تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام کاظم (ع):از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا که شوخی نور ایمان تو را می برد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816342131




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ورود ممنوع‌(خوابگاه دختران)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: چند برش از زندگی در خوابگاه دختران‌
ورود ممنوع
[تصویر: 100952883150.jpg]
نمی‌خواستیم درباره خوابگاه دخترانه مطلب بنویسیم، اما مجبور شدیم. می‌پرسید چرا؟! خوب معلوم است اول این‌که دختر درباره خوابگاه پسرانه مطلب نمی‌نویسد. دوم؛ سی‌دی خوابگاه دخترانه پخش شد نه پسرانه. قبل از این ‌که تجربه تلخ و شیرین خوابگاه را کسب کنم، یعنی درست همان موقع که پشت کنکور داشتم دست و پا می‌زدم تمام تصورم از خوابگاه یک ساختمان بزرگ بود که همه با هم و ایضا دور هم می‌گویند و می‌خندند و البته درس می‌خوانند، اما وارد این زندگی که بشوی همه چیز فرق می‌کند و واقعیت امر در مواقعی که باید و البته نباید روز خوش و نا‌خوش‌اش را می‌نمایاند.
خوب، بد، زشت! کابوس یا رویا، قابل تحمل، غیرقابل تحمل یا رای ممتنع؛ جنابعالی مهندس یا دکتر یا هر کاره دیگر این مملکت که در تمام انشاهای دوره دبستان و نطق‌های پیش از دستور و بعد از دستور دوره دبیرستان می‌خواهی فقط و فقط (!) به مملکتت خدمت کنی، در شهر دیگری قبول شدی باید رنج دوری از خانه و خانواده را تحمل کنی؛ چمدانت را ببند لطفا! بعضی‌ها خیلی خوشحال و خرم چمدان می‌بندند. انگار قرار است بروند خانه بخت،‌ تمام مایحتاج را (که البته بیشترش اضافات است) نو می‌خرند و ست می‌کنند. از رو بالشی و پتو گرفته تا سرویس قابلمه و ماهیتابه نسوزشان را، البته از نوع کوچک و به اصطلاح سیسمونی. مادر جانشان هم آنقدر در جمع کردن این چمدان که برای بردنش یک وانت هم کم است، کم نگذاشته که دختر دلبندش نیازی به خریدن یک چوب کبریت هم ندارد. البته نقطه مقابلی هم هست. آنان که سبک بار تنها با یک چمدان، ‌البته از نوع چرخدارش، آمده‌اند و از همان شب اول نیازمند یاری سبز دیگران در تهیه مایحتاج خود هستند.
نکته تجربی: لطفا در بستن چمدان افراط و تفریط نکنید!
وقتی همه با هم بر می‌خورند
تمام خاطرات خوابگاه یک طرف و خاطره شب اول یک طرف. شبی که برای هر کس به طریقی صبح می‌شود. برای عده زیادی این شب گره خورده به هق هق زیر پتو یا کنج دستشویی، خوب توقع ندارید که همان روز اول تمام خلوتگاه‌ها شناسی و تسخیر شوند.
آدم‌های رنگارنگ با رفتارهای رنگارنگ‌تر زندگی را برایت در نظر اول شبیه به یک اردوی دسته‌جمعی شیرین می‌کند.
از کنار بچه‌های شر و شلوغ یا ساکت و منزوی هم که بی‌تفاوت بگذری، شیرینی لهجه‌ بعضی‌ها همان اول جذبت می‌کند که با آنها همکلام شوی. مخصوصا اگر لهجه اصفهانی گوش‌ات را نوازش دهد و دلت ضعف برود، از لهجه یزدی‌ها، به وجد بیایی، از ادای پرطمطراق کلمات در لهجه کردی و لری و… خوشت بیاید یا کشدار شدن حروف در لهجه شیرازی به دلت بنشیند، اما زمان زیادی نمی‌گذرد که این خوش‌گذرانی اردویی کم‌کم روی واقعی خودش را نشان می‌دهد و سر می‌خوری در لایه‌های درونی زندگی خوابگاهی و ممکن است برای مدتی، حداقل تا زمانی که در خوابگاه هستی، شیرینی و قند عسلی لهجه‌ها فراموشت شود.
اختلافات قومی و قبیله‌ای چیزی نیست که بشود از کنارش راحت گذشت و ندیده‌اش گرفت، اما می‌شود با صبر و متانت و دوری از هر گونه تعصب قومی و قبیله‌ای هضمش کرد و بیشتر حواس را به نکات مثبت آن (همانا دلکش بودن و شیرین بودن لهجه) معطوف کرد تا منفی (همانا تفاوت فرهنگ‌ها در چگونه خوردن و کی خوابیدن‌ها و چه نوع شوخی کردنی و چه رفتاری از خود بروز دادنی و…) هرچند که طبق مشاهدات و شواهد و قرائن و اعترافات (و هرچه که شما اسمش را بگذارید)‌ ثابت شده است که دانشجویان در شهرهای بزرگ ملیت و قومیت را فراموش کرده و همه سعی می‌کنند با بقیه یکدست شوند و توی جماعت دانشجوی بومی بر بخورند و قاطی‌شان شوند.
آنقدر که در ترم ۳ و ۴، اگر هم‌خوابگاهی‌ات را در خیابان ببینی، اگر به زور لبخند رنگ پریده‌ای را تحویلت می‌دهد و سلام و احوالپرسی سردی می‌کند؛ آن وقت او را از ته لهجه‌اش خواهی شناخت. این دختر به اصطلاح سانتی‌مانتال که هیچ اثری از سادگی و مهربانی شهرستانی‌اش ندارد، همان است که روز اول لباس محلی پوشیده بود و لبخند می‌زد و کشک و تنقلات محلی تعارفت می‌کرد.
فقط همان روزهای اول است که برای عده زیادی از بچه خوابگاهی‌ها پوشیدن لباس‌های محلی در خوابگاه و حتی در بعضی موارد در دانشگاه نشان از عرق ملی (!) است.
نکته قومی قبیله‌ای: به اصالتت پایبند باش!
چهارشنبه‌های کوکوسبزی‌
برگردیم به خوابگاه لطفا! همین اول باید خیال همه را راحت کنم که اینجا هتل نیست. اینجا یک اتاق ۱۲ متری است با ۱۰ تخت و ۱۰ هم‌اتاقی که ان‌شاءالله زبان هم را می‌فهمند (این بهترین حالت ممکن است، در این صورت شما یحتمل در بهشت برین هستید و خبر ندارید). یک اتاق که فقط فونداسیون دارد و سفت کاری. خیلی شانس بیاوری کمد، تخت و موکت هم می‌توانی به آن اضافه کنی. خوابگاه‌ها هم ستاره دارند. بستگی به شانست و رشته تحصیلی و شهری دارد که قبول شدی.
برای همین است که تعریف پریسا که به ضرب و زور مهندسی کامپیوتر اراک را قبول شده با فرزانه رتبه ۲ کنکور انسانی که حقوق دانشگاه تهران را قبول شده از زمین تا آسمان فرق می‌کند. برای پریسا خوابگاه یعنی جایی پر از بوی بد استامبلی، ماکارونی‌هایی که به محض قرار گرفتن در هوای آزاد تبدیل به کاموا می‌شوند، چهارشنبه‌های عذاب‌آور کوکوسبزی و شب‌نشینی‌های دخترانه‌ای که خدا نکند ادا و اطوارهایشان دیده شود.
البته برای فرزانه غذایی سلفی «هی بد نیست و اگر پیش بیاید شاید…» یکی دو ساعت هم بحث مختصر و مفید با بچه‌های علوم سیاسی درباره مسائل روز جامعه، تازه اگر به درسشان لطمه نخورد!
برای پریسا خوابگاه یعنی «۳ تا آلبوم بزرگ عکس یادگاری که موقع جوگیری در اوج صمیمیت با هم انداخته‌اند.» حالا ماه به ماه هم صدای آن دوستان را نمی‌شنود، مانده که «با این ۳آ‌لبوم خاطره رنگ باخته» چه کند.
برای فرزانه خوابگاه یعنی «تمام مدتی که دنبال جا برای درس خواندن در سالن مطالعه گشته‌ای و تمام وقتی که دنبال وقت اضافه‌ای برای تمرکز روی درس‌های کمکی بوده‌ای.»
