واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: نویسنده ای به
نام ژاك كازت وقتی در 1788 در میهمانی در پاریس به میهمانان گفت كه سرنوشت بسیاری
از انها در انقلابی كه به وقوع خواهد پیوست به اخر خواهد رسید با ناباوری ان ها
روبرو شد.
یكی از ان ها با
تمسخر گفت:« انقلاب كه نزدیك است شما چشم بسته غیب گفتید.»
كازت به سخنانش
ادامه داد، وقتی گفت:« شاه اعدام خواهد شد.» فریاد اعتراض از همه سو بر خواست.
او با دقت به
چهره ی نیكلا شامفور، مرد ثروتمندی كه از طبقات پایین برخاسته بود نگاه كرد و
گفت:« تو رگت را با تیغ خواهی برید اما 22 ماه بعداز ان خواهی مرد.»
به ماركیز
دوكندرسه ریاضیدان و فیلسوف كه با یكی از زیباترین زنان فرانسه ازدواج كرده بود
اخطار كرد:« تو بر كف سلول زندان با خوردن سم خواهی مرد.»
یكی از عجیب
ترین پیشگوییها برای نمایشنامه نویسی به نام ژان دولا ارپ كه ملحدی سرشناس بود
صورت گرفت. كازت پیشگویی كرد كه انقلاب او را به مسیحی مومنی تبدیل خواهد كرد.
شامفور ابتدا در
خط انقلاب بود و برای انقلابیون كار می كرد، اما بعد ها از كارهای افراطی او
انتقاد و ازكار بركنار شد. در 1793 با خطر زندانی شدن روبرو خواهد شد. سعی كرد
خودش را با بریدن رگ هایش بكشد، اما موفق نشد و چند ماه بعد در گذشت.
كندو رسه به
عضویت شورای انقلاب در آمد و برای مدتی منشی شورا بود اما بعد ها با حكومت ترور از
در مخالفت درامد و از كار بركنار شد. در 1794 دو روز بعد از زندانی شدنش جسد او را
بر كف سلولش پیدا كردند. او به همان طریقی مرده بود كه كازت گفته بود. دولا ارپ به
زندان افكنده شد. او دچار تغییر حالت شد و ایمان پیدا كرد.
كازت مرگ خود را
به دقت پیشگویی كرده بود. نخست توقیف بعد ازادی و دوباره توقیف و سرانجام
گیوتین!!!!
متوکل تصمیم گرفت روزی که سران کشورش برای تقدیم سلام میآیند دستور بدهد، امام هادی علیه السلام
با پای پیاده نزد او بیاید. وزیر متوکل به او گفت:«این کار به ضرر تو تمام
می شود و حرفهای بدی پشت سرت خواهند زد. این کار را نکن. و اگر حتما
میخواهی تصمیمت را عملی کنی دستور بده همه فرماندهان و اشراف نیز پیاده
بیایند که مردم گمان نکنند منظور تو تحقیر امام هادی است.» متوکل پذیرفت و
نقشه اجرا شد.
فصل تابستان بود و امام علیه السلام وقتی به دالان ورودی قصر متوکل رسید عرق کرده بود.
یکی از نگهبانان متوکل میگوید:«امام را در دهلیز قصر نشاندم و صورت
مبارکش را با حوله پاک کردم، و در ضمن به امام گفتم:«درباره پسر عمویتان،
متوکل، فکر بد نکنید. منظورش فقط پیاده آمدن شما نبود، بلکه دیگران را هم
مامور به انجام این کار بودند.»
امام هادی علیه السلام آیه 56 از سوره هود را خواند:«تمتعوا فی دارکم
ثلاثه ایام ذالک و عد غیر مکذوب.» (خداوند از قول صالح پیامبر به قومش
میفرماید: سه روز در خانههایتان میمانید و پس از آن عذاب الهی میآید، و
این وعدهای راست است.)
به خانهام که برگشتم یکی از دوستانم که شیعه بود، نزد من آمد. به او
گفتم:«ای رافضی بیا سخنی را که امروز از امامت شنیدم برایت بازگو کنم.» و
ماجرا را گفتم.
به من گفت:«نصیحت مرا بپذیر. اگر امام هادی علیه السلام این را فرموده
است، اموال و داراییهایت را جمع کن که متوکل بعد از سه روز یا میمیرد یا
کشته میشود.»
من خشمناک شدم و او را ناسزا گفتم و از خود دور کردم، ولی وقتی تنها
شدم فکر کردم دوراندیشی ضرر ندارد. اگر راست باشد ضرر نکردهام. به دنبال
این فکر به قصر متوکل رفتم و هر چه داشتم جمع کردم و به دست خویشان مورد
اطمینانم به امانت سپردم، و تنها در خانهام یک تکه حصیر باقی گذاشتم.
شب چهارم متوکل کشته شد و خودم و اموال و داراییام سالم ماند. به
دنبال این موضوع، نزد امام هادی علیه السلام رفتم و از او خواستم برایم دعا
کند. آنگاه ولایت راستین او را پذیرفتم و شیعه شدم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 416]