واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: شاید هر مخاطبی با دیدن عکسهای این قصر زیبا ابتدا گمان کند که لابد قصری قدیمی در رم، مادرید، پاریس یا لندن است؟ قصری متعلق به «سر»ها، «کنت»ها، «سزار»ها ... و یا سرمایهداران کلان دهههای گذشته. اما این گمان کاملاً خطاست. این قصر نه قدیمی است و نه در خارج از کشور قرار دارد. بلکه قصری نوساز در یکی از خیابانها تهران است!!
محل سکونت من نیز در شمال شهر تهران است. البته نه در محلههای گران نیاوران، دزاشیب یا فرمانیه، بلکه در بلندیهای اطراف «امامزاده قاسم – ع». کوچههای باریک، آپارتمانهای بلند با زیربنایی اندک و برخوردار از دهها واحد غیر مسکونی و پر مخاطره برای سکونت ما.
از موضوع دور نشوم، بنا نیست که راجع به محلهی خودمان بنویسم. مأموریتم، تهیه گزارش از محرومیت تهرانیها از یک امکان سادهی شهری به نام «پیادهرو» بود. قرار بود با توجه به ضرورت و نقش پیادهرو در زیبایی، سلامت، امنیت و اقتصاد زندگی شهری از یک سو و کمبود «پیادهرو» در تهران گزارشی تهیه کنم. در حین تحقیق متوجه شدم که نه تنها این نقیصه مختص جنوب شهر نیست، بلکه در شمال تهران بیشتر به چشم میخورد و شاید علت آن گرانی زمین و ملک و بالتبع ممانعت از عقبنشینی و پیادهرو سازی میباشد که هم به نفع مالک است و هم به نفع شهرداری که برای صدور هر مترش ... تومان عوارض میگیرد. به همین دلیل گفتم بهتر است با دوربین خود سری به خیابانهای بسیار مشهور و گران شمال شهر تهران بزنم تا ثابت کنم در معروفترین و گرانترین خیابانها و کوچههای شمال پایتخت نیز گاه عرض پیادهرو به نیم متر میرسد و وسط آن نیم متر نیز یک درخت کاشتهاند تا مبادا کسی بتواند رد شود و گاه اصلاً پیادهرویی وجود ندارد و در خانهها، آپارتمانها و ویلاها مستقیم به خیابان باز میشود.
همینطور عرقریزان به پیادهروها نگاه میکردم که ناگهان زیبایی یک پیادهروی اختصاصی نظرم را به خود جلب کرد. اما سرم را که بالا کردم، بهتزده شدم. البته نه فقط به خاطر دیدن یک قصر زیبا، بلکه به خاطر دیدن دو طاووس زنده که مانند دو مجسمه یا بهتر بگویم دو سرباز زنده در دو طرف سر در این قصر ایستاده بودند. فوری از خودرو پیاده شدم. چرخش چشم کفاف نمیداد، لذا با حرکت سر به راست و چپ و بالا و پایین نمای بیرونی این قصر نظری انداختم. بهتم تشدید شد. با همین بهت فوری به طرف کیف دوربین رفتم تا چند عکس زیبا تهیه کنم، اما به ناگاه سایهای بر سرم افتاد و همینطور که نشسته بودم، متوجه شدم که به جز چهار ستون قوی که در واقع پاهای دو محافظ قصر بودند، چیز دیگری نمیبینم.
از جسارت روحیهی خبرنگاری استفاده کردم و خونسرد سری بالا کردم. قبل از این که چیزی بگویم، یکی از آنان با صدایی کاملاً محکم گفت: اجازه نداری عکس بگیری. پرسیدم چرا؟ گفت: چون اجازه داریم دوربینت را خرد کنیم. هر کس اقدام به عکس گرفتن از این قصر کند، دوربینش را خرد میکنیم!
حق بدهید که دیگر فرصت یا بهتر بگویم جرأت این نبود که بگویم: «بیخود میکنید، چنین قانونی نداریم». لذا تشکر کردم و بساط را پهن نکرده جمع کردم و به راه افتادم.
اما عذاب وجدان ناراحتم میکرد. شاید هم گردنکلفتی نگهبانان مرا بر سر لج آورده بود. در هر حال علت هر چه بود نمیدانم، ولی تصمیم گرفتم حتماً از این قصر و طاووسهایش عکسبرداری کنم و این کار را کردم. نمیدانم که این قصر متعلق به کیست؟ و خوشحال میشوم اگر بدانم.
