تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عالم باشى یا جاهل ، خاموشى را برگزین تا بردبار به شمار آیى . زیرا خاموشى نزد دانا...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833764171




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تجديد عاشقي


واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: تجديد عاشقي
گزارش سفر به سرزمين وحي
رسول جعفريان

سفر عمره امسال بنده روز 14 مرداد ماه 1387 مصادف با دوم شعبان 1429 آغاز شد. قرار بود ساعت پنج و بيست دقيقه بعد از ظهر پرواز كنيم، اما به دليل مشكل قطعي برق، 3 ساعت طول كشيد تا زائران، گيت خروجي را براي كنترل گذرنامه پشت سر بگذارند. بنابرين بيشتر مسافران، نزديك به دو ساعت، گرماي فوق العاده داخل هواپيما را تحمل كردند تا آن كه بالاخره هواپيما در ساعت 7 پرواز كرد. دوساعت و بيست و پنج دقيقه بعد در مدينه به زمين نشستيم. خروج 500 مسافر در اينجا نسبتا به سرعت انجام شد. سعودي‌ها وسائل و ساكها را تنها با دستگاه كنترل مي‌كردند. استثناءا برخي از چمدانها باز شد كه از آن جمله چمدان آقاي مهريزي بود. چيزي از كتابهاي مختصري كه بود بر نداشتند. راهي هتل شديم.
هتل ما با نام مفامبيك در سمت جنوب مسجد النبي (ص) يا به عبارتي سمت قبله است. تا كارت اتاق را گرفته و مستقر شديم ساعت از يازده گذشته بود. نماز را خوانده و به استراحت پرداختيم.

صبح عازم حرم شده محضر رسول الله (ص) و ائمه بقيع (ع) رسيده زيارات وارده و نماز خوانده شد. پيش از اين خبر رسيده بود كه كنترل در بقيع شديد شده است. به نظرم اوضاع چندان تفاوتي با گذشته نكرده بود. البته در جريان سفر آقاي هاشمي رفسنجاني، آزاديهايي داده بودند. مسلما به آن صورت تكرار نمي‌شد، گرچه آثاري از آنها باقي مانده بود و عصرها زنها، تا پشت ديوار بقيع مي‌آمدند. صبح ها، در پايين ديوار بقيع، كاروانها روي زمين نشسته مشغول خواندن زيارت نامه بودند و كسي به آنان كاري نداشت. سالهاست كه داخل بقيع خواندن زيارت نامه به صورت گروهي مجاز نيست، گرچه گاهي به آرامي كسي شروع به خواندن زيارت يا روضه مي‌كند. امروز نيز همين طور بود كه مأموري از آن جلوگيري كرد. لحظه‌اي به طرف من گفت كه خواندن آداب الحرمين و مفاتيح ممنوع است. اين امر تازه‌اي بود، چون من براي خودم مي‌خواندم. اين مأمور عرب به من گفت: حجي! كتاب رو ببند لطفا. عقب تر آمدم و زيارات را خواندم و پس از آن به هتل برگشتم.

اولين صبحانه را در خدمت دوستان بوديم. افراد كاروان ما تفاوت چنداني نكرده و همان افرادي كه در سفرهاي گذشته در اين كاروان بودند، امسال نيز در كاروان حاضرند. از علما آقايان كريمي، طاهري خرم آبادي، سيدان، گرامي، مقتدايي، حائري، شيخ حسن جواهري و علامي و ديگران بودند. امسال از آقاي غيوري خبري نيست.
جمع پنج نفره ما يا اصحاب خمسه نيز شامل آقايان مهدوي راد، معراجي، عابدي، مهريزي و بنده نيز حاضر هستند. كلمه مجمع علامت اختصاري ماست. سه ميم، يك جيم و يك عين.

روز سه‌شنبه، نخستين روز اقامت ما، بيشتر به مسائل عادي گذشت. شركت در نماز، رفتن به حرم و همين طور استراحت. هيچ برنامه كتابخانه و غيره نبود. كار نوشتني بنده در اين ايام، تدوين و ترتيب خاطرات آيت الله كريمي بود. فكر مي‌كنم بتوانم روزي پانزده صفحه نگاه كنم. اگر به همين ترتيب تا روز آخر پيش بروم، تمام خواهد شد. نكات تازه‌اي در اين خاطرات هست كه به اجبار بايد با ايشان كه در اين سفر مانند اسفار پيشين در همين كاروان است، در ميان بگذارم. ويژگي ايشان اين است كه 25 سال در خدمت امام بوده است.

گشتي در كتابفروشي زديم و عناويني را انتخاب كرديم كه برخي تازگي داشت و جالب بود. خوشبختانه فهرست كتابخانه روي رايانه من بود و همين امر مانع از خريد تكراري كتابها شد.
از كتابهاي جالبي كه ديدم كتاب رؤي متحده با عنوان «رداي پيامبر» بود كه با عنوان بُردة النبي (ص) چاپ شده و مترجم آن رضوان السيد است. تا آنجا كه مي‌دانم اين كتاب در حوالي سال 1983 – 1984 چاپ شده و تاكنون به فارسي درنيامده است. اين در حالي است كه به چندين زبان ترجمه و چاپ شده و اين بار ترجمه آن به عربي آن هم از كسي مانند رضوان السيد عرضه شده است.
روي جلد كتاب، مؤلف به عنوان استاد تاريخ در دانشگاه هاروارد شناسانده شده و به عنوان مدير برنامه امير وليد بن طلال براي پژوهشهاي اسلامي معرفي شده است. وي متولد 1940 در نيويورك است كه در سال 1970 از هاروارد دكتري گرفته و پيش از آن مدتي در كمبريج هم بوده است. وي كه بهايي است، چندين كتاب دارد كه از آن جمله «رهبري و امامت در جامعه قديم اسلامي»، «جنگهاي صليبي از ديد بيزنطي‌ها و مسلمانان»، «درسهايي در شريعت اسلامي» و تعداد زيادي مقاله است.

در سال 2000 مجله Foreign Affairs كتاب «بردة النبي» را از جمله 75 عنوان كتاب مهمي دانست كه به انگليسي در باره عالم غير غربي در طول قرن بيستم نوشته شده است. آقاي متحده كه علي القاعده رفاقتي هم با رضوان السيد دارد كه سه سالي استاد مدعو هاروارد بوده، مقدمه‌اي براي ترجمه عربي نوشته و گفته است كه سالهاست در صدد است كتابي هم در باره حوزه نجف بنويسد. وي در آنجا يادآور شده است كه متن انگليسي كتاب سه بار چاپ شده است.
اين كتاب شرح حال يك طلبه فرضي ايراني است كه در سال 1979 از ايران رفته و متحده از وي با نام علي هاشمي ياد مي‌كند. داستان اين كتاب شرحي است از زندگي علي هاشمي و در واقع نوع تك نگاري از زندگي يك طلبه در قم كه ضمن آن شرحي از وقايع يك صد ساله اخير ايران به خصوص از دوران مصدق به اين سو در آن آمده است. به عبارت ديگر كتاب در صدد است كه فرهنگ و آداب و رسوم ايراني را با محوريت زندگي طلبگي و لوازم و تبعات آن شرح بدهد.

بعد از نماز عشا عازم مكتبة العلوم و الحكم شديم. اين ناشري است كه در اينجا دفتر دارد، چنان كه در سوريه و مصر هم شعبه دارد. ابودجانه صاحب اين كتابفروشي است و شعبه‌اي روبروي دارالزمان نزديك مسجد امام بخاري و شعبه‌اي هم در دانشگاه مدينه دارد. ابتدا به شعبه داخل شهر آمديم. چند كتاب جديد خودش چاپ كرده بود كه خريداري كرديم. بعد هم به شعبه دانشگاه رفتيم. چيز تازه‌اي نداشت با اين حال چندين كتاب گرفتيم. در آنجا يك جوان كه صورتا شكل افغاني‌ها بود آمد و به فارسي پرسيد از كجا هستيد؟ گفتم ايران. گفت كه در قزاقستان زندگي مي‌كند. معلوم شد از تاجيكهايي است كه در زمان شوروي به آنجا برده شده‌اند. او فكر كرد كه ما سني هستيم، براي همين خيلي خوشحال بود. وقتي فهميد شيعه هستيم، منفعل شد. كتابي هم در باب اشراط الساعه خريد و اخبار دجال را آورد و اين حديث را به من نشان داد كه دجال از اصفهان همراه هفتاد هزار يهودي خروج مي‌كند! به او گفتم كه احاديث اشراط الساعه بيش از نود درصدش كذب است. اتفاقا در همان صفحه، يك حديث ديگر هم بود كه دجال در مشرق جايي كه خراسانش گويند، خروج مي‌كند. او گفت كه قبلا در حرم نبوي درس مي‌خوانده، اما امسال در دانشگاه قبول شده است. يك برادرش هم در گرگان درس خوانده است.

روز پنجشنبه به كارهاي عادي گذشت. عصر از ساعت شش تا مغرب را در كتابفروشي مغامسي بوديم كه در فاصله نزديكي با مكتبه جرير است. در آنجا كه نزديك دانشگاه مدينه است چندين كتابفروشي ديگر هم مانند «مكتبة المؤيديه» و «مكتبة السلفيه» هست. در فاصله يك ساعت و نيم كتابهاي جالب زيادي از مغامسي خريداري كرديم كه البته فرصت حسابرسي نشد. كتابي با عنوان عصمة الامام كه در سه مجلد و در نقد و بررسي قانون اساسي ايران بود. يك كتاب قطور ديگر هم در نقد ولايت فقيه بود. دست كم سه كتاب تازه در رد شيعه هم خريداري كردم. آثار ديگري كه گرفتيم در حوزه‌هاي مختلف تاريخي و جالب بود. شب زود برگشتيم و عازم حرم شده دعاي كميلي براي خودمان خوانديم. نماز عشا را هم به جماعت خوانده و برگشتيم.
در برنامه ريزي جديد حرم، زن‌ها فرصت بيشتري براي رفتن به حرم دارند. علاوه بر صبح‌ها و عصرها، شب هم از ساعت ده تا دوازده را اختصاص به زنها داده‌اند. آن زمان شب‌ها مسجد بسته مي‌شد، اما در طول سال گذشته، مسجد بسته نشده و تا صبح باز است.

صبح جمعه من از زيارت دوره باز ماندم. چون ساعت دقيق آن را نمي‌دانستم. حالا بايد فرصت ديگري خودم بروم. الان كه نزديك ظهر است در هتل مشغول كار روي خاطرات آقاي كريمي هستم. در عين حال نماز جمعه را هم از تلويزيون گوش مي‌كنم. تقريبا خطبه اول كه مفصل است، همه اش در باره بحث توبه بود.
عصر جمعه به كتاب فروشي مويديه رفتيم. مكتبه نسبتا بزرگي است. تازه ترين كتاب اين ناشر، كتاب نظام الخلافه بين اهل السنه و الشيعه بود. تراكت بزرگي هم زده و اين كتاب را معرفي كرده بود. در معرفي آمده بود: اين اثري است كه تطور مفهوم امامت را در اين دو فرقه نشان مي‌دهد. چندين كتاب ديگر هم كه برخي قديمي بود و نداشتيم خريداري كردم. خوشبختانه كامپيوتر همراه بود و تكراري نخريدم. مسير رفتن را با يك راننده وانت دو كابينه رفتيم. نوار سرودي گذاشته بود. پرسيدم چيست؟ گفت: اناشيد مربوط به زهرا. آيا او را مي‌شناسيد؟ خنديديم. معلوم شد شيعه است و احتياط مي‌كرده است. صحبت ما گرم شد. پرسيدم: آيا مغازه‌اي هست كه سي دي اين اناشيد را تهيه كنيم؟‌گفت: هرگز. اينها در بحرين و منطقه شرقيه توليد مي‌شود.

عصر شنبه ساعت چهار و نيم همراه آقاي شهرستاني و ساير دوستان به ديدن منزل سيد انس الكتبي رفتيم. هفت ماهي است كه به خانه جديد منتقل شده است. نزديك سه ربع آنجا بوديم. راننده‌اي كه ما را با تاكسي خود برد شخصي به نام زين العابدين و شيعه بود. مي‌گفت كه خانه پدري او در اطراف حرم بوده كه با ثمن بخس از آنان گرفته‌اند و حالا با ساختن اين هتل‌ها درآمد ميلياردي دارند. گويا تعداد قابل توجهي از شيعيان در اين شهر تاكسي دارند. از وي پرسيدم كه ازدواج كرده است يا نه كه گفت نامزد دارد. پرسيديم آيا شيعيان فقط از خودي‌ها زن مي‌گيرند تا از ديگران نيز؟ گفت: خير، ممكن است از شيعيان منطقه احساء بگيرند اما فقط و فقط از شيعيان مي‌گيرند. چند روز قبل هم از يك راننده تاكسي كه در قبا ساكن بود و البته شيعه نبود، پرسيدم كه آيا نخاوله هم در قبا ساكن هستند؟ گفت: سابقا زياد بودند اما اكنون كم شده‌اند. قبا سابقا شيعه نشين بوده اما اكنون چنين نيست، هرچند در آنجا هم فراوان هستند.

امروز خبردار شدم كه در مدينه يك موزه افتتاح شده است. محل آن در خيابان قبا در نزديكي مجموعه الكعكي در كنار بانك راجحي است. اميدوارم در اين سفر بتوانم سري به آنجا بزنم. باني آن دكتر مهندس عبدالعزيز الكعكي است كه سالهاي قبل او را در باغ پدرش در طريق مطار چند بار ملاقات كرده ام. هموست كه كتاب معالم المدينه المنوره را نوشته كه تاكنون سه مجلد آن نشر شده است. سالهاست منتظر مجلد چهارم آن هستم كه تاريخ مساجد مدينه است.
عصر روز شنبه پيش از مغرب راهي مسجد قبا شدم. سركار عليه هم بود. يك ربع قبل از اذان رسيدم. قدري قرآن و نماز خواندم. مغرب و عشاء را نيز خواندم ساعت يك ربع به هشت بود كه از مسجد قبا بيرون آمديم. با تاكسي به كعكي مول رفتيم. رئيس اداره داخلي آن با سيد انس كتبي است. به دفترش رفتم و سراغ موزه را گرفتم. كسي را فرستاد تا مرا به موزه كه جنب همان كعكي مول بود برساند. آدرس آن در ميان شارع قباست و موزه در داخل يك كوچه در يك خانه قديمي است. شايد مجموعا مساحت آن سيصد متر باشد. باني آن هم همان طور كه گفتم عبدالعزيز بن عبدالرحمان كعكي يعني همان مهندسي است كه كتاب چند جلدي معالم المدينه المنوره را نوشته است.

در ايران در باره مسعاي جديد مطالب زيادي شنيده بوديم. اختلاف ميان فقها مطرح بود و اين كه آيا واقعا اينجا بين صفا و مروه هست يا نه. تا اين اواخر مي‌گفتند نظر برخي از مراجع اين نيست، اما بالاخره متخصصين و اهل تاريخ و كساني كه قديم‌ها را به خاطر داشتند مشكل را حل كردند. موقتا مسعاي جديد را اندكي عقب تر درست كرده‌اند تا مسعاي قديم آماده شود. علي القاعده يكي را براي رفت و ديگري را براي برگشت خواهند گذاشت. يكسره مشغول كار هستند. خاك و سر و صدا هم كم و بيش هست.
سالهاست كه به مكه و مدينه مشرف مي‌شويم و هر سال، گوشه‌اي در حال تخريب و بازسازي است. اما خرابي امسال در مكه به قدري وسيع و بي سابقه است كه ديدني است. بسياري از هتل‌ها و بازارچه‌هاي سمت شمال مسجد الحرام در منطقه شاميه تا شعب را تخريب كرده‌اند. هتل بزرگي روبروي بيمارستان اجياد با نام الصفوه ساخته‌اند كه امسال افتتاح شده است. پشت آن هم زمين بزرگي را با مسطح كردن كوه‌ها آماده كرده و يقينا در حال ساختن هتل ديگري هستند.
پس از رسيدن به هتل به جز خواب كار ديگري نمي‌توانستيم انجام دهيم. به رغم خستگي از حوالي ساعت 9 با سروصداي زيادي كه ناشي از دستگاه‌هاي كوه كني بود بيدار شدم. در اينجا غالبا هتل‌ها شيشه‌هاي دو جداره دارند، به طوري كه حتي اگر در كنار مسجد النبي يا مسجد الحرام باشيد، صداي اذان را نمي‌شنويد. اما اين دستگاه‌ها به قدري صداي خشني دارند كه اصلا امكان ادامه خواب نبود. برخاستم و مشغول كار شدم. در طول اقامت يك هفته‌اي مدينه به جز كار خريد كتاب، نيمي از خاطرات آقاي كريمي را هم مرتب كردم.

ظهر براي ناهار به هتل الشهداء رفتيم. در لابي هتل يك نقشه از حرم شريف مكي با دست كشيده و قاب كرده بودند. بسيار جالب بود. اسامي اماكني كه در مرز حرم بوده آورده‌اند اما نقشه داخل شهر آن ناقص است. تصويري از آن خواهم گرفت. يك هندي هم با چرخ و بساطش در لابي ايستاده بود و بخور داشت و چيزي شبيه چاي يا قهوه هم تعارف مي‌كرد. امسال كلاس هتل شهداء بالاتر رفته و اجازه بردن غذا و مشابه را در اتاقها نمي‌دهند. مراسم ناهار ما هم كه دو سال پيش در طبقه چهارم بود، امسال به سالني در طبقه دوم منتقل شده بود و روي ميز و صندلي بود.

امروز يكي از دوستان كتابچه‌اي را كه نامش «پناهگاه توحيد» يا «حصن التوحيد» بود به بنده داد و گفت، دو روز قبل آن را در بقيع توزيع مي‌كردند. اين كتاب ترجمه برخي از پرسشها و پاسخهايي است كه در باره مسائل مربوط به توحيد و شرك و همين طور چند مسأله ديگر از سوي علماي وهابي مطرح شده است. از جمله مباحثي كه مفصل به آن پرداخته شده مسأله جشن گرفتن و بزرگداشت نيمه شعبان و همين طور روزه گرفتن آن روز است. در اين كتابچه به تفصيل توضيح داده شده است كه موافقان و مخالفان به چه ادله‌اي استناد كرده‌اند. اين بحث، ربطي به تولد امام زمان (ع) در اين روز ندارد و يك بحث داخلي بين خود اهل سنت در حول و حوش موضوع بدعتهاي عبادي سالانه و ماهانه است كه از قديم مطرح بوده است. علماي شام از حمله مكحول به احياي اين شب باور داشتند. بعدها غزالي و ديگران از جمله اوزاعي كه از فقهاي قديمي شام است آن را قبول كردند. اما حنابله از جمله ابن رجب و ابن تيميه و عده‌اي ديگر آن احاديث را ضعيف مي‌دانند. هرچند به اعتراف همين كتابچه، از خود احمد بن حنبل اثباتا و نفيا چيزي در اين باره روايت نشده است. معمولا در سعودي نسبت به بزرگداشت اين شب حساسيت دارند و يك وجه مخالفت ميان وهابي‌ها و ديگران همين امر است. در وسط كار يك طعنه‌اي هم به ليلة الرغائب ماه رجب زده شده و نماز آن شب را هم كه غزالي در احياء‌ العلوم آورده محكوم كرده است.

كتابي هم با عنوان تاريخ اليمن اسلامي در ميان كتابهاي يمني بود كه فكر مي‌كنم اثر خوبي در تاريخ يمن است و ارزش ترجمه به فارسي دارد. يك نسخه اضافه گرفتم تا اگر خداوند ياري كرد به مرور ترجمه كنم.
امشب يك ايراني مقيم سعودي را هم در كتابفروشي اسدي ديدم. اسمش سيد مهدي طباطبائي بود و مي‌گفت قبل از انقلاب در اينجا مقيم شده و عبدالله غنام خواهرش را به او داده است. اين غنام از مطوف‌هاي قديمي بوده و طباطبائي هم مدير كاروان بوده است. به نظرم پسر اين غنام داماد آقاي لواساني (پسر مرحوم لواساني كه نماينده علما در مدينه بود) مقيم مدينه هم هست. موسوي گفت: قبلا يك زن ايراني هم داشته و بعدا يك زن لبناني هم گرفته است. او گفت از هر كدام دو پسر و دو دختر دارد كه همه تحصيل كرده هستند و دو پسرش در ايران جراح هستند. يك هتل هم در مدينه دارد كه ارثيه زن سعودي اوست و خودش با سه همسر همانجا زندگي مي‌كند. او گفت ايراني‌هايي كه غير كارواني مي‌آيند بيشتر در هتل او اقامت مي‌كنند. شغل اصلي او توزيع نقره و مرواريد است. او گفت پنج هزار ايراني در سعودي هست كه تابعيت سعودي دارند و همه از پيش از انقلاب هستند، اما ارتباطي با هم ندارند چنان كه هيچ مراسمي هم با يكديگر ندارند. او گفت كه فروشگاه باوارث هم از يك سرهنگ ايراني به نام عباس سلطاني است كه دفترش در رياض است. اين از آن فروشگاه‌هايي است كه هر زائر ايراني كه به مكه بيايد و آنجا نرود حجش اشكال پيدا مي‌كند!
پس از اتمام كار به فروشگاه سيتي بلازا رفتيم تا خانواده‌ها را كه مشغول خريد بودند، بازگردانيم. روشن است كه اين كار تا چه‌اندازه سخت است.

صبح بعد از صبحانه تصميم گرفتم سري به اطراف حرم بزنم تا دامنه تخريب‌ها را ملاحظه كنم. اصلا فكرش را نمي‌كردم. ما در شارع اجياد هستيم. با تاكسي به شعب عامر كه برابر باب مروه است رفتم. تمام بناهاي اطراف مروه را تا شعاع چند صد متري تخريب كرده‌اند. در واقعا هرچه در شمال و شمال غرب بوده صاف شده است. باور كردني نبود. وقتي كسي در كنار درب كتابخانه مكه مكرمه مي‌ايستد به جز مسجد الحرام هرآنچه در سمت راست اوست، تخريب شده است يا در حال تخريب است. حجاج از لابلاي همين محله‌هاي تخريب شده در حال رفت و آمد به خانه خدا يا محل‌هاي سكونت هستند. تعدادي عكس گرفتم. در حال حاضر ديگر خبري از بازاري كه ايراني‌ها آن را بازار ابوسفيان مي‌ناميدند نيست. اين خاطره براي هميشه از بين رفت كه جمعيتي از ايراني‌ها را در حال چك و چانه زدن در مغازه‌هاي داخل بازار و پاساژهاي تابعه مي‌ديديم. فقط چند متري از انتهاي بازار در كنار مسجد الرايه مانده است. به نظرم هزاران نفر بيكار شده‌اند. به ياد سرتراش‌هاي فراواني كه پشت مروه و بازارچه زير آن بودند و مرتب صدا مي‌زدند. تمام اين مغازه‌ها نيمه ويران است. هتل بزرگ و زيباي سوفيتل با تمام پاساژ زير آن كاملا از بين رفته است. صدها هتل و مهمانسراي ديگر هم. از آنجا يك راه براي ورود به حرم هست و شخص بايد وارد مسعي شده تا آخر اين مسير را طي كند و درست قبل از رسيدن به كوفه صفا به فاصله چند متر، به طرف صحن مطاف برود.

توفيقي شد، طوافي كردم و نماز خواندم و به هتل برگشتم. ساعت ده و نيم با حضرت آيت الله سيدان قراري داشتيم. پنج نفري تا اذان ظهر خدمت ايشان بوديم و مسائل مختلفي در باره نحله‌هاي فكري مشهد صحبت شد. از مرحوم نخودكي، حاج شيخ مجتبي قزويني، علوم غريبه، داستانهاي شگفت و از اين قبيل. اذان به هتل خودمان آمديم تا نماز خوانده براي ناهار باز به هتل شهداء برگرديم. از ايشان جزواتي كه حاوي متن‌هاي سخنراني ايشان در سالهاي اخير است منتشر شده است. چند نمونه از آن را به بنده لطف كردند. قرار است در مؤسسه‌اي كه خود ايشان در مشهد تأسيس كرده‌اند همه اينها به صورت كتاب منتشر شود.

ظهر به هتل رفتيم. از سابق اين پرسش بود كه چرا فندق الشهداء؟ به نام كدام شهداست. مي‌دانيم كه در مكه يك منطقه‌اي به نام شهداء هست كه علي القاعده مربوط به شهداي فخ مي‌باشد و تقريبا همان در نزديكي مزار آنهاست. اما اين بار با ديدن فهرستي از شهداء حرم مكي كه مربوط به ماجراي جهيمان در سال 1400 ق است كه به عنوان مهدي در مسجد الحرام قيام كرد، متوجه شديم كه اين فندق به ياد كساني ساخته شده است كه در آن ماجرا كشته شده‌اند. نام 140 نفر در آنجا در دو قاب بزرگ در ده رديف چهارده تايي آمده است. معلوم نيست اينها نام سربازان سعودي است يا نام همه كشته شدگان. در اين چند سال من كتابي كه شرح آن واقعه را با دقت داده باشد نديده‌ام. اي كاش چنين چيزي بود. البته دو سه جزوه كوچك در كتابخانه در اين باره داريم كه از همان دوران است و بيشتر تبليغاتي است. آيت‌الله فيض گيلاني هم آن شب تا صبح در مسجد بوده كه خاطراتش را نوشته است. چندين ايراني هم بودند كه تا مدتها در زندان به سر مي‌بردند. به هر حال فندق الشهداء در يكي دو سال گذشته بازسازي شده و كارهاي تبليغاتي و جذاب براي جلب مشتري دارد. انصافا هتل بسيار گراني است، آن قدر گران كه امسال، ايران نتوانست آن را حتي براي درجه اولي‌هاي خود اجاره كند. در لابي هتل در جاي جاي آن نقاشي‌ها و تصاويري از مكه و اماكن مقدسه گذاشته‌اند كه بسيار جالب است. يك مورد هم از كعبه و نشان دادن اركان و مواقع ديگر آن است كه تصويرش را گرفتم.

سر سفره دوستاني كه صبح به غار حرا رفته بودند، سخت گلايه داشتند و مي‌گفتند آنجا پر از ميمون و بچه ميمون و بسيار آلوده بوده است. اين هم اعتناي وهابي‌ها به آثار رسالت. چه مي‌شود كرد. عقايدشان اين اقتضاء را دارد، اما بيش از آن، به نظر مي‌رسد قصد بي‌حرمتي هم دارند و الا آنچه از نظر اينها نامشروع است، شدّ رحال براي رفتن به حراء است، اما اين كه چنين جايي كه به هر حال منسوب به رسول الله (ص) است و در همه كتاب‌هاي منبع هم آمده، اينچنين كثيف باشد، اين ديگر با كدام دين و آييني سازگار است؟ از اتفاق كه نبايد چندان هم اتفاق باشد، اينها خانه خديجه را كه پيامبر در آن زندگي كرده و فاطمه به دنيا آمده و پايين بازار سابق موسوم به جودريه يا به اصطلاح ايراني‌ها ابوسفيان بود، تبديل به دستشويي كردند. اميدوارم در تغييرات جديد آنجا را اصلاح كنند كه صد البته شعورش را ندارند. بعيد مي‌دانم متخصصين تاريخ مكه از اين شهر توجه به اصل اين محل نداشته باشند. بدون شك بسياري از آنها اين نكته را مي‌دانند و محل آن را با دقت مي‌شناسند.

امروز صبح كه به آن سوي رفتم سري هم به مكتبه ـ محل تولد پيامبر(ص) ـ زدم كه بسته بود. در و ديوارش پر از يادداشت نويسي‌هاي مردمي بود كه عكس هم گرفتم. علي القاعده در اين حيص و بيص خرابي ها، آنجا را تعطيل كرده‌اند. خدا كند كه تخريب نكنند.
عصر پنج شنبه يكسره مشغول تدوين خاطرات آقاي كريمي بودم. يك ساعتي هم اينترنت از هتل شهداء گفتم كه پانزده ريال گرفت. نماز مغرب را به حرم رفتم. در راه‌اندكي با آيت الله مقتدايي در باره حوزه صحبت كردم.
سر شام آقاي معراجي آمد و كتاب تازه‌اي در باره مسعي آورد. اين كتاب با نام «توسعة المسعي عزيمة لا رخصة» توسط يك فقيه حنبلي معاصر مكي به نام دكتر عبدالوهاب ابراهيم ابوسليمان نوشته شده و توسط دارالفرقان زكي يماني و با مقدمه وي چاپ شده است. وي نيز همان طور كه از اسم كتاب بر مي‌آيد موافق با توسعه است و كوشيده است با شواهد تاريخي و بيان ديدگاه‌هاي گذشتگان آن را ثابت كند. آقاي شيخ حسن جواهري كه نويسنده را مي‌شناخت گفت كه آدم معتدلي است.

شب جمعه بعد از شام به حرم مشرف شديم. يك طواف كردم و در حين طواف دعاي كميل را خواندم. جالب بود كه با شروع طواف دعا را شروع كردم و آخرين كلمات دعا در آخرين قدمها تمام شد. آقاي شهرستاني شبها بين ساعت ده تا يازدهم همراه اصحابش روبروي مستجار مي‌نشيند. امشب دعاي كميل خواندند. دسته‌هاي ايراني در اين گوشه و آن گوشه مشغول دعاي كميل بودند. ساعت يازده و نيم بود كه برگشتيم.
صبح امروز حرم مشرف شديم. ساعت هفت صبحانه خورديم و استراحت كرديم. با اصحاب از ساعت ده تا يازده خدمت آقاي حجت الاسلام و المسلمين اشعري بوديم و ساعت يازده تا دوازده و نيم خدمت آقاي مقتدايي رسيديم. آقاي اشعري خاطراتي ازگذشته فرمودند و با آقاي مقتدايي هم در باره مسائل حوزه و تغييرات صحبت شد.

امروز روحاني يكي از كاروان‌ها آمد و گفت كه نكته‌اي در كتاب آثار اسلامي وجود دارد كه محل ترديد است. اين نكته مربوط به كوه ثبير بود كه جبرئيل قوچي از آن درآورد و به جاي ذبح غلام به ابراهيم داد. در عبارت من به گونه‌اي خطا آميز نام اسماعيل به جاي ابراهيم گذاشته شده است. مراجعه كردم، ديدم درست مي‌گويد و حق با اوست. اگر چاپ ديگري شد بايد اصلاح كنم.
عصر و شب را يكسره مشغول كار خاطرات آقاي كريمي بود. بعد از شام به حرم مشرف شدم. اينجا شب نيمه شعبان است و من بين ساعت ده تا يازده و اندي حرم مشرف بودم. به تدريج در حال شلوغ شدن بود. اسماعيلي‌ها يمني هم كمابيش بودند اما نه به‌اندازه‌اي كه دو سال گذشته ديده بودم. امشب توجه كردم كه دو مناره سمت صفا را برداشته‌اند و عقب تر در حال زدن مناره هستند. اما فعلا چيزي مشخص نيست. كلا طبقه دوم سمت مسعي را هم به جز چند متري براي عبور از لبه آن، مسدود كرده‌اند كه لابد مربوط به بازسازي‌هايي مي‌شود كه آن طرف در حال انجام آن هستند.

امروز صبح نتوانستم حرم مشرف شوم. صبحي مشغول كارهاي نوشتني شدم. ساعت ده و ربع بود كه به ديدار آيت الله گرامي رفتيم. تا ساعت يازده و چند دقيقه كه به مجلس جشن رفتيم صحبت كرديم. موضوعات گاه سياسي و بيشتر در باره مسائل خواب و استخاره و خاطراتي از ايشان در اين مسائل بود. بعد از جشن هم باز سه ربعي نشستيم و به صحبت‌هاي شيرين ادامه داديم. ظهر نماز خوانديم و سراغ ناهار رفتيم. ايشان روي مكاشفه حساسيت ويژه دارند و مكرر برايشان رخ داده است.
عصر اندكي استراحت كردم اما خوابم نبرد. ساعت چهار بود كه برخاستم و مشغول كار شدم. ساعت پنج و نيم گذشته بود كه آقاي معراجي زنگ زد كه دارالمنهاج را پيدا كرده است. اين يك دفتر نمايندگي از انتشارات دارالمنهاج است كه دفترش در تخريب‌هاي اخير از بين رفته است. به سرعت خودم را به محلي كه در نزديكي شهرداري مكه آدرس داده بود رساندم. تا مغرب خريد كردم. كتابهاي جالبي يافتم. براي نماز به مسجدي در آن نزديكي رفتيم و بعد از مغرب دوباره برگشتيم. كتابها را كه 1200 ريال شده بود در يك كارتن جاي دادم. دوستان ديگر هم. از آنجا به هتل برگشتيم تا در جشن نيمه شعبان شركت كنيم. شام مفصل و قابل اعتنا بود.

آنجا دريافتم كه آقاي منتظر از شب جمعه در زندان بوده و امروز عصر آزاد شده است. من شب جمعه او را در جمع دانشجويان ديدم. ظاهرا بعد از آن از ليواني آب خورده و نيمه خورده آن را سرجايش گذارده است. يك پاكستاني مدعي شده كه او در ليوان ادرار كرده است. همين موجب دستگيري شده او شده است. از او پرسيدم ماجرا چه بوده كه جواب درست و حسابي نداد. نه بنده هيچ كس از دوستان ما سر از كار اين آدم در نمي‌آورد. هر سال چندين ماه اينجاست. يك مكاشفه آيت الله گرامي همين بود كه ايشان فرمود در نماز متوسل شدم و گويا كسي در گوشم گفت كه مشكل حل شده است. وقتي به هتل آمدم ديدم آقاي منتظر برگشته است.

بعد از شام براي انجام عمره همراه خانم راهي مسجد تنعيم شديم. امسال بنده از ايران قصد عمره را براي پدر مرحومم كردم. بنابرين امشب براي خودم نيت كردم. سركار خانم هم عمره لدي الورود را براي مادرشان انجام دادند و اكنون براي خودشان. در مسجد تنعيم بوديم كه از بلندگو با اعلام «الصلات جامعه» اعلام خسوف شده و و دعوت به خواندن نماز آيات به جماعت شد. ما خودمان نماز آيات خوانديم و راهي مسجد الحرام شديم. نماز آيات در اينجا همچنان برقرار بود. ركعت اول با پنج ركوع و هر بار حمد و يك سري از آيات و بعد هم ركعت دوم. ركوع‌هاي بسيار طولاني بود. بعد از نماز، امام مسجد الحرام، يك سخنراني بيست دقيقه‌اي در همين موضوع و مسائل ديگر ارائه كرد ما ضمن سعي كمابيش مي‌شنيديم. غالب ايراني‌ها متوجه ماجرا نشدند و از اين نماز بي وقت طولاني هم سر درنياوردند. برخي هم اقتدا كردند و وسط كار به خاطر طولاني شدن رها كرده رفتند. احساس كردند از نظر آنها هم واجب نيست چون طواف ادامه داشت.

هرچه بود امشب ماه گرفتگي بسيار طولاني شد و تقريبا تا ساعت دو ادامه يافت. نمي‌دانم در ايران هم قابل رؤيت بوده است يا نه. اينجا كه آسمان صاف بود خسوف ديدني و زيبا بود. عرض كردم كه در حين نماز، طواف هم در حال انجام بود. بنابرين ما وارد مطاف شديم، قدري خلوت بود. بعد هم نماز طواف و سعي و تقصير و طواف نساء‌و نماز و ساعت دو به هتل برگشتيم. مسعي به دليل اين كه معبر بخش عمده‌اي از زائران است، خود به خود شلوغ است.

روز يكشنبه كه روز ماقبل بازگشت ماست، در جشن نيمه شعبان در هتل الشهداء شركت كرديم. اين جشن را معمولا حجت الاسلام و المسلمين شهرستاني برگزار مي‌كند. پنج مداح شعرهاي كوتاهي خواندند.
ساعت يازده و نيم با آقاي آيت الله سيد علي حائري قرار داشتيم كه تا يك و نيم طول كشيد. ايشان جزو مؤسسين مجلس اعلاست كه بعد از صدام به عراق نرفت و آخرين مشاركت ايشان در آن تحولات، در جريان جايگزيني آقاي سيد عبدالعزيز به جاي شهيد سيد محمدباقر پس از شهادت ايشان بود. قرار بود ايشان خاطراتش را از آن قضايا بگويد اما به مقدمات بيشتر نرسيديم. ايشان متولد كربلاست گرچه اصلا يزدي است، اما پدرش كه همگي با هم حوالي سال 52 به ايران آمدند در كرمان مقيم بود كه حدود چهار پنج سال گذشته رحلت كرد و همان جا دفن شد. وي حدود سال 46 از كربلا به نجف آمده و در درس امام و آقاي خويي شركت مي‌كرده است. درس ولايت فقيه امام را حاضر بوده و نوشته است.

ايشان مي‌گفت زندگي امام بسيار زاهدانه بود و حتي يك بار كه سخت مريض شد حاضر نشده بود به درخواست آيت الله محمد باقر صدر به خانه‌اي كه در كوفه در اختيار ايشان بود برود. با اين حال خيلي به طلبه‌ها مي‌رسيد و عنايت داشت. ايشان گفت از سيد صالح خرسان شنيدم كه گفت:‌ من گاهي و به ندرت به بيروني آقاي خميني مي‌رفتم. يكبار با همان فارسي شكسته درخواست طلبه‌اي را منتقل كردم كه مي‌خواست زيرزمين خانه‌اش را درست كند و كمك مي‌خواست. امام ساكت ماند. بعد كه بيرون آمدم آقاي فرقاني پاكتي را به من داد. ديدم خيلي زياد است. آن وقت بالاترين كمك آقاي خويي به يك طلبه هفتاد دينار بود. پولها را كه شمردم، ديدم هزار دينار است. از نيمه راه برگشتم و مسأله را گفتم. امام فرمود: بالاخره بنا بود من كمك كنم كه زيرزمينش را بسازد. نمي‌خواهم دست طلبه پيش غير طلبه دراز باشد.
آيت الله سيد محمود هاشمي شاهرودي هم در درس امام بوده و مستشكل درس بوده است. همين طور آيت الله خاتم و حاج آقا مصطفي. ايشان گفت برخي اشكالات آقاي سيد محمود جوابش به فردا موكول مي‌شد و معمولا امام به آنها توجه داشت.

آقاي حائري به طور خاص به درس مرحوم سيد محمدباقر صدر رفته است كه آن موقع در مقبره شيخ محمد رضا آل ياسين (برادر شيخ مرتضي، دايي‌هاي آقاي صدر) بوده و كساني مانند آقايان و آيات و حجج اسلام: سيد كاظم حائري و برادرش محمدعلي، هاشمي شاهرودي، سيد محمد علي باقري (الان در كويت) شيخ علي اكبر برهان، عبدالهادي شاهرودي (پسر سيد محمد) شركت مي‌كردند. از فرزندان مرحوم حكيم سه نفر مهدي و محمد باقر و عبدالعزيز سياسي بودند و بقيه اصلا در اين خط نبودند. اينها هم اطراف آقاي صدر بودند و گويا مقلد ايشان. ايشان گفت: من و بقيه، همان موقع احساس كرديم آقاي صدر اعلم است و از ايشان تقليد كرديم. حتي عبدالهادي شاهرودي (فرزند سيد محمد) هم به رغم آن كه پدر بزرگش آيت‌الله سيد محمود شاهرودي مرجع بود، همين طور بود. خود آقاي صدر مي‌گفت كه تقليد نكرده و اجتهاد ايشان تقريبا همزمان با بلوغش بوده است. شاگردان آقاي صدر ده پانزده نفر بودند. همسر ايشان خواهر امام موسي صدر بود كه آقا موسي خودش خواهرش را به نجف برد و به همسري به ايشان داد. بعد از فوت آيت‌الله حكيم، امام موسي صدر از جمله سيد محمد باقر را براي مرجعيت در لبنان معرفي كرد كه خيلي هم صدا كرد و برخي مخالفت كردند. آن موقع سيد محمد صدر پدر مقتدي هم در درس ايشان شركت مي‌كرد. زندگي زاهدانه داشت و بسيار منزوي بود. ايشان علاوه بر درس شهيد صدر، در درس امام هم شركت مي‌كرد و با اين كه درس امام به فارسي بود و او عرب زبان بود، فارسي را مي‌فهميد و درس را همزمان با القاي امام به عربي مي‌نوشت. خود من هم همين كار را مي‌كردم. پس از پايان درس كه امام از منبر پايين مي‌آمد و چند دقيقه مي‌نشستند ايشان جزو مستشكلين بعد از درس بود. اشكالات را به عربي مي‌گفت و امام به فارسي جواب مي‌داد.

بعدها همين مرحوم سيد محمد صدر ادعاي مرجعيت كرد و حكومت صدام هم پشت سر آن بود. ادعاي مرجعيت او براي ما خيلي شگفت بود. زمان صدام تنها رساله‌اي كه مجاز به انتشار بود رساله آقاي سيد محمد صدر بود. حتي رساله آقاي خويي هم ممنوع بود. آقاي صدر يك فرزند به نام آقا سيد جعفر داشت كه بعدها به قم آمد و من هم مدتي به او لمعه درس مي‌دادم. يك مرتبه دفتري براي آقاي سيد محمدصدر در قم درست كرد كه بستند. اخيرا شنيدم به لبنان رفته و گويا درس دانشگاهي مي‌خواند.

اين كه مي‌گويند آقاي صدر شاگرد آيت‌الله سيد محمد روحاني بوده، خود آقاي صدر به من گفت كه مدتي مكاسب را مطالعه مي‌كردم، بعد نزد ايشان مي‌گفتم و بازگو مي‌كردم. اگر اشكالي بود بيان مي‌كرد.
آقاي حائري گفت:‌ من در مدرسه آيت‌الله بروجردي بودم كه توليت آن با مرحوم شيخ نصرالله خلخالي بود و محل انقلابي‌ها. امام خميني شب‌ها در آنجا اقامه جماعت مي‌كرد. بنابرين با بيت امام هم ارتباط داشتم. اطرافي‌هاي آقاي صدر كه گفته مي‌شود با انقلاب و امام ميانه‌اي نداشتند، چنين نيست. آنها معمولا خوف داشتند كه اين اقدامات در نهايت به دست كمونيستها بيفتد. كسي مخالف امام و نظريه حكومت اسلامي نبود. حتي آقاي هاشمي شاهرودي تا پيش از خروجش از عراق در درس شركت مي‌كرد. ايشان به اتهام حزب الدعوه در عراق دستگير و سخت شكنجه شد و بعد از آزادي از عراق خارج شد. حزب الدعوه را هم گرچه شهيد صدر با عده‌اي ديگر بنياد گذاشت، خيلي زود از آن جدا شد، اما كمك فكري مي‌كرد. براي طلبه‌هاي اطرافش هم تحريم كرده بود كه در آن شركت كنند. فقط آقاي سيد كاظم حائري در حزب مانده بود كه او هم به شهيد صدر نگفته بود و وقتي ايشان فهميد خيلي ناراحت شد. بعدها يعني همين اواخر آقاي حائري هم جدا شد. آقاي{شهيد محمدباقر} صدر پيش از انقلاب نامه‌اي براي يكي از شاگردانش فرستاده بود و خطاب به همه شاگردانش نوشته بود كه در امام خميني ذوب شويد همان طور كه ايشان در اسلام ذوب شده است. نامه به خط ايشان هست و تصوير آن هم چاپ شده است.

من چند سالي درس امام رفتم. يعني تا وقتي نجف بودم درس مي‌رفتم. شايد چهار يا پنج سال. آن زمان محل درس در مسجد شيخ انصاري مشهور به مسجد تركها بود كه دو سال پيش از ظهر درس فقه بود و موضوع مكاسب بود. تعداد شاگردها شايد نزديك به يك صد نفر بود و امام آن زمان بدون بلندگو درس مي‌گفت. درس آقاي خويي قدري شلوغ تر بود و ايشان با بلندگو درس مي‌داد. آن زمان درسهاي خارج بسيار زيادي بود و طبعا جمعيت تقسيم مي‌شد. اما شهريه‌اي كه امام مي‌داد، دايره وسيعي داشت. امام معمولا شهريه را زود به زود اضافه مي‌كرد كه بقيه هم به اجبار زياد مي‌كردند.

آقاي سيد علي حائري قدري هم درباره آيت الله سيد محمد شيرازي گفت. خود آقاي حائري طلبه كربلا بوده است. ايشان گفت: آن زمان بين كربلا و نجف اختلاف بود و طلبه‌هاي كربلا معمولا به نجف نمي‌آمدند. هر كسي مي‌آمد در مي‌يافت كه نجف مركز اجتهاد است. اما با اين حال مرحوم سيد محمد شيرازي تنها كسي بود كه روي حوادث ايران در سال 42 حساس بود و آن را جدي گرفت. آن زمان در كربلا نشريه ديواري مي‌زدند و اخبار ايران در آنجا منعكس مي‌شد؛ مثلا «ما ذا يجري في ايران». ما كه بچه طلبه بوديم، اسم امام را از همان تبليغات شنيديم و آرزو مي‌كرديم كه ايشان را ببينيم. يك بار متوجه شديم كه اعلام كردند آقاي خميني به كربلا مي‌آيد. چون وقتي امام وارد بغداد شد و به كاظمين و سامرا رفت، از آنجا به كربلا آمد. با همين تبليغات و فعاليت سيد محمد، مردم زيادي تا شهر مسيب به استقبال رفتند. يادم هست اين دكتر محمد صادقي هم بود كه البته آن موقع نظريات نامتعارف را نداشت. بعدها در نجف اينها را مطرح كرد كه منزوي هم شد. بالاخره امام به كربلا آمد و يك هفته ماند و هر روز ظهر و شب اطعام بود. سيد محمد كه امام جماعت صحن بود، جايش را در اين يك هفته براي اقامه جماعت به امام داد.

يكبار امام براي بازديد از طلبه‌ها به بعضي مدارس سر زدند. از جمله مدرسه بادكوبه كه بنده آنجا حجره داشتم و در جلسه عمومي سيد مجتبي شيرازي كه برادر سيد محمد شيرازي بود شعري در ستايش امام خواند با اين عنوان:
الخميني العظيم رائد الشعب الكريم. الان ايشان در لندن است. در آنجا امام از بنده هم سوالي كردند. عكسي كه آقاي سيد حميد روحاني در كتاب نهضت امام خميني در اين زمينه چاپ كرده كه امام با يك بچه طلبه سيد صحبت مي‌كند تصوير اينجانب است. ما هر روز به محل اقامت امام مي‌رفتيم. امام در آنجا هيچ سخنراني نكرد.

بالاخره ما هرچه محبت به امام داشتيم بذرش از آن موقع در دل ما كاشته شده بود. اما نمي‌دانم بعدها چه شد كه فاصله ميان او انقلاب افتاد. بعد از انقلاب مروج نظريه شوراي فقها بود. اما آن موقع، شايد همين نجف رفتن امام سبب شد كه امام دريابد كه نوعي حركت غير متعارف در زمينه مرجعيت در كربلا هست. سيد محمد در 25 سالگي بعد از درگذشت پدرش سيد مهدي، ادعاي اجتهاد كرد. اين امري نامتعارف و اين نوع طرز تفكر براي مراجع نجف كه مرجعيت را معمولا بعد از نوشتن آثار و حواشي فقهي و تدريس دوره فقه و اصول ممكن مي‌دانستند، قابل تحمل نبود.

برادر شهيد ايشان سيد حسن شيرازي هم خيلي ضد بعث بود و يكبار در يكي از جشن‌هاي مهمي كه در كربلا به مناسبت ولادت امام علي عليه السلام برگزار مي‌شد قصيده از سروده‌هاي خود را خواند و در آن به شدت به حزب بعث و بنيانگذار آن ميشل عفلق تاخت و اصل و ريشه ميشل عفلق را بر ملا كرد:
و ابوه جاء لسوريا مستعمرا
و الام پاريسية عجماء
اين شعر خواني قبل از روي كار آمدن حزب بعث بود. بعد كه روي كار آمدند او را دستگيرش كردند. مدتي در زندان بود، در حالي كه هيچ كس از او خبر نداشت. بعد كه اجازه ملاقات دادند من جزو اولين كساني بودم كه به ملاقاتش رفتم. به سختي قابل شناختن بود. تمام موهاي صورت او را كنده بودند. ناخن‌ها سياه بود. پوست بدن سياه بود. خيلي شكنجه شده بود. بعد از انقلاب؛ بعثي‌ها سيد حسن را در لبنان در مسيري كه ايشان عازم مجلس فاتحه شهيد صدر بود،‌ ترور كردند.

بيفزايم كه آقاي سيد علي حائري بعد از آمدن به ايران يا در واقع اخراج از عراق كه از آن به نام تسفير ايراني‌ها از عراق ياد مي‌شود، مدتي در مدرسه حجتيه بوده است. حجره‌اي كه غير از ايشان آقايان تسخيري و اوحدي، برهان، فهري، نعماني هم در آن بوده‌اند و به حجره عربها، عراقي‌ها يا معاودين شهرت يافته است. (آقاي عابدي گفت كه در سال 54 در درس عقايد ايشان در مدرسه آيت الله گلپايگاني حاضر بوده است).

آقاي سيد علي حائري بعدها (سال 54) داماد مرحوم آيت الله مشكيني شد و اكنون هم سالهاست كه درس خارج به دو زبان فارسي و عربي دارد.
متأسفانه فرصتي نشد كه ايشان خاطراتش را از تأسيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق بيان كند.
عصري استراحت كرده قدري به زيارت سوقيه رفتيم. شام را خورده و حرم مشرف شديم. ساعت دوازده بود كه برگشتيم. من طواف وداع را كردم. گرچه بار ديگر هم ان شاء‌الله حرم مشرّف خواهم شد.

صبح روز دوشنبه 28 مرداد تا ساعت يازده مشغول كارهاي جاري بودم. سپس حرم مشرف شده طواف كردم و نماز ظهر و عصر را خواندم به هتل برگشتم. ساعت چهار بعد از ظهر همراه عده‌اي از دوستان با يك اتوبوس عازم جده شديم. اين بخش ازكاروان هر ساله پيش از رفتن به فرودگاه ساعاتي در كنسولگري ايران در جده اقامت مي‌كند. از حوالي ساعت شش تا نه و نيم در كنسولگري بوديم. سپس عازم فرودگاه شده و ساعت يك و نيم به وقت ايران پرواز كرديم.
سفر عمره به دليل آن كه جنبه معنوي مهمي دارد و براي ما به خصوص به لحاظ فرهنگي و كتاب جاذبه ويژه‌اي دارد و همين طور به دليل اين كه جمع دوستان در اين كاروان، جمعي گرم و صميمي است، هيچ گاه خسته كننده نبوده است. امسال نيز تمام اين مزايا وجود داشت. اين سطور را در هواپيما نوشتم. خلبان وعده كرده است كه ساعت يك ربع به چهار صبح در فرودگاه خواهيم بود.
ان شاء‌الله.
 پنجشنبه 31 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن