واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: محمد عوفي، روايت گر حكايتها و حكايت گر روايتها
سديدالدين محمد عوفي بخارايي از نام آوران و بزرگان فرهنگ و ادب ايران زمين در گستره اي زماني به وسعت تمام تاريخ است. او در دهههاي مياني نيمه دوم سده ششم هجري در شهري كه شايد بتوان آن را با كمي اغراق و اندكي اغماض مهد تمدن پارسي ناميد، يعني شهر بخارا، گام به عرصه وجود نهاد. (فراموش نبايد كرد خاندان دانش دوست ساماني كه با حمايت روزافزون و بي دريغ شان از بزرگاني چون رودكي سمرقندي، ابوعلي بلعمي، دقيقي طوسي و... به گونه اي احياگر فرهنگ ايراني و زبان پارسي در دوران پس از استيلاي عرب بودند و به تعبير درست دكتر جواد هروي، نويسنده كتاب تاريخ سامانيان عصر طلايي ايران پس از اسلام، افتخار احياي مجدد زبان پارسي و فرهنگ ملي ايرانيان به نام آنان ثبت شده است از اين شهر برخاستند.)
محمد عوفي براساس آنچه كه در كتاب جوامع الحكايات و لوامع الروايات خويش آورده، نسب خود را از عوف گرفته است كه منسوب مي باشد به عبدالرحمن بن عوف يكي از صحابه پيامبر بزرگوار اسلام. درواقع، همانطور كه دكتر عزيزالله بيات، نويسنده كتاب ارزشمند شناسايي منابع و ماخذ تاريخ ايران، و ادوارد براون، مولف كتاب مشهور تاريخ ادبي ايران از فردوسي تا سعدي، بيان داشته اند او از اعقاب عبدالرحمن بن عوف بوده و به همين مناسبت خاندان وي به عوفي مشهور گشته اند.
آنچه روشن و هويدا است، اوان عمر عوفي بيشتر در خراسان و فرارود (ماورا»النهر) به ويژه شهر بخارا سپري شد. او مدتي از عمر خود را در بخارا به تحصيل دانش به ويژه علوم ادبي و عربي سپري كرد، سپس به نواحي فرارود، خوارزم، خراسان و سيستان مسافرت كرد و به هنگام اين سفرها با دانشمندان، انديشمندان، فضلا و ادباي مناطق نام برده شده آشنا گشت.
سديدالدين محمد عوفي تا اواخر دوران سلطنت سلطان محمد خوارزمشاه كه با ناداني و ناتواني خويش ايران زمين را گرفتار يورش سهمگين و تاراج دهشتناك مغولان خونخوار و تاتاران ددمنش نمود در خراسان و فرارود به سر برد، اما مقارن هجوم مغول روانه و رهسپار هندوستان شد و به دربار سلطان ناصرالدين قباجه پيوست. هنگامي كه ناصرالدين قباجه به سال 625 هجري قمري از شمس الدين ايلتتمش شكست خورد و دوره قدرت و همچنين زندگيش به سر آمد عوفي اين بار به امير پيروزمند پيوست و به سپري كردن ايام در سايه حمايتها و پشتيبانيهاي او و نظام الملك جنيدي وزير پرداخت. آنچه از منابع ادبي، حكمي و تاريخي و از جمله كتابهاي خود عوفي برمي آيد كتابهاي مشهور وي در همين روزگار يعني در دورهاي كه در ديار سند و سرزمين هندوستان مي زيسته است نگارش يافته اند.
مهمترين آثار سديدالدين محمد عوفي به شرح ذيل است:
1- تذكره لباب الالباب: اين كتاب كه به عين الملك حسين اشعري، وزير سلطان ناصرالدين قباجه، تقديم شده است شرح حال چكامه سرايان، پارسي سرايان و ادباي ايران از ابتداي شعر پارسي تا به روزگار مولف را در بردارد. لباب الالباب در دو جلد نگاشته شده است كه در نخستين مجلد آن وزيران، علما و دانشمندان شناسانده شده اند. در دومين جلد نيز شعراي پارسي زباني كه در گذر تاريخ ساكن فرارود، عراق، آذربايجان، خراسان و سيستان بوده اند معرفي گشته اند.
لباب الالباب ديرينه ترين كتاب نگارش يافته به زبان پارسي در شرح حال شاعران پارسي سرا و به تعبير ناتانيل بلند، ايران شناس غربي، قديمي ترين تذكره شعراي پارسي است كه امروزه در دست مي باشد، زيرا كتابهايي از اين دست كه در روزگاران پيشتر نگارش يافته بودند در گذر زمان و در جريان حوادث دهر از ميان رفته اند. اين كتاب به سبب قدمت و فزوني شمار زندگي نامههاي داده شده از شاعراني كه در غير اين صورت همچنان ناشناخته و گمنام مي ماندند واجد اهميت فراوان است، چنانكه در آن از حدود سيصد شاعر پارسي گوي كه در دوران پيش از ظهور سعدي شيرازي مي زيسته اند ياد شده است. هرچند كه نام بزرگاني چون عمر خيام و ناصر خسرو در ميان آن همه شاعر نيامده و اين موجب شده است برخي ادب پژوهان و كاوشگران پهنه فرهنگ و از جمله ادوارد براون ، ايران شناس نامدار انگليسي، آن را واجد كاستي و نارساييهايي نيز بدانند.
از ديگر سوي، براساس برخي تجزيه و تحليلها از بسياري جهات اين كتاب مايه ياس و نوميدي نيز مي باشد، زيرا در آن زندگي نامه بسياري از پارسي سرايان، فاقد تواريخ دقيق يا جزئيات مهم است و به جاي آن مشحون است به عبارت پردازي ها و لفاظيهاي بي معني. ظاهرا بايد تعبير دكتر عزيزالله بيات را درست پنداشت كه در كتاب خويش بيان داشته است «متاسفانه عوفي هم» خود را در تاليف اين كتاب بيشتر صرف لفاظي و عبارتپردازي كرده و كمتر توجه به رويدادهاي تاريخي داشته است.
2- ترجمه كتاب الفرج بعد الشده: مولف اصلي اين كتاب، قاضي محسن بن علي تنوخي بوده است. محمد عوفي پس از تاليف تذكره لباب الالباب اين كتاب را به نام ناصرالدين قباجه به پارسي برگرداند. آنچه روشن و هويدا است، اين كتاب مشتمل بر مجموعه اخبار از مردمي بوده كه پس از تحمل دشواريهاي فراوان و سختيهاي افزون براي آنها گشايشي پيدا شده است و نكات تاريخي و آموزههاي اجتماعي بسيار مفيدي را در بر دارد.
3- جوامع الحكايات و لوامع الروايات: اين كتاب مجموعهاي ارزشمند و عظيم از حكايات و روايات ادبي و تاريخي به زبان پارسي است و به چهار بخش تقسيم شده و هر بخش نيز مشتمل بر بيست و پنج قسمت است. مطالب چهارگانه جوامع الحكايات كه از سبكي روان و ساده برخوردار است و از اين حيث تضاد چشمگير و روشني با لباب الالباب دارد به شرح زير است:
الف: در معرفت كردگار
ب: در اخلاق حميده
ج: در اخلاق مذمومه
د: در اقوال عباد و عجايب بحار و بلاد و طبايع حيوانات
نظر به اينكه عوفي مطالب و مضامين اين كتاب را از ماخذي به دست آورده است كه بيشينه آنها از ميان رفته اند مي توان از لحاظ ادبي و تاريخي اهميت افزون و ارزش بسياري براي اين اثر قائل شد. درحقيقت، به همين جهت بوده است كه اين كتاب در روزگاران آتي از سوي شمار زيادي از نام آوران عرصه فرهنگ و ادب همچون منهاج سراج جوزجاني، نويسنده كتاب طبقات ناصري، زكريا بن محمود قزويني، نگارنده كتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد و حمدالله مستوفي قزويني، مولف كتاب هاي تاريخ گزيده و نزهت القلوب، مورد كاربرد قرار گرفت.
به عنوان حسن ختام و پاياني بر اين جستار كوتاه شايسته و بايسته است ياد شود كه از سالهاي پاياني زندگاني محمد عوفي و چگونگي مرگ اين بزرگمرد وادي ادب اطلاعي در دست نيست. تنها اين نكته مشخص و آشكار است كه او نامي ماندگار در تاريخ ادب و فرهنگ ايران از خود به يادگار نهاد.
دوشنبه 28 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 171]