البته مالک خودش هم میداند که قصر عجیب و غریبی ساخته است و طاووسها نیز بر حس کنجکاوی بیننده میافزاید، لذا آیهی «و ان یکاد» را باخطی خوش به صورت کچ کاری در زیر طاق حکاکی کرده است که یک موقع چشم نخورد!
اما، با دیدن این آیه، آن هم بر سر در قصری که به رغم زیبایی هیچ انطباقی با فرهنگ اسلام نداشت، مرا به یاد حکایتی قدیمی انداخت که به صورت خلاصه به شما عرض میکنم:
میگویند: روزی یکی از انبیای الهی در گذر خود به مردی پیر و فرتوت برخورد که برای خود جایگاهی در بالای درختی کهنسال ساخته بود و در آن به عبادت خدا مشغول بود. سر سخن را با او باز کرد و در نهایت پرسید: حالا چرا اینجا زندگی میکنی؟ گفت: جوان که بودم در عالم رؤیا به من خبر دادند که بیش از 900 سال زندگی نخواهم کرد، لذا حیفم آمد که این عمر کوتاه را به جای عبادت، در راه ساختن خانه و کاشانه تلف کنم. آن نبی گفت: اما به من خبر رسیده که زمانی خواهد رسید که در آن مردمان بیش از 80 یا 90 سال عمر نمیکنند، اما برای خود قصرها و برجها میسازند. او گفت: ای بابا، اگر عمر من 90 سال بود که آن را با یک سجده سپری میکردم.
در هر حال اگر چشمتان به این قصر افتاد، فقط محو تماشای معماری، ستونها یا طاووسها نشوید، بلکه حتماً به آیهی مبارکهی «و ان یکاد» نیز نظری بیاندازید تا مالک زحمتکش که لابد پول آن را با زور بازو و عرق جبین درآورده است چشم نخورد.
ای بابا دارندگی و برازندگی!!!
خیلی جالبه مرسی. واقعا این قصر مال کیه؟
ببخشید شاید بی ربط باشه اما طاووس هایش کو؟؟؟
توی عکس اول سمت چپ بالا که یه تصویر کوچیک هست روی نرده ها نشسته اند.
مطلب بجايي بود.
مطمئن باشيد مال كسيه كه قرار نيست بدونيم كيه وگرنه اينقدر محافظت نميكردن!!!
البته حدس زدن اینکه میتونه متعلق به چه کسانی باشه زیاد کار سختی نیست ولی....... به ما چه اصلا نوش جونشون!
اگه از راه حلال و زحمت کشیدن به دست آورده نوش جونش. اگه مال کسی رو نخورده و حق کسی رو برای ساختن این خونه پایمال نکرده امیدوارم خوش و خرم توش زندگی کنه... مگر نه..................
امام علی (ع): می فرماییند:هیچ قصری ساخته نمی شود مگر اینکه حقه فقیری خورده شود.
واقعا تاسف اوره.من ادمهای زیادی سراغ دارم که گاهی شبها نان هم ندارن بخورن باور می کنید گاهی نان هم ندارن بخورن اونوقت کسانی هستند که فقط خونه هاشون یه قصره
من باور نمی کنم که کسی مسلمون باشه و احکام اسلام رو اجرا بکنه بعد خونش یه قصر باشه
همین ادم فقط اگر میخواست خمسه خونشو بده الان قصرش اینقدر نبود
واقعا کدوم درامده حلالی رو شما سراغ دارید که ادمو کاخ نشین کنه؟؟؟؟
پرند جان شما درست میگی و من واقعا از دیدن این همه تفاوت و اختلاف طبقاتی غصه دار میشم. خودم زیاد عذاب وجدان می گیرم با اینکه...
اما خب شما می دونی که در دین ما آمده که گمان بد خودش گناه است؟ در قرآن آمده.آنهم به مسلمان. آنهم به شخصی که هیچ ازش نمیدانیم و بدی و گناهی ازش ندیدیم.
بله خیلی خیلی بعیده در کشور ما که آدم از راه درست اینهمه ثروتمند بشه. چون نه فقط ثروتمندان بلکه خیلی از طبقات دیگه جامعه هم درست کارشون رو انجام نمیدن.
میخوام بگم:1. قضاوت کار ما نیست، کار خداست.
2. چرا ما ایرانی ها فکر میکنیم کسی که نداره آدم خوبیه و درست زندگی میکنه اما همینکه چشممون به ماشین و خونۀ کسی میفته سریع شک برمون میداره.
