واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
قهوه 3000 تومنی یا مستند 1500 تومنی
میلاد بهار
چند روز پیش با گوشی تلفن همراهم فیلم مستند دو دقیقهای ساختهام که تمام آن در یک پلان میگذرد. فکر میکنم این اولین بار در تاریخ سینما ست که فیلمسازی ترجیح میدهد قصه فیلمش را برای مخاطبش تعریف کند تا فیلم را نمایش دهد چون خود به اندازه کافی گویای همه چیز هست. فیلم من با تصویر جمعیتی از دانشجویان هنر و به ویژه سینما در یکی از دهها کافه پیرامون سینما سپیده تهران که حالا به مدد و همت مرکز محترم گسترش سینمای مستند و تجربی، پاتوق فرهنگی سینما مستند نیز نامگذاری شده آغاز میشود. دوربین از درون کافه بیرون آمده، وارد خیابان شده و با طی مسافتی پنجاه قدمی وارد سینما سپیده (پاتوق فرهنگی سینما مستند) میشود. سینما از تماشاگر خالی ست و آن سانس نمایش فیلم مستند که بهترین سانس اکران سینماهاست (ساعت 5 و 7 عصر) به دلیل عدم وجود حتی یک تماشاگر اصلاً برگزار نمیشود (وای به حال سانسهای دیگر). این در حالیست که سالن مهجور انتظار سینما با یک کافه کوچک و کامل و احتمالاً خیلی ارزانتر از کافیشاپهای مجاور سینما که فاصلههایشان حتی به پنج متر هم نمیرسد، به همراه ده میز و چهل صندلی خالی (توجه بفرمایید خالی ِ خالی ِ خالی، ساعت 6 عصر) واقعاٌ در انتظار است. چه برسد به سالنهای نمایش سینما. در اینجا فیلم به پایان میرسد.
با دیدن صحنههایی این چنین، آدم دلش میگیرد و غصه میخورد. حالا غصه برای مستند و مستندساز به کنار، با نوستالژی سینما سپیده که حتی برای ما دهه شصتیها هم یادآور یکی از فرهنگیترین و باشخصیتترین سینماهای تهران است، چه کنیم؟ این سینما مدتی است میان انبوهی از کافههایی که حتی یکی از پوسترهای فیلمهای در حال اکرانش بر دیوارهایشان دیده نمیشود، در انتظار حتی یک تماشاگر است که بیاید و با بلیط 1500 تومنی بهانهای برای روشن شدن آپارات سینما باشد.
انجمن مستندسازان و انجمن تهیهکنندگان مستند چند سالی است که در خانه سینما و خانه هنرمندان فیلم مستند نمایش میدهند و خوشبختانه این جلسات همواره با استقبال عمومی مواجه میشود. جالب اینجاست که اتفاقاً بخش عمدهای از این تماشاگران، همان جوانان کافهنشین مذکور که قهوه 3000 تومنی را به مستند 1500 تومنی در سینما سپیده ترجیح میدهند، هستند.
در نتیجه کمکاری از مخاطب و ایراد از نبود تماشاگر نیست؛ پس مشکل کجاست؟ خیلی واضح است. تماشاگر تمایل دارد فیلمهایی را در سینما ببیند که نمیتوان آنها را در جای دیگری مثلاً در تلویزیون تماشا کرد. به همین سادگی!
ای کاش مدیر و مسئولین فرهنگی مرکز گسترش به این مهم آگاه میبودند که فرهنگ مستندبینی در جامعه تنها با نیت خیر و اختصاص یک سالن سینما برای اکران عمومی گسترش نمییابد. قصد و نیت بخشی از ماجرا و مخاطبشناسی مستند که بررسی کارشناسانه فضای عمومی جامعه، شناخت سلایق و نگاه شهروندان با طبقات اجتماعی و سطوح فرهنگی متفاوت در ایران امروز را میطلبد نیز، بخش دیگری از ماجراست.
به عبارتی سادهتر، مهم نیست که یک سالن به نمایش مستند اختصاص می دهیم. مهم این است که چه مستندهایی را برای نمایش در آن سالن انتخاب میکنیم .
سرمایه و پول و اختصاص بودجه برای رونق سینمای مستند لازم و خوب است، اما چیزی که مانع به هدر رفتن همان بودجه و سرمایه، به بار نشستن آن و در نتیجه رونق سینمای مستند و اعتلای جایگاه آن که مطمئناً از اهداف اصلی شکلگیری پاتوق سینما مستند از سوی مرکز نیز میباشد، فکر و تصمیمگیری برپایه تخصص است.
آیا پاسخی برای این سئوال ساده نیست که چرا تا زمانی که مستندهایی داریم که میتوانند مردم را در اکران عمومی به سینما بکشانند و چراغ سینما را روشن نگه دارند، باید فیلمهای مستندی روی پرده باشند که حتی یک تماشاگر هم ندارند؟ این گونه میخواهیم پاتوق سینمای مستند بسازیم؟ با آپارات خاموش و سالن خالی؟
نمیخواهم سنگ فیلم خودم را به سینه بزنم، حتی فرم نمایش عمومی در سینما سپیده را پر نکردم و تا به حال فیلمم را به هیچ فستیوال خارجی نیز معرفی نکردم. پس طرح این نمونه ضرورت رعایت تخصص در پخش و عرضه مستند را نشان میدهد. فیلم آخرم "همتون منو میشناسین" که در مصاحبهام با خبرگزاری ایسنا مورخ 15/9/89 به تفصیل به اتفاقات پیشآمده برایش در چهارمین جشنواره سینما حقیقت پرداختهام و البته هنوز هم منتظر پاسخی از سوی دوستان مرکز گسترش در جهت روشنشدن "حقیقت" هستم شاهدی بر این مدعاست. این فیلم که دارای یکی از خبرسازترین سوژههای سال است و آوازه آن حتی در بین کارمندان مرکز نیز پیچیده، چند بار توسط خیلی از دوستان در مرکز هم دیدهشده و آن طور که خودشان هم گفتهاند منکر ارزشهای محتوایی و سینماییش نیستند، اما حتی در بین هشتاد فیلم مرور بر آثار جشنواره هم نبودهاست. فیلمی که برخی از اعضای کمیته انتخاب جشنواره از دید خود آن را از شانسهای جایزه میدانستند حتی در بین هشتاد فیلم منتخب جشنواره هم نمایش داده نشده است.
همه اینها در حالیست که این فیلم با همیاری برادرانه معاونت سینمایی که ای کاش ذرهای از احساس مسئولیتشان در مقابل سینما و سینماگر در مجموعه مرکز گسترش نیز دیدهمیشد، سه بار مجوز پخش از سوی اداره نظارت و ارزشیابی دریافت نمودهاست.
وقتی با علم به این که فیلمی هم مخاطب بالقوه دارد و هم مجوز نمایش اما سعی میکنیم نادیدهاش بگیریم، هم سینما، هم خواست تماشاگر و از همه مهمتر حقیقت را نادیده گرفتهایم و این نادیدهگرفتن نتیجهای جز پایان همان فیلم دودقیقهای که در اول نوشتهام تعریف کردم، نخواهد داشت.
البته با توجه به نادیدهگرفتن شدن خودِ مستندساز، که آدم زنده است و نفس میکشد، توجه به خواست تماشاگر مستند شاید توقعی زیادی باشد.
در پایان، گور پدر من و فیلمم؛ لااقل با سینمای مستندمان کمی مهربانتر و تخصصیتر رفتار کنیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 361]