واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: سینمای جهان، روی پرده
رویاهایی در راس رویاهای دیگر / یادداشت راجر ایبرت بر "آغاز خلقت"، آخرين اثر تحسين شده کریستوفر نولان
مجله سی نت: راجر ايبرت
مترجم: اميررضا تجويدي
گفته شده که کریستوفر نولان 10 سال را وقف نگارش فیلمنامه "آغاز خلقت" کرده است. داستانی که شامل بخشهای حیرتانگیز و عمیقی است، همانند بازی شطرنج با چشمان بسته هنگام عبور از طنابی محکم. قهرمان فیلم، آرشیتکتی جوان را با ساخت هزارتویی پرپیچ و خم میآزماید. نولان نیز به تبع آن ما را بهوسیله هزارتوی ذهنی بینظیرش میآزماید. اکنون ما باید به وی اطمینان داشته باشیم، به اینکه میتواند ما را میخکوب کند و پیش ببرد. چرا که بیشتر اوقات ما در پیچ و خم داستان دچار سردرگمی و ابهام میشویم. نولان باید این داستان پیچیده را بارها بازنویسی کرده باشد، چرا که مخاطب مجددا خواهد فهمید که هر تغییری تاثیری موجگون بر احساسات دست نخوردهاش خواهد گذاشت.
داستان فیلم میتواند به راحتی در جملات کوتاهی بازگو شود یا حتی اصلا قابل بازگویی نباشد! این هم نکتهای از داستان كه کمتر گفته شده: حتی اگر بدانید که داستان این فیلم چگونه به پایان میرسد، باز هم کمکی به شما نخواهد کرد. مگر اینکه بدانید داستان در ساختار کلی فیلم چگونه به انتها منجر میشود. و گفتن این نکته به شما که روایت بصری اثر چگونه پرداخت شده است. باز هم در ذهنتان گرههایی ایجاد میکند!موضوعیت "آغاز خلقت" در مورد فرایندی است در باب مبارزه در مسیر برگهای نانوشته واقعیت و رویا، حقیقت موجود در رویا و همچنین رویاها بدون واقعیت! بازیهای فیلم همگی نفسگیرند و نولان عامدانه دیدگاه تصحیح شدهاش در فیلم "ممنتو" را بهعنوان دستگرمی رو میکند. وی ظاهرا طرح فیلمنامه را هنگام فیلمبرداری "ممنتو" خلق کرده. "ممنتو" داستان مردی بود با فقدان حافظه کوتاه مدت و داستان بصورت وارونه روایت میشد.
همانند قهرمان آن فیلم بیننده "آغاز خلقت" نيز در زمان غرق میگردد و تجربه میکند. ما هیچوقت بهطور مطلق در نمییابیم که رابطه میان رویا و حقیقت چیست؟ قهرمان به ما میگوید که هیچوقت نخواهیم توانست آغاز یک رویا را به خاطر آوریم و به نظر میرسد رویاها در دایره زمان به زودی به اتمام رسند. با این وجود شما نمیدانید که چه زمانی در حال رویاپردازی هستید. اما اگر شما داخل رویای انسان دیگری باشید چطور؟چگونه رویای شما با او همگون میشود؟ شما واقعا چه میدانید؟
کاب (با بازی لئوناردو دیکاپریو)، یک مهاجم اجیر شده و سازمان یافته دستورات مقامات بالاتر است. او به اذهان انسانهای دیگر نفوذ میکند تا اندیشهها و خیالات آنها را سرقت کند. حال وی توسط یک ميلياردر پرنفوذ و قدرتمند اجیر شده تا عکس عادت مالوفش را انجام دهد: طرح و جایگزینی اندیشه در ذهن رقبا آن هم به نحو احسن و کاملا بی نقص، به گونهای که احساس کنند آن رویا از آن خودشان است. این کار هرگز پیش از این به انجام نرسیده بود. ذهن ما در مقابل اندیشههای بیگانه همانند یک آژیر خطر عمل میکند، به گونهای که سیستمهای مصون انسان در معرض بیماری قرار میگیرند. مرد ثروتمند که سایتو نام دارد (با بازی کن واتانابه)، پیشنهادی را به کاب ارائه میدهد که نتواند رد کند. پیشنهادی که میتواند تبعید اجباری کاب از محل زندگی و خانوادهاش را به پایان برساند.
بنابراین کاب در صدد جمعآوری یک تیم برمیآید. اینجاست که فیلم بر مبنای روشهای بسیار متناسب و غافلگیرکننده اکثر فیلمهای مبتنی بر سرقت استوار میگردد. ما با افرادی ملاقات میکنیم که کاب قصد همکاری خطیری با آنها دارد: آرتور (با بازی جوزف گوردون لیوویت) شریک چندین و چند سالهاش، ایمز (با بازی تامهاردی، هنرپیشه بریتانیایی تبار) استاد کارهای فریبگونه و نیرنگ، یوسف (با بازی دیلیپ ریو) نابغه شیمی دان، و در نهایت یک کارمند تازه کار، آریادن (با بازی بامزه الن پاژ)، یک آرشیتکت جوان و مستعد که در آفرینش فضاها اعجوبهای بی همتاست! کاب همچنین برای دسترسی واشنایی با اساس کار خود به سراغ استاد دیربازش در آموزش قواعد رویاگون مایلز (با بازی مایکل کین) میرود. کسی که میداند کاب باید به چه کاری دست بزند و چگونه باید این کار را انجام دهد. در این بازه زمانی از فیلم، مایکل کین تنها باید در تصویر ظاهر شود تا ما دریابیم که وی از سایر کاراکترها در طول فیلم، باهوش تر است. این یک پوئن مثبت و یک هدیه هوشمندانه برای مخاطب است.
اما صبر کنید. به چه دلیل کاب به آرشیتکتی جهت فضاسازی در رویاها نیاز دارد؟ او به دخترک توضیح میدهد که رویاها معماری بیثباتی دارند. ماموریت کاب، آغاز خلقت (یا میلاد یا سرچشمه) اندیشهای نو در کالبد ذهنی ميلياردي جوان و مجزاست به نام رابرت فیشر (با بازی سیلین مورفی) که وارث فرمانروایی و میراث پدرش میباشد. سایتو از وی میخواهد تا اندیشههایی را وارد کند که آنها را به سمت واگذاری تاسیسات رقبا به سود خود پیش ببرد. کاب به آریادن نیاز دارد تا هزارتویی فریبنده در رویاهای فیشر ایجاد کند. بنابراین (به نظر من) تفکرات جدید در صورت عدم ادراک دچار خطا خواهند گشت. آیا این تصادفی است که آریادن نام یکی از زنان اساطیری در افسانههای یونان باستان است که به زئوس کمک کرد تا از هزارتوی مینوتار (موجودی که نیمی از بدنش گاو نیمی دیگر انسان بود) بگریزد؟!
کاب در دنیای نفوذهای خیالی چیزی را آموزش میدهد. هنر کنترل رویاها و هدایت آنها. نولان از این حربه بهعنوان تمهیدی برای آموزش ما به نحو احسن استفاده میکند. به همین دلیل جلوههای ویژه بصری که در اکثر فیلمها در ساختار اثر تصنعی مینمایانند. در این فیلم کاملا سر جای خود قرار گرفتهاند. تاثیرگذارترین بخشش برای من در بخش پاریس اتفاق میافتد (یا به نظر میرسد که اتفاق بیفتد!). جایی که شهر دقیقا بر سطح خود وارونه میگردد و منطبق میشود، درست مانند انطباق کاشیها بر کف اتاق خانههای ما!
محافظان فیشر افرادی هستند که می توانند به نحو احسن از اسلحه استفاده نمایند. کسانی که گاهی همانند پادتنهای هم ارزش ذهنی عمل میکنند.
به همین دلیل توامان کاراکترهایی واقعی و در عین حال سمبلیک به نظر میرسند. اما چه سمبلیک و چه حقیقی فیلم و قهرمانهای داستانش را وارد برههای از جنگهای تسلیحاتی با ابهت، سکانسهای تعقیب و گریز و انفجارهای مهیب میكند که در فیلمهای امروزی راهی هستند برای نمایش و عرضه تعلیق و کشاکش! مهارت نولان در همین است که وی به راستی من و تماشاگر همانند من را دقیقا وارد یکی از فرآیندهای تعقیب و گریزش کرد. به شکلی که من طبق عادت مالوف، با سکانسهایی که به شدت استاندارد و بهجا بودند احساس نزدیکی فراوانی کردم. دلیل اصلی این امر در این بود که ذهنم درگیر این مسئله شده بود که در واقع چه کسی در حال تعقیب و چه کسی تحت تعقیب است!
اگر تاکنون تیزر تبلیغاتی فیلم را مشاهده کرده باشید، یقینا خواهید دانست که اتمسفر فیلم ساختار خیره کنندهای دارد که قابل اغماض نیست. وارونگی ساختمانها، خیابانهای مارپیچ و از همه مهمتر، شخصیتهای شناور و هوشمند. تمامی اینها در بطن داستان تعریف شدهاند.
فیلم بزرگ نولان، هزارتویی پیچ در پیچ است که در آن اثری از روایت ساده و خطی به شکل مرسوم نیست و در القای یک پایانبندی باورپذیر و واگذاری تحلیل و کاوش کلیت اثر به مخاطب کاملا مصمم است.
همچنین نولان با سیری عاطفی ما را در روند فیلم راهنمایی میکند. دلیلی که موجب شده کاب، برای پذیرش خطرات آغاز خلقت انگیزهای یابد، احساس گناه و اندوه وی است که به همسرش مال (با بازی ماریون کوتیار) و فرزندشان مربوط میگردد. بیشتر از این چیزی را لو نخواهم داد (یا نمیتوانم لو بدهم!). کوتیار، در ترسیم همسر کاب، آن هم در مسیری دلخواه، به زیبایی عمل کرده. بهخصوص در نمای پایانی، حتی با وجود اینکه ما شاهد خاطرات کاب یا رویاهای وی هستیم که به سختی قابل بیانند، ولی ماریون کوتیار، مال را همانند یک مغناطیس عاطفی، تبدیل به قطب بزرگی در فیلم میگرداند و عشقی که نوعی ثبات عاطفی در دنیای کاب ایجاد میکند. آن هم در دنیایی که مدام در حال تغییر و بیثباتی است.
فیلم "آغاز خلقت" دقیقا همان کارکردی را برای مخاطب دارد که دنیا به خودی خود برای لئونارد قهرمان فیلم "ممنتو" ایجاد میکرد.ما همیشه در حال و زمان فعلی خواهیم بود و همواره زمانی که در حال رسیدن به اینجا بودهایم، یادداشتهایی را ثبت کردهایم. در حالیکه نسبتا اطمینان نداریم که "اینجا" دقیقا کجاست. هنوز اهمیت زندگی، مرگ و عواطف با افسوس و سرخوردگی همراه است و آن تاسیسات چند ملیتی نیز. نولان تا پیش از استفاده از صحنههای به غایت هنرمندانه و سینمایی مربوط به صنعت جاسوسی باز نمیایستد. صنعتی که بخشی از آن شامل آن نقشه هوشمندانه روی برد ۷۴۷ است. (که در فیلم توضیح داده شده که این عدد مربوط به چیست.)
در زمانهای که فیلمها گویی از داخل سطل زباله استخراج شدهاند مثل: دنباله سازیها، بازسازیها، "آغاز خلقت" کریس نولان کار بزرگ و پیچیدهای انجام میدهد. فیلمی که تماما مبتکرانه و ناب است. گویی که تازه از پوشش در آمده باشد.
و با وجود اینکه بر مبنای آثار اکشن بنا شده، به طرز حیرتانگیزی ملموستر و احساسات برانگیزتر از چنین فیلمهایی است (و نسبتا باورپذیرتر). فکر میکنم که در "ممنتو"، حفره و ابهامی وجود داشت: چگونه فردی با فقدان حافظه کوتاه مدت به خاطر میآورد دچار چنین بیماری هست؟! شاید حفرهای در آغاز خلقت نیز وجود داشته باشد، اما من توانایی یافتنش را ندارم!
کریستوفر نولان، بتمن را به طرز تحسین برانگیزی احیا کرد. این بار،وی چیزی را احیا نکرده،بلکه به آفرینشی جدید دست زده. آفرینشی که ده سال وقت صرفش شده و دیگر توسط فردی غیر از وی، قابل تکرار نیست. هم اکنون عده کمی از کارگردانان در فکر گرتهبرداری از آغاز خلقتاند. اما برخلاف آنها، من تصور میکنم هنگامیکه نولان هزارتوی بینظیرش را رها کرد، نقشه ساختش را هم دور انداخت!
..................
درباره کریستوفر نولان:
كريستوفر جاناتان جيمز نولان، متولد 30 جولاي 1970 در لندن است.
اين نويسنده، تهيهكننده و كارگردان انگليسي - آمريكايي بيشترين شهرتش را مديون تريلر روانشناسانه "ممنتو" است. او با كارگرداني فيلم "بتمن" دوباره اين قهرمان كميك استريپ را احيا كرد و براي اين فيلمش تحسينهاي فراواني از سوي منتقدان دريافت كرد. آخريت تريلر علمي - تخيلي او، "آغاز خلقت" هم با استقبال فراوان مخاطبان و منتقدان روبهرو شده است. او معمولا با برادر فيلمنامهنويسش، جاناتان نولان در فيلمهايش همكاري ميكند. اخيرا بازيگراني چون مايكل كين و كريستين بيل هم جزو بازيگران موردعلاقه و همكاران وي شدهاند. نولان موسس يك كمپاني فيلم به نام "سينكپي" است. نولان اولین فیلم بلندش به نام "تعقیب" را در ۱۹۹۸ ساخت. نولان در سال ۲۰۰۰ فیلم "ممنتو" را ساخت. در این فیلم گای پیرس بازی ميکرد. گویی فیلمهای کریستوفر رفتهرفته پختهتر میشدند. نولان در فیلم بعدیاش، "بیخوابی"، از آل پاچینو استفاده کرد و با یک سناریو جذاب و ۴۶ ملیون دلار آن را به پرده سینماها برد. فیلم بعدی نولان پنجمین بتمن تاریخ بود. "بتمن آغاز میکند" بعد از شکست تجاری فجیع فیلم "بتمن و رابین" روی پردهها آمد و نولان این بار نقاب بتمن را به کریستین بیل داد. بعد از همکاری با کریستین بیل و مایکل کین در "بتمن آغاز میکند" نولان با آنها به همراه هیو جکمن و اسکارلت جوهانسون فیلم "پرستیژ" را ساخت که موضوعی نامتعارف داشت و بسیار دیدنی از آب درآمد. فیلم درخشان بعدی او "شوالیه تاریکي" بود و باز هم کریستین بیل و مایکل کین در آن فیلم حضور یافتند. فیلم با بازی فوقالعاده هیت لجر و فروش خیرهکنندهای همراه بود.
................................................
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 288]