تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821062954




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهی به فیلم مستند همه عادت می کنیم ساخته محسن استادعلی مخملباف


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: نگاهی به فیلم مستند همه عادت می کنیم ساخته محسن استادعلی مخملباف

امیرحسین بهبهانی

همه عادت می کنیم. اسم فیلمی بود به کارگردانی محسن استاد علی مخملباف که در خانه سینما اکران شد. اما بعد از اینکه فیلم دیده شد نفهمیدیم که به چی؟ به کی؟ به چه شرایطی؟ برای چی؟ عادت می کنیم!.
فیلم در اقامتگاه موقت دختران بی سرپناهی می گذشت که در ادبیات سالهای اخیر به دختران فراری معروف شده اند. دخترانی که بنا به مسایل خانوداگی و اجتماعی و ... خانه را ترک می کنند و در خیابانها و خانه های مختلف سرگردان هستند. شاید بعضی از آنها از طریق بر خورد قانونی به بهزیستی ها منتقل بشوند و شاید هم با پای خود به بهزیستیها بروند. شاید هم...، خدا می داند که سر از کجا در می آورند.
اما فیلم معلوم نبود در مورد کدام یکی از مشکلات این قشر آسیب دیده جامعه است. فیلم هدف مشخصی را دنبال نمی کرد و به سبک فیلمهای هذیان گو که تکلیفشان مشخص نیست که چه می خواهند به تصویر بکشند و در ضمن همه مشکلات را هم می خواهند به تصویر بکشند، کیلویی یکسری از این دختران را با کوله باری از مشکلات کنار هم ردیف کرده بود، و با مختصر اطلاعاتی که دختران به ما می دادند، تصویر نفر بعدی به نمایش در می آمد. و دیگر هیچ تحلیلی و هیچ کنکاشی در زندگی این دختران نمی شد. تنها در مورد نفر آخر این ماجرا کمی فرق می کرد.
اگر هر کدام از این دختران را از فیلم حذف می شد چه اتفاقی برای فیلم می افتاد؟. هیچ. هر کدام از آنها اپیزود زندگی خودشان را داشتند که این ایپزود ها هیچ ربطی نه به نفر قبلی داشت و نه به نفربعدی. تنها نکته مشترک آنان زندگی در زیرسقف یک بهزیستی بود. حتی کارگردان در مورد کارگردانی دختر اول و دوم نیز با مشکل روبرو بود. برای اینکه آنان هر دو جلوی دوربین نقش باز می کردند.
یکی از اپیزودها در مورد دختری بود که در خانواده مذهبی زندگی می کرد ولی او که می خواست به مانند دختران امروزی باشد، خانه را ترک می کند و برای اینکه بتواند خودش را در محیط جامعه از گزند اتفاقات مصون نگه دارد مجبور می شود که تغییر شخصیت بدهد و خودش را پسر جا بزند و نقش انواع پسرها را بازی کند تا بالاخره خودش را به بهزیستی معرفی می کند. اما فقط در حد چند ثانیه از این نقش بازی کردنها به تصویر کشیده شده بوده.
اما یکی دیگر از این دختران، دختری بود پرخاشگر و خشن و دچار اختلالات روانی وجملات پر از تضادی می گفت. از ارادت به امام زمان و اهل بیت تا در مورد رفتن به کاباره و دختران فاحشه. اما هیچگاه در فیلم دلیلی برای این تناقص گوییهای دختر پیدا نشد. اما جالب آنجا است که کارگردان در صحبتهایش به این دختر اشاره کرد و گفت. "خانواده این دختر کاملا مذهبی بودند. اما برادرش وی را مجبور به تن فروشی می کرده و اگر از دین صحبت می کند در حقیقت در مورد زندگی خانوادگی اش صحبت می کند و اگر در مورد کاباره صحبت می کند در مورد زمانهایی صحبت می کند که برادرش وی به اجبار به تن فروشی وادار می کرده." بجایی اینکه این موارد را ما در فیلم ببینم آنها را در حرفهای کارگردان می شنویم!
تمام این اپیزود ها را من به شخصه دوست داشتم و هر کدام موضوعات بسیار جالبی هستند که در حد یک ایده باقی ماندند و پرورش پیدا نکردند. هر کدام از این ایپزودها تحلیلهای خودشان را می طلبید که با اختصاص چند دقیقه از یک فیلم نمی توان آنرا به نمایش گذاشت.
اما در مورد دختر آخر این ماجرا فرق می کند. در این ایپزود پدر دختر به همراه مادر و برادر کوچک دختر به آنجا می آیند و ما تنشی بین پدر و مادر در یکسو و دختر در سویی دیگر می بینیم. پس طبق معمول کلی وقت و هزینه تلف می شود تا فیلم شروع شود.
دوربین از ساختمان بیرون نمی رود. به نوعی دختر در آنجا زندانی است اما زندانی خود خواسته. دختر از زندان دیگری فرار کرده و به این زندان پناهنده شده است. دختر در طول چندین سال مجبور بوده بعنوان پسر خانواده رفتار کند. او توضیح می دهد که "پدرم می خواست من پسر بشم اما چون این اتفاق نیافتاد و من دختر شدم پدرم منو از سن 3 سالگی به اسم حسین صدا می کرد و با من به مانند پسران رفتار میکرد. وقنی هم بیرون می رفتیم من مجبور بودم رفتار پسرانه ای از خود نشان بدهم". و ادامه می دهد که "من با پدرم همه جا می رفتم در همه محفلهای مردانه شرکت می کردم حتی کامیون و لودر می روندم." اما بعد از اینکه پدرش صاحب پسری می شود، از دختر ش می خواهد که دیگر نقش پسر را بازی نکند، و تمام آزادیهای که بعنوان یک پسر به وی داده بوده را سلب می کند. دختر از زندان پسر بودن رها می شود ومی تواند به دنیای دخترانه قدم بگذارد و حالا می تواند رفتارهای غریزی دخترانه اش را با آزادی انجام دهد اما اینجا به یک مشکل بزرگ بر می خورد می کند. او آزادیش را پیدا کرده ولی عملا در زندان دیگری افتاده است، زندان مونث بودن در جامعه مردسالاری ایران. حالا بسیاری از رفتارهای عادی که بعنوان پسر داشته تحت شعاع مونث بودن قرار می گیرد. او دیگر نمی تواند بدون اجازه برای خرید به سر کوچه برود. او نمی تواند با دوستانش بیرون برود. او حق انتخاب همسر را ندارد. او حق ادامه تحصیل در دانشگاه را ندارد و او..... و در اینجاست که با پدر به مشکل بر می خورد و از خانه فراری می شود.
اما برای نشان دادن این فکر فقط با یک مصاحبه با دختر و یک سکانس برخورد با پدر کافی نیست. برای اینکه این فکر از توی فیلم بیرون بیاید نیاز به سکانسهای بیشتری احساس می شود. تعداد کم سکانسها باعث می شود که این اپیزود ناقص باقی بماند کمی از حد یک ایده جلوتر برود ولی فیلم نشود.
فیلمبرداری فیلم از نقاط قوت فیلم بود که توانسته بود دوربین رو دست بدون تکانهای اضافی و با قابهای تا حدودی زیبا در یک لوکشین زشت تصاویر قابل قبولی به ما ارائه بدهد.
اما تدوین فیلم، نرم و روان بود اما کافی نیست. مهمترین سئوالی که تدوینگر باید در تمام مراحل تدوین از خودش بپرسد این است که موضوع فیلم چیست؟ آیا این سکانس بدرد موضوع فیلم می خورد یا نه؟ در حقیقت تدوینگر باید با حذف شاخ و برگها اضافی گل زیبای فکر کارگردان را از توی فیلم بیرون بکشد. که البته این اتفاق نیفتاده بود. در نتیجه باز همان سئوال را از تدوینگر می پرسم اگر چهار اپیزود دیگر را از فیلم حذف می شد چه اتفاقی برای فیلم می افتاد؟ آیا با این کار مشکلات دختر آخر و خانواده اش بیشتر نمایان نمی شد؟ آن سکانسها قبلی چه بار اطلاعاتی به سکانس آخر اضافه کرده بودند؟.
تنها نکته ای که در کلیت فیلم قابل احساس بود این بود که ما با دخترانی آشنا شدیم که ا از خانواده دور شده بودند و ولی تسلیم بدیها نشده بودند و می خواستند راهی پیدا کنند تا به زندگی عادی برگردند. چه با با زگشت به آغوش خانوده اشان چه رفتن به بهزیستی های دائمی که بتوانند راهی جدید در زندگیشان بوجود بیاورند. و تحت حمایت بهزیستی ها خود را از گزند بدیهای مصون بمانند.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3816]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن