تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):كسى كه بر باطل سوار شود، مَركبش او را ذليل خواهد كرد. كسى كه از راه حق منحرف شود ر...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829393087




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مقتل خوانی3


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: وصاياى سيدالشهدا به برادرش محمد حنفيه‏



امام (عليه السلام) هنگام حركت از مدينه، وصيت نامه‏اى نوشت و در آن اين چنين مرقوم داشت:



بسم الله الرحمن الرحيم اين وصيت حسين بن على است به برادرش محمد بن حنفيه: حسين گواهى مى‏دهد به وحدانيت و يگانگى خدا، گواهى مى‏دهد كه: براى خدا شريك و انبازى نيست، و گواهى مى‏دهد كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بنده و فرستاده او است كه حق يعنى اسلام را از سوى خدا آورده است، و شهادت مى‏دهد كه بهشت و جهنم حق است و روز جزا بدون شك و ترديد خواهد آمد و خداوند در آن روز، همه مردگان را زنده خواهد نمود. من نه از روى خودخواهى و سرپيچى از حق، و يا براى فساد و ستمگرى از مدينه خارج مى‏شوم، بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهى از منكر، و اصلاح مفاسد امت جدم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه مى‏خواهم سنت جدم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و سيره پدرم على بن ابيطالب را احياء كنم، بنابراين هر كس اين حقيقت را از من بپذيريد و از من پيروى كند در واقع راه خدا را كه برترين است پذيرفته است، و هر كس از من قبول نكند من بر اين عقيده پايدارى خواهم كرد تا خدا ميان من و اين قوم داورى كند كه او بهترين داوران است.



اى بردار! اين است وصيت من به تو، البته توفيق امور به دست خدا است، بر او توكل مى‏كنم و برگشتم به سوى او است والسلام عليك و على من اتبع الهدى و لا قوه الا بالله العلى العظيم.



سپس نامه را با مهر خود ممهور ساخت و آنرا در هم پيچيد و به برادرش محمد داد.(58)



سخنان امام هنگام حركت از مدينه‏



حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) شب يكشنبه دو روز به آخر ماه رجب مانده همراه فرزندان و برادران، و فرزندان برادرش امام مجتبى (عليه السلام) و افراد خانوده‏اش به سوى مكه حركت كرد.(59)



آنگاه كه شهر مدينه را پشت سر مى‏گذاشت اين آيه مباركه را كه در رابطه با حركت موسى بن عمران از مصر، و رفتن براى مبارزه با فرعونيان، نازل شده است مى‏خواند:



فخرج منها خلقناً يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين موسى (عليه السلام) با حالت ترس و انتظار از شهر خارج شد و مى‏گفت: پروردگارا مرا از اين قوم ستمگر نجاتم بخش.



امام (عليه السلام) (بر خلاف عبدالله بن زبير كه از بيراهه و شبانه حركت مى‏كرد) همان بزرگ راه و جاده عمومى را كه همه از آن استفاده مى‏كردند انتخاب كرد، يكى از يارانش‏(60) پيشنهاد كرد: خوب است شما را نيز مانند عبدالله زبير يكى از راههاى فرعى و كوهستانى را برگزين تا اگر كارگزاران و عمال يزيد در تعقيب شما باشند دسترسى به شما پيدا نكنند. امام (عليه السلام) در پاسخ اين پيشنهاد فرمود: لا والله لا أرفاقه نه به خدا قسم من هرگز راهم را عوض نمى‏كنم و همين راه معمولى خود را ادامه مى‏دهم تا هر چه خواست خدا است به آن برسم.(61)



روز سوم ماه شعبان پس از پنج روز سير و راه پيمايى به مكه معظمه رسيد، و هنگام ورود به مكه اين آيه را كه حضرت موسى هنگامى كه از منطقه حكومت فرعون بيرون آمد خوانده بود، قرائت فرمود: و لما توجه تلقاء مدين، قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل وقتى به شهر مدين رسيد گفت اميدوارم پرودگارم مرا به راه راست رهنمون گردد.(62)



