تابلو بزنيد كه سه حرف انگليسي "ام.آر.آي." مخفّف سه كلمهي مريض، روح، عزرائيل (ايزرائيل) است يا در برخي نُسخَ مخفف سه كلمهي "امشب، آرامگاه، آييد"، چنانكه گفتهاند تابلو "سي.ان.جي." هم در پمپ گاز و بنزين يعني سوخت نداريم جيگر؛ و نيز اگر بگويند سيتياسكن محفف "سي سكّه، تيقربان، اسكناس را بجنبان" است، و همچنين اگر بفرمايند كه از اين پس در پيادهرو جلو هر مركز درماني بايد يك باسكول شاسكول يا يك ترازوي قوي باز و نصب گردد تا هيكل هر بيمارِ تازهواردي (اعم از افقي و عمودي) اول كشيده شود بعد به اينسوي و آنسوي كشيده شود، منطق ملاّ در همة اين فروض و شقوق چه خواهد بود؟
ـ "تو هم حق داري"!
شنبه 2 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 167]