تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836784808
تجربیاتی در مورد مقاومت در برابر خواسته های بچه ها : روانشناسی کودک
واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: من امشب رفتم تو قسمت تاپیکهای قدیمی و بزیاشون را خندم...گفتم بیام منم یه نظری از خودم بدم..
اول در مورد غذایه بچه..
viewtopic.php?f=2&t=1132
viewtopic.php?f=7&t=1321
نه اینکه بخوام خدای نکرده خودم را با فوق تخصصهای کودکان قاطی کنم...من ۲-۳ کلمه از روی تجربه خودم اینجا اضافه میکنم و میدونم که ۱۰۰ در ۱۰۰ از هر ۱۰ نفر خواننده این متن ۷ تاشون بامن هم عقیده نیستن و ۲ تاشون بچه ندران در این صورت نمیتونن نظر بدن و یکیشون شاید بگه این خانم راست میگه...
حالا...
در مورد تغذیه کودک بنظر من باید ۲ پا رو تو یه کفش کنی و به اون بچه بفهمونی که اینجا رستورانت نیست...و هرچی جلت گذاشتن باد بره از حلق کوچولوی نازت پاائین، راستش منو تو بچگی اینطوری بزرگ کردن و من هم این راهو ادامه دادم...بچههای من میون دوستام تکن یه بچه چیزیرو که نمیدونه وجود داره نمیتونه انتخاب کنه...تو خونه ما دوست ندارم وجود خارجی نداره...من بشن میگم این غذایه ماست و اگه نمیخوری برو یه ساعت دیگه برگرد به اندازه کافی که گشنت شد برگرد...همانطوری که مامان بزرگ عزیزم ما که بچه بودیم میگفتن...ادم ه گشنه سنگ هم میخوره...البته اگه بچه بفهمه که وقتی میگه دوست ندارم ۱۰ تا چیز دیگه میپزن و میذار جلوش دیگه متاسفانه خیلی سخته که آنرا برگردونی به روز اول و بگی همینه که هست در این صورت باید یواش یواش از یادش ببری نه اینکه یدفه ای.
viewtopic.php?f=7&t=1511
یه جائ دیگه هم خوندم که به بچهها سختی ندین و به اونها اضطراب جدأیی از خودتون رو ندین ......... جدأیی از پدر و مادر بخشی از زندگیه و بچه شما هرچه زودتر با اون اشنا بشه خودشو میتونه زودتر تو زندگی مستقل کنه و یدفه تو مهد کودک یا (اون کلاس چیه که قبل از کلاس اوله) نمیخوره تو ذوقش که......... واه مامان و بابام کوشن؟؟؟
یه چیز دیگه هم در اخر میگم اونه که "تورو خدا دختر هاتون را سیندرلا بار نیارین؟؟!!"...اینکه اونهارو مثل یه پرنسس بار بیارین تو بزرگی بغیر اینکه اونهارو همون پرنسس کنه چیز دیگه ای نیست....حالا اگه یه پرنس پولدار خوشگل با اسب سفید بیاد و اونهارو ببره تو این قصر زیبا دیگه عالیه.....
ولی.....
به خوبی اگه نگاه کنیم میبینین که الگو یه دختر بچه باید به مراتب بهتر از یه سیندرلا باشه...کدوم پرنسسی یکروز تو زندگیش کار کرده...تو علم ووو دانش تک شده..یه چیز بدرد بخور اختراع کرده...عمرن تونسته جواب "دو بعلاوه دو" رو پیدا کنه؟؟
تنهاپرنسسی که من میشناسم که کار میکرده سیندرلا بوده, اون هم قبل از اینکه با پرنسس چارمینگ قاطی بشه قبل از اون کار میکرده تو خونه باباش ولی شب و روز فکرش و آرزو قلبیش این پرنس بوده که بیاد اونو بگیره تا دیگه از کار و چیزای واقعی زندگی راحت بشه.......بکلی بره تو عالم رویا....
یکی دیگه هم که زیبای خفته بوده که خوابیده و بازم منتظره این پرنسس چارمینگ که بیاید اونو از خواب نجات بده ببره تو قصر...تو عالم رویا....
از بچگی واسه بچهتون معیار هأی واقعی با آدمهای واقعی بسازید و اونهارو تشویق کنین که پا جای پا ادمهأی موفق واقعی بزارن...و اونهارو الگو کنن..مثلا ۲ تا دختر من مادر بزرگهاشون واسشون تا از الگوهأی زندگیشون هستن ....البته داستان زندگی این دوتا موجود سخت کار و خستگی ناپذیر طولانیه..
بگردید تو فامیل و تو کتابها و تو اشخاص واقعی چند نفرو الگو بچههای خودتون کنین.
البته بچهها احتیاج دارند که از قوه تخیل و رویأی خودشون هم لذت ببرند نمیگم که این کتابهارو واسشون نخوانین ولی مطمئن شین که اونها میدونن این پرنسسها و پرنسها همه و همه مال قصه اند ...
به امید اون روزی که همه ما قهرمان نان گمنام دور و برمون را بشناسیم و الگو زندگیمون قرار بدیم.
پيوست ها:
New_DisneyPrincess_1280x1024.jpg [ 164.78 KiB | بازديد 220 بار ]
فرزانه جوووونم مرسي از توضيحاتت منم با نظر شما كاملا موافقم
برقرار باشي و سبز
فرزانه جان من هم با شما موافقم من اشتباه کردم در مورد غذا خوردن دخترم الان هر چیزی را نمی خوره دفیقا بر عکس من و پدرش ایا الان که نزدیک 6 سالش است می توانم این کار را بکنم یا که دیگه دیر شده مرسی
سلام فرزانه جون
من هم باهاتون موافقم. من خودم به خاطر اینکه مامانم خیلی به دلم راه میامد تا ۲۹ سالگی از خوردن کلم پلو و فسنجون محروم شدم. چون نمیدونستم اینقده خوشمزه است. فقط وقتی بچه بودم هی می گفتم این چه بی ریخته و اون چه بد بو هست و بدمزه. و تا اینا رو می گفتم مامانم سریع برام یه غذای دیگه درست می کرد. دیگه طوری شده بود در مهمانی ها تو فامیل میدونستن من چی دوست ندارم برام جداگانه غذای مورد علاقمو می پختن. ولی الان که خودم بچه دارم به پسرم همه جور غذا میدم و اگر هم نخوره می گم برو تو اتاقت بازی کن هر وقت خواستی بیا همین رو بخور و خیلی خوب هم جواب میده. بلاچه تازه یاد گرفته بو می کنه میگه دوست ندارم ولی من محل نمیذارم و خیلی شکست خوردن ندارم. البته نه اینکه غذای مورد علاقشو درست نکنم ولی سعی می کنم همه چی بخوره. مخصوصا سبزیجات بخار پز که خودم در بچگی ازش فراری بودم ولی الان همیشه در کنار غذاهام هستش.
تهران عزیز 10000000 درصد موافقم
هزاران درود به شما
تربیت کودک واقعا یک هنر هست که متاسفانه خیلی ها ندارن و خیلی وقت ها هم یکی از والدین با دلسوزی های بیجا کار رو خراب میکنن...مامان من هم ما رو همینطور تربیت کرده و هیچوقت یادم نمی یاد از این لوس بازی ها در آورده باشیم، اما توی فامیل و آشنا از این بچه ها فراوونه
اما به عنوان یک دوست رک که بچه هم نداره 2 تا توصیه رو از من داشته باشین:
1-تا ازدواج کردین ببخشید ولی فرتی نرید بچه دار شید، اول تربیت بچه رو یاد بگیرید
2-هدفتون از تربیت بچه، تربیت یک همسر(زن و شوهر) کامل برای آینده باشه
فرزانه جون مرسی که ار تجربتون در اختیار ما میذاربن!
۱۰۰٪ با هاتون موافقم... مامان منم ما رو همین طوری بزرگ کرد!
جدا گل گفتیا!!! دیشب ۱ جا دعوت بودیم ۱ پسر بچه هم اون جا بود وای ی ی ی ی ی این قدر این بد لوس بود. اول از همه گفت من هیچ کدوم از این غذا ها رو دوس ندارم بعد هم شروع کرد به ریختن شکلات ها رو زمین! مامان بابابش هم اصلا چیزی نمی گفتن بهش...
بعضى مامان بابا ها اين اعتقاد رو دارن كه نبايد به بچه چيزى گفت بايد گذشت انرژیش رو با اين كارا بايد خارج كُنه ... اين باعث ميشه بقيه از اين خونواده دورى كنن تا بچه شون بزرگتر شه چون واقعا غير قابل تحمل بود بچه...
من هم موافقم! پسرم 8 سالشه و هر غذايي را ميخوره.
چند دفعه اي گفت كه اين غذا را دوست ندارم!! من هم گفتم اول بخور ببين چه مزه اييه! اگه خوشت نيامد برو نون پنير بخور!
اخ طناز جون!!! من هم از اين بچه هاتو مهموني ها زياد ديدم.
مامان و بابا راحت نشستن اصلا خم به ابرو نميارن كه بچه لوس و ننرشون همه چيز را بهم ميريزه! خونه مردم را كثيف ميكنه! شكلات و چيپس و پفك ميريزن رو قالي با دست و پا روش ميپرن
اوف اوف امان از دست اين والدين بيخيال!!
فرزانه جون منم با شما کاملا موافقم ، الان همسرم از اون بچه هایی بوده که همین می گفته اینو نمی خورم مادرش یک غذای دیگه براش درست می کرده و الان این شده برای من درد سر همسرم سالاد الویه ، خورش کرفس ، کوکو سیب زمینی ، کدو بادمجون ، سوپ ، خورش اسفناج ، گوشت پخته و .. نمی خوره و من همش باید غذاهای فانتزی درست کنم یعنی برنامه غذایی ما اگه یک سری غذاهای من درآوردی و فانتزی توش نباشه همش می شه زرشک پلو با مرغ و باقالی پلو با مرغ و کتلت و ماکارونی . به خاطر همین من همیشه باید فکر کنم که چی درست کنم و حالا من به خوردن کو کو سبزی فقط تونستم عادتش بدم
واى بچه ها........من گفتم فقط ۱۰ درصد كسانى كه اين مطلب منو ميخونن با من هم عقيده ميشن ولى انگار از ۲۷ نفر كه اونو خوندن ۷ نفر با من هم عقيده اند(البته ۳۲ نفر مطلب رو خوندن ولى فكر كنم ۵ تاش خودم بودم كه هى كليك كردم ببينم غلط emla اى چيزى دارم يا نه،، ،ها ها ها)
اين شد ۲۶ درصد كه ميشه چيزى بيشتر از ۱/۴ kesanike اينو خوندن،،،حالا شايد بعضى هاى ديگه هم كه خوندن با من هم عقيده اند ولى حوصله pshtibani ندارن و بعضى ها هم مخلفان و باز حوصله مخالفت و اينها رو ندارن
مرسى از اينكه فكر ميكنين اين matalbe beddard كسى ميخوره تو زندگى.
sofiya جون، معلومه كه ۶ سالگى دير نيست..فقط بايد محكم رو پات وايسى و به بچه بگى كه دوست ندارم تو اين خونه جاش نيست و هر موقع رفتيم restorant ميتونى از رو مِنو غذا اى كه ميخواهى order بدى...در اين حال بايد به اون توضيح بدى كه غذا پختن چقدر سختِ و اينكه سر ميز بگى من اينو دوست ندارم توهينى هست به اشپز اون غذا. بعدشم ۶ سالگى سنى هست كه بچه ها ميتونن راجب ahamiyat داشتن همه مواد ghazaei تو badaneshon ياد بگيرن....مثلا يه بازى سر هم كن كه ميگه چه سبزى يا خوردنى تو بدن چى كار ميكنه و از haimn سن پايه يه taghziyeh بالانس را بريز...تو خارج مخصوصا دختر ها در زمان teen ager-i يا چاق ميشن يا اينكه از چشم و هم چشمى doostaneshon و فشار اجتماعى در مورد لاغرى به بيماريهاى boliimia و اين چيزا دچار ميشن،،،ولى اگه بچه شما از همون دوران kochikishoon اعتماد benafs داشته باشه هيچى نمى تونه غير ارزش هايى كه خانواده بش ميدن روش اثر بذاره چه تو خونه و چه وقتى كه به سلامتى ميره دانشگاه و شايد تو campus مجبور شه زندگى كُنه
بچه ها من هم با نظرتون موافقم بعضي از پدر مادرا چقدر بي تفاوتند زماني كه ميان مهماني اصلآ به فكر بچه نيستند كه چيكار ميكنه فكر ميكنند كه آمدند پارك و بچه هم هر چه دوست داره ميتونه انجام بده واي واي خدا نكنه كه من مهماني بگيرم سه روز شستشو و دو روز سردرد
من هم با همگي موافقم ولي يكي از همين بچه ها خودم هستم از بچگي هر چيزي را نمي خوردم الان موقع پختن غذا خيلي اذيت ميشم همسري از اب سفت تر از سنگ نرم تر براش درست كني ميگه دستت درد نكنه اما خودم يك غذا پياز داره يك غذا سير داره يك غذا بادمجون واي ي ي ي ديگه نگو.ولي مهماني كه برم اگر اشنا باشند ميدانند كه چي ميخورم چي نمي خورم ولي اگر غريبه باشند يا براي اولين بار باشه مجبورم صدايم در نيايد وهمه را درسته قورت بدم .حالا تازه خيلي خوب شدم اينجوريم واي به قبل
سلام عزیزان گلم
فرزانه جون خیلی حرفای درستی زدی
.
من به عنوان مادر دو تا بچه که حالا هر کدوم واسه خودشون آقائی شدن تجریه کردم که هر چی به خواسته های بیجای بچه ها اهمیت بدی بهمون اندازه از خود راضی و خودخواه بار میان . من خودم بچه ها رو طوری تربیت کردم که اگر از چیزی هم خوششون نیاد ولی سعی میکنن اون بخورن برای همینم الان توی دانشگاه حتی با غداهای بدمزه فنلاندی کنار اومدن و حرفی نمیزنن اما این به اون معنا نیست که یه خواسته هاشون اهمیت ندادم مثلا" وقتی میدونم دوست دارن حتما" دسر بخورن منم سعی میکنم بیشتر وقتا براشون درست کنم اگر نباشه هم اعتراضی نمیکنن و ضمنا" من فکر میکنم وظیفه پدر مادرا اینه که یه خورده بچه هارو از پر قو بیارن بیرون و از همون زمان کوچیکیشون بعضی از مسائلو بهشون بفهمونن و بهشون بگن که در همیشه روی یه پاشنه نمیچرخه البته به زبان کودکانه و با شگردهای مادرانه که خوشبختانه ما مادران ایرانی در این کار استادیم موفق باشید
سلاااام خانمای محترم سایت
راستش من بچه که بودم خیلی چیزا نمی خوردم و مادرم بعضی وقتها غذای دیگه آماده میکرد کار کردن و حرف گوش کردن هم تو کارم نبود
ولی الان هم همه چی می خورم هم حرف گوش می کنم و هم کارامو خودم انجام میدم و البته سعی می کنم همیشه به موقع باشه
زیاد نگران نباشید کافیه بچه هاتون تو یه سن خاص بدونن کدوم کار درسته
از بچگی به بچه هاتون فشار نیارید به جاش تو سن خاصی که می فهمه جریان چیه توجیهش کنید
بچه ها به خاطر اینکه فکر می کنن آدم حسابشون کردید و در مو رد مطالب بزرگترها باهاشون حرف زدین حرف گوش میدن
اگه به بچه ها فشار بیارید که غذ ایی رو که دوست ندارن بخورن حس بدی رو بهشون تحمیل کردین
عزت زیاد
درود به همه
.
زمانی که ما بچه بودیم اکثرا مادرهامون خانه دار بودند و وقت داشتند که با ما سر و کله بزنند و عادتمون بدند به خوردن همه چیز . اما مادرهای امروزی اکثرا یا بیرون از منزل کار می کنند یا به هر حال به نحوی سرشون شلوغه . سر و ته قضیه رو با یه همبرگر و لازانیا و پلو و مرغ هم میارن . زمانه عوض شده
دیگه هیچ مادری حاضر نیست مثل مادر من باشه (اگه اسفناج نمی خوردم فلفل می ریخت تو دهنم ، نمی تونستم انتخاب کنم فلفل بدتره یا اسفناج ) یا پدرم می گفت همینی که هست نمی خوری برو نون بخور . احساس میکنم بچه بودم شکل کُزت بودم)
من اگه بچه دار بشم فکر نمی کنم دلشو داشته باشم که بهش بگم اگه نمی خوری گشنه بمون
این بچه ها نیستن که عوض شدن
این روزگاره
مادر شوهر ام تعريف ميكنه كه ۱ بر کتلت درست كرده بوده بعد برادر شوهر ام شروع كرده كه نه من اين رو نمى خورم و گريه و لوس بازى در اورده! بعد مادر شوهرم گفته اشكالى نداره اصلا و رفته ۱ سنگ كه اندازه کتلت ها بوده اورده شسته تميز كرده گفته خوب خودت انتخاب كن هر کدومش رو ميخواى بخور! از اون به بعد ديگه اين برادر شوهر ما همه چيز ميخوره ميدونه كه اگه بگه نه سنگ ميذارن جلوش، حالا كه ۳۵ سالش شده ديگه! تو رو خدا تا بچه ها ۱ نق زدن يا گريه كردن كه من اين و ميخوام اين رو نميخوام زودى براش مهيا نكنين به فكر آيندش باشين كه هميشه زندگى بر وفق ِ مراد نيست!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13199]
-
گوناگون
پربازدیدترینها