تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836482512
گزارش خبری و تصویری اجرای ارکستر سمفونیک و شور مولانا به رهبری ارسلان کامکار
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: گزارش خبری و تصویری اجرای ارکستر سمفونیک و شور مولانا به رهبری ارسلان کامکار
"منظومه سمفونیک مولانا " اثر هوشنگ کامکار شامگاه گذشته توسط ارکستر سمفونیک تهران به رهبری ارسلان کامکار و با آواز علیرضا قربانی درتالاروحدت برگزار شد...
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327630_orig.jpg
در بخش اول این اجرا کنسرتو کمانچه و ارکستر از ساخته های اردشیر و ارسلان کامکار اجرا شد و همچنین "سوئیت سمفونیک افسانه سرزمین پدری" دومین قطعه از بخش نخست بود که با استقبال فراوان مواجه شد.
پس از پایان وقت استراحت 15 دقیقه ای جمعیت حاضر درسالن بر جای خود مستقر شدند و مشتاقانه منتظر اجرای قسمت دوم ارکستر سمفونیک تهران با "منظومه سمفونیک مولانا " بودند.
در شب نخست که پنجشنبه شب اجرا شد قبل از آغاز قسمت دوم، کامبیز روشن روان دبیر بیست و سومین جشنواره موسیقی فجر، ایمانی خوشخو معاون هنری وزارت ارشاد و احمدی مدیر دفتر موسیقی وزارت ارشاد برای تجلیلی از سیاوش ظهیرالدینی نوازنده بازنشسته ارکستر سمفونیک تهران به روی صحنه آمدند.
روشن روان در معرفی این نوازنده ارکستر سمفونیک گفت : 70 سال از عمر ارکستر سمفونیک تهران که پرچمدار موسیقی کلاسیک در ایران است ، می گذرد این ارکستر نوازنده های بسیاری به خود دیده است و یادگارهای ارزنده ای از خود به جا گذاشته است و قرار است امشب از نوازنده ای که سالها در این ارکستر فعالیت کرده و یادگارهای ارزنده ای را به جا گذاشته وهمچنین شاگردان بسیاری در همین ارکستر تربیت کرده است که یکی از این شاگردان خلف ارکستر سمفونیک سیاوش ظهیرالدینی است .
سیاوش ظهیرالدینی در میان تشویق های بی امان تماشاگران حاضر در سالن به روی صحنه آمد و گفت : چنین تقدیری برای من غیر منتظره بود سالن تالار وحدت و ارکستر سمفونیک تهران برای من بسیار مقدس است و من از این صحنه بسیار آموخته ام و الان که اینجا هستم و شاگردان خود را بر روی صحنه می بینیم بسیار خوشحالم و به خودم بابت سالها تلاش در جهت تربیت این عزیزان می بالم .
وی در ادامه افزود : مانند باغبانی هستم که شکفتن گلهای باغ ارکستر سمفونیک را به درستی می بینم و از این بابت خوشحالم و تمام وجودم از شوق می لرزد.
پس از پایان صحبت های سیاوش ظهیرالدینی ، اجرای ارکستر سمفونیک از سر گرفته شد و ارسلان کامکار رهبر ارکستر و همچنین علیرضا قربانی برای اجرای "منظومه سمفونیک مولانا " به روی صحنه آمدند و با مثنوی نی نامه این منظومه را آغاز کردندو تا پایان این قطعه شاه بیت های اشعار مولانا را اجرا کردند.
فرم اجرای "منظومه سمفونیک مولانا " چرخشی و ادواری بود که با استفاده از بازگشت ملودی ها در تم ها و تونالیته های مختلف می چرخید اشعار منتخب این سمفونی از شعرهای معروف و شناخته شده مولانا بودو کامکار در نگارش این قطعه گوناگونی اشعار را با حفظ وحدت و انسجام محتوایی،مفهوم عرفان و عشق در ملودی ها و موتیف های کوچک ارائه کرده بود .
اجرای ارکستر و نوازندگی گروه های ارکسترسمفونیک بویژه گروه کر در دو شب گذشته در حد مطلوبی نبود و به نظر می رسد برای اجرای بهتر و قوی تر این اثر باید تمرینات بیشتری صورت بگیرد. (http://p30city.net)
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327714_orig.jpg (http://p30city.net)
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327703_orig.jpg (http://p30city.net)
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327713_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327702_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327709_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327710_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327708_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327704_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327707_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327706_orig.jpg
http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2007/12/327711_orig.jpg
خبرگزاری مهر
گفتگوی روزنامه اعتماد درباره این کنسرت با هوشنگ کامکار آفریننده اثر
-آهنگسازي براي اشعار مولانا ايده خودتان بود يا اينکه پيشنهادي براي اين کار داشتيد؟
حدود شش ماه پيش، آقاي پورتراب پيشنهاد کرد کاري را به مناسبت سال مولانا براي ارکستر بزرگ و سازمان صداوسيما آماده کنم. اين پيشنهاد را نپذيرفتم چون اصولاً از کار سفارشي مي ترسم؛ خصوصاً اگر کاري باشد که در مدت معيني بايد تمامش کرد. اما همين پيشنهاد و ايده اوليه باعث شد خودم به بهانه سال مولانا کاري را آماده کنم. به زمان آن هم هيچ فکري نکردم و برايم مهم نبود که حتي يک سال يا دو سال وقتم را بگيرد. براي شروع تقريباً هر چه در اختيارم بود مطالعه کردم و با تعدادي از دوستان هم که واقعاً مولاناشناس بودند، صحبت کردم. معمولاً فقط براي غزل هاي خاصي از مولانا آهنگسازي شده است. دغدغه اوليه من اين بود که شعر مولانا را آن طور که تا به حال استفاده شده به کار نبرم. بنابراين ترکيبي از اشعار مولانا و شاه بيت هايش انتخاب کردم و غزل «خوش خرامان مي روي اي جان جان...» را به عنوان نقطه مرکزي کار در نظر گرفتم. اشعار از نظر ريتم اختلاف زيادي دارند و همه بر يک وزن نيستند اما از نظر محتوا و بيان احساس مشترک هستند و همه آنها محتواي عاشقانه و عرفاني دارند. من قطعه را با «ني نامه» شروع کردم که اولين شعر مثنوي معنوي است و محتواي احساس، عشق، عرفان، پيدايش از عدم و بازگشت به اصل خويش در آن وجود دارد. وقتي با کساني که در زمينه ادبيات صاحب نظر بودند صحبت مي کردم برايشان جالب بود که تا به حال به اين شکل از شعر مولانا در موسيقي استفاده نشده و از اين ايده استقبال زيادي کردند. بعد از آن کار روي ملودي ها را شروع کردم. آنها را مرتب با خودم زمزمه مي کردم و بلافاصله آنها را مي نوشتم. بيشتر ملودي ها در فضاي باز، بيابان، دامنه کوه يا وقتي قدم مي زدم و حتي پشت فرمان اتومبيل و... به ذهنم مي رسيد. در واقع اصلاً متوجه نمي شدم که ملودي ها چطور شکل مي گيرند. درست مثل مولانا که در بي خودي و در مکان ها و زمان هاي مختلف شعر مي گفت، اين ملودي ها هم در چنين حالتي و در لحظات و فضاهاي مختلف شکل مي گرفتند. براي ارکستراسيون اين کار هم مي خواستم از ارکستراسيوني استفاده کنم که بتواند جوابگوي محتواي شعرها و بيانگر تصاوير موجود در آن باشد. حالت عرفاني و سماع را با استفاده از ريتم هاي مختلف در کار ايجاد کردم. بسياري از تکنيک هاي موسيقي جهاني در آن وجود دارد، به علاوه اينکه از موسيقي سنتي يا گوشه هاي مختلف هم در کار استفاده زيادي شده است. اسم کار را هم «منظومه سمفونيک مولانا» گذاشته ام...
