واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام خانوما من یه پسر 11 ساله دارم . دو سال و نیمه ازدواج کردم و این بچه دو ساله با ما زندگی می کنه اولین دلیل ازدواج با همسرم به خاطر دادن مهر مادری به این بچه بود واسه آوردنش خیلی ذوق و شوق داشتم تا اینکه بعد از 6 ماه از ازدواجمون خودم رفتم و از خونه مادر شوهرم آوردمش البته حدود 7ساله که اصلا" مادر واقعیش رو ندیده خلاصه با هزار آرزو رفتم آوردمش به نظر می یومد که منو دوست داره روز اول که رسیدیم خونه وقتی از بازی شکست خورده بود و عصبانی بود وقتی رفتم بغلش کنم با شوت خیلی محکم زد تو کمرم چون بچه توپلی هست تا 6 ماه زجر کشیدم روز دوم گفت من ازت ارث می خوام باید هر چی داری به من بدی البته اون موقع 9 سالش بود کتک زدنش هم همینجور ادامه پیدا کرد تا اینکه خسته شدم و به شوهرم گفتم و با هم این مشکلو حل کردیم منو به خواست خودم مامان صدا میکنه حاضرم هر کاری واسه راحتی و خوشحالیش بکنم ولی با اینکه بچه است همچین با زبون و کارهاش عذابم میده که همیشه در حال حرص خوردن و گریه کردن هستم شاید بگید به خاطر اینه که به یاد مادرشه ولی اون هیچ وقت حرفی از مادرش نمی زنه هر وقت هم من بهش میگم واسه مادرت دعا کن میگه " اون " اگه منو دوست داشت تنهام نمی ذاشت. من تو این 2 سال انگار دارم یه بچه 2 ساله رو بزرگ میکنم از دستشویی رفتن گرفنه تا نحوه برخورد با دیگران و غذا خوردن و حمام رو با هزار بدبختی مقداری بهش آموزش دادم حسادت خیلی شدیدی هم داره آیا بچه های شما هم همینطورند؟ یا بچه ی من اینجوریه تازه شوهرم هم اگه به بچم بگم تو بهش بر می خوره و سرم داد و هوار راه میندازه وقتی شوهرم خونه است با استرس با پسرم حرف میزنم مبادا یه وقت شوهرم ناراحت بشه عصبی شدم خسته ام همیشه احساس میکنم با وجود داشتن یه خانواده تنهام به نظر شما چی کار کنم تا به آرامش برسم.
عزیزم خیلی متاسفم بابت مشکلی که دارید . من فکر می کنم این بچه طفلی گناهی نداره و و اینکه چیزی به زبون نمی یاره دلیل بر این نیست که مشکلی نداره . حتماً برید پیش یه مشاور خوب و راهنمایی بگیرید چون من با مورد اینطوری برخورد داشتم ایشالله به کمک روانشناس کودک مشکلتون حل می شه
عزيز دلم، شما گفتي كه اولين دليل ازدواجت دادن مهر مادري به اين بچه بوده!!!!
نه به خاطر خودت و نه به خاطر همسرت، چرا فكر كردي كه بايد اين فداكاري رو بكني؟؟؟
به نظر من كه كارشما يعني ازدواج با يه مرد بچه دار به خاطر محبت كردن به بچه اش!!!! اصلا منطقي و قابل توجيه نيست.چه راه حلي مي تونه داشته باشه؟
بهتره با پاییز جون مشورت کنی اون خیلی بهتر راهنماییت می کنه
دوست خوبم تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اینجور بچه ها معمولا لجباز و بدقلق هستند. به هر حال اون میدونه که تو مادر اصلیش نیستی حتی شاید بچه های اطرافش دور از چشمت چیزائی بهش میگن که ناراحتش میکنه و رفتار بدش تشدید میشه. محبت به تنهائی کافی نیست. گاهی محبت زیاد باعث میشه بچه بیشتر لجبازی کنه. اگه گاهی کار بدی میکنه سعی نکن چشم پوشی کنی بهش تذکر بده, اخم کن یا باهاش قهر کن بذار غیر مستقیم بفهمه کارش بد بوده چون اگه همیشه از رفتارهای بدش بگذری باورش میشه که زورت بهش نمیرسه و هر کار بدی که بکنه تو می بخشیش. سعی کن غیر مستقیم ناچارش کنی عذرخواهی کنه.
سلام گالری جان ممنون از راهنماییت با خیلی ها مشورت کردم از جمله مشاور که نتیجه به جای باریک ختم شد که من دوست ندارم این بچه یه بار دیگه ضربه بخوره باز هم چشم باز هم میرم پیش مشاور آخه مشکل بزرگ من تو قشم اینه که یا مشاور نداره اگه هم بیان مدت کوتاهی می مونن و میرن به خاطر همین می خواستم تو انجمن مطرح کنم تا کمکی بهم بشه
سلام ارغوان جون ممنون از نظرت ، میدونم هیچ توجیه عقلی نداره اما اون زمون شرایط روحی بدی داشتم من یه زن مطلقه بودم که شوهرم بعد از یه عشقی که هنوز بین اطرافیان زبانزده بهم خیانت کرد و رفت با یکی از دانشجویاش و منی که با عشق تمام باهاش زندگی کردم تو سن 26سالگی طلاق داد توشهر به این کوچیکی هیچ جایی واسه یه زن مطلقه کارمندی که مجبور بود هر روز تو جامعه باشه نبود هر روز یا باید به همه جواب پسمی دادم یا نگاه سنگین زنان و مردها رو تحمل کنم وقتی همکارم همسرم رو معرفی کرد خیلی ناراحت شدم ولی اصرار همکارم باعث شد همدیگه رو ببینیم و وقتی به خودم اومدم در عرض دو هفته ازدواج کردم من هر دو تاشونو دوست دارم ولی خودم دارم از نظر روحی زجر میکشم
مرسی ریحانه جون
سلا نوکی عزیزم پسرم قبلا" جای دیگه ای زندگی می کرد و اینجا دوستاش نمیدونن من مادرش نیستم حتی به جز اطرافیان نزدیک بقیه این قضیه رو نمیدونن از بس بهش اهمیت دادم الان با یه تو گفتن بهش سرم داد میکشه که واقعا قلبم میشکنه هر کاری هم براش بکنم باز هم ازم طلیکاره و کارهای قبلی رو اصلا نمیبینه اگه اخم کنم یا قهر میشینه گریه کردن و در اولین فرصت اینها رو به مادر شوهرم و دیگران گزارش میده البته مادر شوهرم زن فهمیده ای هست و درکم میکنه ولی خوب یه جورایی ناجوره . هر کاری رو اگه صد بار گفته باشم اگه دفعه ی بعد بگم چرا اینکارو نکردی میگه چرا ناراحت میشی بدون اخم و ناراحتی باز هم بهم یادآوری کن و ناراحت میشه مجبوریم هر سال مدرسه اش رو عوض کنیم چون همون اول سال کارهایی میکنن که اگه با من همکار نبودن اخراجش میکردن البته از نظر درسی خوبه همه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 696]