محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826108416
نويسنده: امين ديلمي معزي آمريكا و بازنگري در مرزهاي خاورميانه
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: امين ديلمي معزي آمريكا و بازنگري در مرزهاي خاورميانه
خبرگزاري فارس: سياست عملي و استراتژي امريكا در عراق اين است كه با تشديد شكاف هاي قومي و فرقه اي، زمينه غلطيدن كل منطقه خاورميانه را به مناقشات خونين فراهم آورند، كه بر اساس آن زمينه براي باز تعريف مرزهاي ملي فراهم آيد.
مقدمه
حوادث تروريستي يازده سپتامبر، آثار در خور توجهي در فعل وانفعالات استراتژيك و سياسي نظام بين الملل داشته است كه از جمله آنها مي توان به حمله ايالات متحده به كشور افغانستان و كشور عراق اشاره كرد. اشغال عراق و نيز تغيير حكومت اين كشور، سر آغاز تغييراتي گسترده در منطقه بوده و ابتكاراتي، چون طرح خاورميانه بزرگ ـ درجهت آنچه بهبود وضعيت عمومي خاورميانه خوانده مي شد ـ از سوي واشنگتن ارائه شد. كاخ سفيد در صدد است تا ژئوپلتيك منطقه رامتناسب با اهداف و تمايلات خود، به نفع متحدانش تغيير دهد، كه اين تغييرات در برخي از سطوح به قدري عميق است كه مي توان از(مديريت انقلاب در خاورميانه) توسط واشنگتن سخن به ميان آورد. درواقع امريكا تلاش مي كند تا نقش معمار خاورميانه را بازي كند، اما حمله به عراق مسائل امنيتي ديگري را مطرح نمود.
از سال هاي آغازين دهه 90 قرن بيستم، فعل و انفعالات سياسي وامنيتي بر آمده از وفاداري هاي قومي، در نقاط مختلف جهان و از جمله در خاورميانه خود را نشان داده است، مخصوصا قوم كرد در عراق در اين زمينه موقعيت ويژه اي دارند، زيرا آنها توانستند به خود مختاري ازحكومت مركزي عراق دست يابند. البته اين اقدام تحت حمايت دولت هاي غربي، مخصوصا ايالات متحده امريكا انجام شده است، كه همزمان با آن، ايران و تركيه نيز شاهد ظهور حوادث تروريستي قومي درمناطق مختلف بودند.
در مورد نقش نيروهاي بيگانه در تحريك اقليت هاي قومي و فرقه اي،مطالب متعددي از سوي مطبوعات ارائه گرديده است، كه اگر چه پژوهش حاضر به طور مختصر به چند نمونه از آن خواهد پرداخت، اماآنچه مستقيما مورد نظر است، ريشه ها و علل بنيادي سياست اعمالي برجسته سازي تمايزات قومي و فرقه اي در خاورميانه است، كه اين پژوهش در نظر دارد تا ريشه هاي ظهور اين حوادث را با توجه به نقش متغير مستقل ساختار نظام بين الملل مورد بررسي قرار دهد. ساختارنظام بين الملل در حال حاضر تك قطبي با الگوي هژموني ـ بر اساس امنيت، ارزش ها و منافع ايالات متحده امريكا ـ مي باشد.
بنابراين سياست عملي و استراتژي امريكا (انگلستان و اسرائيل) در عراق اين است كه با تشديد شكاف هاي قومي و فرقه اي، زمينه غلطيدن كل منطقه خاورميانه را به مناقشات خونين فراهم آورند، كه بر اساس آن زمينه براي باز تعريف مرزهاي ملي ـ متناسب با منافع قدرت هاي بزرگ و اسرائيل ـ فراهم آيد. حال با توجه به وجود نگراني از تسري پيدا كردن مسائل امنيتي عراق (جنگ هاي قومي و فرقه اي) به كل خاورميانه،پژوهش حاضر به مسائل اين كشور به عنوان كانوني كه ضرورت بازبيني مسائل مبتلا به آن وجود دارد، مي نگرد.
اهميت عراق
از جمله مهم ترين آثار اشغال عراق آغاز دوره جديدي از نبردهاي قومي و فرقه اي در اين كشور بوده است، كه چنين بحران هاي امنيتي به مهم ترين مشغله دولت جديد اين كشور تبديل شده است. در بررسي ريشه هاي شكل گيري معضلات امنيتي عراق، همه نگاه ها به حوادث سال هاي دهه اول و دوم قرن بيست در خاورميانه باز مي گردد. بعد ازپيوستن دولت عثماني به آلمان در جنگ جهاني اول، دولت بريتانيا باهدف تجزيه اين امپراطوري، اقدام به تحريك اعراب منطقه شبه جزيره عربستان و هلال خصيب نمود. در اين راستا شريف حسين رابراي قيام عليه دولت مركزي تحريك و از وي حمايت كرد. شريف حسين خواست خود مبني بر حاكميت بر كل مسلمانان عرب منطقه را به گوش آنها رساند، اگر چه لندن پذيرش حاكميت خواندن هاشمي را بر كل منطقه عربي، جز نواحي مسيحي نشين لبنان به وي اطمينان داد، اما درنهايت در طي مذاكرات ميان (سرمايك سايكس) عضو پارلمان ومعاون وزير جنگ دولت بريتانيا و (جرج پيكو)، كنسول فرانسه در بيروت زمينه براي تقسيم سرزمين هاي عربي ـ عثماني فراهم و قرار شد كه فرانسه بر سوريه و لبنان و انگلستان بر اردن و عراق تسلط يابد وفلسطين نيز توسط يك رژيم بين المللي اداره شود. البته انگليسي ها به فرانسوي ها هم خيانت كردند، زيرا بعدها در قالب اعلاميه بالفور، كنترل فلسطين را به صهيونيست ها سپردند. در واقع قرار داد ميان سايكس وپيكو مبناي شكل گيري مرزهاي ملي در خاورميانه بوده است.
فيصل ـ فرزند حسين ـ در پي توافقات با بريتانيا، به عنوان اولين شاه عراق نوپديد مورد پذيرش قرار گرفت و بدين سان دولت عراق نوين متولد شد.
مصطفي كمال پاشا(آتوتورك) در مورد نواحي شمالي كركوك ادعاهايي داشت كه در نهايت توانستند در طي درگيري هايي در سال 1922،نيروهاي نظامي انگليسي را تا رواندوز و سليمانيه به عقب برانند. لذا باوجود حمايت انگليسي ها با استقلال كردها، ولي به واسطه فقدان نگره مبتني بر قوميت در ميان اكراد و سوء مديريت برزنجي ـ شخصي كه براي اين مورد در نظر گرفته شد ـ آنها نتوانستند نيروهاي خود را براي استقلال سازماندهي كنند، كه در نهايت انگلستان مناطق كرد نشين رابه عنوان بخشي از خاك عراق نوين پذيرفت و بعدها با مداخله خارجي،كويت نيز از عراق جدا شد.(1) در واقع جغرافياي ارضي عراق تحت چنين كش و قوس هايي به وجود آمد. به عبارت واضح تري اين كشور نه بر آمده از يك خواست عمومي و ملي، كه در نتيجه سلسله اي از حوادث وتوافقات ميان قدرت هاي خارجي و منطقه اي بوده است.
البته عراق در منطقه خاورميانه داراي موقعيت جغرافيايي خاصي است، اما دو ويژگي عراق مد نظر اين پژوهش است كه عبارتند از:
1. ژئوسكيوريتي عراق : اين كشور در مركز خاورميانه قرار دارد با وجوداينكه برخي از پژوهشگران با رويكردي صرفا فرهنگي ـ ايدئولوژيك،مرزهاي خاورميانه را تا سواحل اطلس امتداد داده اند، اما به باور بيشترآنها خاورميانه شامل ايران، تركيه، اسرائيل، كشورهاي عربي جنوب شرق آسيا به همراه مصر مي باشد، لذا موقعيت جغرافيايي عراق به گونه اي است كه در مركز اين مجموعه واقع شده است، كه اين چنين موقعيتي موجب مي شود كه اين كشور دسترسي بيشتري به اقصي نقاطمنطقه داشته باشد. به طور مثال در صورت اتخاذ سياست هاي ماجراجويانه، اين كشور قادر خواهد بود كل منطقه را نا امن سازد (چه اينكه صدام به ايران در شرق خاورميانه، كويت و عربستان در جنوب واسرائيل در غرب منطقه حمله برد) و به همان دليل، ظهور بحران هاي امنيتي در اين كشور مي تواند به كل منطقه نيز سرايت كند. بدين ترتيب،چنانچه پروسه سياسي ـ امنيتي خاصي در اين كشور ظهور كند(مثل نبردهاي قومي و فرقه اي) امكان دارد به كل منطقه خاورميانه تسري يابد.
2. دموگرافي عراق : اين كشور داراي تركيب جمعيتي نامتجانسي است.جمعيت اين كشور در جولاي 2006 به 26783383 نفر رسيده است. به لحاظ نژادي، اعراب با 75 تا 80 درصد، كردها با 15 تا 20 درصد،آشوريان، تركمنها و ديگر نژادهاي نيز درصد بقيه را شامل مي شوند. ازسوي ديگر، به لحاظ مذهبي 97 درصد آنها را مسلمانان (60 تا 65درصد شيعه و 32 تا 37 درصد سني) و 3 درصد را مسيحيان و ديگرمذاهب، تشكيل مي دهند. همين طور، زبان عربي و كردي، زبان هاي رسمي، و آرامي (آرامي جديد آشوريان) حتي ارمني و فارسي نيز در اين كشور تكلم مي شوند.(2) اين چنين تنوعي آثار خود را بر مسائل وپروسه هاي سياسي ـ امنيتي مي گذارد و به طور كلي مهم ترين گروه هاي قومي و فرقه اي در عراق، همان شيعيان عرب، سني هاي عرب وكردهاي سني هستند.(3)
آنچه در اين ميان اهميت دارد، نحوه توزيع اين جمعيت نامتجانس است. جز در برخي مناطق، اين اقوام و فرق در هم مخلوط نشده اند وعمدتا در نواحي به خصوصي اسكان دارند. شيعيان عرب در مركز وجنوب، كردها در شرق، شمال و شمال غرب و سني هاي عرب در قسمت شمال غرب و برخي استان هاي مركزي، مثل بغداد، صلاح الدين، بصره و در نواحي جنوبي استان نينوا ساكن هستند. البته نواحي مختلط نيزداراي جمعيت زيادي نيست. بنابراين عدم تجانس جمعيتي و نيز عدم اختلاط فرقه اي و قومي، از عراق يك كشور چند مليتي ساخته است، كه با در نظر گرفتن مصنوعي بودن اين كشور، چنين دموگرافي ممكن است نقش تعيين كننده اي را در سرنوشت سياسي اين كشور ايفا كند.
بسياري از دولت هاي جنوب، نتيجه پروسه اي هستند،كه فرداي جنگ دوم جهاني به وجود آمده اند. البته اين پروسه چندين دهه به طول انجاميد. از اين منظر، نظام بين الملل به عنوان متغيري مستقل درتحليل دلائل شكل گيري اين كشورها و افزايش تعداد دولت ها به عنوان مهم ترين بازيگران عرصه بين المللي قابل ارزيابي هستند; زيرا تغييردر مختصات نظام، بالاخص ساختار و الگوهاي حاكم بر آن متعاقباموجد آثاري در ديگر عرصه هاي بين المللي است.
نظام بين المللي و ظهور و تثبيت دولت ها در خاورميانه
در دوره چهل و پنج ساله اتمام جنگ جهاني دوم تا تحولات آغازين دهه 90 ـ يعني تجزيه شوروي و پايان جنگ سرد ـ دو متغير در ظهوردولت هاي نو پديد نقش تعيين كننده داشته است، كه تحت تأثيرآموزه هاي مورد نظر امريكا، فرايند استعمار زدايي در پيرامون آغاز گرديدو نتيجه آن خلق كشورهاي جديد در نظام بين الملل و افزايش اعضاي آن بوده است، اما در ترسيم مرزهاي ملي آنچه مهم به نظر مي رسيد،منافع كشورهاي استعمار گر بود، و تمايزات قومي، فرقه اي و نژادي موردتوجه قرار نگرفت. به طور مثال امارات متحده عربي و بحرين محصول اراده ايران و انگلستان بوده و ملت هاي خاورميانه هنوز هويت ملي خودرا كسب نكرده بودند، بلكه به آنها اعطا شد. به عبارتي، همه آنها جزعربيت، مبناي ديگري براي هويت ادراكي نداشتند. از سويي گفتمان امنيتي در ايالات متحده منحصرا تحت تأثير خصومت استراتژيك وايدئولوژيك با بلوك شرق قرار داشت. بر اين اساس كاخ سفيد با تأكيد برمسابقه تسليحاتي و تبليغات ايدئولوژيك، تلاش جهان گستري را براي غلبه بر شوروي و اقمار آن پي گيري كرد كه يكي از مهم ترين نتايج اين رقابت ها، قدرت يابي دولت هاي كشورهاي نو پديد و تثبيت موقعيت بين المللي آنها بوده است.
به طور كلي در دوره جنگ سرد، خصومت هاي قومي و فرقه اي درون جوامع تازه به استقلال رسيده (دولت هاي مصنوعي)، مقهور رقابت هاي جهاني دو ابر قدرت مانده بود، كه اين رقابت ها زمينه حمايت از نظام دولت را در جنوب فراهم آورد، به طوري كه هر يك از دو ابر قدرت ازدولت ها بخصوصي حمايت مي كردند و به آنها در مقابل گروه هاي داخلي مخالف كه عمدتا از بلوك رقيب حمايت مي شدند، ياري مي رساندند. به طور مثال بعد از اشغال افغانستان به وسيله شوروي در سال 1979، مسكواز دولت هاي دست نشانده در برابر نيروهاي مبارز افغاني تحت حمايت دول غربي و حاميان خاورميانه اي آنها پشتيباني كرد; در عمان نيزجنبش ظفار (باگرايشات كمونيستي) با كمك شاه ايران (از محور غرب)،در حمايت از حكومت مركزي غرب گرا سركوب شد.
همان طور كه گفته شد، رقابت هاي دو ابر قدرت، زمينه حمايت از نظام دولت را ـ با وجود قرادادي بودن جغرافياي آن ـ فراهم آورده بود، به طوري كه چالش هاي قومي آنها علني نشده و يا اگر علني مي شد، تحت تأثير رقابت هاي با بلوك رقيب كم اهميت شمرده مي شد. به همين دليل تنش هاي قومي در دوره جنگ سرد معدود بود و اساسا، كشورهاي خاورميانه ابتدا توسط انگلستان و بعد از آن (اوايل دهه 70 و با خروج نيروهاي اين كشور از شرق سوئز) توسط امريكا، مورد حمايت قرارگرفتند. لندن و واشنگتن با اين اقدام در نظر داشتند تا زمينه نفوذ روسيه تزاري و بعد از انقلاب 1917، شوروي كمونيستي را محدود ساخته و ازبين ببرند. ظهور دولت هاي كوچك جنوب خليج فارس نيز ازكياست هاي بريتانيا بود. اين در حالي بود كه بسياري از كشورهاي نواستقلال، هنوز درك و آشنايي كاملي با هويت ملي نداشتند و از فرهنگ سياسي سنتي برخوردار بودند. به عبارت ديگر وفاداري هاي قومي وفرقه اي براي آنها به مراتب مهم تر از وفاداري ناملموس ملي بوده وهست.
از رويكرد بين المللي (سطح كلان) دو متغير مستقل،يكي فروپاشي شوروي و ديگري حادثه تروريستي يازده سپتامبر هر يك به نوعي درتعاريف و گفتمان هويتي ـ و به تبع آن امنيتي ـ تغييرات بنيادي ايجادكرده اند كه در ذيل بدان اشاره مي شود:
فروپاشي شوروي : اين رويداد بين المللي ـ كه ساختار نظام بين الملل رادگرگون كرده است ـ به مثابه نقطه عطفي در تاريخ بين الملل معاصرتلقي مي گردد و آثار متعددي در نظام بين الملل داشته است كه در پي آن واژه هاي امنيتي جديدي وارد ادبيات سياسي شده و تحولات وپروسه هاي جديدي ظهور يافته است. البته سرعت اين تحولات به قدري بود كه متفكرين، از بررسي آنها عقب ماندند. از جمله مهم ترين نتايج فروپاشي شوروي و پايان جنگ سرد اين بود كه نزاع ايدئولوژيك ميان ماركسيسم ـ لنيسم از يك سو، و ليبرال ـ دموكراسي از سوي ديگرخاتمه يافته و بدين سان گفتمان هاي هويت و وفاداري دچار تغييراتي شد. البته پايان جنگ سرد در برخي موارد موجب بازگشت به وضع سابق شد(مثل اتحاد دو يمن) و در برخي موارد نيز موجب فروپاشي و تجزيه واحد سياسي به واحدهاي كوچك تر گرديد. عمده اين موارد تحت تأثيربرجسته شدن گفتمان هويتي بر آمده از قوميت گرايي بودند، كه باعث شدند تا برخي كشورها بر اساس خطوط قومي، تجزيه شوند. (مثل شوروي كه پانزده حاكميت جداگانه ملي و يوگسلاوي به هفت حاكميت جداگانه ملي تقسيم شدند، البته هنوز سرنوشت كوزوو مشخص نيست)برخي ديگر نيز بر اثر گرايشات تجزيه طلبانه در بخشي از جغرافياي ارضي ظهور كردند و مستقل شدند (مثل تيمور شرقي در اندونزي وجدايي ايتره از اتيوپي و...)
قتل يك ميليون تونسي به دست هوتوها در روآندا و... از نتايج برجسته شدن گفتمان هويتي برآمده از قوميت بود كه بر اين اساس در سه سوي خاورميانه (شوروي در شمال، بالكان در غرب و آفريقا در جنوب غربي)برجستگي وفاداري هاي قومي، حوادث مهمي را آفريد. در خاورميانه نيزدر سال 1992 كردهاي عراق البته با حمايت امريكا و متحدين آن كشورتوانستند به خود مختاري دست يابند.(4) بر اساس آنچه گفته شد، يكي از مهم ترين پيامدهاي فروپاشي شوروي را مي توان برجسته شدن گفتمان هويتي مبتني بر قوميت برشمرد.
پروسه ديگري كه در ظهور وفاداري فرو ملي تأثير زيادي داشت،مسئله (جهاني شدن) بود. اين پروسه با پيشروي عامل اقتصاد ـ بعد ازفروپاشي شوروي ـ شتاب فزاينده اي به خود گرفت. جهاني شدن علاوه بر حوزه اقتصاد، در حوزه هاي فرهنگي ـ ارتباطي نيز گشايش هايي به وجود آورد. از جمله آثار جهاني شدن تحديد حاكميت ملي است. دركشورهاي توسعه نيافته كه مراحل هويت يابي ملي را از سر نگذرانده ومليت گرايي در آنها نهادينه نشده، پروسه جهاني شدن به واسطه كمرنگ كردن تمايزات ملي (مثل حاكميت) آثار نامطلوبي را به جاي گذارده و خواهد گذارد.(5) اين پروسه موجب تقويت آگاهي هاي فرو ملي و فرا ملي شده و بدين سان در برجسته شدن تمايزات قومي و مذهبي نقش بارزي داشته است.
به عبارت ديگر، جهاني شدن با فشردگي زمان و مكان، امكان ايجادارتباط و همراهي را با همفكران، هم مسلكان و هم نژادها فراهم مي كند. در جهان كنوني وسايل ارتباط جمعي نقش برجسته اي در شكل دهي هويت در سطوح فراملي و فرو ملي ايفا مي كنند. اين مورد براي كشورهاي نو پديد كه وفاداري ملي در آن نهادينه نشده و قوام نيافته بود،چالش هاي عميقي را موجب گريده است.
اصولا لايه هاي وفاداري و هويت در كشورهاي توسعه يافته با چنين لايه هايي در كشورهاي در حال توسعه نو پديد متفاوت است. وفاداري هادر كشورهاي توسعه يافته حول و حوش منافع اقتصادي فردي، صنفي وملي (اخيرا جهاني) دور مي زند. شهروندان به خود، صنف خود، كشور خود(و جهان البته به شكلي خاص) احساس وفاداري دارند. اين در حالي است كه اتباع در كشورهاي نو پديد به وفاداري هاي زير ملي ; مثل قوم،فرقه و منافع خودشان توجه دارند و وفاداري هاي ملي در ملت نهادينه نشده است. اگر چه در جوامع توسعه يافته تنوع قومي و نژادي ديده مي شود، ولي اين تنوعات در كنار وفاداري ملي قرار دارد. در حالي كه دركشورهاي نو پديد، وفاداري هاي قومي و فرقه اي در برابر وفاداري ملي تعريف مي شوند، اين چنين وضعيتي از عدم گذار موفق از بحران هويت حكايت دارد.(6)
بر طبق آنچه گفته شد، يكي از مهم ترين آثار فروپاشي شوروي تقويت قوميت در قاره جهاني (آسيا، آفريقا و اروپا) بوده است. اين مورد زمينه بحران در كشور عراق را فراهم آورد. اما حادثه دوم كه موجب برجستگي هويت فرقه اي بوده، به واسطه اشغال عراق به دست آمريكا و مؤتلفين درسال 2003 ظهور نمود.
اشغال عراق توسط امريكا در سال 2003: حوادث تروريستي يازدهم سپتامبر به عنوان رويداري كه در تعيين چهره محيط بين المللي نقش تعيين كننده داشته، مد نظر اربابان دانش روابط بين الملل است. حمله به برج هاي تجارت جهاني و ساختمان پنتاگون، به مثابه (پرل هاربرجديد)، موجب اتخاذ سياست هاي توسعه طلبانه از سوي امريكا شده است. از رويكردي استراتژيك، اشغال افغانستان (2001) و عراق (2003) مهم ترين پيامدهاي حملات تروريستي يازده سپتامبرمي باشد. حمله به عراق نيز به بهانه هايي، چون نقض حقوق بشر، ارتباطبا القاعده و تلاش براي كسب سلاح هاي كشتار جمعي از سوي بوش طراحي شد. اين اقدام تبعات خاص خود را داشت. امريكا قبل از حمله به عراق در منطقه حضور داشت، اما آنچه كه مد نظر است اين كه حمله به عراق زمينه تثبيت نقش ايالات متحده به عنوان ابر قدرت بي رقيب، ابرقدرتي كه توانسته است الگوهاي رفتاري در نظام را متناسب با امنيت،منافع و ارزش هاي خود شكل دهد، فراهم كرد. تثبيت سلطه بر منطقه راهبردي خاورميانه با موقعيت ويژه راهبردي، اقتصادي و فرهنگي،ايالات متحده را تحريك نمود تا در قالب (طرح خاورميانه بزرگ)ژئوپلتيك آن را تغيير دهد. اما عراق اشغال شده پروسه ديگري پيمود كه مهم ترين آن برجستگي وفاداري هاي فرقه اي است. اين نزاع بيشترميان شيعيان و سني ها جريان يافته، اگر چه تلاش هايي انجام شده تاديگر فرقه ها نيز در آن درگير شوند.
جنگ هاي فرقه اي ميان شيعيان و سني ها سابقه طولاني دارد; چه اينكه آغاز شكاف ميان دو فرقه بزرگ اسلام به حوادث بعد از وفات پيامبر اسلام باز مي گردد و در طي منازعات ميان حكومت صفويه وعثماني برجسته شده است، اما تاريخ معاصر نيز شاهد مناقشات خونين فرقه اي بوده است. در افغانستان ظهور طالبان حنبلي و حنفي مذهب وضديت آنها با شيعيان هزاره، و در پاكستان قتل عام شيعيان به دست افراطيون سپاه صحابه از نمونه هاي آن مي باشد. اما هيچ كشوري به اندازه عراق در چنين مناقشات خونيني گرفتار نشده است.
انگيزه ها براي ظهور حوادث تروريستي به خوبي مشخص نيست، ولي مطمئنا مخالفت بازماندگان حزب بعث با دولت شيعه عراق و اقدامات تروريستي شبكه القاعده اين حوادث نقش بارزي داشته است. همچنين صدور فتوا از سوي ده ها تن از علماي سلفي عربستان در ظهور اين پديده، تعيين كننده بوده است. علماي وهابي بارها از سنيان منطقه خواسته اند تا براي مقابله با دولت شيعه عراق به كمك سني هاي اين كشور بشتابند.(7) به طوري كه هر چه از آغاز اين نبردها مي گذشت، برتعداد گروه هاي درگير افزوده مي شد.(8)
تاريخ دقيقي در مورد آغاز اين گونه از مناقشات وجود ندارد، اما برخي ازمنابع، ماه آوريل سال 2003 را به عنوان روز آغاز چنين مناقشاتي ذكرمي كنند. نبردهاي فرقه اي همچنان ادامه دارد و قرباني مي گيرد. اين مناقشات چنان گسترده است كه (فرماندهي مركزي امريكا ـ ژنرال جان ابي زيد ـ به صورت كوتاهي در اكتبر 2006 متذكر شده است كه از فوريه همان سال، عراق به تدريج به سوي هرج و مرج پيش مي رود. همچنان كه وقتي حكومت در بغداد اقدام به برگزاري انتخابات دموكراتيك (درژانويه) مي كرد، قدرت واقعي در دست حكومت نبود، بلكه شبه نظاميان وگروه هاي شورشي آن را در كنترل خود داشتند(9)
در ابتدا شيعان هدف حملات تروريستي فرقه اي بوده اند. بزرگان شيعه از جمله روحانيون و مراجع (مخصوصا آيت الله سيستاني) آنها را به آرامش و دوري از تلافي و اختلاف دعوت كردند و لذا واكنش ها تا حدودزيادي مهار شد. اما در نهايت با ظهور حادثه پنچشنبه سياه و بمبگذاري حرم مطهر امام حسن عسگري در شهر سامراء، دور جديد و دامنه داري از واكنش ها از سوي شيعيان شكل گرفت. در عصر روز پنجشنبه، سوم فوريه سال 2005، بمبگذاي انتحاري، يك دستگاه كاميون مرسدس راكه در آن يك تن ماده منفجره جاسازي شده بود، به داخل بازاري درشهر صدر بغداد (ناحيه اي شيعه نشين) هدايت نموده و در آنجا منفجركرد، كه به واسطه آن 150 نفر كشته و 300 نفر مجروح گرديدند. هنوزچند صباحي از اين حادثه نگذشته بود كه اولين انفجار حرم مطهر امام حسن عسگري در شهر سامراء زمينه واكنش هاي تند شيعيان را فراهم كرد. بسياري از شيعيان كه كاسه صبر آنها به سر آمده بود، نداي انتقام وخونخواهي سر دادند. بر اين اساس زمينه براي دور شدن شيعيان وسني هاي عرب فراهم گرديد. تشديد چنين مناقشاتي موجب تقويت گفتمان هاي هويتي مبتني بر قوم و فرقه خواهد شد، به طوري كه زمينه براي تجزيه عراق فراهم خواهد آمد.
نتايج نبردهاي قومي و فرقه اي
مدت ها قبل دو تن از پژوهشگران در مورد تبعات جنگ داخلي درعراق هشدار داده و گفتند: در مشكلات و آثار جنگ داخلي در عراق منجر به مرگ ده ها تن و آوارگي ميليون ها تن خواهد شد. نا آرامي هاي گسترده ممكن است به ديگر فرق مذهبي نيز كشيده شود. ممكن است موجب اتخاذ سياست تجزيه طلبانه از سوي ديگر كشورهاي همسايه ;مثل كويت، اردن، سوريه و لبنان كه داراي تقسيمات فرقه اي مشابهي هستند، گردد. نگاهي به سوابق طالبان نشان مي دهد كه كمپ هاي مهاجران اغلب مكاني مناسب براي استخدام (شبه نظاميان) و به تبع آن گسترش منازعات به ديگر كشورها مي گردد.(10)
مناقشات قومي و فرقه اي در عراق صدها هزار كشته بر جاي گذاشته است. بر طبق مطالعه آماري كه به وسيله دانشگاه جان هاپكينز(John Hopkins) امريكا و دانشگاه المستنصريه (Al Nustansiriya) بغدادانجام شد، از مارس 2003 تا سال 2006 حدودا 600 هزار نفر درمناقشات داخلي در عراق كشته شدند و اين در حالي است كه در طي عمليات نظاميان امريكا براي اشغال اين كشور تقريبا يك سوم اين ميزان از پاي در آمده بودند.(11) به طور كلي اين مناقشات جان 50 تا100 نفر را در روز مي گيرد.(12)
بر طبق گزارشات ـ علاوه بر موارد فوق ـ از زمان اشغال اين كشور تااوايل سال 2007، به واسطه نبردهاي خونين فرقه اي حدود دو ميليون تن از عراقي ها خاك اين كشور را ترك كردند. اين مورد بزرگترين موج آوارگان از زمان آوارگي فلسطينيان بوده است. تقريبا تا كنون از هرهشت عراقي يك نفر به طور اجباري آواره شده اند... و حدود چهل تاپنجاه هزار نفر در هر ماه آواره مي شدند كه اين ميزان تنها در سال 2006 به آوارگي بيش از نيم ميليون تن انجاميده است. در حال حاضرنزديك به يك ميليون نفر از اين آوارگان در سوريه، هفتصد هزار نفر دراردن و گروه هاي كوچك تري نيز در ديگر كشورها حضور دارند(13).
از ديگر آثار نبردهاي خونين فرقه اي در عراق، انفكاك قومي و فرقه اي در جامعه عراق بوده است. بدين صورت كه افراد از نقاطي كه داراي اختلاط فرقه اي و نژادي است به سوي جاهايي كه صرفا فرقه خودشان به صورت يكدست ساكن هستند، نقل مكان مي كنند، زيرا در آنجااحساس امنيت بيشتري دارند. شيعيان عرب به سوي مناطق شيعه نشين، سني هاي عرب به سوي مناطقي كه سني هاي عرب ساكنند،كردها به سوي استان هاي شمالي و مسيحيان به سوي استان نينوا كوچ مي كنند.(14) به طور نمونه بعد از اولين انفجار مرقد امام حسن عسگري در شهر سامراء ده ها خانواده شيعه اين شهر به سوي مناطق جنوبي عراق كوچ كردند; زيرا به طور كلي سامراء يك شهر سني نشين است.همين طور در پي تخاصمات سني هاي استان كركوك (التميم) با كردها،در نهايت سني ها كه بالغ بر دو هزار خانوار بالغ مي شوند، موافقت كردندكه با گرفتن مبالغي اين شهر را ترك كنند و به استان هاي سني نشين مثل (الانبار) كوچ كنند. بر اين اساس سني هاي عرب و كردها از هم دورشده و در نواحي جداگانه اي مسكن مي گزينند.
چنين اقداماتي در عراق زمينه باز تعريف مرزهاي ملي را بر اساس مرزهاي قومي و فرقه اي فراهم مي كند، كه در صورت تعميق و نهادينه شدن، باعث تجزيه آن كشور خواهد شد. اما مطمئنا چنين وضعيتي معطوف به عراق نخواهدماند، بلكه همانند بازي دامينو كل منطقه را به ورطه نبردهاي قومي و فرقه اي خواهد كشاند. در آن صورت ايران نيز كه داراي تركيب نامتجانس قومي و فرقه اي است، دچار فرايند واگرايي مي شود. همانطور كه گفته شد: چالش هاي امنيتي در بسياري ازكشورهاي نوپديد جهان نشان داده كه اين جوامع با بحران هاي عميقي روبرو هستند، كه از درون اين جوامع بر آنها تحميل مي شود، كه نمونه بارز آن چالش هاي قومي و فرقه اي در خاورميانه است. قدرت هاي فرامنطقه اي سعي دارند تا از اين نقطه ضعف كشورهاي منطقه در جهت رسيدن به اهداف مورد نظر بهره برداري كنند.
جرج بوش بعد از اشغال عراق ادعا كرد كه عراق جديد تحت حمايت ومديريت امريكا توسعه يافته و دموكراتيك خواهد شد و از آنجادموكراسي به ديگر كشورهاي منطقه گسترش خواهد يافت، اما امروزه نه تنها عراق توسعه نيافت، بلكه از بسياري از كشورهاي توسعه نيافته نيز ناامن تر است. عراق كنوني نه تنها امنيت، توسعه و پيشرفت را تجربه نكرده، بلكه به صورت كانون تجزيه طلبي قومي و فرقه اي متجلي شده كه البته زنگ خطر را براي همسايگان منطقه اي به صدا در آورده است.علاوه بر آن به نظر مي رسد كه قدرت هاي بزرگ، چون امريكا، انگلستان و اسرائيل در صدد هستند تا با ترغيب اقوام و فرق در ايران، زمينه هاي فشار و حتي تجزيه آن را فراهم آورند. وزير اطلاعات ايران در يك برنامه تلويزيوني اعلان كرد: مداركي را به وزارت خارجه ايران داده كه نشان مي دهد انگلستان در نا آرامي هاي استان خوزستان نقش داشته است.
به هر حال آنچه شكل گيري واحدهاي مستقل سياسي و بر اساس قوميت و فرقه گفته مي شود، در كردستان عراق و در قالب (حكومت منطقه اي كردستان) خود را نشان داد. اساس شكل گيري اين حكومت به سال 1992 باز مي گردد كه تحت حمايت امريكا و انگلستان در قالب دفاع از حقوق كردهاي عراق شكل گرفت. مركز اين حكومت شهر اربيل است و داراي حكومتي پارلماني است، كه اعضاء از طريق انتخابات به مجمع ملي راه مي يابند. رئيس آن مسعود بارزاني و نخست وزير آن نيزنچروان ادريس بارزاني است. اين تشكيلات بر 5/5 ميليون نفر حكم مي راند. با حمله امريكا اين حكومت منطقه اي كردستان عراق واردمرحله حساسي از تاريخ خود شده است. اين حكومت به لحاظ گستره جغرافيايي بر استان هاي اربيل، دهوك و سليمانيه حاكميت دارد. علاوه بر آن به صورت دو فاكتور بر استان هاي نينوا، دياله و كركوك نيزحكمراني مي كند.(15)
در شرايط كنوني حكومت منطقه اي كردستان عراق امكانات لازم براي جدا شدن از حكومت مركزي را دارد، مثل ساختار حكومتي،نيروهاي نظامي (16) و شرايط مساعد بين المللي. ديويد ميلر از مؤسسه نشنال جئوگرافيك مي گويد: (در حال حاضر كردهاي عراق در شرايطي قرار دارند كه به صورت منطقه اي تمركز پيدا كردند و مي توانند به سوي دستيابي منافع مورد نظر حركت كنند و حتي اگر حكومت مركزي به آنهاگوش ندهند از آن خارج شوند). (از نظر وي) كردها مطمئنا تقاضايي كمتر از خود مختاري ندارند.(17) از نمونه هاي بارز مقاومت دولت منطقه اي در برابر حكومت مركزي مي توان به رد غير قانوني بودن قرارداد نفتي ميان اين حكومت و يك شركت امريكايي اشاره كرد، كه ازسوي حسين شهرستاني ـ وزير نفت ـ مطرح شد. اما آنچه كه براي تهران و آنكارا ـ به عنوان دو قدرت منطقه اي ـ اهميت دارد، اين است كه در حال حاضر برخي از گروه هاي جدايي طلب كرد ايران (مثل پژاك) وتركيه (كه برجسته ترين آن پ.ك.ك است) تحت حمايت قدرت هاي فرامنطقه اي، در شمال عراق پناه گرفته و از آنجا اقدامات خرابكارانه راپي گيري مي كنند.
همانطور كه گفته شد: اقدامات حكومت منطقه اي كردستان در مورددور شدن از قدرت مركزي و يا حتي شكل دهي كشوري مستقل موردحمايت نظام بين المللي، از جمله مهم ترين بازيگران قرار دارد. به طورخاص به نقش ايالات متحده، انگلستان و اسرائيل اشاره خواهد شد.
سياست خارجي خاورميانه اي واشنگتن و تل آويو: تلاش براي تحريك اقوام و فرق و شكل دهي مرزهاي جديد
پايان جنگ جهاني دوم همزمان با آغاز پروسه استعمار زدايي دركشورهاي مستعمره كه منجر به ظهور كشورهاي جديدي در نظام بين الملل گرديد. فضاي دوقطبي نيز به تقويت و تثبيت نظام دولت در جنوب كمك شاياني كرد. در واقع هر يك از دو ابرقدرت به دولت هاي زيرمجموعه خود كمك هاي سياسي، استراتژيك و اقتصادي ارائه مي كردند. چنين وضعيتي از جمله در خاورميانه موجب ايجاد و حمايت ازدولت هاي ملي شد. اما روابط ميان اعراب و اسرائيل خصمانه بود، به طوري كه بارها آنها را در برابر هم قرار داده بود، لذا واشنگتن بايد به گونه اي رفتار مي كرد كه حمايت از اسرائيل ـ كه بعد از جنگ دوم جهاني يكي از اركان سياست خارجي خاورميانه اي آن شده بود ـ موجب خروج كشورهاي خاورميانه اي قمر از دايره غرب و گرايش آنها به مسكو نگردد،كه در صورت حدوث آن، با توجه به اهميت اين منطقه براي امريكا،چيزي كمتر از يك فاجعه استراتژيك نبود. در اين دوره، گفتمان امنيتي در واشنگتن ارتباطي تنگاتنگ با تهديدات بلوك شرق داشت.
اما فروپاشي شوروي، ادراك از تهديدات را تغيير داد. اين بار منافع اسرائيل (و نفت) در منطقه در اولويت قرار گرفت. در اتمسفر حاكم برنظام ـ پس از فروپاشي شوروي ـ ديگر بلوك رقيبي در برابر امريكا وغرب وجود نداشت، كه به واسطه آن نگران باشد كه در صورت جانبداري از اسرائيل زمينه براي نفوذ آن بلوك در خاورميانه فراهم آيد. به همين دليل ايالات متحده در باز تعريف موازنه قدرت در خاورميانه اقدام به افزايش قدرت اسرائيل و كاهش قدرت دشمنان منطقه اي اين كشوركرده است.
واشنگتن در طراحي سياست خارجي خاورميانه اي خود شديدا متأثر ازلابي هاي صهيونيستي است. شايد بتوان ادعا كرد كه سياست خارجي خاورميانه اي واشنگتن، در تل آويو طراحي مي شود(18). كمك هاي نظامي و تسليحاتي (ساليانه 2 ميليارد دلار كه البته اخيرا بر ميزان آن افزوده شده است)، كمك هاي اقتصادي (مثل معافيت كالاهاي اسرائيلي از پرداخت عوارض گمركي)، حمايت هاي سياسي و ديپلماتيك (مثل ممانعت از تصويب قطعنامه اي عليه اسرائيل در شوراي امنيت سازمان ملل) و... تا كنون مد نظر واشنگتن قرار داشته اند. از سوي ديگر تحريم تسليحاتي، سياسي، اقتصادي و فشار همه جانبه بين المللي براي مهاركشورهاي مخالف با منافع امريكا و اسرائيل نيز مورد توجه قرار داشت.برخي از دولت ها راه سازش را پيشه كردند، ولي برخي ديگر مانند ايران وعراق مسير مقاومت را برگزيدند. جفري كمپ معتقد است كه اگر طرح امير عبد الله براي عادي سازي روابط با سرائيل ـ كه چند ماه قبل ازحمله به عراق ارائه شده بود ـ از سوي اعراب مورد توجه قرار مي گرفت وعملي مي شد، كاخ سفيد اقدام به اشغال عراق نمي گرفت.
اصولا در روابط ميان كشورها موازنه به دو شكل تغيير مي كند: اول ازطريق افزايش قدرت و قابليت هاي نظامي و اقتصادي كشور مفروض، و دوم كاهش قدرت و اثر گذاري كشور رقيب. اگر چه همان طور كه گفته شد، ايالات متحده تا كنون كمك هاي متنوعي را در اختيار اسرائيل قرارداده است، اما در تلاشي همسو با ديگر متحدين خود سعي دارد تا ازطريق برجسته كردن شكاف هاي قومي و فرقه اي، زمينه تجزيه اين كشورها را پديد آورد كه در صورت تحقق چنين هدفي قدرت و تأثيرگذاي دشمنان اسرائيل بيش از پيش كاهش مي يابد. نقشه خاورميانه نشان مي دهد كه كشورهاي قدرتمند منطقه تركيب جمعيتي نامتجانسي دارند، كه در ميان تهديدات البته تهديد ايران برجسته تراست.
در اواخر سال 1991 سيلي از مقالات و نوشته ها در اسرائيل، در موردتهديد ايران به نگارش در آمد. به طوري كه ايران را به عنوان بزرگ ترين تهديد امنيت ملي اسرائيل معرفي كردند. استراتژي امنيت ملي اسرائيل پس از فروپاشي شوروي، تهديد ايران را (به همراه ليبي تا قبل از خلع سلاح) در مدار سوم تهديدات قرار داد (مدار اول تهديد انتفاضه وجنبش هاي مقاومت فلسطيني و در مدار دوم احتمال بروز جنگ باسوريه بر سر بلندي هاي جولان معرفي شدند(19). تا جايي كه اسحق رابين ـ نخست وزير وقت اسرائيل ـ اين بحث را آغاز كرد، كه بنياد گرايي ايران جايگزين تهديد كمونيزم شده است.(20)بعد از اشغال عراق اين تلقي وجود داشت كه دموكراسي در اين كشور زمينه جابجايي در نخبگان سياسي خاورميانه و از جمله جمهوري اسلامي ايران را فراهم مي آورد.اما نتايج جنگ عراق چيزي جز مناقشات خونين فرقه اي، ناامني، كشتارو آوارگي نبود.
يكي از مهم ترين پايه هاي قدرت ملي هر كشوري گستره ارضي آن است، قدرت هاي بزرگ تاريخ، همگي بر سرزمين هاي پهناور حاكميت داشتند. واشنگتن و تل آويو تلاش دارند تا چالش هاي امنيتي در عراق را به فرصت تبديل كنند. اگر چه از يك رويكرد ناامني ها در عراق دليل ناكارآمدي سياست هاي بوش تلقي شده و انتقادات فزاينده اي را متوجه كاخ سفيد كرده است، به نظر مي رسد، اين بار محافل صهيونيستي وامريكايي به همراه انگليسي ها، در تلاشي همسو، تصميم گرفتند تا بادامن زدن به مناقشات قومي و فرقه اي زمينه فروپاشي دروني اين كشورها را فراهم آورند; همان طور كه گفته شد در صورت تحقق اين هدف قدرت كشورهاي مخالف آنها نزول مي كند كه با توجه به فضاي رئاليستي حاكم بر كشورهاي منطقه، اين امر به معناي افزايش قدرت وامنيت اسرائيل است.
شيمون پرز معاون پيشين نخست وزير اسرائيل با اعتراف علني درزمينه درگير بودن ايالات متحده و كشور خودش در عملياتي كه تجزيه خاك ايران را هدف دارد، اين اطلاعات را در دسامبر 2002 بر ملاكرد(21). همچنين در هفتمين كنفرانس ساليانه مركز علمي هرزليا ـ كه يك دانشگاه لائيك است و نقش مهمي در حيات سياسي اسرائيل ايفامي كند ـ برخي از برنامه هاي استراتژيك امريكا و اسرائيل بيان شده است. در اين كنفرانس كه از 21 تا 24 ژانويه 2007 برگزار شد،شخصيت هاي برجسته اي، از جمله بنيامين نتانياهو نخست وزير سابق اسرائيل، نيكلاس برنز معاون وزير خارجه امريكا، موشه يعالون رئيس ستاد مشترك اسرائيل، جميز وولسي رئيس سابق سيا، عمير پرتز وزيردفاع وقت و المرت نخست وزير اسرائيل شركت داشتند. در روز سوم (دوره گلد) رئيس مركز امور عمومي بيت المقدس گفت : عصر دولت هاي منطقه كه توسط انگلستان و بر اساس استان هاي امپراطوري عثماني تشكيل شده به پايان رسيده و زمان آن است كه نقشه ها از نو ترسيم شوند(22). ترسيم خطوط جديد مرزي بر اساس وفاداري هاي فرقه اي وقومي صورت خواهد پذيرفت و بر همين اساس عراق بستر مناسبي براي فرو بردن كل منطقه به تجزيه طلبي است. جالب اينكه يك سايت امريكايي نقشه اي را به نام خاورميانه جديد ارائه كرد كه نشان دهنده تقسيمات ملي بر اساس وفاداري هاي فرقه اي و قومي مي باشد و البته ازآن به عنوان خاورميانه جديد ياد كرده است.(23)
ايران نيز به مانند عراق از تركيب جمعيتي نا متجانسي برخوردار است.از مجموع 70049260 نفر جمعيت ايران (بر طبق سرشماري شماره 1385) 51 درصد پارس، 24 درصد آذري، 8 درصد گيلكي و مازندراني،7 درصد كرد، 3 درصد عرب، 2 درصد بلوچ، 2 درصد تركمن و 2 درصدديگر را لرها تشكيل مي دهند. از نظر مذهبي و فرقه اي نيز 89 درصدشيعه، 9 درصد سني و 2 درصد بقيه نيز شامل زرتشتيان، مسيحيان،يهوديان و بهائي ها و... مي شود.(24) نكته مهم در مورد دموگرافي ايران اين است كه اين جمعيت نامتجانس در هم تركيب نشده اند، بلكه مثلاكردهاي سني در دو استان كردستان و آذربايجان شرقي سكني دارند،بلوچ ها نيز همين وضعيت را در جنوب استان هاي سيستان و بلوچستان و جنوب كرمان دارند. توجه به چنين زمينه اي، امكان ضربه زدن به جمهوري اسلامي ايران وجود دارد. نكته ظريف اينجاست كه استان هاي خوزستان، كردستان، كرمانشاه و سيستان و بلوچستان، كه شاهد حوادث تروريستي بودند، همگي استان هاي مرزي هستند; هم مرز باكشورهايي كه امريكا و انگلستان در آنجا نيرو دارند.
تلاش براي بر افروختن وفاداري هاي قومي در ايران بعد از فروپاشي شوروي شروع شد. به طور خاص امريكا و اسرائيل به همراه تركيه به دولت آذربايجان كمك كردند تا با تأكيد بر اتحاد آذري ها (پان تركيسم)زمينه جدايي آذربايجان ايران را فراهم آورند. اين مورد به صورت يك استراتژي مطرح بوده است. بعد از استقلال آذربايجان از شوروي،مقامات باكو با بازنويسي تاريخ آذربايجان اقدام نمودند و بر اين اساس مدعي شدند كه آذربايجان تا قبل از قرن نوزدهم يك كشور مستقل بوده است، كه به وسيله روسيه و ايران مورد حمله قرار گرفته و تجزيه شده است. به واسطه فروپاشي شوروي بخش شمالي مستقل شد، ولي بخش جنوبي همچنان در تصرف ايران است! چنين تحريف هايي به طورگسترده در كتب درسي دانش آموزان ديده مي شود(25). اين موارد آثارمخربي بر اذهان مردم آذربايجان ايران داشته و خواهد داشت. چند ماه پيش تنها يك كاريكاتور در يكي از روزنامه ها موجب شد تا برخي ازمردم آذربايجان دست به اعتراضات گسترده بزنند. در واقع مي توان حوادث اخير تروريستي در برخي از استان هاي ايران را به مثابه دورجديدي از حمايت غرب از قوميت گري و فرقه گرايي تجزيه طلبانه قلمداد كرد. حوادثي كه با اشغال افغانستان و عراق زمينه بروز يافته اند.
مواردي وجود دارد كه اثبات مي كند، امريكا به دنبال تحريك وفاداري هاي قومي و فرقه اي است كه برخي از آنها عبارتند از:
1. اخيرا شبكه ماهواره اي كمله ـ حزب كارگران كردستان ايران ـ راه اندازي شده و مطالبي در مغايرت با جمهوري اسلامي ايران پخش مي كند.
2. حادثه پنجشنبه سياه در شهرك صدر بغداد كه منجر به كشته شدن 150 تن و زخمي شدن 300 تن ديگر گرديد، در منطقه اي از بغداد رخ دادكه تحت پوشش امنيتي نيروهاي امريكايي بود.
3. انفجار دوم حرم امام حسن عسگري نيز در محدوده امنيتي نيروهاي امريكايي بود. البته اين انفجار زماني رخ داد كه دولت مالكي توانسته بود در جهت تعامل گروه هاي سني با پروسه سياسي به نتايج اميدوار كننده اي دست يابد.
4. مسلح كردن بيش از 20 هزار تن از قبايل سني در طي اشغال اين كشور تا كنون.
5. سپردن امنيت بغداد به شبه نظاميان سني در سپتامبر 2007، درحالي كه امنيت عراق بايد به پليس عراق سپرده مي شد.
6. (چندي پيش رويترز فاش كرد، كه 180 شركت امنيتي امريكايي واروپايي (با عضويت 48 هزار نفر) در عراق با هدف ايجاد رعب و وحشت در بين مردم عراق فعاليت مي كنند(26).
7. حمايت امريكا از اعضاء پژاك (گروهك كرد مخالف جمهوري اسلامي ايران) و پ.ك.ك (حزب تجزيه طلب كارگران كردستان تركيه).گروه اخير طي دو عمليات، نزديك به 30 نفر از مرزبانان ترك را در پائيزسال جاري به قتل رساندند. واشنگتن با اقدام متقابل آنكارا براي مقابله با پ.ك.ك، كه در كوهستان هاي شمال عراق پناه گرفته اند، مخالفت كرد. با توجه به رفتار ايالات متحده تقريبا جاي هيچ شبهه هاي نيست كه امريكا از ناسيوناليسم كردي در منطقه حمايت مي كند.
اسرائيل نيز صحنه عراق را به حال خود رها نخواهد كرد و مطمئنابراي مقابله با ظهور حوادث و پروسه هاي غير مطلوب تلاش خواهد كرد.پيشتر در رسانه ها فاش شد كه هزاران نيروي امنيتي و اطلاعاتي رژيم اسرائيل تحت پوشش شركت هاي اقتصادي در شمال عراق سرگرم فعاليت جاسوسي هستند.(27)
نبردهاي قومي و فرقه اي در عراق كه حوادث دلخراش و هولناكي را به وجود آورده و نگراني هاي گسترده اي را به همراه داشته است، در نهايت،توجهات برخي را به طرح هايي براي تجزيه عراق جلب كرد. البته همان طور كه گفته شد، اين همان چيزي است كه كشور واشنگتن و تل آويو به دنبال آن هستند. حامي المليمي ـ كارشناس مسائل خاورميانه ـ كه باروزنامه الاهرام همكاري مي كند، گفته است : آنچه مد نظر امريكا (به همراه انگلستان) است، اين است كه با تشديد تنش هاي قومي وفرقه اي، همان تدابيري را پياده كنند كه در جريان توافقات سايكس ـپيكو در مورد خاورميانه و با تقسيم فلسطين در سال 1947 در نظر گرفته بودند.
در اواخر سپتامبر سال جاري (2007) مجلس سناي امريكا طرح تقسيم عراق را به سه منطقه شيعه، سني و كرد نشين به عنوان يك راه حل سياسي براي اين كشور به تصويب رساند. اين قطعنامه به پيشنهادژوزف بايدن ـ رئيس كميته روابط خارجي سنا ارائه شده كه با 75 رأي موافق و 23 رأي مخالف به تصويب رسيد.(28)
نكته ظريف اينجاست كه اين طرح توسط يكي از نهادهاي قانون گذاري امريكايي ارائه شده است. اگر چه اين قطعنامه براي كاخ سفيدالزام آور نيست، اما آنچه اهميت دارد، اين است كه توجهات به سوي تجزيه عراق جلب شده است. اين طرح و امثال آن به زنگ خطري براي كشورهاي با تركيب جمعيتي نامتجانس ـ و از جمله ايران ـ تلقي مي گردند.
اما تلاش ها براي بهبود وضعيت امنيتي در عراق با ابتكارات در پروسه سياسي تداوم يافته است. به نظر مي رسد عمده شخصيت هاي با نفوذعراق با اداره فدرالي اين كشور توافق دارند. از جمله عادل عبد المهدي ـمعاون رئيس جمهور عراق ـ گفته است : بهترين گزينه براي اجراي سيستم فدرالي در عراق كشور امارات است، كه در دست بررسي داريم.
وي در ادامه مي گويد: (چنين سيستمي در عراق در زمان عثماني اجرامي شد كه در آن سيستم ولايت ها وجود داشت). او گفت كه اين طرح هاممكن است به سيستم فدرالي در چارچوب عراق يكپارچه با ايجاد دوايالت يا حتي پنج ايالت منجر شود.
اگر چه پروسه سياسي در عراق بر اداره فدرالي اين كشور متمركز است،اما كاملا واضح است، در صورتي كه پروسه سياسي در اين كشور به نتايج مورد نظر گروه هاي درگير منجر نشود و وضعيت امنيتي اين كشور رابهبود نبخشد، آنگاه توجهات به سمت طرح هاي تجزيه عراق جلب خواهد شد. شواهد نامبرده حاكي از اين است كه واشنگتن در تلاشي مغرضانه، پروسه سياسي در عراق را تحت الشعاع قرار داده است.تلاش هاي همسويي نيز توسط برخي از شخصيت هاي با نفوذ عرب درشبه جزيره عربستان انجام شده است. گروه مطالعاتي عراق (بيكر ـهميلتون) نيز نقش مخرب برخي شخصيت هاي عربي در حوادث امنيتي عراق انتقاد كرده بود.(29)
نتيجه گيري
ژوزف ناي، مدير مدرسه حكومت دانشگاه هاروارد معتقد است : موازنه قوا بر آمده از كانون هاي قدرت نيست، بلكه بر آمده از كانون هاي تهديداست. تا قبل از فروپاشي شوروي، تهديدات امنيتي ملي واشنگتن برآمده از بلوك شرق بود، كه چنين تهديداتي در خاورميانه از مهم ترين محرك هاي شكل دهنده سياست خارجي خاورميانه اي امريكا بوده است. چنين گفتماني زمينه را براي حمايت از دولت هاي نوپديد بامرزهاي برآمده از منافع قدرت هاي بزرگ فراهم ساخت، اما فروپاشي شوروي موجب تغيير در گفتمان امنيتي غرب شد. اين بار منافع ملي اسرائيل و امريكا از سوي كشورهاي به زعم آنها افراطي ـ مثل ايران وعراق ـ تهديد مي شد. حال راهكار واشنگتن و تل آويو در جهت افزايش ضريب امنيتي اين بود كه با تحريك و حمايت اقوام و فرقي كه در اين دوكشور در اقليت هستند، زمينه جدايي آنها از حكومت مركزي را فراهم سازند كه در صورت تحقق، قدرت آنها را در برابر اسرائيل خواهد كاست.اگر چه اين امر بعد از فروپاشي شوروي آغاز شده بود، ولي با اشغال عراق وارد دور تازه اي شد. از اين رويكرد، تغيير در توزيع قدرت جهاني (ساختارنظام بين الملل) به عنوان متغير مستقل در اتخاذ سياست خارجي خاورميانه اي مبتني بر تجزيه و واگرايي ملي از سوي واشنگتن ومتحدين آن كشور تلقي مي شود.
امروزه اقدامات تجزيه طلبانه به طور بسيار محدود و قابل كنترل ازسوي اقليت ها در ايران رخ داده است. در صورتي كه اين اقدامات منجربه جدايي هر يك از اقليت ها گردد، قطعا دامينو وار به ديگر اقليت ها نيزسرايت خواهد كرد. در آن صورت آنچه نمودار خواهد شد، چندين كشورضعيف و تأثيرپذير خواهند بود. اين كشورها مطمئنا توانايي محدودي درمقابله با برنامه ها و سياست هاي قدرت هاي بزرگ به نمايش خواهندگذارد و البته در شرايطي نخواهند بود كه به منافع اسرائيل در منطقه ضربه اي جدي وارد كنند.
پي نوشت ها:
1 براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك : احمدي، 1377 و مار، 1380.
2 Wikipedia[A]،2007
3 در مورد ساير اقليت ها در عراق ن.ك : ضميمه 1.
4 در اين مورد ر.ك : گر، ص 114ـ 9
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 556]
-
گوناگون
پربازدیدترینها