-اجرا با ارکستر سمفونيک تهران در جشنواره از همان ابتدا مد نظرتان بود يا اينکه بعد از تمام شدن کار اين اجرا به شما پيشنهاد شد؟
وقتي کار تمام شد و ضبط آن هم به پايان رسيد، قبل از هر چيز با سازمان صداوسيما تماس گرفتم. آنها هم استقبال کرده و امتياز کار را خريدند و قرار است به زودي توسط انتشارات سروش منتشر شود. دوستان من در خانه موسيقي هم در جريان آماده شدن اين کار بودند و بنابراين پيشنهاد اجراي آن را توسط ارکستر سمفونيک مطرح کردند. پيش از اين کار جالب و پرمحتوايي در زمينه اشعار مولانا با ارکستر بزرگ نشده و من شخصاً هيچ کاري در اين زمينه نديده و نشنيده ام. روي همين اصل از اين کار استقبال زيادي شد.
-پيشنهاد رهبري ارکستر توسط ارسلان کامکار از طرف شما بود يا اينکه مديران ارکستر چنين نظري داشتند؟
قرار بود آقاي چکناواريان ارکستر را رهبري کند و حتي وقتي پارتيتورها را ديدند از اين کار استقبال زيادي کردند. منتها گمان مي کنم از نظر مالي نتوانستند با مرکز موسيقي به توافق برسند. در حال حاضر ارکستر سمفونيک رهبر ندارد و چون قرار بود اين کار به همراه دو کار «کنسرت کمانچه» و «سوئيت سمفونيک افسانه سرزمين پدري» (که کار ارسلان و اردشير است) اجرا شود، از ارسلان خواهش کرديم رهبري ارکستر را به عهده بگيرد. او هم با وجود اينکه کارش رهبري حرفه يي ارکستر نيست، قبول کرد اين کار را انجام دهد.
-خودتان ترجيح مي داديد که رهبر ديگري کار را اجرا کند يا اينکه ارسلان کامکار را براي رهبري ارکستر مناسب مي ديديد؟
ارسلان چون شناخت کاملي از موسيقي دارد، مي تواند اين کار را به خوبي به سرانجام برساند. از جهتي هم اگر رهبري را شخص ديگري به عهده مي گرفت و ارسلان ويولن مي زد خيلي بهتر بود. اما همان طور که گفتم چنين امکاني وجود نداشت. با تمريناتي که من در آنها حضور داشته ام و ديده ام، فکر مي کنم ارسلان بتواند کار خوبي ارائه دهد. اجراي آثار اينچنيني مثل اجراي آثار برامس يا واگنر نيست که شناختي از آن نداشته باشيم و به شخصي احتياج باشد که در زمينه آن تحصيلات داشته باشد. اين نوع کار، موسيقي ملي ايران است و همه ما آن را مي شناسيم. به هر حال با توجه به اينکه ارسلان نوازنده خوبي است و آهنگساز هم هست، از او انتظار دارم کار را به خوبي اجرا کند.
-اکثر رهبران ارکستر و آهنگسازان بخش عمده يي از ضعف ارکستر را مربوط به توانايي پايين نوازندگان آن مي دانند. آيا شما هم چنين عقيده يي داريد؟
هميشه نمي توان به نوازنده ها ايراد گرفت. چرا بر فرض به وزارت ارشاد و اينکه سازهاي نويي براي ارکستر تهيه نمي کند ايرادي گرفته نمي شود؟ چرا هيچ کس از نظر مادي و معنوي نوازنده ها را حمايت نمي کند؟ در اين صورت نوازنده هم تمام نيرويش را براي ارکستر سمفونيک خواهد گذاشت و مجبور نيست براي کسب درآمد در جاهاي مختلفي کار کند. با اين شرايط طبيعي است که نوازنده نتواند به کار اصلي اش بپردازد. ارکستر سمفونيک با اجراي سمفوني شماره 9 بتهوون با رهبري «علي رهبري» نشان داد که ارکستر خوبي است. اما هر ارکستري براي خودش يک ويژگي دارد و ما نمي توانيم اين ارکستر را با اين شرايط بر فرض با ارکستر سمفونيک لندن يا برلين مقايسه کنيم. ارکستر سمفونيک توانايي هاي خودش را دارد و کارهايي که براي آن نوشته شده را خوب اجرا مي کند. در ارکستر سمفونيک هيچ مشکلي وجود نخواهد داشت به شرط آنکه نيازهايش هم برآورده شود.
http://www.etemaad.com/Released/86-10-05/10-3.jpg
-ارکستر سمفونيک تهران مدتي است که رهبر ثابت ندارد.
ارکستر سمفونيک رهبر ثابت مي خواهد. رهبري که آگاهي و دانش اين کار را داشته باشد. هر چند استفاده از رهبر ميهمان هم براي انتقال تجارب خيلي خوب است و کمک زيادي به ارکستر مي کند. اما رهبر دائم براي ارکستر واقعاً لازم است تا ارکستر در طول سال بيکار نباشد. فکر مي کنم از آقاي منوچهر صهبايي براي رهبري ثابت ارکستر دعوت کرده اند. اما اميدوارم شخصي که از ايشان دعوت کرده، خواسته هاي او را هم برآورده کند. تنها مساله آمدن او نيست. ممکن است چند ماه کار کند و بعد از مواجه شدن با يک سري مشکلات از اين کار منصرف شود.
-شما در حوزه موسيقي سنتي يکي از منتقدان خواننده سالاري بوده ايد، اينکه آقاي ناظري نتوانستند در اين کار حضور داشته باشند به ديدگاه هاي شما درباره جايگاه خواننده در موسيقي ارتباط داشت يا اينکه تنها مشکل برنامه کاري ايشان بود؟
گمان مي کنم چنين چيزي هم تاثير داشت. من اعتقادم بر اين نيست که خواننده نبايد مهم باشد، اما از نظر من خواننده مثل يک نوازنده ابوا يا ويولنسل است و فرق چنداني با هم ندارند. در اين گونه کارها اگر خواننده بد انتخاب شود مردم فقط به بد بودن خواننده ايراد خواهند گرفت. هيچ وقت به کمپوزيسيون يا آهنگسازي يک کار از سوي مخاطب ايراد چنداني گرفته نمي شود. تنها ممکن است با اجراهاي ارکستر سمفونيک هاي معروف تر مقايسه و در نهايت گفته شود نسبت به آنها اجراي بدي بوده است. اما در کل ايراد آنچناني به کار نمي گيرند. خواننده مي تواند در نظر مردم تاثير بگذارد. آقاي ناظري چندين بار با من تماس گرفت و پيشنهاد داد يک کار با ارکستر بزرگ انجام دهيم. در آن زمان در امريکا بود و من موافقت کردم. بعد از اينکه به ايران آمد با او تماس گرفتم، به منزلش رفتم و سي دي اين کار را که آماده بود به او دادم. چون فرصت چنداني نداشتيم از او خواستم که تصميم اش را براي خواندن يا نخواندن اين کار به من اطلاع دهد. اما اين جواب دادن کمي طولاني و مصادف شد با مسافرت هاي خارج از کشورشان. با اين شرايط فکر کردم ممکن است اجراي کار به تعويق بيفتد و در نتيجه با عليرضا قرباني تماس گرفتم. اصلاً صداي او را نشنيده بودم، اما برادرانم گفتند چند بار با ارکستر بزرگ کار کرده و تجربه اين کار را دارد. خواندن در ارکستر سمفونيک با خواندن در يک گروه به همراه چند ساز تفاوت زيادي دارد. در حالت دوم اگر هم اشتباهي صورت بگيرد به راحتي قابل تصحيح است اما در ارکستر سمفونيک اين طور نيست. چيزي که در خوانندگي عليرضا قرباني هيچ وقت فراموش نخواهم کرد اين است که کل کار را در طول دو ساعت خواند و ضبط کرديم. من از صدايش راضي هستم و در تمرينات زنده هم به قول معروف مثل شير آمد و ايستاد و اجرا کرد. او جوان است و به هر حال بايد به جوان ها کمک کرد.
-سال ها قبل تعريفي را از موسيقي ملي ارائه کرديد و در آن اشاره داشتيد که موسيقي پاپ هم بخشي از موسيقي ملي ماست... مي خواستم اين تعريف را بيشتر باز کنيد.
فکر مي کنم حدود سال 60 و بعد از کار «در گلستانه» تعريفي جامع از موسيقي ملي دادم. آن موسيقي، موسيقي، ملي است که هسته اصلي و عوامل اصلي آن از موسيقي ايران زمين باشد. اين هسته اصلي مي تواند يک موسيقي فولکلور، سنتي و... باشد. حتي مي توان اين نغمات و ملودي ها را با ارکستراسيون يا تکنيک هاي موسيقي جهاني (علم پلي فوني و کنترپوان) ترکيب کرد. اما در نهايت مهمترين نکته اين است که همه اين تکنيک ها و عواملي که آهنگساز در اختيار دارد در جهت بيان احساسات ملي او باشد. اصطلاحاً مي توان گفت که زيبايي موسيقايي بر تکنيک آن غالب باشد. بعضي ها فقط از موسيقي جهاني و تکنيک ها استفاده مي کنند اما اثرشان رنگي از موسيقي ايراني ندارد و اگر يک ايراني هم آن را گوش کند متوجه ايراني بودنش نمي شود. اين نوع موسيقي بايد هويت داشته باشد و در صورت گوش دادن آن متوجه شرقي بودن و ايراني بودنش شويم. من اين نوع موسيقي را موسيقي ملي مي دانم و به نظرم امکاناتش از موسيقي مغرب زمين بيشتر است. مي توانيم از سازهاي خودمان مثل سنتور، کمانچه و تار هم در کنار تمام سازهايي که در ارکستر کلاسيک وجود دارد استفاده کنيم. در اين حالت آهنگساز امکان بيان گسترده تري خواهد داشت.
-اختلافي که بين جنس صداي سازهاي سنتي و سازهاي موسيقي کلاسيک است يا وجود ربع پرده ها در موسيقي ايراني آهنگساز را دچار مشکل نخواهد کرد؟
اختلاف جنس صداي سازها باعث ايجاد رنگ صوتي مي شود که زيبايي بيشتري به کار مي دهد. اما آهنگسازان ما هميشه مشکل ربع پرده را مطرح مي کنند، در صورتي که مي توان به استفاده از ربع پرده در کار هم فکر کرد. با ترکيب خطوط ملودي ها به صورت افقي و عمودي کار دچار اشکال مي شود اما به صورت کنترپوانتيک به راحتي قابل استفاده است و من در تمام کارهايم از آنها استفاده مي کنم. در همين «منظومه سمفونيک مولوي» از گوشه هاي مختلف ايراني يا فاصله ربع پرده هم استفاده شده است. مهمتر از همه اينها، دنياي فعلي ما دنياي اين نيست که بگوييم فلان فاصله ممنوع است يا فلان چيز نبايد وجود داشته باشد. اين صحبت ها مربوط به دوره کلاسيک، باروک، رمانتيک و... بود اما دنياي الان، دنياي صوت است. شما حتي مي توانيد از صداي کشيده شدن يک صندلي روي زمين هم در کار استفاده کنيد. منتها اين صدا بايد زيبا باشد و مخاطب را جذب کند. در فاصله ربع پرده هم مشکل زيادي نداريم و نبايد خودمان را درگير آن کنيم.
-شما انتقادهاي تندي هم به موسيقي سنتي داشته ايد...
من به موسيقي بد سنتي انتقاد دارم نه به موسيقي سنتي. به اجراي بد هر نوع موسيقي مي توان انتقاد کرد.
-اين نظر وجود دارد که موسيقي سنتي ما به تدريج مخاطبان خود را از دست مي دهد و فاصله يي ميان اين نوع موسيقي و اکثريت جامعه ايجاد شده است. به نظر شما هم چنين فاصله يي وجود دارد؟
هر نوع موسيقي به شرط اينکه خوب اجرا شود و اصول صحيحي داشته باشد جذب مخاطب خواهد کرد. موسيقي بايد حرفي براي گفتن داشته باشد. اين حالت شامل هر نوع موسيقي مثل سنتي، پاپ، موسيقي ملي و موسيقي مخصوص کودکان هم مي شود. اينکه يک کار با ارکستر سمفونيک اجرا شود، دليلي براي خوب بودن آن کار نيست. به جرات مي توان گفت در ماه هاي گذشته چند کار سمفونيک ديده ام که واقعاً پشيزي ارزش نداشته اند. يک کار را نمي توان به واسطه اينکه با ارکستر صدنفره اجرا شده کار بزرگ و خوبي دانست و برعکس آن هم کار سنتي که با چند ساز اجرا مي شود بد نيست. هر نوع موسيقي جايگاه خودش را دارد و ما به همه نوع موسيقي نياز داريم. موسيقي سنتي هم به شرط اينکه بتواند جذب مخاطب کند، جايگاه خاص خودش را داراست. بر فرض در کاخ نياوران موسيقي هايي تحت نام موسيقي سنتي اجرا شدند که به جرات مي توان گفت مردم را از اين نوع موسيقي منزجر کردند. شخصي که موسيقي سنتي کار مي کند بايد تعهدي به اجراي خوب و شايسته اين نوع موسيقي براي نسل قديم و جديد داشته باشد. تا موقعي که ما زنده هستيم بايد موسيقي سنتي هم حيات داشته باشد، اما اگر تغييرات کمي هم در آن داده شود ايرادي نخواهد داشت. به هر حال زندگي ما عوض شده و ديگر در دوره درويش خان و ميرزاعبدالله نيستيم. با اين همه تغيير و تفاوت در زندگي ما، در موسيقي سنتي هم به ناچار بايد تغييراتي داده شود. بعضي از جوان ها کنسرت هايي برگزار مي کنند که واقعاً موسيقي سنتي است و تک نوازي و تک صدايي در آن وجود دارد، اما همه اينها شکل جديدي دارند. در کل مي توان گفت جايگاه اين نوع موسيقي به ضعف و قدرت آدم هايي که آن را کار مي کنند بستگي دارد.
-اما تعصبات بعضي از بزرگان موسيقي سنتي جايي براي تغيير و نوآوري نمي گذارد در حالي که تغيير در زندگي روزمره مردم جاري است. در زندگي روزمره و در دوران فعلي صداهايي مي شنويم که با صداهاي موسيقي سنتي در تضاد است. آيا خود شما حاضريد در موسيقي سنتي از صداهاي امروز (بر فرض همان صداي صندلي که گفتيد) استفاده کنيد يا حتي به ديگران چنين پيشنهادي دهيد؟
همان طور که گفتيد در موسيقي سنتي اشخاصي داريم که واقعاً و به شکل غيرمتعارفي سنتي هستند و بر فرض شکل کلاه شان يا نوع نشستن آنها بايد شبيه فلان شخص باشد. اين کارهاست که توليد اشکال مي کند و براي جواناني که مي خواهند موسيقي شان را به روز کنند مشکل ايجاد مي کند. متاسفانه خيلي از اين افراد در جايگاه هايي هستند که تاثيرگذارند و مي توانند از کار اين جوان ها جلوگيري کنند. اما موسيقي سنتي هم تعريف خاص خودش را دارد. يک موسيقي تک صدايي است که براساس دستگاه ها، رديف ها و گوشه هاي ايراني شکل مي گيرد و با سازهاي سنتي اجرا مي شود. حالت اجرايي آن هم شامل رنگ، چهار مضراب، تصنيف و... است و فقط ممکن است ريتم ها و اشعار آن عوض شود. اگر از اين تعريف خارج شود ديگر سنتي نخواهد بود.
از کار سفارشي مي ترسم
بنابراين اگر در اين نوع موسيقي پلي فوني، چندصدايي و هر صوتي استفاده شود ديگر موسيقي سنتي نيست. اين حالت به نظرم همان موسيقي ملي است که از سازهاي ايراني تشکيل شده و ساز کلاسيک در آن وجود ندارد. مي توان از چند ساز ايراني، ترکيبات جدي و خوبي ايجاد کرد اما در اين حالت پايه هاي تعريف اين نوع موسيقي را تغيير داده ايم. بر فرض کنسرت هاي کامکارها را نمي توان موسيقي سنتي دانست و براي همين است که آن را موسيقي فارسي مي ناميم.
-مدت هاست که در زمينه آموزش دانشگاهي فعاليتي نداشته ايد، به نظر مي رسد به اين شيوه آموزشي اعتراض داريد و فاصله گرفتن شما هم از محيط دانشگاه به همين دليل بود...
در دانشگاه هنر حدود هشت سال تدريس کردم و مديريت گروه موسيقي را به عهده داشتم. تدريس موسيقي در آن دانشگاه نقايص زيادي داشت. هر سال به رياست دانشکده تاکيد داشتم که اين نقايص اصلاح شود اما هر بار به تعويق مي افتاد. تا اينکه يک سال در کنکور عملي موسيقي که من و آقايان پورتراب، دهلوي لطفي و... حضور داشتيم عده يي را پذيرفتيم که حتي ليست آنها را هم تا الان نگه داشته ام، اما زمان ثبت نام افراد ديگري غير از آنها که ما تاييدشان کرده بوديم، مراجعه کردند. تعدادشان هم کم نبود و حدود 25 نفري مي شدند. از همان لحظه به اين فکر کردم که حضورم در آنجا به شخصيتم لطمه خواهد زد و استعفا دادم. تا سال ها هيچ کس جرات نمي کرد متن استعفا را امضا کند چون دليل واقعي استعفايم را هم نوشته بودم.... به نظرم آموزش در دانشگاه هاي ما سطح بسيار پاييني دارد. متاسفم که دانشگاه هاي موسيقي وجود دارند که اصلاً به درد نمي خورند. براي فارغ التحصيلان هم اگر چيزي ياد گرفته باشند کاري وجود ندارد.
-ما تجربه هنرستان موسيقي را پيش رو داريم که تعداد قابل توجهي از آهنگسازان فعلي ما از آنجا فارغ التحصيل شده اند. چه اتفاقي در آنجا رخ داده که در دانشگاه هاي ما تکرار نمي شود؟
استاداني که در هنرستان تدريس مي کردند به هيچ وجه با استادان فعلي دوره کارشناسي ارشد قابل مقايسه نيستند. شاگردان من در آن دوره الان جزء مديران گروه هاي موسيقي يا مدرسان آهنگسازي هستند. تا آنجا که من به ياد دارم کساني مي توانستند در دانشگاه تدريس کنند که مدرک دکترا داشتند. اما حالا ديگر به اين شکل نيست. اکثر کساني که در دانشگاه ها تدريس مي کنند مدرک علمي چنداني ندارند و جزء شاگردان قديمي همان هنرستان هستند که آدم هاي فرمانبردار و حرف شنويي بودند. شايد جنبه توهين پيدا کند اما حاضرند در هر جايي برنامه اجرا کنند و اين واقعاً تاسف برانگيز است. با توجه به اين کمبود استاد، تعداد دانشگاه ها فوق العاده زياد است و به هر جا برويد مدرک موسيقي به شما داده مي شود. من به جز لغت اسف انگيز واژه ديگري به ذهنم نمي رسد. اکثر دانشجوهاي اين دانشگاه ها در آموزشگاه ما ثبت نام مي کنند و هزينه مي پردازند تا چيزي ياد بگيرند.
-در موسيقي گروه کامکارها خصلت هايي وجود دارد که با موسيقي سنتي فاصله دارد. براي مثال خواننده سالاري را زير پا گذاشته ايد و بخش سازي ارکستر در خدمت خواننده قرار نمي گيرد يا اينکه همه سازها با هم يک ملودي را تکرار نمي کنند و... آيا اينها مي تواند تاثيرات و گرفته هاي شما از موسيقي کلاسيک غربي باشد؟ آيا مي توان آن را گفتمان موسيقي سنتي و موسيقي کلاسيک دانست؟
صد درصد تاثير داشته است. ايده هاي من به شکلي که لطمه يي به محتواي موسيقايي ما نزند به کار گرفته مي شوند. من حتي از «فوگ» که فرم پيچيده و سخت دوره باروک است و گفته مي شود هيچ سنخيتي با موسيقي مشرق زمين ندارد در يک سري کارها استفاده کرده ام. اصل بر اين است تا به شکلي اين فنون را پياده کنيم که لطمه يي به ملودي و زيبايي يک اثر وارد نکند. به راحتي مي توانم بگويم که کارهاي کامکارها تحت تاثير ايده هاي من بوده است، اما به هر حال ارسلان هم هست. او در موسيقي کلاسيک تجربيات زيادي دارد و ديگر اعضاي گروه هم تاثير داشته اند. فکر مي کنم گروه کامکارها و ديگر گروه ها در اين بين اهميت نداشته باشد، مهم جرياني است که همه بايد به آن کمک کنند. من در جوان ها و کنسرت هايشان استعدادهاي شکوهمندي مي بينم، اما اجراهايشان در فرهنگسراهاست و نمي توانند کارشان را به مردم ارائه کنند. آنها در مقايسه با استادان بزرگ نمي توانند خودشان، کارهايشان و تکنيک شان را نشان دهند. چند کاري را که از آنها در جاهاي مختلف ديده ام مرا سر شوق آورده است. واقعاً از اين شرايطي که گفتم متاسفم. تمام کساني که شما مي شناسيد و مشهورند، در يک مقطع زماني و تحت شرايط خاصي اسم شان بر سر زبان ها افتاده و اين تصور ايجاد شده که هر وقت کاري انجام دهند بايد در حد استادي به آنها نگاه کرد.
-صراحت تان در نظر دادن شما را دچار مشکل نمي کند؟ به هر حال تعارف يکي از عادت هاي فرهنگي ايران است. در مورد کنسرت محمدرضا لطفي خيلي صريح اظهارنظر کرديد...
من تعارف نمي کنم. لطفي را تا چند سال بعد از انقلاب و تا قبل از اينکه به خارج از کشور سفر کند و درگير مسائل ديگري شود، بزرگ ترين موزيسين ايراني مي دانستم. اين را الان هم معتقدم و هميشه آن را گفته ام. تکنيک تارنوازي او بسيار بالا بود و قدرت خلاقيت زيادي داشت. ملودي هاي بسيار زيبايي مي ساخت و مديريت ارکسترش فوق العاده بود، اما به محض اينکه وارد مسائل ديگري شد و به خارج از کشور رفت تمام خصوصياتش، قيافه، فکر و شيوه ساز زدنش و حتي مضرابش عوض شد. کنسرت لطفي در نياوران معلوم نبود چيست. تا آن زمان مي گفتم شخصي را به قدرت لطفي در بين چهره هاي قديمي و جديد نديده ام، اما بعد اعتقاد داشتم که سير نزولي طي کرده و هيچ ايرادي ندارد که به او گفته شود در زماني خيلي خوب بودي و حالا بد هستي. اصلاً دليلي براي اينکه هميشه کار خوبي از يک نفر ببينيم وجود ندارد. من با هيچ کس تعارف ندارم چون احتياجي به هيچ کس ندارم. نه به خواننده احتياج دارم و نه به نوازنده و نه تاييد فلان شخص، به هيچ کدام از اينها کاري ندارم.
منبع: روزنامه اعتماد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 567]
-
گوناگون
پربازدیدترینها