واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: فکر کردم جای این تاپیک تو این سایت خیلی خالیه تا همگی از پدر مادرامون تشکر کنیم و فراموششون نکنیم.و احساسمون نسبت به پدر و مادرمون رو به زبون بیاریم.چون گاهی انقدر تو روزمرگی غرق میشیم که فراموش میکنیم بهشون بگیم ممنون از همه زحماتتون و دوستون داریم.
سلام سر آشپز جون
مرسی از تاپیکت
من که تمام زندگیمو مدیون بابا و مامان گلمم
دستای مهربونشونو که هیچ منتو توقعی ازم ندارنو میپرستمو میبوسم
(میمیرم براشون)
روان گشتــــم به دیــــدار تو یـاور رسیدم در بهشتی پر ز ساغــر
بپرسیدم که اینجا چیست نامش؟ شنــــیدم گفــت زیــر پای مـادر
چه مشق امشب نویسم نون بابا ز زحمتهای تو ممنون بابا
دل تنهای من بهر تو خواند به سانِ نغمه مجنون بابا
ز جانت جان من گردیده پیدا ز خونت منعقد شد خون بابا
مرا مهر علی با نان خوراندی کزین تا منتها ممنون بابا
مرا با رنج شیرینت نمودی ز سختیها، ز غم بیرون بابا
بود لبخند شیرینت برایم کلید گنج صد قارون بابا
مرا با عشق پروردی تو ای یار منم همواره ات مدیون بابا
پيوست ها:
Mother Baby & Father 54.jpg [ 58.43 KiB | بازديد 131 بار ]
مادر
آنکه عشق و محبتش در لفظ نمی گنجد٬
آنکه دامان لطفش همیشه پذیرای احساسم است٬
پدر
اسوه عشق و ایثار٬
دستانتان را بوسه باران میکنم٬ چرا که شبهای قلبم را شهاب باران کردید!
دوستتون دارم٬ بزرگترین هدیه های زندگی من.
دوستان! من توی یه شهر دیگه، دور از خانواده ام زندگی می کنم، دلم یکهو خیلی براشون تنگ شد
من خودم بعد ازدواجم ازشون دور شدمو حالا بینهایت میفهمم جاشون تو زندگیم خیلی خیلی خالی و عاشقشونم
پدر بزرگترین نعمته تویه زندگیه،من پدرم 1 ساله پیش در حالی که فقط 57 سالش بود فوت شد،جلویه چشمه منو و مامانم ،فقط یه کلمه گفت صدیق "مامانم"منو بگیر بعد هم سرش را گذاشت رویه نرده ی پله ها و نفسه آخر را عمیق کشید و تموم کرد فقط 3 ثانیه طول کشید من دویدم رفتم بالایه سرش داشت تویه چشمام نگاه میکرد نمیدونستم چکار کنم فقط نگاهش میکردم فقط اشک میریختم، زنگ زدیم آمبولانس اومد من فکر کردم حالا بابام بلند میشه ،حالا همه چیز مثه قبل میشه ،حالا پا میشه مثه قبل سر به سرم میذاره منم میرم واسش یه بشقاب میوه میارم ....فقط شنیدم که عموم به دکتره گفت آقا لازم نیست ببریمش بیمارستان گفت نه عموم اصرار میکرد آقا ببرینش بیمارستان که یه دفعه دراومد گفت لازم نیست 10 دقیقه ی پیش تموم کرده وای وقتی اینو گفت ماتم برد عموم چشمایه بابام را بست و اومد منو بغلم کرد من داد زدم ولم کن رفتم بالایه سره بابام گفتم بابا تو را به خدا پا شو گفتم منو تنها نذار ولی دیگه دیر شده بود قهرمانه زندگیم جلویه چشمام پرپر شد وای که چه سخته کسی که برات نماده قدرته کسی که حامیت باشه تویه زندگیت اینجوری در مقابلت جون بده،وای نمیدونید مامانم چه ضجه ای میزد و من فقط نگاه میکردم هنوزم باور نکردم بابام نیست حالا فقط میگم ای کاش زمان به عقب بر میگشت که من فقط به بابام میگفتم بابا منو ببخش بابا به خاطره تمومه کوتاهیام منو ببخش ،کاشکی بود ،کاشکی بود و من نبودم ، کاشکی من هیچی نداشتم ولی فقط اونو داشتم ، کاشکی ......
بچه ها گاهی وقتا خیلی زود دیر میشه،بیایید همین حالا اگه بینه شما و پدرتون کدورتی هست برید دستشو ببوسید ،تا مثه من خدایه نکرده مجبور نشید برید دسته سرد شده و بی روحش را ببوسید ،پدر و مادر یعنی زندگی،پدر حتی اگه خانوادش را هم اذیت کنه بازم پدره،بازم احترامش واجبه ،آخه اونا که غیر از ما کسی را ندارند ،کاری نکنید که باعثه رنجش اونا بشه ،به خدا حیفه ،از غضب خدا بترسید.
پدر ای وجودم از تو
قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات
هستی من جان گرفته
پدر ای که از تو جاری
خون زندگی تو رگهام
ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهام
دیگه نای رفتنی نیست
جز دریغی رو لبهام
دیگه حرف گفتنی نیست
پدر ، پیچ و خم راهم
نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام
توی فکر غنچه باشه
پدر دست یاری تو
اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من
مثل شبهام میشه تیره
دختر مجرد اسمتو نمي دونم اما خيلي خيلي متاسفم برات.خيلي ناراحت شدم وقتي خوندم.اميدوارم روحشون شاد باشه.
واقعا بايد قدر پدر مادرو دونست .من هميشه از بچگي خيلي زياد به پدر مادرم احترام ميذاشتم و اينو واقعا وظيفه ميدونستم الان فكر مي كنم اين زندگي خوبي كه دارم فقط و فقط به خاطر دعاهاي پدر و مادرم بوده.خيلي دوسشون دارم.
دختر مجرد خدا رحمتشون کنه خیلی متاسف و متاثر شدم
امیدوارم سایه مامانه گلت همیشه بالا سرت باشه
قدر همه چیو همه کسو تا قبل از اینکه خدای نکرده از دستشون بدیم بدونیم
منم پدر مادرم رو خیلی دوست دارم و واقعابرام عزیز هستن...
کوچکترین رنجششون من رو آزار میده...
رابطه ی ما هیچ وقت صمیمی نبوده ما یه رابطه محترمانه و رسمی داریم...
شاید به همین حاطر کمتر باعث آزار همدیگه میشیم...
آخه هم سن و سال های من خیلی با خونواده دیدم که مشکل دارند...
تنها کساني که توي زندگي تو رو واقعا به خاطر خودت مي خوان ، با شاديت عميقاً شاد مي شن و با غمت با تمام وجود غمگين مي شن بابا و مامان هستن.
خدايا سايه هيچ بابا و ماماني رو از سر بچه هاشون کم نکن
پدر و مادر دونعمت از طرف خدا هستند که باید خیلی قدرشون دونست
من 5 ساله بودم پدرم از دست دادم اون تکنسین ازمایشگاه بود تومور مغزی جانش را گرفت هنوز محبت هاشو یادم
کاش الان بود وباز دست نوازشش سرم می کشید
اخه دخترها خیلی بابایین
دلم براش تنگ شده
خیلی....
سلام منم مامان بابامو مثل جونم دوست دارم گر هیچ وقت نفهمیدم بابا داشتن چه مزه ای داره خدایا شکر من راضیم به رضای تو من بابامو یک ماهم بود قهرمانانه از دست دادم و الان مفتخر به نام نامی پدرم و البته مامانم که از همه چیز واسم مایه گذاشته دستشو ميبوسم
دوستان من يه تاپیک باز کردم با موضوع همه خوش اومديد البته منظورم اين بود كه به تاپيكم خوش اومديد جزادمين جونم كه دعوام كردکه تاپيكتو اشتباه زدي حتا يه جواب نداشتم
منم ميخوام دیگه پاسخ به تاپیکا ندم
سر آشپز جون تایپیک خوبی باز کردی ولی ای کاش یک فکری هم به حال ما میکردی افرادی مثل آقا کوروش و دختر مجرد جون و آرمیناز عزیز و princes خانوم به همه شما عزیزان تسلیت میگم امیدوارم خداوند اونی را که دارید برایتان تا 120 سال عمری با عزت بدهد ولی من چی بگم . من که از 4 سالگی اونهارو ندیدم . من که 19 سال در حسرت دیدارشون هستم و هر شب به امید اینکه به خوابم بیایند سر بر بالین می ذارم و هر صبح به امید اینکه دیگه از خواب بیدار نشوم تا زودتر اونها رو ببینم . نمیدونم چطور میتونم دردمو براتون بگم . نمیدونم میتونید درد منو احساس کنید . امیدوارم هیچکس این درد رو تجربه نکنه. حرفم به آقا کوروش هم هست ایشون که از درد بی مادر ی می گویند افسرده شده اند میگویند با رفتن مادرشون پیش خدا خیلی ناراحت هستند پس درمنو گوش کنید این تایپیک رو که دیدم دردم تازه شد . میدونید چرا بخاطر اینکه وقتی من 3 - 4 سال بیشتر نداشتم هردوی اونهارو یعنی هم پدر و هم مادرم رو توی تصادف از دست داده ام پدرم در جا فوت کرده و مادرم اینطوریکه می گویند توی بیمارستان وقتی که به نزدیکان میگفته مواظب من باشند و از اونها میخواسته همیشه بر چشمان من بوسه زنند چون اونهائیکه با هشون بودم می گفتند مادر و پدر م عاشق چشمان من بودند رنگ چشمهای من به مادرم رفته و عسلی رنگ است. آخرین جمله مادرم این بوده هر روز به جای من چشمهای آتیشمو رو ببوسید و بگید چقدر دوستش داشتم. و دیگه صدای قلبشو هیچکس نشنیده. حالا که این تایپیکو دیدم میخواهم از اهمینجا بهشون بگم :
خیلی دوستتون دارم چرا منو با خودتون نبردید . چرا منو با اینهمه تنهائی اینجا جا گذاشتی اگره بودید تمام دنیا رو به پاهاتون می ریختم . میخوام به مادرم بگم اگه پیشم بودی همین چشمهائی رو که تو عاشقش بودی و نگرانش زیر پاهات میذارم تا قدمهایت را رویش بذاری میخواهم بگم پدرم اگه اینجا بود با مژگانم خحاک زیر پایت را جارو میزدم. و با اشکهایم که هیچوقت دوست نداشتید اونهارو ببینید خاک زیر پای هردوی شما را میشویم.
میخواهم بگم خدایا . مگه توی این دنیای و مگه در بین این همه آفریده هایت فقط ایندو زیادی بودند که با خودت بردیشون و منو تنها گذاشتید. نمیدونم دیگه چی بگم فقط دوست دارم یک جمله بگم و اونهم اینه پدر و مادر دوست دارم در اوج جوانی . نه همین الان بیام پیشتون.
البته توی این سایت فقط یک نفر از درد من با خبر بود که همین جا از ایشون هم تشکر می کنم که تونسته توی این مدت کوتاه تنهائی منو پر کنی و از ایشون هم همینجا خداحافظی می کنم و برایش از خدواند آرزوی موفقیت می کنم.
متاسفم نمیخواستم کسی رو ناراحت کنم
نه عزیزم سراشپز جون از حرفهایم ناراحت نشو نیمخواستم شما نارحت بشوید اتفاقا تایپیک جالبی هست تا همه از پدر و مادرشون اونجوری که میتونند تشکر و قدر دانی کنند. شاید وقتی رودر رو که میشوند نمیتونند حرفهای دلشونو بزنند ازت متشکرم بابت این تایپیکت ولی منهم حرفهای 19 سال بوده که توی دلم مونده بود و داشت منو از پا میانداخت اول خواست نظری ندم ولی گفتم شاید توی همه این روزهای عزیز شاید این پیامها رو خدا به گوش اونها برسونه و من حرفهام زدم.
باز هم سرآشپز جون خانومی . عزیزم اگه نارحتت کردم من باید معذرت بخواهم نه شما دستت درد نکند از بابات این تایپیک . امیدوارم همه بچه ها بیایند اینجا و از پدر و مادرشون تشکر و قدر دانی کنند و حرفهای ناگفته را هم بهشون بزنند.
سر آشپز جون بازهم ممنون می بوسمت.
عزیزم برات آرزوهای خوب دارم .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 927]