محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829393087
مقتل خوانی3
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: وصاياى سيدالشهدا به برادرش محمد حنفيه
امام (عليه السلام) هنگام حركت از مدينه، وصيت نامهاى نوشت و در آن اين چنين مرقوم داشت:
بسم الله الرحمن الرحيم اين وصيت حسين بن على است به برادرش محمد بن حنفيه: حسين گواهى مىدهد به وحدانيت و يگانگى خدا، گواهى مىدهد كه: براى خدا شريك و انبازى نيست، و گواهى مىدهد كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بنده و فرستاده او است كه حق يعنى اسلام را از سوى خدا آورده است، و شهادت مىدهد كه بهشت و جهنم حق است و روز جزا بدون شك و ترديد خواهد آمد و خداوند در آن روز، همه مردگان را زنده خواهد نمود. من نه از روى خودخواهى و سرپيچى از حق، و يا براى فساد و ستمگرى از مدينه خارج مىشوم، بلكه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهى از منكر، و اصلاح مفاسد امت جدم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه مىخواهم سنت جدم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و سيره پدرم على بن ابيطالب را احياء كنم، بنابراين هر كس اين حقيقت را از من بپذيريد و از من پيروى كند در واقع راه خدا را كه برترين است پذيرفته است، و هر كس از من قبول نكند من بر اين عقيده پايدارى خواهم كرد تا خدا ميان من و اين قوم داورى كند كه او بهترين داوران است.
اى بردار! اين است وصيت من به تو، البته توفيق امور به دست خدا است، بر او توكل مىكنم و برگشتم به سوى او است والسلام عليك و على من اتبع الهدى و لا قوه الا بالله العلى العظيم.
سپس نامه را با مهر خود ممهور ساخت و آنرا در هم پيچيد و به برادرش محمد داد.(58)
سخنان امام هنگام حركت از مدينه
حضرت ابى عبدالله (عليه السلام) شب يكشنبه دو روز به آخر ماه رجب مانده همراه فرزندان و برادران، و فرزندان برادرش امام مجتبى (عليه السلام) و افراد خانودهاش به سوى مكه حركت كرد.(59)
آنگاه كه شهر مدينه را پشت سر مىگذاشت اين آيه مباركه را كه در رابطه با حركت موسى بن عمران از مصر، و رفتن براى مبارزه با فرعونيان، نازل شده است مىخواند:
فخرج منها خلقناً يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين موسى (عليه السلام) با حالت ترس و انتظار از شهر خارج شد و مىگفت: پروردگارا مرا از اين قوم ستمگر نجاتم بخش.
امام (عليه السلام) (بر خلاف عبدالله بن زبير كه از بيراهه و شبانه حركت مىكرد) همان بزرگ راه و جاده عمومى را كه همه از آن استفاده مىكردند انتخاب كرد، يكى از يارانش(60) پيشنهاد كرد: خوب است شما را نيز مانند عبدالله زبير يكى از راههاى فرعى و كوهستانى را برگزين تا اگر كارگزاران و عمال يزيد در تعقيب شما باشند دسترسى به شما پيدا نكنند. امام (عليه السلام) در پاسخ اين پيشنهاد فرمود: لا والله لا أرفاقه نه به خدا قسم من هرگز راهم را عوض نمىكنم و همين راه معمولى خود را ادامه مىدهم تا هر چه خواست خدا است به آن برسم.(61)
روز سوم ماه شعبان پس از پنج روز سير و راه پيمايى به مكه معظمه رسيد، و هنگام ورود به مكه اين آيه را كه حضرت موسى هنگامى كه از منطقه حكومت فرعون بيرون آمد خوانده بود، قرائت فرمود: و لما توجه تلقاء مدين، قال عسى ربى ان يهدينى سواء السبيل وقتى به شهر مدين رسيد گفت اميدوارم پرودگارم مرا به راه راست رهنمون گردد.(62)
امام (عليه السلام) در مكه بر عباس بن عبد المطلب وارد شد(63) مردم مكه و بزرگان از بلاد مختلف به ديدن او مىآمدند از جمله اين زبير كه ملازم جوار مكه شده بود همراه با ديگران از وى ديدن مىكرد، و در عين حال از آمدن حسين به مكه نگران بود چون مىدانست امام حسين (عليه السلام) به مراتب از او مهمتر و در ميان مردم متوجهتر است و تا حسين آنجا باشد مردم با او بيعت نخواهد كرد. در يكى از روزهايى كه در مكه بود به زيارت قبر جدهاش حضرت خديجه (عليها السلام) در قبرستان ابى طالب رفت، در آنجا كنار قبر، چند ركعت نماز گزارد و به پيشگاه خداوند، بسيار لابه و تضرع كرد.(64)
نامه امام به مردم بصره
حسين (عليه السلام) پس از ورود به مكه نامهاى به سران قبائل شهر بصره نگاشت و آنان عبارت بودند از افراد زير:
1 - ملك بن مسمع بكرى(65)؛
2 - احنف بن قيس؛
3 - منذر بن جارود(66)؛
4 - مسعود بن عمرو؛
5 - قيس بن عبيد بن معمر.
اين نامهها را بوسيله يكى از دوستان خود بنام سليمان(67) به سوى افرد فوق الذكر فرستاد و در آن نوشت:
(اما بعد، خداوند محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را از ميان بندگان خود برگزيد، و با نبوتش او را كرامت بخشيد، و او را به رسالتش برگزيد. بعد از اينكه بندگان خدا را به خوبى نصيحت و راهنمايى كرد، و وظيفه پيامبرى را به خوبى انجام داد او را قبض روح كرد و به سوى خويش فرا خواند و اما ما اهل بيت، و اولياء و اوصياء، وارثان او و شايستهترين افراد به مقام او بوديم، با اينكه خداوند اين حق را به ما داده بود و ما نيز مىدانستيم از همه كس به اين حق، شايستهتريم ولى گروهى بر ما پيشى گرفته و اين حق را از ما ربودند و ما نيز به خاطر جلوگيرى از اختلاف و تشتت، به آن رغبت نشان نداديم و عافيت و آرامش سوى شما مىفرستم، و شما را به كتاب خدا و سنت رسول او (صلى الله عليه و آله و سلم) دعوت مىكنم. زيرا هم اكنون (در شرايطى قرار گرفتهايم كه ديگر) سنت پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از بين رفته، و بدعت جاى آنرا فراگرفته است، اگر سخن مرا بشنويد (و از من پيروى نمائيد شما را به راه رشد و سعادت هدايت خواهم كرد).
سليمان نامه امام را به اشراف بصره رساند و هر كس نامه را خواند آنرا كتمان كرد و به كسى خبر نداد. مگر منذر بن جارود كه پدر زن ابن زياد بود، وقتى كه سليمان نامه را بدست او داد به پندار اينكه مبادا آمدن اين قاصد يك نحو توطئه و نقشهاى از طرف ابن زياد بوده باشد لذا او را تحويل ابن زياد داد، ابن زياد نيز همان شب او را به دار آويخت!! و فرداى آن روز به سوى كوفه حركت كرد تا زودتر از امام حسين (عليه السلام) به آنجا برسد.(68)
اما احنف بن قيس نامهاى در جواب امام نوشت كه اين آيه، در آن درج بود:
فاصبر ان الله حق و لا يستحفنك الذين لا يوقنون.(69)
و اما يزيد بن مسعود(70) قبيلههاى بنى تميم و بنى حنظله و بنى سعد را دعوت كرد و به آنان گفت:
اى بنى تميم! عقيدهتان درباره من چيست؟ و من در ميان شما چه موقعيتى دارم؟
در پاسخ او گفتند: بسيار خوب، به خدا سوگند تو در قبيله ما به منزله ستون فقرات مايى، تو باعث افتخار و سربلندى ما هستى كه در اين جهت از همه برترى! تو از شرف به حد والايى نايل آمدى و بسيار پيشرفت نمودى.
آنگاه كه رأى اعتماد آنها را نسبت به خود جلب كرد گفت: من شما را دعوت كردم تا در يك امر بسيار مهم با شما مشورت كنم و براى انجام آن، از شما كمك بگيرم.
در جواب او گفتند: ما نظرات خود را تقديم مىكنيم و در انجام آن تمام سعى و كوشش خود را به كار مىگيريم و هم اكنون آماده شنيدن آن مىباشيم.
پسر مسعود گفت: مرگ معاويه فرا رسيده است، به نظر من با هلاكت و مرگ او، سد جور و گناه شكسته و اركان ظلم لرزان و رو به ويرانى گذاشته است او در زمان حيات براى استحكام پايه حكومت خود از مردم براى پسرش بيعت گرفت و چنين پنداشت كه با آن بيعت، كار را محكم كرده است، ولى گرائيد و آنچه را كه مىانديشيد به خذلان و خوارى انجاميد.
و هم اكنون يزيد، فرد شرابخوارى است كه منشأ همه فسق و فجورها است قد برافراشته و ادعاى خلافت بر مسلمانان را دارد، بدون اينكه هيچ مسلمانى راضى به اين امر بوده باشد، و بدون اينكه حتى اندكى از حق را دريافته باشد. با همه بى لياقتىها و بى دانشىها كه دارد مىخواهد بر آنها حكومت نمايد و من به خداى بزرگ سوگند مىخورم آنچنان در راه دينم با او به نبرد و جهاد برخيزم كه برتر از جهاد با مشركين بوده باشد، اينك حسين بن على (عليه السلام) فرزند پيغمبر خدا كه داراى خانوادهاى نجيب و اصيل و طرز تفكرى مشخص و فضائلى غير قابل توصيف و علم و دانشى پايانناپذير است، از هر كس به اين امر شايستهتر و سزاوارتر است زيرا سابقه و قدمت و سن و قرابتش به رسول خدا از همه بيشتر است، با خردسالان با عطوفت و مهربانى، و با بزرگسالان با احسان و بخشش، رفتار مىكند چه رهبرى از او بهتر، و چه امامى از او گراميتر كه خداوند بوسيله او حجت را تمام و هدايت را به ما ارزانى فرموده است، سعى كنيد خود را از ظلمت برهانيد و در پرتو هدايت او در نابود كردن باطل، به خود ترديد راه ندهيد. صخر بن قيس، آن لكه ننگ هم اكنون، با حركت خود به سوى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را در جنگ خوار ساخت شما هم اكنون آن لكه ننگ را با حركت و نصرت و يارى او بشوئيد به خدا قسم احدى از شما اگر در نصرت و يارى او بشوئيد به خدا قسم احدى از شما اگر در نصرت و يارى او كوتاهى نمىنمايد مگر اينكه به ذلت و خوارى در فرزندان و كمبود قبيله و عشيرهاش دچار مىگردد.. من هم اكنون ساز و برگ جنگ را آماده و خود را به ابزار آن مجهز كردهام، اين را بدانيد اگر كسى در راه خدا كشته نشود، سرانجام خواهد مرد و مرگ براى انسان گذشت ندارد پس بياييد با بهترين مرگى كه انتخاب مىكنيد از دنيا برويد تا مورد رحمت خداوند قرار بگيرد.
طايفه بنى حنظله در پاسخ او گفتند: اى ابا خالد! ما تيرهاى ذخيره و نيروى سواره تو هستيم، اگر دستور تيراندازى دهى يك تير از ما به خطا نخواهد رفت و اگر ما را به ميدان نبرد فرستى، حتماً به پيروزى خواهيم رسيد، با هيچ مشكلى روبرو نخواهى شد جز آنكه ما آنرا زير پا خواهيم گذاشت و با هيچ مسئله دشوارى برخورد نخواهى كرد جز آنكه ما آنرا حل و آسان خواهيم كرد. با تمام قدرت از تو حمايت مىكنيم و اگر اجازه دهى جان خود را به پايت نثار خواهيم كرد. س طايفه بنى عامر بن تميم در ضمن سخنان خود به او گفتند: اى ابا خالد! راهى جز راه تو را نپوئيم، هر چه مصلحت بدانى ما را به آن امر فرما كه مؤكداً امتثال خواهيم كرد.
طايفه بنى سعد بن زيد گفتند: اى ابا خالد! بعيقده ما مبغوضترين اشياء، عدم اطاعت و نافرمانى از رأى شما است، روز جنگ جمل صخر بن قيس ما را از نبرد بر حذر داشت، در سايه اطاعت از او عزت و آبروى ما باقى ماند و شكرگزاريم كه از دستور او اطاعت كرديم چون عزت ما در بين خودمان باقى ماند و هم اكنون نيز خواهشمند است جهت مشورت فرصتى به ما عنايت كنيد تا پس از شور و رايزنى لازم، نظر خود را به شما تقديم نمائيم.
