واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > تهرانی، مهدی - پس از فیلم ضد آمریکایی داگویل در سال 2003 که برای کارگردانش ؛ نامزدی بهترین کارگردانی در جشنواره فیلم کن را بهمراه داشت . فون تریه به نوعی قسمت دوم این فیلم را به لحاظ ساختار و مضمون در سال 2005 روانه اکران کرد . فیلمی به نام مندرلی که شباهت ساختاری کاملی با داگویل دارد . صحنه های تئاتری ؛ ضبط تمامی نماها در استودیو ؛ حضور هنرپیشه های کلان و در نهایت استفاده از این کاراکترهای قابل برای اهداف و آنچه کارگردان می خواهد ، شده است درام طولانی و دو و نیم ساعته مندرلی . فیلمی عجیب و غریب دقیقا به مانند خلفش داگویل که اثری درجا متعلق به کارگردانش می باشد . هرچند پیش از این هم از فون تریه فیلمی بازیگر محور ندیده بودیم . مندرلی دقیقا ادامه داگویل است . در واقع بیننده اگر داگویل را دیده باشد و یا اینکه حداقل چیزی در باره آن خوانده باشد می تواند با داستان مندرلی همگام شود و یا با کاراکترهای فیلم همذات پنداری کند ، طرفه اینکه مندرلی اصلا با خروج گریس از داگویل آغاز می شود . او از جامعه ای خارج می شود که عمده رفتار ها و زندگی ها در آن یا بد چینش شده اند و یا اینکه اصلا بطور کلی غلط زائیده شده و رشد کرده اند . پس همینکه گریس از داگویل بیرون می آید ، تا فیلم مندرلی آغاز شود یک خبر خوب است که به بیننده ی آشنا با فیلم داگویل این نوید را می دهد که منتظر هوای تازه و در پی رونمایی از حقایق باشد . البته هیچ تضمینی نیست که این حقایق دست یافتنی باشد اما حداقل ممکن است شاهد تلاش و حتی جنگیدن برای رسیدن به آن باشیم . مندرلی منطقه ای است در ایالت آباما و در حقیقت مزرعه ای است که شرایط اجتماعی خاصی از جمله بیعدالتی های محض در آنجا رواج تام و تمام دارد . حالا گریس دارد همراه پدرش از این منطقه عبور می کند .. پدر گریس به هرحال به عنوان یک آدم شرخر به همراه گروه پست فطرت اش مدام در حال بالا و پائین رفتن در آن مناطق بودند که جلگه بی صاحب و یا منطقه شکاری را تصاحب کنند که البته هرگز به منظورشان نرسیدند . حالا گریس ( با بازی برایس دالاس هوارد ) در اطراف مندرلی است و شب را اطراق کرده اند تا اینکه دختری سیاهپوست توجه گریس را جلب می کند . گریس به دنبال دخترک راه می افتد و وارد مندرلی می شود و آنچه می بیند واقعا برایش قابل باور نیست . در مندرلی هنوز سیستم ارباب و رعیتی و برده داری کاربردی ترین سیستم کاری و در واقع تنها سیستم گرداننده در این دهکده به شمار می آید . گویی هنوز سالهای 1850 و قبل از آن است و برده داری عادی ترین چیز است . در حالیکه قصه در زمانی روی می دهد که نزدیک 80 سال است سیستم برده داری از ایالات متحده آمریکا برچیده شده است . داستان از دقیقه 20 به بعد است که هویت خودش را رو می کند . جایی که گریس تصمیم خود را علنی می کند . او می خواهد در مندرلی بماند و این تبعیض و بی عدالتی را از این جامعه کوچک و دورافتاده برطرف کند . در جایی که یک سیاهپوست ارزشی کمتر از یک حیوان بارکش دارد . اما چالش اساسی اینجاست که خود این برده ها کوچکترین تعریفی از آینده ندارند . یا اصلا فرصتی برای پرداختن به این موضوع پیدا نکردند . و حالا گریس می خواهد به تنها تن خویش به آنها تعاریف دموکراسی را بیاموزد و چالش اساسی اینجاست که آیا جامعه سیاهپوست مندرلی متوجه این فرصت می شود ؟ ارباب ها با گریس چگونه برخورد خواهند کرد ؟ گریس در برابر این مشکلات یار و یاوری پیدا خواهد کرد و به این واسطه جمعیتی موافق دست و پا می کند ؟ ... سبک روایی و بصری در داگویل و در مندرلی را با موضوع و محتوا باید تفکیک کرد . از این منظر این تفکیک را یادآوری کردم ، چراکه نوع روایت می تواند بیننده را از بحث اصلی و پیام غایی فیلم دور کند . هم داگویل و هم مندرلی هردو آثاری مدرن و کمی تا قسمتی پست مدرن به حساب می آیند . این نکته نباید بیننده را به لحاظ جهان بینی فیلم دچار تردید کند . جهان بینی فون تریه در مندرلی همانا نگاه سالم به جامعه انسانی و کرامت انسانی است . اخلاقیات و مرور بر اینکه آیا این مهم در جامعه ای دورافتاده ای به مانند مندرلی چقدر وجود دارد و چقدر رعایت می شود ؛ حرف اصلی فیلم است . پس مناسب است بیننده از ابتدای فیلم ؛ محتوای آن چه را که می بیند در ظرفی جدا بریزد و فرم را نیز کناری بگذارد . آمیزش فرم و محتوای این ساخته فون تریه ؛ چنانکه ذکر کردم می تواند کل داستان را برای همذات پنداری با چالش روبرو سازد . اما از لحظه ای که گریس وارد مندرلی می شود و تصمیمش را آشکار می کند مبنی بر اینکه قصد آموزش دموکراسی به سیاهان مندرلی را دارد ؛ هنگامه ی کنار هم قرار دادن فرم و محتوی است. از اینجا به بعد دیگر آن فرم شیک و سبک بصری حواسمان را پرت نمی کند و ششدانگ هوش و حواسمان به رویدادهای بعدی در ناکجا آبادی به نام مندرلی خواهد بود . همه چیز برای این همذات پنداری نیز مهیا است . اصلا وقتی تماشاگری که با کاراکتر منحصر بفرد گریس آشنایی دارد ، وقتی با گریس مندرلی روبرو می شود ، می پذیرد که قرار است اتفاقاتی عظیم و تغییراتی شگرف پیش رو باشد . استحاله های روحی در پیش است و تغییرات باطنی برای هر دو طرف ماجرا روی خواهد داد . و دلیل این پیش بینی قاطع همانا حضور گریس است . او خود استحاله یافته . چه کسی باور می کرد که گریس داگویل با آن پیشینه حالا به گریسی معصوم تغییر یافته باشد . اینکه بازیگر نقش گریس در داگویل نیکول کیدمن بود با آن تایپیکال خاص و حالا در مندرلی این نقش را برایس هوارد بازی می کند با تایپیکال سراسر متفاوت با نیکول کیدمن ؛ ربطی به این استحاله ندارد . روند شکل گیری داستان و عناصر داستان و بستر سازی بواسطه شکل گیری داستانک های منطقی بوده است که سبب این استحاله گردیده نه اینکه حالا فقط بواسطه تغییر بازیگر و تفاوت های فیزیکی شان بخواهیم تصور کنیم که حالا گریس به زنی معصوم و اندیشمند تبدیل گردیده و باطنی پاک و سرشار از آزادی روحی بدست آورده است . تفاوت دیگر در برقراری ارتباط است . به خاطر دارید که در داگویل هم ، گریس تمام همت خود را مصروف این مهم کرده بود که بتواند با اهالی داگویل ارتباط برقرار کند . چراکه از زندگی قبلی بیزار شده بود . هرچه باشد پدر گریس یک ششلول بند و سردسته افراد شرور بود و گریس از دست او فرار کرده بود و خود را به داگویل رسانیده بود و چه می خواست ؟ یک زندگی راحت به لحاظ روحی و اینکه آدمی مثبت برای دور و بری هایش باشد . اما در داگویل هیچ کس به او روی خوش نشان نداد که هیچ ؛ مردهای داگویل همگی او را مورد شدیدترین آزارو اذیت ها قرار دادند. در واقع هیچ مردی در داگویل نمانده بود که به او تجاوز نکرده باشد .او نه توانست با جامعه داگویل ارتباط برقرار کند ، در حالی که داگویلی ها آدمیانی بودند که در زمان روز آمریکا زندگی می کردند . حالا گریس بازهم در آستانه ارتباط برقرار کردن است آنهم با جامعه ای که شدیدا عقب نگه داشته شده است . اینجا با او چکار خواهند کرد ؟ داگویلی های پرمدعای پست فطرت این بلا را سر او آوردند ، از کجا معلوم جامعه دورافتاده و عقب مانده ی مندرلی با او بهتر تا کنند ؟ تفاوت ها را با تجربه های دردناک گریس کنار هم قرار دهید تا به سختی کار گریس بیشتر واقف شوید . اینجا است که وهم و درد و سیاهی و تباهی لحظه ای جو مندرلی را رها نمی کند . اگر داگویلی ها حرف گریس را می فهمیدند اما توجهی به او نشان نمی دادند و اصلا به حسابش نمی آوردند ، حالا او در مندرلی با آدم هایی طرف است که کل جملاتی که در زندگی روزمره بکار می برند دو یا سه تا بیشتر نیست . اهل صحبت کردن با خودشان هم نیستند چه برسد با دیگران ، طرفه اینکه اصلا برده های مندرلی هیچ خبری از دنیای بیرون از مندرلی ندارند . معلوم است که ابتدا به ساکن کار گریس چقدر طاقت فرسا خواهد بود . اما مهم اینجا است که هدف گریس بسیار متعالی است و او نیز به این هدف و پیگیری اش اعتقاد تام و تمام دارد . مندرلی فیلم روشنفکرانه است اما مردم عادی سینما رو هم از آن راضی می شوند . منتقدین نیز مندرلی را مانند داگویل پسندیدند . و جالب این جاست که محتوی فیلم هایی که در آن آزادی و برابری باشد هنوز در سینما تکراری نشده ، اگر فیلمسازانی صاحب سبک مانند فون تریه آن را بسازنند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]