واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: پورسينا
به فرزند سينا اَبَر مرد راد
سپاس و درودي فزاينده باد
كه شيخ الرئيسش بناميم نيز
ورا بوعلي هم شناسيم نيز
پدر بود از بلخ ديرينه سال
در اين شهر پيمود راه كمال
حكومت گزيدش به كار گران
شد او سوي شهر بخارا روان
چو چندي بشهر بخارا بماند
سوي حومه آن براند
كزين كرد در افشنه همسري
چنان گوهري بر سر افسري
ستاره زني نيك و آزاده بود
در او عشق و مهري خدا داده بود
بياورد پوري چو تابنده مهر
خردمند و دانا و فرخنده چهر
از آن پور دُردانه روزگار
نبوغي ز خردي بشد آشكار
نبوغي كه هر دم فزاينده بود
چنان چشمهاي پاك و زاينده بود
علوم و فنون را در اندك زمان
بياموخت آن كودك نوجوان
چنان گشت مشهور در كار خويش
كه آوازهاش شد از اندازه بيش
بله پورسينا، همان نوجوان
سرآمد بشد از دگر همگنان
به طب زمان آنچنان چهره شد
كه چشم فلك هم بر او خيره شد
علوم زمان را چو آموخت او
چنان مهر تابيد و افروخت او
چو جان و دل و روحي آگاه داشت
بدر بار سامانيان راه داشت
بزرگان دوران و نامآوران
گزيدندش از بهر كار گران
ملاقات بنمود با
در او آنچه را در خودش بود، ديد
رهي دور و دشوار را كرد طي
ز خوارزم آمد به گرگان وري
ديدار قابوس و پورش رسيد
از آنان بسي مهرورزي بديد
بزرگان ايران به هر بوم و بر
پي ديدنش سخت بسته كمر
سرانجام بعد از گذشت كمي
بشد ياور دوده ديلمي
به آن شهرياران ايران تبار
ز جان و دلش رهنمون گشت و يار
زمانها و زير شهان بود او
چو از برترين آگهان بود او
پزشك و سياستمداري جوان
گهي در سپاهان گهي هگمتان
چو در روزها با شهان بوده است
به شب از نكارش نياسوده است
بكار گران مرد تدبير بود
بسال او جوان، در خرد پير بود
بسي دختر از او بود يادگار
كز آنها دو دختر بود شاهكار
يكي هست و ديگر
كه جاويد كرده است نام ورا
گر آثار او بيشتر تازي است
ولي آرمانش وطنسازي است
در آن روزگاران رنج آفرين
بسي از بزرگان ايران زمين
به تازي نوشتند آثار خويش
چو ارج زبان عرب بود بيش
به هر حال آثار آن نامدار
زبانزد بگرديد در روزگار
بسي قرن در اره باختر
نوشته رهايش بياورد بر
چه دانشوراني كز آثار او
ز و ديگر نوشتار او
پزشكي از آن بخرد آموختند
ز نورش دل و جان بيفروختند
چه دريا دلاني كه درباختر
نمودند تدريس از آن ديده ور
چه گويم از آن مرد ايران تبار
بود گوهري بر سر روزگار
به هر دور و هر روزگار و زمان
چرا و كم بود بيگمان در جهان
حكيم و پزشك و سياستمدار
به هر كار خود ياوري نامدار
جز آن شاعر و فيلسوفي بزرگ
اَبَر مرد و انديشمندي سترك
دريغا سرانجام در هگمتان
بگرديد بيمار و شد ناتوان
چو بگذشت عمرش ز پنجاه و هشت
به سوي جهان آفرين بازگشت
اگر نابهنگام جان را سپرد
ولي نام جاويد با خويش برد
بود نام او افتخار وطن
در ين راه بگذشت از خويشتن
كنون خفته در دامن هگمتان
بود نام او در جهان جاودان
توران شهرياري (بهرامي)
پنجشنبه 31 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 153]