تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835266683
نقد كتاب: آذربايجان و جنبش طرفداران شريعتمداري (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقد كتاب: آذربايجان و جنبش طرفداران شريعتمداري (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: اين مقاله نقد و نظر دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران بر «كتاب آذربايجان و جنبش طرفداران شريعتمداري» است.
كافي است به اظهارات دشمنان اين انقلاب در آن دوران رجوع كنيم تا وعدههاي مكرر آنها را درباره سرنگوني قريبالوقوع نظام مشاهده نماييم. تنها به فاصله كمتر از ده روز از اين استعفا، نيروهاي ضدانقلاب مسلح با هجوم به شهر پاوه، اين شهر را به تصرف خود درآوردند و دكتر چمران به همراه تني چند از باقيمانده نيروهايش در پادگان شهر محاصره شدند. وضعيت وخيم و بحراني در اين شهر موجب شد تا حضرت امام به عنوان فرمانده كل قوا، دستور حركت نيروهاي ارتشي و ژاندارمري را براي آزادسازي پاوه صادر كنند. همچنين در پي وقايع پاوه، گروههاي ضدانقلاب، شهر سنندج را مورد هجوم قرار دادند و بحران ديگري آفريدند. اينها تنها نمونههايي از بحرانهاي بزرگ و كوچكي بود كه انقلاب در طول سال 58 با آنها مواجه ميگرديد و نگرانيهاي بسياري را در مردم و دوستداران انقلاب دامن ميزد. بنابراين هنگامي كه آقاي رزمي از استعفاي اعضاي مزبور به منظور عافيتطلبي و دستيابي به مقام و موقعيت و آسايش سخن ميگويد، گويي به كلي شرايط آن هنگام براي نظام را به دست فراموشي سپرده است. در واقع بايد گفت شرايط بسيار دشوار و مخاطرهآميز سال 58 براي نظام به گونهاي بود كه چه بسا جويندگان پست و مقام و موقعيت را به سوي قطبهاي مخالف نظام سوق ميداد تا در «آينده نزديك» پس از سقوط جمهوري اسلامي، بتوانند به خواستههاي خود برسند. اتفاقاً برمبناي همين نگرش بود كه روحانيون وابسته به دربار پهلوي مانند حكمآبادي و شربياني كه در كتاب حاضر نيز بارها بر پيوندشان با رژيم گذشته تأكيد شده و حتي اسناد همكاريها و وابستگيهايشان با ساواك نيز به چاپ رسيده، همچنان به عنوان پشتيبان معنوي حزب خلق مسلمان باقي ماندند و بدينگونه، حزبي را كه با استعفاي اكثريت قريب به اتفاق اعضاي هيئت موسس آن، قاعدتاً ميبايست منحل ميگرديد، سرپا نگه داشتند.
از طرفي اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه در متن اطلاعيهاي كه آقاي سيدهادي خسروشاهي - سخنگوي هيئت مؤسس - نگاشته و به منزله استعفاي دستهجمعي آنان به حساب ميآيد، نه تنها هيچگونه تعرضي به آقاي شريعتمداري صورت نگرفته بلكه با كمال احترام از ايشان نام برده شده است. اعتراض مستعفيان به عملكرد احمد عليزاده - دبيركل حزب - است كه در اتحاد با فرد ديگري به نام «حسين منتظر حقيقي» كه مرتبط با عناصر چپ بود، برخلاف نظرات هيئت موسس به عنوان بالاترين ركن تصميمگير در اين حزب اقداماتي كرده بود. در اين اطلاعيه، سيدهادي خسروشاهي از بنيانگذاران و سخنگوي حزب ضمن برشمردن تخلفات دبيركل، در پايان خاطرنشان ميسازد: «من اسناد را نخست به محضر آيتاللهالعظمي شريعتمداري خواهم فرستاد و سپس در صورت لزوم براي اطلاع عموم، منتشر خواهم ساخت، ولي در اينجا اين نكته را براي آگاهي خلق مسلمان ايران اعلام ميدارم كه طبق اساسنامه تصويب شده حزب كه به چاپ هم رسيده است، عاليترين مقام تصميمگيري حزب، فقط هيئت مؤسس است و آنها هستند كه حق دارند مادامالعمر درباره سرنوشت حزب و حتي انحلال آن تصميم بگيرند (به اساسنامه چاپ شده حزب مراجعه كنيد) و همين گروه بودند كه «مورد اعتماد» مقام مرجعيت بودند و اكنون با توجه به استعفاي رسمي و عملي نه نفر از ده نفر مؤسس حزب، در مقابل جريان كودتاي ارتجاعي راست، با همكاري چپ قلابي، بايد گردانندگان فعلي حزب، از مقام مرجعيت براي اقدامات خود تأييد كتبي بياورند وگرنه انحلال عملي حزب، بااستعفاي آقايان... اعلام ميگردد.» (روزنامه كيهان، پنجشنبه 18 مرداد 1358، شماره 10778، ص6)
به هر حال اگرچه با استعفاي هيئت مؤسس حزب خلق مسلمان، اين حزب همچنان با حمايت روحانيون وابسته به دربار پهلوي و در رأس آنها آقاي شريعتمداري به حيات خود ادامه داد، اما طبيعتاً اين اقدام توانست دريچهاي به روي افكار عمومي مردم آذربايجان بگشايد و توجه آنها را به اقدامات ضدانقلابي دبيركل آن معطوف سازد. از طرفي در اين زمان با اوجگيري فتنهها در كردستان و تشديد درگيريها در اين خطه، مسئله ضدانقلاب و توطئههاي گوناگون آن عليه نظام به شدت مورد توجه عموم قرار داشت. در اين زمان، ماهيت جداييطلبانه حركتهاي مسلحانه در كردستان كه تحت عنوان حق خودمختاري بيان ميگرديد، به خوبي آشكار گرديده بود و مردم سراسر ايران، و از جمله آذربايجان در قبال آن موضعي كاملاً منفي داشتند. طبعاً اين همه موجب ميگرديد تا هرگونه حركت ضدانقلابي ديگر نيز به شدت حساسيت برانگيز شود و واكنش مردم را در پي داشته باشد.