امام (عليه السلام) در مكه بر عباس بن عبد المطلب وارد شد(63) مردم مكه و بزرگان از بلاد مختلف به ديدن او مى‏آمدند از جمله اين زبير كه ملازم جوار مكه شده بود همراه با ديگران از وى ديدن مى‏كرد، و در عين حال از آمدن حسين به مكه نگران بود چون مى‏دانست امام حسين (عليه السلام) به مراتب از او مهمتر و در ميان مردم متوجه‏تر است و تا حسين آنجا باشد مردم با او بيعت نخواهد كرد. در يكى از روزهايى كه در مكه بود به زيارت قبر جده‏اش حضرت خديجه (عليها السلام) در قبرستان ابى طالب رفت، در آنجا كنار قبر، چند ركعت نماز گزارد و به پيشگاه خداوند، بسيار لابه و تضرع كرد.(64)



نامه امام به مردم بصره‏



حسين (عليه السلام) پس از ورود به مكه نامه‏اى به سران قبائل شهر بصره نگاشت و آنان عبارت بودند از افراد زير:



1 - ملك بن مسمع بكرى‏(65)؛



2 - احنف بن قيس؛



3 - منذر بن جارود(66)؛



4 - مسعود بن عمرو؛



5 - قيس بن عبيد بن معمر.



اين نامه‏ها را بوسيله يكى از دوستان خود بنام سليمان‏(67) به سوى افرد فوق الذكر فرستاد و در آن نوشت:



(اما بعد، خداوند محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را از ميان بندگان خود برگزيد، و با نبوتش او را كرامت بخشيد، و او را به رسالتش برگزيد. بعد از اينكه بندگان خدا را به خوبى نصيحت و راهنمايى كرد، و وظيفه پيامبرى را به خوبى انجام داد او را قبض روح كرد و به سوى خويش فرا خواند و اما ما اهل بيت، و اولياء و اوصياء، وارثان او و شايسته‏ترين افراد به مقام او بوديم، با اينكه خداوند اين حق را به ما داده بود و ما نيز مى‏دانستيم از همه كس به اين حق، شايسته‏تريم ولى گروهى بر ما پيشى گرفته و اين حق را از ما ربودند و ما نيز به خاطر جلوگيرى از اختلاف و تشتت، به آن رغبت نشان نداديم و عافيت و آرامش سوى شما مى‏فرستم، و شما را به كتاب خدا و سنت رسول او (صلى الله عليه و آله و سلم) دعوت مى‏كنم. زيرا هم اكنون (در شرايطى قرار گرفته‏ايم كه ديگر) سنت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از بين رفته، و بدعت جاى آنرا فراگرفته است، اگر سخن مرا بشنويد (و از من پيروى نمائيد شما را به راه رشد و سعادت هدايت خواهم كرد).



سليمان نامه امام را به اشراف بصره رساند و هر كس نامه را خواند آنرا كتمان كرد و به كسى خبر نداد. مگر منذر بن جارود كه پدر زن ابن زياد بود، وقتى كه سليمان نامه را بدست او داد به پندار اينكه مبادا آمدن اين قاصد يك نحو توطئه و نقشه‏اى از طرف ابن زياد بوده باشد لذا او را تحويل ابن زياد داد، ابن زياد نيز همان شب او را به دار آويخت!! و فرداى آن روز به سوى كوفه حركت كرد تا زودتر از امام حسين (عليه السلام) به آنجا برسد.(68)



اما احنف بن قيس نامه‏اى در جواب امام نوشت كه اين آيه، در آن درج بود:



فاصبر ان الله حق و لا يستحفنك الذين لا يوقنون.(69)



و اما يزيد بن مسعود(70) قبيله‏هاى بنى تميم و بنى حنظله و بنى سعد را دعوت كرد و به آنان گفت:



اى بنى تميم! عقيده‏تان درباره من چيست؟ و من در ميان شما چه موقعيتى دارم؟



در پاسخ او گفتند: بسيار خوب، به خدا سوگند تو در قبيله ما به منزله ستون فقرات مايى، تو باعث افتخار و سربلندى ما هستى كه در اين جهت از همه برترى! تو از شرف به حد والايى نايل آمدى و بسيار پيشرفت نمودى.



آنگاه كه رأى اعتماد آنها را نسبت به خود جلب كرد گفت: من شما را دعوت كردم تا در يك امر بسيار مهم با شما مشورت كنم و براى انجام آن، از شما كمك بگيرم.



در جواب او گفتند: ما نظرات خود را تقديم مى‏كنيم و در انجام آن تمام سعى و كوشش خود را به كار مى‏گيريم و هم اكنون آماده شنيدن آن مى‏باشيم.



پسر مسعود گفت: مرگ معاويه فرا رسيده است، به نظر من با هلاكت و مرگ او، سد جور و گناه شكسته و اركان ظلم لرزان و رو به ويرانى گذاشته است او در زمان حيات براى استحكام پايه حكومت خود از مردم براى پسرش بيعت گرفت و چنين پنداشت كه با آن بيعت، كار را محكم كرده است، ولى گرائيد و آنچه را كه مى‏انديشيد به خذلان و خوارى انجاميد.



و هم اكنون يزيد، فرد شرابخوارى است كه منشأ همه فسق و فجورها است قد برافراشته و ادعاى خلافت بر مسلمانان را دارد، بدون اينكه هيچ مسلمانى راضى به اين امر بوده باشد، و بدون اينكه حتى اندكى از حق را دريافته باشد. با همه بى لياقتى‏ها و بى دانشى‏ها كه دارد مى‏خواهد بر آنها حكومت نمايد و من به خداى بزرگ سوگند مى‏خورم آنچنان در راه دينم با او به نبرد و جهاد برخيزم كه برتر از جهاد با مشركين بوده باشد، اينك حسين بن على (عليه السلام) فرزند پيغمبر خدا كه داراى خانواده‏اى نجيب و اصيل و طرز تفكرى مشخص و فضائلى غير قابل توصيف و علم و دانشى پايان‏ناپذير است، از هر كس به اين امر شايسته‏تر و سزاوارتر است زيرا سابقه و قدمت و سن و قرابتش به رسول خدا از همه بيشتر است، با خردسالان با عطوفت و مهربانى، و با بزرگسالان با احسان و بخشش، رفتار مى‏كند چه رهبرى از او بهتر، و چه امامى از او گراميتر كه خداوند بوسيله او حجت را تمام و هدايت را به ما ارزانى فرموده است، سعى كنيد خود را از ظلمت برهانيد و در پرتو هدايت او در نابود كردن باطل، به خود ترديد راه ندهيد. صخر بن قيس، آن لكه ننگ هم اكنون، با حركت خود به سوى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را در جنگ خوار ساخت شما هم اكنون آن لكه ننگ را با حركت و نصرت و يارى او بشوئيد به خدا قسم احدى از شما اگر در نصرت و يارى او بشوئيد به خدا قسم احدى از شما اگر در نصرت و يارى او كوتاهى نمى‏نمايد مگر اينكه به ذلت و خوارى در فرزندان و كمبود قبيله و عشيره‏اش دچار مى‏گردد.. من هم اكنون ساز و برگ جنگ را آماده و خود را به ابزار آن مجهز كرده‏ام، اين را بدانيد اگر كسى در راه خدا كشته نشود، سرانجام خواهد مرد و مرگ براى انسان گذشت ندارد پس بياييد با بهترين مرگى كه انتخاب مى‏كنيد از دنيا برويد تا مورد رحمت خداوند قرار بگيرد.



طايفه بنى حنظله در پاسخ او گفتند: اى ابا خالد! ما تيرهاى ذخيره و نيروى سواره تو هستيم، اگر دستور تيراندازى دهى يك تير از ما به خطا نخواهد رفت و اگر ما را به ميدان نبرد فرستى، حتماً به پيروزى خواهيم رسيد، با هيچ مشكلى روبرو نخواهى شد جز آنكه ما آنرا زير پا خواهيم گذاشت و با هيچ مسئله دشوارى برخورد نخواهى كرد جز آنكه ما آنرا حل و آسان خواهيم كرد. با تمام قدرت از تو حمايت مى‏كنيم و اگر اجازه دهى جان خود را به پايت نثار خواهيم كرد. س طايفه بنى عامر بن تميم در ضمن سخنان خود به او گفتند: اى ابا خالد! راهى جز راه تو را نپوئيم، هر چه مصلحت بدانى ما را به آن امر فرما كه مؤكداً امتثال خواهيم كرد.