3. اول باید دید از کجا آورده، و در صورتی که ظلم عیانی انجام داد...
البته خود منهم این قضاوتها رو متاسفانه دارم. اما کاش بتونم ذهنم رو خالی از پیشداوری کنم. مرسی راحیل جان گزارش عالی ای بود و حیرت انگیز.
تریستای عزیز
من درباره ی همه ی ادمها قضاوت نمیکنم
این یه قصره نه یه خونه ی مجلل
من صحبته امام علی رو اول نوشتم تا کسی فکر نکنه دارم من قضاوت می کنم
این قصر شما میدونی قیمتش چنده؟3 میلیارد و 4 میلیارد نیست که
عزیزم اول اینکه اسلام با کاخ نشینی مخالفه نه با زندگیه شیک و خوب .دوباره یاداوری می کنم این یه قصررره
اسلام خمس داره زکات داره میدونی عزیزم یه فلسفش چیه؟یه فلسفش اینه که ادم اینقدر پولدار نشه تا بره تو قصر زندگی کنه
خدا روزیه ادمهای فقیر رو تویه ثروته ادمهای ثروتمند قرار داده .حالا شما فکر می کنی همه ی این قصر حقه صاحبشه و خوانوادش.؟
بعد هم اینکه کسی نگفته ادمهای فقیر همه خوبن و ادمهای پولدار بد شما از حرفهای من اشتباه برداشت کردین
مثلاً كجاي تهرانه!!! من كه تا حالا همچين ساختماني نديدم. اگه كسي ديده بنويسه كدوم خيابونه. البته ساختمان قشنگ و قصر مانند توي تهران كم نيست.
با اجازه راحیل عزیزم..... فکر کنم بی ربط نباشه. اگه نامناسب بود حذفش کنین
برای پیرترین رفتگر شهرمان دعا کنیم!
بدن نیمه جان عبدالله مرحومی پیرترین رفتگر شهرمان عصر روز شنبه در پارک کودک شهر زیبا پیدا شد. پزشکان علت این عارضه را ضعف عمومی ناشی از گرسنگی اعلام کردند.
به گزارش خبرنگار مهر، پیرترین رفتگر شهرمان را به خاطر دارید؟ همان آقا عبدالله که 76 سال داشت. ماهی 200 هزار تومان حقوق می گرفت و هر شب تا صبح محدوده میدان شهر زیبا و خیابان های اطرافش را جارو می کشید. اوکه شب ها کار می کرد و روزها در مسجد می خوابید. نماز قضا نداشت، بی توقع بود و دنبال یک لقمه نان حلال و...
خلاصه همان آقا عبدالله که شما و ما او را خوب می شناسیم و بعد از مصاحبه ای که مهر با او داشت، سوژه خیلی از روزنامه ها، صدا و سیما و ... شد، حالا روی تخت بیمارستان افتاده و چند شبی است که دیگر کسی صدای خش خش جارویش را نمی شنود. آقا عبدالله واقعا بی توقع بود. یادتان هست می گفت جارو سبک است اما پاهایش مجال راه رفتن را ندارند. او خواسته ای جز بازنشسته شدن ( بازنشستگی 10 ساله با وجود 17 سال کار) را نداشت.
کسی نمی داند که بالاخره عبدالله به آرزویش می رسد یا نه؟ آیا اجل امان می دهد جاروی رفتگری را در آستانه 77 سالگی زمین بگذارد و تن پیرو علیلش را در خانه محقری که در شهرستان دارد به آغوش گرم خانواده اش بسپارد...
همه برای رفتگر پیر شهرمان دست به دعا بردارند . برای او که بعد از سوژه خیلی از رسانه ها شدن، چیزی که به دست نیاورد، خیلی چیزها را هم از دست داد؛از جمله دلخوری پیمانکار، از دست دادن سر پناه، بی مهری خادم مسجد و...!
مرسي ميكا جون... دلم براي دستهاي پيرو چروكيده كه هنوز بايد تو سرما و گرما براي يه لقمه نون كار كنن پر از غصه شد.
وای خدای من خیلی خیلی خیلی تاسف باره
ای کاش فقط به سفره ی خودمون نگاه نکنیم و دسته کسی رو که به کمکه ما احتیاج داره بگیریم.
ای کاش روزی برسه که سفره های همه ی ما به یک اندازه رنگین باشه و هیچکس گرسنه به خواب نره و بچه هاشو گرسنه نخوابونه.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 305]