نگاهي به وضعيت سياسي و اجتماعي در آذربايجان، و به ويژه تبريز، در اين مقطع حاكي از آن است كه مردم اين سامان با توجه به عيانتر شدن موضعگيريهاي آقاي شريعتمداري و اطرافيانش عليه نظام و رهبري امام خميني، حركت هوشيارانهاي را در جدا ساختن صف خود از اين طيف آغاز كردند. به عنوان نمونه به هنگام برگزاري نماز جمعه به امامت آيتالله مدني - امام جمعه منصوب حضرت امام - در روز جمعه 19 مرداد يعني دو روز پس از صدور اطلاعيه استعفاي هيئت مؤسس حزب جمهوري خلق مسلمان، دهها هزار نفر از مردم تبريز در اين مراسم شركت جستند كه در آن جو و فضاي سياسي حاكي از پيمان مجدد آنها با امام خميني به حساب ميآمد؛ بنابراين بايد توجه داشت كه ترسيم شرايط سياسي در آذربايجان به نحو يك سويه، آنگونه كه آقاي رزمي در كتاب خويش بدان مبادرت كرده است، به هيچ وجه مطابق با واقع نيست. در همين جا بد نيست به اشتباه فاحشي كه آقاي رزمي در زمينه برگزاري نماز جمعه در اين شهر مرتكب شده نيز اشارهاي صورت گيرد. وي از آيتالله قاضي طباطبائي به عنوان نخستين «امام جمعه» تبريز ياد ميكند حال آن كه ايشان صرفاً نماينده حضرت امام در آذربايجان شرقي بودند. جالب آن كه اگرچه آيتالله قاضي طباطبايي هيچگاه به اقامه نماز جمعه در تبريز نپرداختند، اما نويسنده محترم به بيان بخشهايي از خطبههاي ايشان! ميپردازد: «در تابستان 58 در گرماگرم جنبش آذربايجان، قاضي براي تهديد سرمايهداران طرفداران شريعتمداري نطق تندي عليه سرمايهداران و گرانفروشان در خطبه نماز جمعه ايراد ميكند و از مردم ميخواهد كه خودشان حساب سرمايهداران را برسند... اين خطبه و تحريك مردم به تسويه حساب با سرمايهدارها منجر به يك حركت وسيع شد كه روشنفكران تبريز بدان عنوان «نهضت قارپوز» يعني نهضت هندوانه دادهاند.» (ص61) گفتني است نخستين نماز جمعه در تبريز در روز 19 مرداد 58 به امامت آيتالله مدني در ميدان راهآهن برگزار گرديد كه اتفاقاً آيتالله قاضي طباطبايي به عنوان نماينده امام نيز در صف نخست جماعت حضور داشتند. در اين مراسم، آيتالله مدني با اشاره به گرانفروشي- كه بحث روز در آن برهه بود و در غالب سخنرانيها و خطبههاي نماز جمعه در سراسر كشور مورد اشاره قرار ميگرفت- از كسبه درخواست كرد تا كالاهاي مورد نياز مردم را با بهاي كمتري به فروش رسانند. البته در طي دو روز پس از آن، عدهاي با حمله به مغازههاي عمدتاً ميوه فروشي، غائلهاي آفريدند كه با واكنش مقامات مسئول و از جمله امام جمعه تبريز مواجه شد و ايشان ضمن محكوم كردن حركات مزبور، خواستار برقراري آرامش و نظم در شهر گرديد. بنابراين هيچگونه حركت حساب شدهاي عليه سرمايهداران طرفدار آقاي شريعتمداري در ميان نبوده و در روزنامههاي آن زمان نيز كمترين اشارهاي به اين مسئله صورت نگرفته است و لذا تمام آنچه آقاي رزمي در اين باره مينويسد؛ از ايراد خطبههاي نماز جمعه توسط آيتالله قاضي طباطبايي تا برنامهريزي براي سركوب بازاريان و سرمايهداران حامي آقاي شريعتمداري، به طور كلي زاييده ذهن خلاق ايشان است. نكته ديگري كه از آن طريق ميتوان ميزان دقت نظر نويسنده محترم را در بيان وقايع تاريخي ارزيابي كرد، اين فراز از نوشتار ايشان است: «باني شورش فوق يعني آيتالله قاضي در هفتم آبانماه 1358 در سركوچه مقصوديه تبريز كه خانهاش در آنجا بود، ترور ميشود. گروه فرقان ترور وي را بعهده ميگيرد. بعد از قاضي آيتالله مدني امام جمعه تبريز ميشود كه نسبت به قاضي شخصيت ضعيفي داشت.» (ص62) با توجه به اين كه آيتالله مدني نخستين امام جمعه تبريز پس از انقلاب بود، ارزيابي گزاره تاريخي فوق، كار چندان مشكلي به نظر نميرسد.
در حالي كه مسائل سياسي در تبريز با حضور دو جريان عمده پيروان امام خميني و هواداران آقاي شريعتمداري ادامه داشت، طرح و تصويب حوزه اختيارات و وظايف ولايت فقيه كه در اصل 110 گنجانيده شده بود، با انتقاد و اعتراض آقاي شريعتمداري مواجه گرديد و موجبات اوجگيري التهاب سياسي در اين شهر را فراهم ساخت و در نهايت در جريان برگزاري رفراندوم قانون اساسي در 11 آذرماه 58، وي با انتشار اطلاعيهاي – (9/9/58)- خواستار بازنگري در اين اصل و در واقع حذف آن گرديد: «به دنبال مراجعات مكرر طبقات و گروههاي مختلف مردم درباره نظر اينجانب نسبت به قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران بدينوسيله اعلام ميدارد... اگر حاكميت ملي و نقش فعال آن از بين برود و يا خداي ناكرده تضعيف شود فرصت مناسب و زمينه آمادهاي براي بازگشت ديكتاتوري و نظام طاغوتي خواهد بود و بيم آن است كه مملكت به وضع سابق رجعت كند و خون هزاران شهيد و زحمات و مجاهدتهاي ملت به هدر رود... بنابراين دو اصل 6 و 56 كه مطابق مقررات شرعي نيز ميباشد، حاكميت ملي را تثبيت و تقرير كرده اما اصل 110 قانون اساسي اختيارات مردم را از ملت سلب كرده و در نتيجه اصل 110 با دو اصل 6 و 56 كاملاً مخالف و متضاد است... آنچه كه بسيار مهم است تغيير و يا اصلاح ماده 110 و اصولي است كه متفرع بر آن است به طوريكه با حاكميت ملي سازگار بوده و هيچگونه تضادي نداشته باشد.» (ص54-53)
آنچه پيش از همه و در وهله نخست در اين اطلاعيه جلب توجه ميكند، تأكيد آقاي شريعتمداري بر «حاكميت ملي» و هشدار درباره «بازگشت ديكتاتوري و نظام طاغوتي» است. در واقع همكاري صميمانه و تنگاتنگ وي با رژيم استبدادي، وابسته و ضداسلامي پهلوي تا آخرين روزهاي عمر آن و حتي تلاش در جهت جلوگيري از پيروزي انقلاب اسلامي، به خوبي ميتواند بيانگر ميزان اعتقاد قلبي او به «حاكميت ملي» باشد. همانگونه كه در اين كتاب نيز آمده است، آقاي شريعتمداري در طول دوران نهضت انقلابي مردم در سالهاي 56 و 57، در جهت استحكام رژيم پهلوي توصيههايي داشته كه توسط ساواك به اطلاع شاه رسانيده ميشد: «اعليحضرت اطمينان داشته باشند همان مشكلاتي كه امروز ايشان دارند ما هم داريم. من آرزو دارم كه اعليحضرت در مقابل اين مشكلات تحمل و شكيبايي بيشتري داشته باشند تا مشكلات بر وفق مراد ايشان و در جهت مصلحت مملكت حل شود... به همين جهت است كه براي جلب گروهها و افكار عمومي در داخل و خارج كشور مياندار شدم، چه اگر چنين نميكردم وضعيت تندروها به جايي ميرسيد كه مملكت را از ميان ميبرد. من به آن جهت به قانون اساسي تكيه ميكنم كه بتوانم درباره حفظ تاج و تخت و مملكت بهتر تلاش كنم و بيشتر موفق باشم... تعدادي از علما به من مراجعه ميكنند. با بحث راجع به روش من و خميني سئوال ميكنند كه آيا اختلافي داريم؟ من ميگويم بلي. او مخالف شاه است در صورتيكه من اينطور نيستم.» (ص33-32)
البته اسناد و مدارك به دست آمده از سفارت آمريكا حاكي از آن است كه آقاي شريعتمداري حتي پس از سرنگوني رژيم پهلوي و در دوران جديد نيز همچنان به خواست و اراده ملي ايرانيان بياعتناست و ارتباط خود را با آمريكا برقرار ميسازد. بديهي است اين ارتباط به هيچوجه در جهت تحكيم مباني حاكميت ملي در ايران نبود، بلكه در مسير بازگرداندن مجدد سلطه سياه آمريكا بر اين سرزمين قرار داشت. در يكي از اين اسناد از ملاقات يكي از مأموران ايراني آمريكا با اسم رمز «اس.دي.وليد/ا» كه به اختصار «و/ ا» نوشته ميشود در نخستين روزهاي خرداد 58 با شريعتمداري و توافقات فيمابين، ياد شده است: «... پس از مقدمات، و/ ا در حالي كه در سالن بين ساير ديدار كنندگان نشسته بود، آهسته به شريعتمداري گفت كه چيز محرمانهاي را ميخواهد با او در ميان گذارد. به طوري كه گزارش شده، شريعتمداري خم شد تا و/ ا بتواند در گوشش نجوا كند، و و/ ا گفت كه پس از آخرين ملاقاتشان با يكديگر وي در تماس با «دوستان آمريكايي» بوده است. آن دوستان بار ديگر نسبت به شريعتمداري ابراز احترام نموده و اظهار داشته بودند كه ميدانند او ميخواهد در صحنه سياسي ايران چه بكند. آنگاه شريعتمداري گفت كه حزب سياسي كه او آن را حمايت ميكند به كمك احتياج دارد... به نظر و/ ا شريعتمداري دقيقاً ميدانست چه نوع رابطهاي در حال برقراري بود و به خوبي ميداند كه «دوستان آمريكايي» همان دولت آمريكاست.» (اسناد لانه جاسوسي آمريكا، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام [ويراست دوم]، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1386، كتاب ششم؛ (كتاب پنجاه و هفتم- خط ميانه) ص285-284)
در كنار اين مسئله، استمرار ارتباط آقاي شريعتمداري با شاه و عوامل او در دوران پس از پيروزي انقلاب، نشانگر ماهيت فكري و سياسي وي است. محمدعلي مسعود انصاري – پسرخاله فرح ديبا- كه از جمله نزديكترين افراد به دربار پهلوي در دوران حاكميت آن به شمار ميآيد وپس از فرار شاه نيز اين رابطه را با او تا زمان مرگش ادامه داد، در خاطرات خويش ضمن بازگو كردن ارتباطات آقاي شريعتمداري با دربار در سالهاي قبل از سرنگوني، به موردي اشاره دارد كه حاكي از استمرار اين رابطه در دوره بعد از بهمن 57 است. وي ضمن بيان افشاگريهايي كه در اوايل پيروزي انقلاب توسط برخي مطبوعات راجع به خاندان پهلوي صورت ميگرفت، خاطرنشان ميسازد: «در آن موقع تعدادي عكسهاي خانواده سلطنتي و هنرمنداني كه در ميهمانيهاي آنها شركت ميكردند از طرف برخي از كميتههاي شميران، كه به اين عكسها در خانههاي والاحضرتها و كاخها دسترسي پيدا كرده بودند در اختيار چند مجله... قرار گرفته بود و آنها را مجبور كرده بودند آن عكسها را چاپ كنند و اين عكسها هم براي مردم كنجكاو كه ميخواستند ببينند پشت پرده افسانهاي دربار چه ميگذشته است جالب آمده... با اين همه براي اين طرف قضيه ناراحت كننده بود. من به وسيله تلفن از آيتالله (شريعتمداري) خواهش كردم دستور بدهند كه جلو چاپ اين عكسها گرفته شود و به همين ترتيب هم عمل شد و از چاپ آن عكسها جلوگيري شد.» (محمدعلي مسعود انصاري، پس از سقوط، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سپاه، 1371،ص130)
به اين ترتيب با توجه به اينگونه تفكرات و رفتارهاي آقاي شريعتمداري ميتوان با اطمينان به اين نتيجه رسيد كه مخالفت وي با اصل 110 قانون اساسي، به هيچوجه برخاسته از احترام به حاكميت ملي و نگراني از بازگشت ديكتاتوري و رژيم طاغوتي نيست بلكه صرفاً بهانهجويي به منظور جلوگيري از استحكام پايههاي نظام جمهوري اسلامي است. البته تلاش در جهت قدرتطلبيهاي شخصي را نيز در اين زمينه نبايد از نظر دور داشت. آقاي شريعتمداري به خوبي ميدانست كه تصويب اصل 110 به معناي تثبيت پايههاي ولايت فقيه خواهد بود و بديهي است كه مصداق واقعي و بيبديل آن نيز امام خميني محسوب ميشود؛ بنابراين در ادامه اين مسير، تمامي آرزوهاي وي براي ايجاد انحراف در روند انقلاب اسلامي، برباد ميرفت. با چنين دورنمايي از وضعيت بود كه آيتالله شريعتمداري با صدور اطلاعيه مزبور، در واقع به تحريم رفراندوم قانون اساسي پرداخت و حزب جمهوري خلق مسلمان نيز با اعلام حمايت از اين اقدام، مردم را به عدم شركت در همهپرسي دعوت كرد.
اين درخواستها اگرچه تأثيرات منفي بر ميزان حضور مردم آذربايجان شرقي در پاي صندوقهاي رأي داشت، اما يك واقعيت ديگر را نيز كاملاً روشن ساخت و آن عدم حاكميت مطلق ديدگاهها و افكار آقاي شريعتمداري در اين خطه بود. در اين حال از آنجا كه حضور انبوهي از رأي دهندگان در پاي صندوقها مورد اعتراض هواداران آقاي شريعتمداري واقع شده بود، ناآراميهايي در تبريز به وقوع پيوست كه بلافاصله بازتاب آن در شهر قم نمايان گشت.
آقاي رزمي با نوع نگاه و ادبيات خاص خود به ذكر اين وقايع پرداخته است: «بالاخره صبر خميني در احترام به مراجع لبريز شد و با حمله مستقيم به خانه شريعتمداري نشان داد كه به هيچوجه حاضر نيست قدرت مطلقهاش را تقسيم شده ببيند.» (ص87) اشاره ايشان به واقعه مشكوكي است كه در ساعت 9 شب چهارشنبه 14 آذرماه 58 روي داد و بر اثر اصابت گلولهاي كه در آن زمان عامل شليك آن مشخص نشد، يكي از محافظان منزل آقاي شريعتمداري كشته شد. بلافاصله پس از اين واقعه، تبريز در روز 15 آذر دستخوش ناآراميهاي گستردهاي گرديد كه در ادامه آن، برخي از مراكز دولتي – از جمله صداوسيما- و نظامي به اشغال هواداران آقاي شريعتمداري درآمد.
براي ارزيابي مدعاي نويسنده محترم در اين زمينه بايد شرايط كلي حاكم بر كشور را در آن برهه در نظر داشت. اين از مسلمات است كه يك نظام نوپاي انقلابي براي سامان بخشيدن به امور و استحكام پايههاي خود، نياز به آرامش دارد. دقيقاً به همين خاطر بود كه مجموعه نيروهاي ضدانقلاب داخلي و خارجي، از همان هفتههاي نخست پس از پيروزي انقلاب، دست به آشوب و غائله آفريني در نقاط مختلف زدند تا فرصت بازسازي را از نظام بگيرند. تركمن صحرا و كردستان دو منطقهاي بودند كه ضدانقلاب به ويژه سازمان چريكهاي فدايي خلق، بساط خود را در آنجا پهن كردند و آشوبها و غائلههاي گسترده و دنبالهداري بر پا ساختند. در آذر ماه 58 اگرچه نيروهاي انقلاب توانسته بودند بر بخشهايي از اين توطئهها فائق آيند اما در مناطق گستردهاي از كردستان همچنان آشوبها در اوج خود قرار داشت و بخش قابل توجهي از وقت و انرژي نيروهاي انقلاب از سطوح بالا تا پايين را مصروف خود ميكرد. حال با يك محاسبه ساده و در عين حال منطقي ميتوان دريافت كه در چنين اوضاع و شرايط بحراني و وخيمي براي نظام، چه كساني مايل به گسترش آشوبها و تعميق بحرانها در مناطق مختلف كشور بودند تا بتوانند به اهداف و نقشههاي خود دست يابند. آيا در حالي كه تبريز و برخي ديگر از شهرهاي آذربايجان شرقي در التهاب به سر ميبردند، ميتوان تصور كرد حضرت امام كه در هوشمندي سياسي ايشان ترديدي وجود ندارد، دست به اقدامي بزند كه آثار و تبعات آن ميتواند يكي ديگر از استانهاي كشور را درگير مسائل بسيار پيچيده و خطرناك سازد؟ بيترديد در شرايطي كه رهبر انقلاب مستمراً بر حفظ آرامش، وحدت و همكاري تمامي اقشار با يكديگر تأكيد ميورزيدند، اقدام به كاري كه جز افزودن بر التهابات، نتيجه ديگري نداشت را نميتوان به ايشان منسوب كرد. آنچه اتفاق افتاد، همانطور كه امام خميني نيز در پيام خود به اين مناسبت صادر كردند، به دست توطئهگران صورت گرفته بود تا بلكه بتوانند از طريق به آشوب كشانيدن مناطق آذرينشين – كه در جوار مناطق كردنشين قرار داشت- بخشهاي وسيعي از كشور را درگير تشنجات سياسي و درگيريهاي نظامي نمايند و بدين وسيله انقلاب را از پاي درآورند و يا براي مدتهاي مديد مشغول دفع فتنهها و آرام ساختن غائلهها نمايند.
البته آقاي رزمي در ادامه بحث خود در اين زمينه با طرح اين سؤال كه «چه شد كه خميني دستور حمله به خانه شريعتمداري را صادر كرد و سپس اين عمل را كار ضدانقلاب ناميد و به اصطلاح با شريعتمداري همدردي نمود؟» به ذكر داستاني به عنوان پاسخ اين سؤال ميپردازد كه در نوع خود جالب است. وي با اشاره به ملاقاتهاي مراجع تقليد با آقاي شريعتمداري، ميگويد: «جلساتي با شركت شريعتمداري، نجفي مرعشي، گلپايگاني و در مواردي نيز با حضور خميني در منزل شريعتمداري تشكيل ميشد. ابتكار تشكيل اين جلسات با آيتالله گلپايگاني بود و هدف از آن نيز اين بود كه شريعتمداري را قانع بكنند كه با اصل 110 قانون اساسي كه مربوط به اختيارات ولي فقيه است مخالفت نكند اما چون به اين كار موفق نشدند لذا خميني در آخرين ديدار شريعتمداري را تهديد ميكند و بنا به اظهارات آقاي حسن شريعتمداري، خميني ميگويد كه شوراي انقلاب بمباران آذربايجان را تصويب كرده است و اگر ناآراميها ادامه يابند شهر تبريز بمباران خواهد شد. اين تهديد در عمل كارگر واقع شد و وقتي كه خميني مطمئن شد كه شريعتمداري حكم مقاومت نخواهد داد حمله را از خانه شريعتمداري در قم شروع كرد و با خلع سلاح كميتههاي طرفدار شريعتمداري در تبريز و اعدام سردستههاي نيروهاي طرفدار شريعتمداري ادامه داد بدون اين كه با مقاومت جدي روبرو شود.» (ص92-91)
آنچه مبناي نگارش اين مطلب قرار گرفته، تحليل نادرست نويسنده محترم از وضعيت سياسي و اجتماعي مردم آذربايجان در اين برهه است. وي با فرض گرفتن هواداري يكپارچه آذربايجان از آقاي شريعتمداري، چنين ميانگارد كه براي حل مسائل مطروحه در اين خطه، حضرت امام هيچ راه ديگري جز بمباران آذربايجان و شهر تبريز در پيش روي خود ندارد و لذا با طرح تهديد مزبور، درصدد به انفعال كشاندن آقاي شريعتمداري است. اين در حالي است كه طبق آنچه پيش از اين نيز آمد، قاطبه مردم آذربايجان شأن و جايگاه امام را به عنوان رهبر انقلاب كاملاً پذيرفته و به آن وفادار بودند و آثار و نشانههاي آن نيز كاملاً مشهود بود. لذا امام خميني، همانگونه كه در طول سالهاي پس از 42، به ويژه در جريان اوجگيري قيام انقلابي، بهترين راه براي حل مسائل و مشكلات انقلاب و كشور را حضور آگاهانه مردم در صحنه ميدانست در اين زمينه نيز همين روش را برگزيد. اما پيش از پرداختن به اين موضوع جا دارد دو نكته ديگر نيز بيان گردد. به طور كلي هنگامي كه آقاي رزمي از «بمباران آذربايجان» و «تبريز» سخن ميگويد، به نظر ميرسد چندان به آثار و حواشي اين ادعاي خود وافق نيست و تصوير مشخصي از آن در ذهن ندارد. به راستي منظور از بمباران آذربايجان چيست؟ چگونه ميتوان استان پهناور و شهر بزرگي را كه در آن مردمي با افكار و عقايد گوناگون حضور دارند بمباران كرد؟ به راستي حتي تصور ذهني داستان بيان شده توسط آقاي رزمي نيز امكانپذير نيست تا چه رسد به وقوع عيني آن!
اما نكته ديگر آن كه اگر سخن نويسنده محترم را مبني بر انفعال آقاي شريعتمداري پس از تهديد نظامي صورت گرفته توسط امام خميني، بپذيريم، ديگر چه نيازي به حضور هيئتي متشكل از آقايان بازرگان، سيداحمدخميني، مهدويكني، هاشميرفسنجاني و يدالله سحابي در منزل ايشان و انجام مذاكره براي رسيدن به يك توافق دوجانبه بود؟! جالب اين كه آقاي رزمي بدون عنايت لازم به تبعات آنچه درباره ملاقات امام خميني و آقاي شريعتمداري ميگويد، تنها چند صفحه بعد، خود به انجام دو دور مذاكره هيئت مزبور با آقاي شريعتمداري اشاره ميكند و بخشي از توافقات حاصله را بيان ميدارد. (صفحات 99-98)
به طور كلي راهي كه حضرت امام براي حل مسائل آذربايجان و فتنهانگيزيهاي حزب جمهوري خلق مسلمان برگزيد در وهله نخست، گفتگوي احترامآميز با آيتالله شريعتمداري براي قطع حمايت از اين حزب بود. همچنين امام به عنوان رهبر انقلاب با مذاكره هيئتي متشكل از اعضاي دولت موقت و شوراي انقلاب با ايشان و تأمين نظرات وي در حد امكان نيز موافقت كرد تا هر چه سريعتر اين غائله فرو نشيند. با مراجعه به مصاحبههاي آقاي شريعتمداري نيز ميتوان دريافت كه هيئت مزبور با حسن نيت كامل اين مذاكرات را انجام داده است؛ به طوري كه ايشان در اظهارات خود از توافقات حاصله اظهار رضايت ميكرد. اما هنگامي كه عليرغم تمام اين اقدامات، حزب جمهوري خلق مسلمان با برخورداري از حمايت معنوي آقاي شريعتمداري همچنان به فتنهانگيزيهاي خود ادامه داد و با حمله به مراكز دولتي و ملي همچون صداوسيماي مركز تبريز و كسب موفقيتهاي ظاهري اوليه، درصدد تحقق خيالات ضدملي و ضدانقلابي خويش برآمد، آنگاه حضرت امام، با در پيش گرفتن استراتژي «حضور آگاهانه مردم در صحنه» به مقابله با اين فتنهانگيزيها پرداخت. ايشان در سخنراني مهم خود در روز 18 آذر 1358 و در حالي كه صداوسيماي تبريز در دست اشغالگران بود، خاطرنشان ساختند: «آذربايجاني كه هميشه طرفدار اسلام بود، حالا اينها به اسم اينكه ما مثلاً چه ميخواهيم و چه ميخواهيم، برخلاف مصالح اسلام، برخلاف دولت اسلام... اين مسئله، قيام برضد اسلام است. قيام بر ضد دولت اسلام است. ما نميخواهيم كه خونريزي بشود. ما نميخواهيم كه برادركشي بشود. والا اين پوسيدهها كه نميتوانند اين كارها را انجام بدهند. ما اگر يك روز بگوئيم به مردم، خود مردم آذربايجان كار را اصلاح ميكنند. لكن بايد ملتفت باشند، لااقل پشت كنند به اين اشخاص... اين كارهايي است كه مسلمان نميكند... اشخاصي ميكنند كه توطئهگرند و از آمريكا دستور ميگيرند يا از ... اينها همان دست نشاندههايي هستند كه پروندههاي بعضيشان موجود است. بايد آذربايجانيها توجه داشته باشند يك وقت تحت تأثير واقع نشوند.» (روزنامه كيهان، 19/9/1358)
همانگونه كه پيداست حضرت امام در اين سخنان به نحوه نسبتاً آشكاري روي سخنان خود را متوجه آقاي شريعتمداري ساختهاند و به وي و حزب تحت حمايتش هشدار ميدهند كه چنانچه دست از اقدامات فتنهانگيزانه خود برندارند، «مردم آذربايجان» به تكليف خود در قبال آنان عمل خواهند كرد. بيترديد آنچه آقاي شريعتمداري و نيز حزب جمهوري خلق مسلمان را به انفعال كشانيد و روحيه آنان را در هم شكست، اين سخنان بود و نه تهديد به «بمباران آذربايجان»!
از طرفي در اين زمان كه بيش از يك ماه از اشغال لانه جاسوسي آمريكا ميگذشت، دانشجويان پيرو خط امام برخي از اسناد به دست آمده از ارتباط آقاي شريعتمداري و نيز رحمتالله مقدم مراغهاي با دربار و نيز آمريكاييها را منتشر ساختند كه اين نيز در روشن ساختن برخي حقايق به ويژه براي مردم آذربايجان مؤثر بود و لذا نگاه آنان را به مسائل تصحيح كرد.
اينك با توجه به مطالب فوق ميتوان زمينه و علل و عوامل آزادسازي مركز راديو تلويزيون تبريز را از دست اشغالگران وابسته به حزب جمهوري خلق مسلمان و نيز خاموش ساختن فتنهگريهاي آنان را در سطح اين شهر به نحو واقعيتري نسبت به آنچه آقاي رزمي در اين باره بيان داشته است، مورد بررسي قرار داد. ايشان در كتاب خود به تفصيل درباره ماجراي تصرف راديو تلويزيون توسط هواداران آقاي شريعتمداري در اعتراض به واقعه كشته شدن يكي از محافظان منزل ايشان در قم و نيز واكنش به سخنان مهندس بازرگان مبني بر دست داشتن بيگانگان در آشوبهاي صورت گرفته در شهر تبريز، مطالبي را نگاشتهاند. تصويري كه از مجموع مطالب نويسنده محترم در ذهن نقش ميبندد آن است كه اهالي تبريز يكدست و يكپارچه در جهت حمايت از آقاي شريعتمداري قيام نمودند و همگي در چارچوب سياستها و برنامههاي حزب جمهوري خلق مسلمان حركت كردند. همچنين بسياري از واحدهاي نظامي و انتظامي نيز با اعلام وفاداري به آقاي شريعتمداري به خيل مردم پيوستند: «مردم تبريز ساعت 3 بعدازظهر امروز با اشغال راديو تلويزيون آذربايجان مركز تبريز عملاً كنترل اين مركز صداوسيما را به دست گرفتند. راديو تبريز بلافاصله بعد از اشغال، از طرف مردم برنامههاي معمولي خود را قطع كرد و شروع به قرائت آيات قرآن نمود و سپس اطلاعيهها و اعلاميههاي مردم، حزب جمهوري اسلامي خلق مسلمان شاخه تبريز، پرسنل هوائي، ژاندارمري، نيروي زميني و شهرباني تبريز را در حمايت از موضع سياسي و مذهبي حضرت آيتالله العظمي شريعتمداري پخش كرد... راديو تبريز اعلام كرد بلافاصله بايد عوامل غيرمسئول خاك آذربايجان را ترك كنند. راديو، نماينده امام در آذربايجان و استاندار آذربايجان را با نام ذكر كرد و گفت از اين به بعد هر مقام مذكور بايد با صلاحديد و نظرات آيتالله العظمي شريعتمداري برگزيده شود.» (ص122)
البته همانگونه كه از درخواستها - يا به عبارت بهتر فرامين پخش شده از راديو تبريز - نيز برميآيد، عوامل حزب جمهوري خلق مسلمان هم در آن شرايط با اشتباه در تجزيه و تحليل شرايط كلي حاكم بر كشور و آذربايجان، در پي اشغال مركز راديو تلويزيون دچار خودبزرگبيني شدند و اين استان را به طور كامل تحت سيطره خويش پنداشتند. در اين ميان آقاي شريعتمداري نيز با مشاهده اين وضعيت همان اشتباه حزب تحت حمايتش را تكرار كرد و با صدور بيانهاي خطاب به مهندس بازرگان نخستوزير دولت موقت در روز 17/9/58 كه بوي تند تهديد از آن به مشام ميرسيد به نوعي خواستار به رسميت شناخته شدن حاكميت خويش بر آذربايجان گرديد و هشدار داد در صورت عدم تمكين دولت و نظام به اين امر، بايد منتظر عواقب سنگين آن باشند: «به جنابعالي و آقايان مسئولين امر اعلام ميشود كه اگر قرارداد و هر جنبه ديگر كه با مذاكرات و توافق صورت گرفت و به اطمينان شما آقايان به اهالي آذربايجان شرقي و غربي وعده اجراي آن داده شد، كاملاً مو بمو اجرا نشود و نيز فكري برخلاف موافقتهاي ديروز در مسئولين امر بوجود آيد و به احساسات پاك مردم منطقه اهانت شود اينجانب به هيچوجه نميتوانم امنيت آذربايجان را تعهد كنم و ممكن است خداي ناكرده در اثر كوچكترين اشتباهكاري كه در اثر عدم شناخت صحيح از وضع منطقه است صورت گيرد، طليعه براي تكرار قضاياي كردستان در آذربايجان خواهد بود.» (ص127) بديهي است در توافقنامه مورد اشاره آقاي شريعتمداري هرگز اقداماتي نظير تصرف راديو تلويزيون و نيز موضعگيريهايي كه به معناي استقلال آذربايجان از كشور باشد وجود نداشت و لذا ايشان قبل از هشدار به دولت ميبايست در برابر عوامل حزب جمهوري خلق مسلمان كه دست به چنين اقداماتي زده بود و در پي قطع پيوندهاي سياسي و نظامي اين استان با مركز بود، دست به موضعگيري ميزد و از آنان ميخواست تا به فوريت از اين كارها دست بردارند. اما آنچه روي داد دقيقاً برعكس بود. آقاي شريعتمداري با توجه به شرايط، دولت مركزي و «مسئولان» را تهديد ميكند كه در صورت عدم تمكين از درخواستهاي وي، آذربايجان نيز تبديل به كردستان خواهد شد و بدين طريق، در واقع به عوامل حزب جمهوري خلق مسلمان پيغام ميدهد كه آماده بروز چنين وضعيتي در آن منطقه باشند. جالب اين كه در همين زمان تعداد قابل توجهي از وابستگان به حزب دمكرات كردستان كه مشغول فتنهآفريني در كردستان بود به تبريز آمده بودند و در برخي فعاليتهاي مسلحانه و اشغالگرانه نيز مشاركت داشتند. (ص144) بنابراين ميتوان دريافت كه تهديد آقاي شريعتمداري به تكرار وقايع كردستان در آذربايجان، چندان هم بدون پشتوانه عيني نبود و تداركاتي براي آن صورت گرفته بود.
اما عليرغم اين همه، و در حالي كه آقاي شريعتمداري و حزب تحت حمايتش بر مبناي ارزيابيهاي نسنجيده و غلط، خود را در اوج قدرت احساس ميكردند، امام خميني با سخنراني خود در روز 18 آذرماه و تأكيد بر اصالت اسلامي، انقلابي و ملي آذربايجانيها، در واقع به طور غيررسمي، مردم اين خطه را به مقابله با فتنهانگيزان فرا ميخوانند و «پوسيدهها» را ناتوانتر از آن به شمار ميآورند كه بتوانند خللي در مسير انقلاب و استحكام پايههاي نظام برخاسته از آن به وجود آورند. در همين روز و تنها در عرض چند ساعت، با حركت آگاهانه قاطبه مردم تبريز، بساط فتنهگران در هم ميپيچد و كاخ آرزوهاي آقاي شريعتمداري و حزب جمهوري خلق مسلمان فرو ميريزد.
روايت آقاي رزمي از وقايع روز 18 آذرماه به گونهاي است كه اگرچه نويسنده محترم قادر به كتمان نقش مردم در آزادسازي مركز راديو از دست فتنهگران نيست، اما حتيالمقدور سعي شده از ابعاد قضيه كاسته شود: «هم غروي و هم علي بقائي (رئيس كميته مركزي تبريز) هر دو خوب ميدانستند كه در دعواي بين خميني و شريعتمداري، چپ كه نيروي عمده سياسي در شهر بود، خميني را به شريعتمداري ترجيح خواهد داد. بنابراين با خيال راحت به پاي درگيري رفتند. غروي يك جلسه سخنراني در دانشگاه تبريز براي حزباللهيها ميگذارد... غروي در همين برنامه سناريوي خارج كردن راديو تلويزيون را از دست طرفداران شريعتمداري مطرح ميكند. سناريو اين بود كه كارهاي مقدماتي انجام گرفته، در دانشگاه جمع ميشويم، نحوه انجام كار را بررسي ميكنيم، بعداً بصورت يك گروه تظاهر كننده به داخل شهر ميرويم و نيروهاي طرفدارمان را جمع كرده زياد ميشويم و بكمك نيروي مردم راديو را بازپس ميگيريم. عين اين سناريو اجرا شد مضاف به اينكه قبلاً يكي از تكنسينهاي راديو كه طرفدار حاكميت بود، فرستنده راديو را در «مايان» با برداشتن يكي از قطعات فني آن از كار مياندازد و برنامههاي راديو قطع ميشود لذا طرفداران شريعتمداري كه در محل مركزي راديو تلويزيون بودند، موفق نميشوند بوسيله راديو از مردم كمك بخواهند و تعادل قوا به نفع طرفداران خميني به هم ميخورد و بعد از يك درگيري بين دو جريان راديو تلويزيون دوباره به دست طرفداران خميني ميافتد و ورق برميگردد.» (ص128)
همانگونه كه ملاحظه ميشود نويسنده محترم ابتدا با بزرگنمايي سهم و نقش چپهاي ماركسيست در معادلات سياسي و اجتماعي شهر تبريز، حمايت اين طيف از رهبري انقلاب را به عنوان يك عامل تعيين كننده در وقايع روز 18 آذر تبريز به شمار ميآورد. البته در ابتداي اين مقال توضيحاتي راجع به جايگاه نيروهاي چپ، به ويژه سازمان چريكهاي فدايي خلق در ميان مردم، به ويژه در آذربايجان با توجه به فضاي فرهنگي و ديني حاكم بر آن ارائه شد و نيازي به تكرار آنها در اينجا نيست. اما نكتهاي كه بايد گفت اينكه مسلماً در آن هنگام حزب جمهوري خلق مسلمان در مقايسه با چپهاي ماركسيست از جايگاه بالاتري برخوردار بود و به نسبت اين گروهها، طرفداران بيشتري داشت. با اين همه حضور تمام قد اين حزب و مجموعه طرفدارانش، هيچگونه خللي در عزم مردم تبريز براي مقابله با آن به وجود نياورد؛ لذا چنانچه حتي فرض را بر اين بگذاريم كه چپها نيز در كنار آن حزب قرار ميگرفتند، همچنان در روند وقايع تأثير چنداني نميگذاردند. بنابراين وارد كردن نحوه عملكرد «نيروي چپ» به عنوان يك عامل اساسي و تعيين كننده در معادلات روز 18 آذر تبريز، موجه نيست و صرفاً جهت تحت تأثير قراردادن حركت وسيع مردمي در اين روز، كارآيي دارد. در واقع بايد گفت حركت مردم تبريز در اين روز از چنان ابعادي برخوردار بود كه بود و نبود نيروهاي چپ در كنار حزب جمهوري خلق مسلمان تأثيري در اين حركت نداشت.
نكته ديگري كه در روايت نويسنده محترم از وقايع روز 18 آذر 58 در تبريز جلب توجه ميكند، از كار افتادن فرستنده راديو در «مايان» و عدم امكان به كمك طلبيدن مردم توسط اشغالگران مركز راديو تلويزيون است. ايشان به اين ترتيب قصد دارد چنين بنماياند كه اگر نيروهاي انقلاب توانستند آن مركز را از كنترل هواداران حزب جمهوري خلق مسلمان و آقاي شريعتمداري خارج سازند به دليل بياطلاع ماندن «مردم» يا دستكم بخشي از مردم از حضور پيروان امام در آنجا بوده است. اين تصوير عليالقاعده بسيار مخدوش و جعلي است. كافي است در نظر داشته باشيم كه شهر تبريز در اين زمان در التهاب سياسي به سر ميبرد و در چنين اوضاع و احوالي، همواره بخشهايي از مردم از هر طيف و گروه سياسي و فكري در خيابانها و بويژه در اطراف مراكز حساس به سر ميبرند. خبرها نيز به سرعت منتقل ميشوند و هر حادثهاي در كمترين زمان ممكن به اطلاع همگان ميرسد. نظير اين شرايط، در دوران انقلاب به صورت مستمر وجود داشت و نيروهاي مردمي بيآن كه از كمترين امكانات رسانهاي دولتي و فراگير برخوردار باشند، اخبار و اطلاعيهها را در اسرع وقت منتشر ميساختند و مردم در اقصي نقاط كشور از آنها مطلع ميشدند. حال چگونه ممكن است در يك شهر، جمعيت قابل توجهي به راه افتد و مسير خود را به سمت يكي از حساسترين مراكز ادامه دهد و به تعبير آقاي رزمي در طول مسير نيز انتظار آن است كه طرفدارانشان به آنها بپيوندند، اما در اين ميان نيروهاي مخالف به كلي از اين جريان بياطلاع بمانند و صرفاً از طريق ايستگاه راديويي امكان اطلاعرساني به آنها وجود داشته باشد؟ واقعيت آن است كه در آن روز اگرچه برخي شخصيتها و مقامات محلي نقشآفريني كردند، اما آنچه موجب شكست توطئهها گرديد، اراده جمعي قاطبه اهالي تبريز بود كه با تشخيص حق از باطل، حركت بزرگ و شكوهمندي را شكل دادند و در پاسخ به رهبري انقلاب، دست توطئهگران را از مراكز حساس دولتي و نظامي كوتاه ساختند. مسلماً اگر تركيب سياسي مردم تبريز آنگونه بود كه آقاي رزمي در كتاب خويش ترسيم كرده است، يعني اكثريت قاطع پيرو آقاي شريعتمداري و اقليتي طرفدار امام خميني، هرگز امكان خلعيد نيروهاي حزب جمهوري خلق مسلمان از صداوسيما و ديگر مراكز حساس وجود نميداشت يا آن كه براي مدتها شاهد درگيريها و جنگ داخلي و شهري در اين استان پهناور بوديم، اما هنگامي كه تنها در عرض چند ساعت، شهر و تمامي نقاط حساس آن به دست پيروان رهبري انقلاب ميافتد، آيا جز آنچه در فوق آمد، ميتوان نتيجه گرفت؟ همچنين موج دوم تحرك ضدانقلاب براي فتنهگري و برپاساختن آشوب نيز روز نوزدهم دي ماه بر ميخيزد كه در آن روز نيز تنها چند ساعت قادر به اشغال مركز صداوسيما ميشوند و مجدداً با حضور پرشور مردم ناگزير از ترك صحنه ميگردند و با اين شكست، آتش فتنه نيز در اين ديار به همت اهالي غيور آن، خاموش ميشود.
به طور كلي تلاش نويسنده محترم در بخشهاي پاياني كتاب مصروف بيان دلايل و عوامل شكست آنچه «جنبش طرفداران شريعتمداري» ميخواند، شده است، اما وي در اينجا نيز از اذعان به علل واقعي ناكام ماندن اين حركت (كه همانا آگاهي مردم تبريز و همچنين رويگرداني طرفداران آقاي شريعتمداري و حزب جمهوري خلق مسلمان از آنها به دليل واقف شدن به عمق توطئهها و فتنهها بود)، طفره ميرود و به جاي آن، محكوميت گروههاي سياسي مختلف، به ويژه سازمان چريكهاي فدايي خلق را مدنظر قرار ميدهد: «كارنامه گروههاي سياسي آن روز با تمام ادعاهايشان در رابطه با جنبش مردم آذربايجان كاملاً سياه است... من فكر ميكنم نيروهاي چپ در مغشوش كردن چهره اين جنبش نقش اصلي را داشتهاند و كاري را كه خميني و اطرافيانش هرگز نميتواستند انجام بدهند، نيروهاي مدعي آزادي و رهائي ملل با تمام قدرت خودشان انجام دادند.» (ص134)
همانگونه كه ملاحظه ميشود نويسنده محترم در اينجا نيز نيروي چپ را بسيار بزرگتر از آنچه در واقعيت بود، تصور كرده و لذا فعاليتهاي آن را در مخالفت با آقاي شريعتمداري به عنوان عامل اصلي شكست «جنبش» هواداران وي به حساب آورده است. در واقع بايد گفت اگرچه آقاي رزمي مدعي بريدن از چپ است، اما با مطالعه كتاب او ميتوان دريافت كه وي همچنان اسير همان تصورات غلوآميز دوران فعاليت خويش در گروههاي چپ در اوايل انقلاب است. البته اكثريت قريب به اتفاق نيروهاي ماركسيست جوان در آن دوران گرفتار چنين توهماتي بودند و همان طور كه پيش از اين بيان شد، كمترين جايگاه خود را رهبري ملت ايران- كه فرهنگ عميق مذهبي داشتند- ميدانستند. فتنهانگيزيهاي آنان در گوشه و كنار كشور نيز برخاسته از همين نوع توهمات بود كه البته به تدريج در مقابل واقعيات، تا حدي رنگ باختند. در پي همين مسئله بود كه نظريه كنار گذاردن خط مشي مسلحانه- به عنوان ديدگاهي كه ريشه در مسائل قبل از انقلاب داشت و همواره در كادر مركزي سازمان چريكها مورد بحث بود و آنها را به دو طيف تقسيم ميكرد- مجدداً به يك بحث جدي و اساسي در مركزيت سازمان تبديل شد و سرانجام، اكثريت اعضا، رأي به كنار گذاردن تحركات مسلحانه و پيوستن به حزب توده كه راه و روش خاص خود را در قبال انقلاب داشت، دادند. به هر حال نفس اين رويكرد حاكي از شكستهايي است كه سازمان چريكها در دستيابي به اهداف بلندپروازانهاش خورد و از همين زاويه ميتوان قد و اندازه واقعي آن سازمان را به خوبي محاسبه كرد. متأسفانه آقاي رزمي با به فراموشي سپردن اين واقعيتها و نيز واقعيتي بسيار بزرگتر، يعني جايگاهي كه حضرت امام در قلب آحاد ملت ايران داشت، صدور چند اعلاميه از سوي سازمان عليه آقاي شريعتمداري را به عنوان بزرگترين عامل ناكامي تحركات هواداران وي به حساب ميآورد و به كلي از ياد ميبرد كه عشق مردم ايران و نيز اهالي تبريز به امام خميني بود كه نه تنها فتنههاي برپا شده در آذربايجان، بلكه نقشهها و توطئههاي عظيمتر از آن را در تركمن صحرا، كردستان، سيستان و بلوچستان، خوزستان و ديگر مناطق كشور به شكست كشانيد.
آقاي رزمي همچنين در بيان نحوه عملكرد ديگر گروههاي سياسي در جريان مسائل آذربايجان، ضمن محكوم كردن مخالفت آنها با اين گونه فتنهها، بعضاً اشاره به مسائلي دارد كه خود بيانگر ميزان دقت و صداقت ايشان در نقل حوادث تاريخي است. به عنوان نمونه، ايشان با طرح ادعايي در مورد اقدامات نظام براي ايجاد وحشت، از «تيرباران عكاسي كه عكس بدون حجاب گرفته بود» (ص174) به عنوان يكي از مصاديق اينگونه اقدامات ياد ميكند. گويي نويسنده محترم از ياد برده است كه در اين زمان يعني آذرماه 1358، هنوز حجاب اسلامي به عنوان يك قاعده ضروري اجتماعي مورد اجرا قرار نميگرفت و لذا زنان بيحجاب در كوچه و خيابان مشاهده ميشدند. به راستي در حالي كه عبور و مرور اين زنان در اماكن عمومي آزادانه صورت ميگرفت، چگونه ميتوان تصور كرد كه عكاسي به خاطر گرفتن عكس بدون حجاب، اعدام شده باشد؟! البته هنگامي كه هدف، مخالف خواني و برچسب زني باشد، هر تهمتي را ميتوان مطرح ساخت مشروط بر اين كه دستكم به جوانب آن توجه لازم مبذول گردد تا مبادا جعلي بودن آن در همان نگاه نخست مشخص نگردد.
به هر حال پس از فرو نشاندن موج دوم فتنهانگيزيهاي حزب جمهوري خلق مسلمان كه تحت حمايت آقاي شريعتمداري صورت گرفت، اوضاع شهر تبريز با انحلال اين حزب در روز بيست و دوم دي ماه 58 رو به آرامش گذارد. نكتهاي كه جا داشت آقاي رزمي در كتاب خويش به آن اشاره ميكرد، اما از اين كار پرهيز كرده است، رفتار «مسئولين» نظام با آقاي شريعتمداري پس از اين وقايع است. در حالي كه به واسطه نقش آفريني ايشان در حوادث مزبور امكان برخوردهاي قضايي و قانوني با وي وجود داشت، اما هرگز چنين رفتارهايي صورت نگرفت. البته اين بدان معنا نيست كه نگاه مردم، به ويژه آذربايجانيان به وي تغيير نكرد، اما به هر حال «آيتالله شريعتمداري» همچنان در قم و با در اختيار داشتن مدارس خود به زندگي ادامه داد. طبيعيترين انتظار از ايشان آن بود كه در اين شرايط، با تجربهاندوزي از گذشته، به كار و فعاليت خويش ادامه دهد و از توطئهها و فتنهها دوري گزيند اما با كمال تأسف، روحيات و خلقيات حاكم بروي كه در طول يك عمر طولاني به صورت ملكه اخلاقي وي درآمده بودند، مجدداً او را به هواي دست يافتن به جاه و مقام و موقعيت، وارد توطئهاي ساختند كه اصليترين مسئله آن، به قتل رسانيدن حضرت امام بود. با كشف اين توطئه در اواسط فروردين سال 1361 و اعترافات صادق قطبزاده به عنوان عنصر اجرايي اصلي آن، مردم ايران از حضور آقاي شريعتمداري در اين جريان نيز آگاهي يافتند و وي خود در روند پيگيريها، به اطلاع از اين توطئه اعتراف كرد: «از اين كه فكر صحيح در اين كار نكردهام و اينها را راه دادهام و گزارش اينها را شنيدهام و به مقامات بموقع اطلاع ندادهام خودم را در پيشگاه خداوند مقصر ميدانم و بسيار پشيمانم. اين كه به سيدمهدي مهدوي پول فرستادم هرچند به عنوان قرض به ايشان داده شده است و اين كار را نوعي تأييد عملي از فرد توطئهگر تلقي كردهاند پشيمانم و استغفار ميكنم و استغفروالله ربي و اتوب اليه و از اين قصور يا تقصير به درگاه خداوند متعال استغفار ميكنم و ملتزم ميشوم كه در آينده امثال اين امور تكرار نشود بلكه با شدت با اين نوع افكار و اعمال مبارزه نمايم.»
اگرچه موجي از اعتراضات مردمي و حوزوي عليه آقاي شريعتمداري به راه افتاد، ام�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 231]
-
گوناگون
پربازدیدترینها