طايفه بنى سعد بن زيد گفتند: اى ابا خالد! بعيقده ما مبغوضترين اشياء، عدم اطاعت و نافرمانى از رأى شما است، روز جنگ جمل صخر بن قيس ما را از نبرد بر حذر داشت، در سايه اطاعت از او عزت و آبروى ما باقى ماند و شكرگزاريم كه از دستور او اطاعت كرديم چون عزت ما در بين خودمان باقى ماند و هم اكنون نيز خواهشمند است جهت مشورت فرصتى به ما عنايت كنيد تا پس از شور و رايزنى لازم، نظر خود را به شما تقديم نمائيم.



يزيد بن مسعود به آنان گفت: اگر آنچه را كه مى‏گويم عمل نكنيد خداوند شما را به جنگى گرفتار خواهد كرد كه آتش آن هيچگاه خاموش شدنى نباشد.



بعد از آن نامه‏اى به اين مضون براى حسين بن على نوشت: اما بعد، نامه شما و اصل، و از محتويات آن كه مرا به آن دعوت كرده بوديد تا از شما اطاعت نمايم و با يارى كردن شما به رستگارى برسم اطلاع حاصل كردم و فهميدم كه نوشته بوديد: خداوند هرگز زمين را از افراد خير و نيكوكار و از راهنمايى كه مردم را از گمراهى نجات دهد خالى نمى‏گذارد، من ميدانم تنها حجت خدا بر جهانيان و وديعه او در زمين شمائيد، شما شاخه‏هاى زيتون درخت احمدى (صلى الله عليه و آله و سلم) هستيد كه اصلش او و فرعش شما مى‏باشيد، مقدم شما را به فال نيك گرفته و آنرا گرامى ميداريم، تمام طايفه بنى تميم در مقابل شما تسليم و گوش به فرمان شما مى‏باشند آنچنان در مقابل شما تسليم و دست بر سينه‏اند كه شتر تشنه‏اى كه از گرماى كشنده بر لب آب مى‏رسد. طايفه بنى سعد نيز گردنها را كج كرده و تسليم اطاعت امر شما مى‏باشند، آنها كه نور آن تابيدن گرفته و مى‏درخشد.



روزى كه يزيد بن مسعود ساز و برگ خد را آماده كرد كه يارى حسين برود، خبر شهادت حسين را شنيد، بسيار متأثر و اندوهگين شد كه به آرزوى خود نرسيده و از فيض شهادت محروم ماند.(71)



ماريه بنت سعد، يا بنت منقذ كه بيوه از شيعيان مخلص بود منزلش محل اجتماع شيعيان و جاى بحث بيان فضايل اهل بيت بود، يزيد بن نبيط كه از فرزندان عبدالقيس و ده نفر از يك خاندان بودند سؤال كرد: كداميك از شما حاضر است با من به يارى حسين برويم؟ از ميان ده نفر، تنها افراد در آن جلسه در جواب او گفتند: تو خود نيز اقدام نكن زيرا از لشكريان ابن زياد در مورد تو خائف هستيم.



ابن نبيط به آنان گفت: به خدا سوگند اگر تمام اين منطقه را از نيروهاى دلير و تازه نفس بپوشانند بر من فرق نمى‏كند و در تصميم اثرى نمى‏گذارد.(72) هنگام حركت بعضى از دوستانش به نام عامر و سيف بن مالك و ادهم بن اميه‏(73) او را همراهى كردند و در مكه به حسين پيوستند، و بار و بنه خود را ضم به اثاث ابى عبدالله كردند و همچنان در خدمت امام بودند تا اينكه در كربلاء شهيد شدند. رضوان خدا بر آنها باد!



نامه‏هاى اهل كوفه‏



تا هنگامى كه حسين بن على (عليه السلام) در مكه بود نامه‏هاى متعددى يك نفره، دو نفره، سه نفره، چهار نفره و... از اهل كوفه به او مى‏رسيد و در آن نامه‏ها مى‏نوشتند كه مردم كوفه با نعمان بن بشير(74) بيعت نكرده و در جمعه و جماعت او شركت نمى‏كنند. لذا از حسين (عليه السلام) دعوت مى‏كردند جهت بيعت با او به سوى آنان برود، آنچنان در امر دعوت و نامه نويسى اصرار مى‏ورزيدند كه در يك روز ششصد نامه از آنان به دست امام حسين (عليه السلام) رسيد!! و در مجموع از گروههاى مختلف دوازده هزار نامه نزد حضرت جمع شد و در همه اينها تأكيد بر دعوت امام (عليه السلام) مى‏كردند ولى امام جوابى به آنها نمى‏داد، آخرين نامه‏اى كه به حسين (عليه السلام) رسيد از شبث بن ربعى و حجار بن أبجر و يزيد بن حارث‏(75) و عزره بن قيس و عمرو بن حجاج و محمد بن عمير بن عطارد، بود كه در آن نوشته بودند:



مردم همه در انتظار تشريف فرمائى شما بسر مى‏برند و دربست در اختيار شما هستند (لا رأى لهم غيرك) بنابراين هر چه زودتر تشريف بياوريد بهتر است، (العجل العجل يابن رسول الله). ضمناً ميوه‏ها رسيده و گياهانمان روئيده، و درختانمان برگهاى تازه در آورد و خلاصه منطقه ما سرسبز و خرم و نعمتهاى فراوانى داريم، تنها امام و رهبر نداريم، اگر بسوى ما بيائى بر لشكرهايى انبوه كه همه گوش بفرمان شما مى‏باشند وارد خواهى شد.(76)



پاسخ حضرت سيدالشهداء به نامه‏هاى كوفيان‏



نامه‏هائى كه مردم كوفه به حضرت سيد الشهداء نوشتند از مجموع آنها يك خورجين پر شد، در اين هنگام سيد الشهداء (عليه السلام) در جواب تمام آنها تنها يك نامه نوشت و آنرا بوسيله: هانى سبيعى، و سعد بن عبدالله حنفى كه آخرين پيكهاى مردم كوفه بودند براى آنها فرستاد، متن نامه اين است:



بسم الله الرحمن الرحيم از سوى حسين بن على به بزرگان و سران مردم مؤمن و مسلمان كوفه: اما بعد، نامه‏هاى شما كه آخرين آنها بوسيله هانى و سعيد ارسال شده بود به دست من رسيد و به آنچه كه در آن نامه‏ها آمده بود اين بود كه: ما امام نداريم، به سوى ما حركت كن تا انشاء الله خداوند بوسيله شما، ما را براه هدايت و حق رهنمون گرداند (لعل الله ان يجمعنا بك على الهدى و الحق)



و اينك من برادر و پسر عموى خود مسلم را كه در بين خانواده‏ام از همه بيشتر به او اعتماد دارم به سوى شما گسيل داشتم و به او دستور داده‏ام از نزديك با حال و وضع شما، و با افكارتان آشنا شود و نتيجه را برايم بنويسد اگر برايم نوشت و معلوم شد كه نظر سران و بزرگان و خردمندان شما، همان است كه در نامه هايتان نوشته بوديد و فرستادگان شما حضوراً به ما گفته بودند، من نيز انشاءالله بزودى به سوى شما خواهم آمد. به خدا سوگند امام بحق و پيشواى راستين كسانى است كه به كتاب خدا عمل كند و قسط و عدل را پيشه خود سازد، و از حق پيروى نمايد، و خود را وقف راه خدا نمايد.



فلعمرى ما الام الا العامل بالكتاب، و اى اخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه على ذات الله و السلام.(77)



و بنا به نقل خوارزمى، نامه را به مسلم بن عقيل داد و به او فرمود: به سوى مردم كوفه حركت كن تا آنچه را كه خدا مى‏خواهد انجام شود. اميدوارم من و تو از فيض شهادت محروم نمانيم، هم اكنون به بركت خدا و يارى او حركت كن و در كوفه بايد بر كسى وارد شوى كه از همه بيشتر مورد وثوق و اطمينان بوده باشد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن