واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: سينما - كمدي اندوهناك روشنفكر تنبل
سينما - كمدي اندوهناك روشنفكر تنبل
ريچل آبراموويچ/ ترجمه: يحيي نطنزي:تنها جايي كه وودي آلن واقعا دوست دارد در آن روزگار بگذراند، رختخواب است! خودش توضيح ميدهد كه «جايگاه من در رختخواب مساوي جايگاهم در جهان است». رختخواب جايي است كه وودي آلن به تماشاي مسابقات بيسبال مينشيند، مطالعه ميكند و مينويسد. البته معمولا صبحها شروع به نوشتن ميكند چون ميداند اگر شبها دست به كار شود گاهي آنقدر هيجانزده ميشود كه خواب از سرش ميپرد. رختخواب جايي است كه خيالپروري در آن به راستي «لذت بخش است و ميتوانم مردم را به خدمت خود درآورم و شاهد تولد شخصيتهايم باشم. موسيقي را هم سهيم ميكنم و به تماشاي شخصيتهايي مينشينم كه در كنار موسيقي زيبايي كه در پس زمينه نواخته ميشود نمايششان را اجرا ميكنند. با اين كار سرگرم ميشوم و خيلي بد است اگر واقعا ديگر كسي با اين كارها سرگرم نميشود».
وودي آلن آخر هفته گذشته به اتاق هتلي پناه برده بود و با خبرنگاران گفتوگو ميكرد – يكي از معدود كارهايي كه آلن به آن تن ميدهد چون تا همين چند وقت پيش از اين دست تجربيات روزمره گريزان بود. آقاي فيلمساز كه 72 سال سن دارد تا يك ماه ديگر همراه با همسر و دو دختر جوانش در لسآنجلس به سر ميبرد تا اولين تجربه كارگردانياش در زمينه اپرا را با كارگرداني يكي از اپراهاي كمدي پوچيني به نام «جياني شيچي» به نمايش بگذارد.
آلن تصديق ميكند كه سفر به بارسلونا براي توليد يك فيلم دليلي نداشته است جز برآورده شدن اين آرزو كه به فيلمسازي اروپايي تبديل شود: «هميشه ميخواستم از آن فيلمهاي كارگرداني كنم كه در دهه 50 به تماشايشان ميرفتم؛ فيلمهاي تروفو، فيلمهاي گدار و برگمان و فلليني كه هميشه بر آثار من تأثيرگذار بودهاند. هميشه از آنها تقليد ميكردم و تحت تأثيرشان بودم. وقتي به فيلم جديدم نگاه ميكنم آن را شبيه يكي از همان فيلمهاي محبوبم ميدانم كه تمام نشانههاي آنها را در خود جاي داده است: موسيقي، افرادي كه با دوچرخه در اروپا طي مسير ميكنند، رابطه متقابل ميان شخصيتها و صحنههاي خارج از فوكوس كه در فيلمهاي دهه 50 زياد استفاده ميشد».
«ويكي كريستينا بارسلونا» با تصاوير دوست داشتنياش از كليساهاي قديمي و ساختمانهايي كه توسط معمار مشهور آنتونيو گائودي طراحي شدهاند يكي از آن اتفاقات خوشايندي است كه نميتواند محبوبيت چنداني در آمريكا به دست بياورد. آلن تاكنون بيش از 40 فيلم كارگرداني كرده است و شاهكارهايش از تقريبا هر فيلمساز زنده ديگري پرشمارترند – «آني هال»، «منهتن»، «رز ارغواني قاهره»، «جنايتها و خردهخلافها/ جنايت و جنحه»، «هانا و خواهرانش»، «زن و شوهرها» - اما آمريكا هرگز به شمايلشكنيهاي وي در فيلمهايش روي خوش نشان نداده است. آلن در سالهاي پيري نه مانند اورسن ولز با كارهايي از جنس مشاركت در آگهي تبليغاتي نوشيدني گالو اعتبار خود را به بازي گرفت و نه مانند چارلي چاپلين به كشوري مثل سوئيس فرار كرد. با اين حال نميتوان انكار كرد كه با شروع دهه 90 آمار فروش فيلمهايش فروكش كرد و فيلمهايش هم كيفيت يكدست سابق را هم از دست دادند. فيلم قبلياش «روياي كاساندرا» در لس آنجلس كمتر از يك ميليون دلار فروخت و در خارج از لس آنجلس تنها 20 ميليون دلار نصيبش شد. پس براي «ويكي كريستينا بارسلونا» چارهاي نداشته است جز اينكه كلاه خود را كاسه گدايي كند و باز هم عمدتا در اروپا به دنبال حامي مالي بگردد.
به همين دليل وقتي آلن با پيشنهاد شركت اسپانيايي «مديا پرو» مبني بر سرمايهگذاري براي فيلمي كه در بارسلونا توليد شود مواجه شده است بيوقفه با خودش فكر كرده است: «چراكه نه؟ بارسلونا شهري است كه به راحتي ميتوانم در آن زندگي كنم. اگر آنها شهري را در اوكراين يا سودان را پيشنهاد ميدادند جوابم منفي بود اما بارسلونا يك شهر زيبا و شگفتانگيز است». با اينكه نيويورك سيتي يكي از شخصيتهاي ثابت بيشتر فيلمهاي آلن است اما وي هرگز فيلمنامهاي را بر اساس ويژگيهاي يك منطقه خاص ننوشته است. شيوهكاري آلن به اين صورت است در طولهاي سال ايدههايي را براي فيلمهايش روي تكههاي كاغذ و قوطيهاي كبريت مينويسد و همه را داخل يك كشوي بزرگ ميريزد. «ويكي كريستينا بارسلونا» هم يكي از همين ايدهها بوده است درباره دو دختري كه براي گذراندن تعطيلات عازم سانفرانسيسكو ميشوند. آلن علاوه بر انتقال بستر داستاني به بارسلونا، جوهانسون را به داستان اضافه كرده است كه در چند سال اخير به يكي ستونهاي اصلي فيلمهاي آلن تبديل شده است كه توتمي از جواني و سرخوشي دور از دسترس است. آلن بعد از انتخاب بازيگرانش شخصيتها را متناسب با آنها تراش داده است و هنگام فيلمبرداري هم غير دستورات نمايشي حرفي با آنها نميزده است.
خود آلن معتقد است حكايت اسپانيايياش يك فيلم «كاملا اندوهناك» است اما با اين حال ميدانيم فرقي نميكند جهان وودي آلن در كدام اقليم به تصوير كشيده شود يا چقدر قرار است تماشاگر را بخنداند چراكه در جهان وي هيچكس به آنچه ميخواهد نميرسد: «يك ارتباط مانند دو شاخه سيم است كه گوشهاي به حال خود رها شدهاند و بايد به هم وصل شوند. اگر يك سيم از وصل شدن طفره برود ارتباطي هم برقرار نميشود؛ درست شبيه اينكه چيزي از قلم افتاده باشد؛ شبيه اينكه نمك از رژيم غذايي حذف شود. ارتباط مانند نمك در ظاهر چيز بياهميتي است اما نبودش ميتواند شما را نابود كند و باعث مرگتان شود!».
وي در مورد بازيگري در فيلمهاي خودش ميگويد اصلا برايش مهم نيست باز هم بتواند در يكي از فيلمهايش بازي كند: «اگر سهمي برايم وجود نداشته باشد طبيعتا نقشي هم بازي نميكنم... اما اگر شخصيتي دوست داشتني به نام بابابزرگ وجود داشته باشد كه متناسب با سنش شخصيت عاقلي است آن وقت شايد...». همانطور كه خود آلن هم ميگويد روشن است كه وي ديگر تأثير سابق را بر پرده سينما ندارد –ديگر حتي به سختي از پس حرافيهاي عصبي بزدلانه خود كه ناشي از هراسهاي اگزيستانسياليستي هستند برميآيد. آلن ادعا ميكند منِ ديگر (همزاد) او چيزي نيست جز همان شگردهاي كمدياش (مانند سبيل و كلاه لبهدار چارلي چاپلين) و واقعيت اين است كه در حال حاضر پرسوناي وي ديگر نميتواند محملي براي بازي كنترل شدهاش باشد: «من شبيه داستين هافمن يا رابرت دونيرو نيستم چون آنها بر خلاف من روي پرده دست به معجزه ميزنند. من فقط در محدوده كوچكي بازيگر باورپذيري هستم. به همين دليل صرفا ميتوانم نقش يك پروفسور دانشگاهي را بازي كنم، يك روانپزشك، يك روشنفكر؛ البته خودم را روشنفكر نميدانم».
آلن در نقش مرد زيركي كه بيشتر جزئيات انگيزههاي بشري را ميشناسد رويكردي ضدروانشناختي را پيشه خود ساخته است و وانمود ميكند هيچكدام از فيلمهايش چيزي از زندگي شخصياش منعكس نميكنند: «هميشه فكر ميكنم در همه حال مشغول انجام يك كار هستم و از اين نظر ميان فيلمهايم تمايز قائل نميشوم. مثلا فكر نميكنم كه در اروپا آزادي عمل بيشتري دارم؛ فكر نميكنم وقتي شاد هستم حتما فيلمهايم شاد ميشوند و وقتي غمگين هستند حتما فيلمهايم غمگين ميشوند. يا فكر نميكنم بايد سراغ يك فيلم خود زندگينامهاي بروم. صرفا ميتوانم بگويم زماني كه «پول رابردار و فراركن» و «موزها» را كارگرداني ميكردم حس و حال خوبي نداشتم و در اوقات خوش زندگيام سير نميكردم و در نهايت آندو به احمقانهترين كمديهايم تبديل شدند. در حالي كه مثلا وقتي درگير «روياي كساندرا» و «امتياز نهايي» بودم اوقات خوش زندگيام را تجربه ميكردم».
وي در پايان اضافه ميكند تنها انگيزهاي كه او را تحت تأثير قرار ميدهد كار كردن ديوانهوار براي فراموشي مرگ است: «كار كردن ديوانهوار راهي است كه براي دست و پنجه نرم كردن با اين دنيا انتخاب كردهام. با كار كردن ديوانهوار درست همان كاري را انجام ميدهم كه يك تمبر جمعكن، يك معتاد به ورزش، يك غول صنعتي و يا يك دائم الخمر براي مواجهه با دنيا پيشه خود ميكند. شيوه من براي كنار آمدن با واهمههاي هستي اين است كه دو دستي به كارم بچسبم سرم را هرگز بالا نياورم!».
منبع: لسآنجلس تايمز
شنبه 2 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 228]