واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: يك پيكر معيوب عليه هفت پيكر
علي شروقي
«اين سند به تو حق گرفتن حتي يك قطره خون را هم نمي دهد. كلمات سند به طور وضوح اين است؛ يك پوند گوشت؛ پس طبق سند خود يك پوند گوشت خود را بگير.»
شكسپير/ تاجر ونيزي
هر متن مكتوب، افتادگي ها، شكاف ها، حفره ها و لغز ش هايي دارد كه با كشف شان مي توان به درون متن رخنه و ساخت بنياديني را كه متن بر پايه اش شكل گرفته متلاشي كرد. اتصال ادبيات مدرن با ادبيات كلاسيك و سنت هاي ادبي پيش از خود، درست از راه همين حفره ها و شكاف هاي راه برنده به سمت ويراني استراتژي هاي برسازنده روايت هاي كلاسيك صورت مي گيرد. اين اتصال اگر در نقطه يي غير از اين حفره ها و شكاف ها برقرار شود، اتصالي خواهد بود كه به جاي بحراني كردن روايت كلاسيك، روايت مدرن را بحراني مي كند و حاصل آن تنها تداوم سنت هاي ادبي گذشته و منطق هاي معنادهنده به آنها در ادبيات مدرن خواهد بود. دليل اينكه برخي رمان ها و قصه هاي معاصر ايراني به رغم ظاهر مدرن نمايشان، همچنان به سنت هاي ادبي دوران پيش از ظهور رمان نزديك ترند، گم كردن يا بي اعتنا ماندن به آن نقطه هاي اصلي اتصال، يعني آن شكاف ها است. هدايت، در بوف كور اين شكاف ها را يافته بود و از راه آنها انسجام وحدت هاي برسازنده ادبيات كلاسيك را متزلزل كرد. اتصال بوف كور به گذشته ادبي و تاريخي، اتصالي است منفي و در راستاي گسست از همان گذشته يي كه راوي بوف كور از راه سوراخ هواخور رف به آن متصل مي شود. نديدن اين اتصال، به تقليل بوف كور به تصويرهايي منجر مي شود كه صرفاً ريشه هايي روانشناسانه دارند. اين اشكال بسياري از نقدهايي است كه با رويكردي روانشناسانه بر بوف كور نوشته شده است. حاصل برخي از اين نقدها فرو كاستن بوف كور به يك سري رمزهاي روانشناسانه و رمززدايي از بوف كور به كمك گشودن اين رمزها است. چنين رويكردي، بوف كور را با جدا كردنش از زمينه هاي اجتماعي، فرهنگي و تاريخي شكل گيري آن به متني خنثي و محفوظ ميان رساله هاي دانشگاهي تبديل مي كند و مثله شدن سطرهاي بوف كور در لابه لاي اين قبيل رساله ها به عاملي براي ضمانت اين خنثي بودن بدل مي شود. چرا كه از اين طريق نقطه هاي اتصال اين رمان به زمينه هاي ديرين فرهنگي كور مي شود.
هدايت، خودش با ارجاع پنهان بخشي از رمان كه راوي از سوراخ هواخور رف بيرون را نگاه مي كند و زن اثيري را مي بيند، به قسمتي مشابه در هفت پيكر نظامي، يكي از سرنخ هاي اين اتصال را به دست مي دهد. در هفت پيكر، شاهدخت گنبد سپيد، داستاني را براي شاه بهرام نقل مي كند كه از نظر مضموني بي شباهت به بوف كور نيست. در اين داستان، مردي كه در باغش را به رويش بسته اند به شيوه دزدها وارد باغ خودش مي شود و از دو زن كه صاحب باغ را دزد مي پندارند كتك مي خورد. زن ها بعد از آنكه خواجه را مي شناسند به جبران زخمي كه به او زده اند، او را به اتاقي مي برند كه بر ديوارش روزني است. خواجه چشم بر روزن مي گذارد و چشمه يي مي بيند كه دختراني در كنارش بازي مي كنند. از ميان اين دختران، خواجه دل به دختري چنگي مي بندد و دختر را احضار مي كند اما هر بار در آستانه وصل، اتفاقي مي افتد كه وصل را عقب مي اندازد. خواجه به وصل نمي رسد مگر زماني كه اين وصل را قانوني كند. ناتواني در وصل يكي از مضمون هاي اصلي ادبيات كلاسيك است كه در بوف كور هم تكرار مي شود با اين تفاوت كه بوف كور منطق هاي معنادهنده به اين ناتواني در ادبيات كلاسيك را زير سوال مي برد. بوف كور با ساخت و فرم تكه تكه اش، به وحدتي كه تمام تمثيل هاي ادبيات كهن درنهايت به آن ختم مي شوند حمله مي كند. شكل معيوب بوف كور، ريشه در گسست آن از ساخت هاي نظام كهن دارد. داستان هاي پراكنده نظامي در هفت پيكر اگر همان طور كه مايكل بري در تفسير خود بر هفت پيكر به آن اشاره كرده قرار است درنهايت با قرار گرفتن شاه بهرام در مركز هفت گنبد- كه در هر كدام شاهدختي نشسته- به نوعي وحدت و كمال ختم شوند، در عوض هدايت در بوف كور اين وحدت سازمان دهنده به روايت را از متن بيرون مي كشد و زير پاي متن منسجم كلاسيك را خالي مي كند و حفره يي در آن به جا مي گذارد. در بوف كور توهم وحدت در يكسان شدن شخصيت ها است اما اين وحدت در واقعيت مدام دوشقه مي شود. بوف كور با بر هم زدن تقارن هاي زيبايي شناسانه ادبيات كلاسيك، انسجام و تقارن را به آشفتگي بدل مي كند.معيوب بودن نثر بوف كور- كه خيلي ها به عنوان ايراد مطرحش كرده اند- يك ضرورت زيبايي شناسانه براي آشفته كردن زيبايي شناسي كلاسيك است. فرم و زبان رمان، مشروعيت خود را نه از نمره بيست گرفتن در كلاس هاي آيين نگارش كه از هماهنگي اين فرم و زبان با مكانيسم هاي دروني خود رمان، به دست مي آورد. در بوف كور تمام سرهاي رابطه معيوب است.منطق نثر بوف كور را همين معيوب بودن تعيين مي كند نه كتاب آيين نگارش و دستور زبان مسلط كه پوشاننده ساخت معيوب و مسلط است نه افشاكننده آن. مشكل بوف كور نه مشكل نثر، كه مشكل حضور وجهي ديگر از منطق معنادهنده به ادبيات كهن در لايه هاي پنهان تر آن است.هدايت، هنگام دوشقه كردن وجهي از جهان بيني كهن، همزمان تن به وجهي ديگر از همان جهان بيني مي دهد. وجهي كه مبتني بر جدايي خير و شر با مرزبندي قاطع است.هدايت نمي تواند اين مرز را مبهم كند و به همين دليل تكه هايي از بوف كور همچنان در هاله يي از گذشته باقي مي ماند. اين هاله، بوف كور را در ميانه گسست، منحرف مي كند و آن را دوباره به جهان بيني كلاسيك وصل مي كند.به همين دليل در جدايي قاطع اثيري و لكاته، شخصيت هاي رمان فداي تمثيل پردازي به شيوه ادبيات كلاسيك مي شوند.
دوشنبه 28 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]