واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: در اشتیاق روزگار گذشته
بسیاری آدمیان شیفته و تشنه «روزگار از دست رفته» و هر آنچه نسبتی با آن داشته باشد، هستند. اینان خودآگاهانه و نیمه خودآگاهانه از اکنون می گریزند تا به گذشته های رویایی آرمانی ساخته شان پناه برند. بر این پایه، در بازار اشیای دست چندم کلاسیک و آنتیک، فروشندگان و خریداران کم شمار نبوده و نیستند. اگر آنان را که به دنبال به چنگ آوردن هویت خانوادگی و خاندانی قدیمی و اصیل برای خود هستند، از این بازار پرغوغا و هیاهو کنار بگذاریم، مجموعه داران خرد و سترگ فراوانی عمری را به دلدادگی به سمساری دلنشین و دوست داشتنی خود می گذرانند.
در این سرزمین نیز، همچون دیگر جاهای گیتی، هر از چندی، تب خرید برخی از این چیزها فراگیر می شود: گرامافون های شیپوری، ساعت ها و رادیوهای قدیمی، تپانچه های سر پر و به تازگی خودروهای کلاسیک رو به آنتیک. اما این تب و لرز فراگیر اجتماعی زودگذر، نزد آدمیان نوستالژیک، نه گذرا که ماندگار و دیرپا بوده و هستند. غار ژرف و سترگ تنهایی این گونه آدمیان شیفته و دلبسته روزگار خوش از دست رفته، سمساری ذهنی و عملی است که می تواند در گذر وسواس، به موزه مردم شناسی بینجامد.
نوستالژی (Nostalgia)، که در برخی آدمیان همچون شخصیت های افسرده منتقد (دپرسیو)، درخودمانده تنهایی گزین (اسکیزوئید)، سرسخت قانونمدار (وسواسی جبری) و ... دیده می شود، از دو واژه یونانی ساخته شده است: «Nostos» به معنی بازگشت به خانه و «Algia» به معنی «درد». نوستالژی (درد بازگشت) را می توان گونه ای از دلتنگی که برخاسته از دوری طولانی از زادگاه است، تعریف کرد؛ یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا، اشخاص و ایستارهای گذشته و از دست رفته. نوستالژی، دلتنگی شدید برای زادگاه و اجزای ریز و درشت آن، به ویژه در روزگار کهن تر کودکی و نوجوانی است. نخستین بار یک پزشک سوئیسی به نام «ژوهانس هوفر» در مقاله ای که برای توصیف حالات روحی روانی دو بیمار منتشر کرد، این واژه را آفرید و به کار برد. این مقاله دقیقاً در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۶۸۸ نوشته شده است. یکی از بیماران دکتر «هوفر»، دانشجویی از شهر «برن» بود که به «بازل» آمده بود و بیمار دیگر این پزشک یک پیشخدمت بود. هر دو اینان پس از بازگشت نزد خانواده هایشان بهبودی کامل پیدا کردند. شاید بنا بر دسته بندی نوین روانپزشکی امروز، بتوان مشکل این بیماران را «اختلال سازگاری (انطباقی)» برشمرد.
گرچه نوستالژی نخست واژه ای پزشکی بود، اما به زودی مورد توجه فیلسوفان، ادیبان و هنرمندان قرار گرفت. «هالر» مقاله ای درباره نوستالژی در دانشنامه دیبرات نوشت. «روسو» شرح داد که چگونه یک ملودی می تواند به گونه ای همه گیر برانگیزاننده میل شدید بازگشت و نوستالژی شود. «کانت» بیان داشت که نوستالژی یک بیماری ناشی از تبعید نیست، بلکه فقر مسبب آن است و دارایی و موفقیت های اجتماعی می تواند آن را از بین ببرد. آیا دیدگاه «کانت» پس از تماشای فیلم «فانی و آلکساندر» برگمان دگرگون نمی شد؟ یک سده پس از انتشار مقاله دکتر «هوفر»، بین سال های ۱۷۸۹ تا ۱۸۱۵، شمار مهاجران و سربازان دور از وطن و بیمارانی که در آن هنگام برایشان «بیماری نوستالژی» تشخیص داده شده بود، چند برابر شد. اما در این زمان پزشکان و به ویژه پزشکان ارتش، به آزمودگی بالینی بیشتری دست پیدا کرده بودند. آنها بنا بر تجربه، آموخته بودند که چگونه این اختلال را تشخیص دهند و آن را با روان درمانی مهار کنند. در آن هنگام، چنین می اندیشیدند که سود جستن از دارو برای «بیماری نوستالژی» سودمند نیست. دکتر «بارون پرسی»، در مقاله ای در این باره نوشته است: «درمان بیماری نوستالژی باید روحی روانی و نه دارویی باشد». پس از سال ۱۸۳۰، شیوه و کارکرد تشخیصی و درمانی پزشکان تفاوت بسیار یافت. آنها برای تشخیص و درمان بیماری ها، از آسیب شناسی و کشف میکروارگانیسم های پدیدآورنده بیماری ها سود می جستند. اما بی گمان نه کالبدشکافی پس از مرگ، نه میکروسکوپ و نه هیچ ابزار پاراکلینیکی دیگری نمی توانست کمکی به تشخیص و درمان بیماری افرادی کند که «وسواس فکری» ژرف و سترگی برای بازگشت به رخدادهای گذشته و زادگاه داشتند.
با گذشت پنجاه سال، واژه نوستالژی از متون پزشکی ناپدید شد و دیگر برای توصیف اختلالات روحی روانی بیماران به کار برده نشد. درست در همین هنگام واژه نوستالژی آهسته اما پیوسته گام به دنیای ادبیات گذاشت. نوستالژی در ادبیات، دیگر یک بیماری نبود، بلکه گونه ای جوشش و لبریز شدن احساسات رمانتیک در رابطه با «اندوه دیر زاده شدن» بود. در زبان ادبی دوره رمانتیک در فرانسه، نوستالژی در آثار «هوگو»، «بالزاک» و «بودلر» پیدا و پنهان پیش چشم و ذهن می نشیند. «هوگو» به آن به مثابه «درد سوزان دوری از وطن» می نگرد.
«بودلر» آن را برابر با «اشتیاق برای چیزهای از دست رفته» برمی شمرد و «سارتر» آن را «در حسرت یا اشتیاق هیچ بودن» می داند. در آغاز سده بیستم نوستالژی از یک سو، معنای «بی وطنی جغرافیایی آدمی» پیدا می کند. «مارسل پروست» در رمان «در جست وجوی زمان از دست رفته» شرح می دهد که چگونه قهرمان داستانش پس از نوشیدن چای و نوشیدنی، به یاد گذشته و دوران کودکی خوش، شیرین و دوست داشتنی اش می افتد که در آن یک کودک خوشبخت بود نه یک مرد بزرگسال بیزار از دنیا! شواهد نوستالژی برانگیخته شده از منظره ها، طعم ها و بوهای یادآورکننده کودکی را فراوان می توان در رمان ها و خودنوشت های نویسندگان گوناگون پیدا کرد. «لرد بایرون» درباره نوستالژی چنین می نویسد: «اوقات خوش گذشته؛ همه اوقاتی که قدیمی شوند، خوب هستند!» «آلبر کامو» هم دیدگاهی این گونه دارد: «کسانی که برای اوقات خوش گذشته، مویه می کنند، به چیزهایی که دوست دارند دست یابند، اشاره می کنند و نمی توانند احساس بدبختی شان را تسکین دهند یا خاموش سازند.»
نوستالژی مداری یا مجموعه داری، هیچ یک به خودی خود، به تنهایی یک اختلال روانپزشکی برشمرده نمی شوند؛ اما آن هنگام که نمایی شگفت انگیز پیدا کنند، کارکردهای پیشه ای یا تحصیلی یا روابط بین فردی یا زناشویی فرد را آشکارا به چالش و کشمکش کشند و دچار کاستی سازند یا رنج و عذاب و سختی و دشواری برای فرد و خانواده پدید آورند، می توانند در چارچوب اختلالات روانپزشکی نشانده شوند. در چنین ایستارهایی باید این اختلال را همانند اختلالاتی چون اختلال سازگاری (تطبیق)، اختلال شخصیت افسرده منتقد (دپرسیو)، اختلال کژخلقی (دیس تایمیا)، اختلال افسردگی دوره ای مزمن، اختلال افسردگی اندک (مینور) و حتی شاید گهگاه اختلال اسکیزوفرنی ساده تباه کننده، با سود جستن از روان درمانی های تحلیلی یا شناختی رفتاری، داروهای افسردگی و روانپریشی ستیز و گونه هایی از درمان های خودیاورانه مهار و درمان کرد چرا که بسنده کردن به زندگی مجازی رویایی در روزگار گذشته، می تواند آدمیان را از اکنون و آینده باز دارد و فرصت رشد و پیشرفت را برای ماه ها، سال ها و حتی دهه ها از ایشان بازستاند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]