اما هر دوی اینها به خوبی می‌دانند که خوابگاه جایی است که اگر با شخصیت محکم و خودساخته وارد آن نشوی معلوم نیست وقتی که برمی‌گردی به شهرت، ‌البته اگر برگردی،‌ همان آدم با همان افکار عقاید باشی. آن هم وقتی رنگین کمانی از آدم‌ها دور و برت را گرفته‌اند، تو خواه‌ناخواه وارد زندگیشان می‌شوی. آن هم در حالی که تنهایی، به علت فقدان حضور گرم مادرجان و پدرجان و احیانا خواهر جان و برادر، در جیره‌بندی عاطفی قرار داری و مجبوری فقط دل‌خوش کنی به زنگ موبایل و صدای اس ام اس و احیانا صدای ناموزون پیجر برای این که اسم شما را برای جواب دادن به تلفن صدا کند. نکته عاطفی: چمدان عاطفه‌ات را هم پر کن قبل از آمدن.
ترمز دستی را بکش دختر!
اصلا به فکر یک شرایط ایده‌آل نباش. حتی اگر تمام هم اتاقی‌هایت از همشهریانت باشند. درست است که ترم اول بیشتر از ترم‌های آتی به یکدیگر لبخند ملیح تحویل می‌دهید، اما توجه داشته باشید که گذشتن از حق خودتان به نفع دیگری تنها تا حدی برای شما میسر است، آن هم زمانی که دیگران حاضر نیستند، کمی از حق خودشان بگذرند.
این که گاهی مسوول خوابگاه ساعت خاموشی را ۱۱ تعیین می‌کند یعنی هم اتاقی جناب خود دکتر و یا مهندستان حق دارد، ساعت ۱۱ چراغ اتاق را خاموش کند و بخوابد! هرچند که این اتفاق برخلاف میل سایر دکترین و مهندسان تنها زمانی رخ می‌دهد که پای لج و لجبازی در میان باشد.
یادآور می‌شوم، در خوابگاه اگر چه ممکن است روزهای اول همه «دست به دست هم دهید به مهر» و یک برنامه‌ریزی درست و درمان برای نظافت و روابط و… بریزید اما این که چطور بتوانی با هم اتاقی‌ها کنار بیایی کاملا بستگی به قوانین نانوشته و ناگفته بین افراد دارد که با برخوردهای بینتان در ماه اول شکل می‌گیرد؛ این که افراد چقدر حاضرند خودشان را گاهی نادیده بگیرند تا پس‌انداز اخلاقی باشد برای زمانی که خودشان نیاز دارند فرد مقابل از خودگذشتگی به خرج دهد.
نکته از جانب فرد حق آب و گل‌دار: فیتیله را بکش پایین جوجه!
و اما پرده آخر…
شرط می‌بندم به هر مشکلی در خوابگاه فکر کرده باشید، به جز این که حریم خصوصی در خوابگاه کیمیا است و به هرکس ندهند و زیر پله جای دنجی است و به آن که دیر بغضش گرفته ندهند.
بگذریم از این که عادت می‌کنید که در خوابگاه تمام کارهایتان را عمومی و در ملا‡عام انجام دهید، از دعا و راز و نیاز شبانه و صبحانه ظهرانه‌تان با خدای مهربان گرفته تا درس‌خواندن و نوشتن نوشته‌جات و… البته گاه پیش می‌آید که تنها برای ساعتی به دنبال راه مفر و پناهگاهی هستید که خودتان باشید و خودتان که ممکن است، میسر نباشد.
آن هم وقتی ساعت از ۹‌‌شب گذشته و شما حق رفتن به حیاط را ندارید و قبل‌تر از شما عده‌ای تمام راه‌های گربه رو را اشغال کرده‌اند و خلاصه ابر و باد و مه و خورشید و فلک تمام کار و زندگیشان را ول کردند تا شما را به سوی تنها جای خصوصی موجود در خوابگاه (که همانا تخت‌تان است)‌ هل دهند…
با تمام این اوصاف و احوالات خوابگاه و سفر به شهری دیگر کلی آدم را قد بلند می‌کند، از نظر ظاهری را عرض نمی‌کنم.
یاد می‌گیری چطور می‌شود، صبح‌ها همراه ۲۰ نفر دیگر بروی و مسواک بزنی و دست و رویت را بشویی و در نهایت زندگی مسالمت‌آمیزی کنار چند نفر دیگر داشته باشی و همراه آن مدیریت خرج کردن از جیب مبارک که وابستگی عجیبی به جیب پدر دارد و از همه مهم‌تر استقلالی که اگر به بیراهه نرود می‌تواند کلی تجربه و ذخیره اخلاقی صندوق اعتبارات شخصیتت باشد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 597]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن