واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: ادب ايران - كودك امروز در فضاي چندرسانهاي است
ادب ايران - كودك امروز در فضاي چندرسانهاي است
كبوتر ارشدي:بخش اول اين گفتوگو روز سهشنبه، 29/5/87 به چاپ رسيد. اكنون بخش پاياني آن را ميخوانيد:
در راستاي ارتقاي كيفي ادبيات كودك، انجمن چه نوع فعاليتي دارد؟
من بايد توضيح كليتري بدهم. ما براي اينكه موقعيت كمي و كيفي ادبيات كودك را تثبيت كنيم، گسترش و ارتقا بدهيم، كميتههايي تشكيل دادهايم از جمله كميته آموزش، كميته پژوهش، كميته فرهنگي، كميته حقوقي و كميته رفاهي. گذشته از اين كميتهها ما يك سري «كارگروه» داريم، از جمله كارگروه داستان، نمايشنامهخواني و ادبيات فانتزي و تخيلي، ... كميتهها از اعضا تشكيل شدهاند. اما كارگروهها هم از اعضا و هم از داوطلبان آزاد تشكيل ميشوند و مرز سني هم وجود ندارد. ما در اين دوره سعي كردهايم كه كميتهها از حالت انفعالي خارج شود و موضوعاتي را طرح كرديم كه مورد بحث قرار بگيرد. نقد داريم و همچنين بحث جايگاه كودك. همانطور كه عرض كردم، بحث ادبيات كودك بحث تخصصي است. ادبيات كودك بايد تعريف دقيقي شود تا متني را كه به عنوان ادبيات كودك يا براي كودك نوشته شده، بتوانيم تعيين كنيم. به عنوان نمونه اگر با متنهايي سروكار داشته باشيم مثلا ديالكتيك براي كودكان يا پوزيتيويسم براي كودكان يا فلسفه اسلامي براي كودك، ما نميگوييم كه اين متنها يا موضوعات ربطي به كودك ندارد بلكه ميگوييم اينها الزاما از منظر كودك و شناخت كودك و دوران كودكي نوشته شدهاند يا نه! بحثي كه در كميته پژوهش بسيار مهم است مقوله «نهاد دوران كودكي» است. تا نهاد دوران كودكي شناخته نشود، ادبيات كودك به صورت علمي شناخته نخواهد شد. نهاد دوران كودكي چگونه شكل ميگيرد، اهميت كودك و نهاد كودكي در چيست؟ اصلا دوران كودكي چيست و پيوند بين نظريه و مفهوم دوران كودكي و نهاد دوران كودكي چيست؟ پيش از مدرنيته، يعني پيش از اينكه كودك به عنوان يك قشر اجتماعي مورد توجه قرار بگيرد، هر كودكي به واسطه والدين خود معرفي ميشد. هويت كودك، هويت خانوادگي بود، هويت اجتماعي نبود. اما بعد از شكلگيري مدرنيته و سرمايهداري و هنگامي كه جامعه صنعتي شد و نشر به صورت گسترده حضور پيدا كرد و آموزش و پرورش فراگير شد، نهاد دوران كودكي پديد آمد. من معتقدم ادبيات كودك در سه قلمرو خودش را تعريف ميكند. در هر سه قلمرو، نهاد مدني انجمن ميتواند موثر واقع شود؛ يكي از سه قلمرو، نهاد است، ديگري نظريه است و سوم خلق ادبي است كه اينها پيوند تنگاتنگي با هم دارند. اگر نهادي نباشد كه كودكي را تعريف كند و از حقوق و جايگاه كودك دفاع كند و ادبيات كودك را بشناساند، فعاليت كيفي صورت نخواهد گرفت. كودكي يك ارزش است و دوران كودكي را بايد به عنوان يك عينيت متجسم كه همچنان كه ابژه است، يك سوژه هم به حساب ميآيد، بپذيريم؛ يعني از نظر ما كودك از گهواره فعال است. چون توانايي بالقوه ذهني دارد. حداقل حضور يك نوزاد اين است كه تعادل جديدي را در خانواده ايجاد ميكند. حضورش، حضور منفعلي نيست حتي در همان دوراني كه هيچ دفاعي نميتواند از خودش داشته باشد. با حضورش شادي ميآفريند و با گريه و فريادش، اضطراب ايجاد ميكند. پس با اينكه سوژه بودنش در حداقل است ولي نقش دارد. ما روي نقش فعال كودكي نظر داريم و نهادهايي مانند انجمن نويسندگان كودك و نوجوان در تثبيت اين جايگاه نقش دارند. ما از نظر كميت فقط 300نفر هستيم اما به لحاظ كيفي بايد بر آموزش و پرورش، بر صدا و سيما، سياستها و راهبردهاي فرهنگي تاثير داشته باشيم. مهم نيست ما چند نفريم، تاثير كيفي كار ما اهميت دارد.
آيا واقعا از سوي اين نهادها كه نام برديد به انجمن مراجعه مشاورهاي ميشود، مثلا خواندهايم كه به زودي شبكه 2 سيما قرار است به شبكه كودك تبديل شود، آيا هيچ مراجعهاي از صدا و سيما به انجمن شده است؟
اينگونه مراجعهها به اعضا بيشتر از خود انجمن است. اما در موارد خاص به انجمن مراجعه ميشود مثلا براي برگزاري بزرگداشتها و از اين قبيل برنامهها.
آقاي اقبالزاده، برايم مهم است بدانم دليل كانديدا شدن شما در دور جديد چه بوده است. واقعا براي بهبود كار چه چشماندازي داريد؟ اين برنامهها زمينه اجرايي دارد؟
قلمزدن و قدمزدن در وادي ادبيات كودك يك نوع خطركردن است؛ يا عشق و ديوانگي است يا تركيبي از اينها. چون نام و نان بيشتر در ادبيات بزرگسال است، گرچه در كشور ما در اين بخش هم چندان خبري نيست و در كليت اهل فرهنگ و ادب مظلوماند و طرفي نخواهند بست. اما اگر چنين چشماندازي- كه شما اشاره ميكنيد- هم نبود، كاركردن، از عشق و ديوانگي به حماقت كشيده ميشد! اميد، تاثيرگذاري ما را به اين واديها ميكشاند. كودك امروز در فضاي چندرسانهاي است و درست به همين دليل كاركرد مغزي بالاتري پيدا كرده است. اگر در آموزش و پرورش و صدا و سيماي ما برنامه فرهنگي و ادبي مناسب براي اين كودكان عرضه نشود، به سوي رسانههاي ديگر ميروند و شايد هم به سوي موارد خطرناك آن، چون آگاهي در اين دوران محدود است.
يك «ماهي رنگينكمان»(1) را در نظر بگيريد كه تمام بدنش پوشيده از فلسهاي زيبا و رنگي و خيرهكننده است. اين ماهي در جايي زندگي ميكند كه بقيه ماهيها درست به خاطر اين ويژگي و چون خودشان اين ويژگي را ندارند، او را طرد ميكنند. آيا ماهي رنگينكمان بايد پولكهاي خود را دانهدانه بين بقيه ماهيها تقسيم كند تا دوستي آنها را به دست بياورد؟
اين مسئله در عين اينكه تمثيلي است، فلسفي و اجتماعي هم هست. ما در ديدگاههاي فلسفي، ديدگاههاي تحولطلب داريم و ديدگاههاي ايستا. در زمينههاي اجتماعي و سياسي و فرهنگي هم همينطور. اين ماهي كه يك سري شاخصههاي برتر و ممتاز دارد، يا بايد همين وضعيت را بپذيرد و تنهايي را قبول كند و دلخوش باشد كه من متفاوتم يا بايد همين كاري را بكند كه در داستان عنوان شده است. اين ماهي يا بايد قدرتي داشته باشد كه بقيه ماهيها را فلسدار كند- كه البته اين قدرت را ندارد- يا به خاطر اينكه حضورش را بپذيرند، از فلسهاي خودش بگذرد.
چرا اين آموزش را ندهيم كه تفاوتها را بپذيريم؟! ماهي رنگينكمان با هديه دادن فلسهايش دوستي ديگران را ميخرد. فلسهاي زيباي اين ماهي او را در موقعيت برتر قرار داده است. ما در بحث نقد، برداشتهاي متفاوتي داريم- از منظر هرمينوتيك- البته اين برداشتهاي متفاوت به منزله آشفتگي انديشه نيست كه هركس هر چيزي خواست درباره متن بگويد. اين داستان را من خواندهام، كتاب زيبا و رنگيني هم هست. خود اين داستان نمايندگي داشتن يكسري ويژگيها و امكاناتي است كه ديگران ندارند.
يكي از مقولاتي كه در جامعهشناسي وجود دارد، رويكردهاي افراطي و تفريطي است. يكي از ويژگيهاي مدرنيته هم اين است كه براي اولينبار، فرديت و هويت فردي را مطرح ميكند. در دوران مدرنيته همه شهروند هستند، داراي حقوق و تشخص هستند. شما حق راي داريد، ميتوانيد انتخاب كنيد يا نكنيد. اما فرديت كمكم به يك نوع ليبراليسم فردگرا تبديل ميشود؛ يعني به جاي اينكه تشخص را تعريف كند، تفرد ايجاد ميكند. اين يك نگاه است. در مقابل، يك نگاه جمعگراي به قول شما پوپوليستي شكل ميگيرد كه فرد مهم نيست و جمع مهم است. فرد بايد تابع جمع باشد. منافع فردي بايد تابع منافع جمعي باشد.
خب، توضيحات شما را از منظر جامعهشناسي و فلسفي شنيديم. شهرام اقبالزاده چه نظري دارد، آيا ماهي رنگينكمان بايد براي بهدست آوردن دوستيهاي ماهيهاي ديگر، فلسهايش را تقسيم كند يا نه؟
اگر فلس به عنوان انديشه باشد بايد بدهد، اگر دارايي است، نه، نبايد بدهد. چرا ديگري خودش تلاش نكند براي بهدست آوردن اين دارايي؟! من با برابري در زشتي و فقر مخالفم، اما تلاش عمومي براي حصول رفاه اجتماعي را قبول دارم.
پينوشت:
1- ماهي رنگينكمان- داستان كودكان- چاپ كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان
پنجشنبه 31 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]