يزيد بن مسعود به آنان گفت: اگر آنچه را كه مىگويم عمل نكنيد خداوند شما را به جنگى گرفتار خواهد كرد كه آتش آن هيچگاه خاموش شدنى نباشد.
بعد از آن نامهاى به اين مضون براى حسين بن على نوشت: اما بعد، نامه شما و اصل، و از محتويات آن كه مرا به آن دعوت كرده بوديد تا از شما اطاعت نمايم و با يارى كردن شما به رستگارى برسم اطلاع حاصل كردم و فهميدم كه نوشته بوديد: خداوند هرگز زمين را از افراد خير و نيكوكار و از راهنمايى كه مردم را از گمراهى نجات دهد خالى نمىگذارد، من ميدانم تنها حجت خدا بر جهانيان و وديعه او در زمين شمائيد، شما شاخههاى زيتون درخت احمدى (صلى الله عليه و آله و سلم) هستيد كه اصلش او و فرعش شما مىباشيد، مقدم شما را به فال نيك گرفته و آنرا گرامى ميداريم، تمام طايفه بنى تميم در مقابل شما تسليم و گوش به فرمان شما مىباشند آنچنان در مقابل شما تسليم و دست بر سينهاند كه شتر تشنهاى كه از گرماى كشنده بر لب آب مىرسد. طايفه بنى سعد نيز گردنها را كج كرده و تسليم اطاعت امر شما مىباشند، آنها كه نور آن تابيدن گرفته و مىدرخشد.
روزى كه يزيد بن مسعود ساز و برگ خد را آماده كرد كه يارى حسين برود، خبر شهادت حسين را شنيد، بسيار متأثر و اندوهگين شد كه به آرزوى خود نرسيده و از فيض شهادت محروم ماند.(71)
ماريه بنت سعد، يا بنت منقذ كه بيوه از شيعيان مخلص بود منزلش محل اجتماع شيعيان و جاى بحث بيان فضايل اهل بيت بود، يزيد بن نبيط كه از فرزندان عبدالقيس و ده نفر از يك خاندان بودند سؤال كرد: كداميك از شما حاضر است با من به يارى حسين برويم؟ از ميان ده نفر، تنها افراد در آن جلسه در جواب او گفتند: تو خود نيز اقدام نكن زيرا از لشكريان ابن زياد در مورد تو خائف هستيم.
ابن نبيط به آنان گفت: به خدا سوگند اگر تمام اين منطقه را از نيروهاى دلير و تازه نفس بپوشانند بر من فرق نمىكند و در تصميم اثرى نمىگذارد.(72) هنگام حركت بعضى از دوستانش به نام عامر و سيف بن مالك و ادهم بن اميه(73) او را همراهى كردند و در مكه به حسين پيوستند، و بار و بنه خود را ضم به اثاث ابى عبدالله كردند و همچنان در خدمت امام بودند تا اينكه در كربلاء شهيد شدند. رضوان خدا بر آنها باد!
نامههاى اهل كوفه
تا هنگامى كه حسين بن على (عليه السلام) در مكه بود نامههاى متعددى يك نفره، دو نفره، سه نفره، چهار نفره و... از اهل كوفه به او مىرسيد و در آن نامهها مىنوشتند كه مردم كوفه با نعمان بن بشير(74) بيعت نكرده و در جمعه و جماعت او شركت نمىكنند. لذا از حسين (عليه السلام) دعوت مىكردند جهت بيعت با او به سوى آنان برود، آنچنان در امر دعوت و نامه نويسى اصرار مىورزيدند كه در يك روز ششصد نامه از آنان به دست امام حسين (عليه السلام) رسيد!! و در مجموع از گروههاى مختلف دوازده هزار نامه نزد حضرت جمع شد و در همه اينها تأكيد بر دعوت امام (عليه السلام) مىكردند ولى امام جوابى به آنها نمىداد، آخرين نامهاى كه به حسين (عليه السلام) رسيد از شبث بن ربعى و حجار بن أبجر و يزيد بن حارث(75) و عزره بن قيس و عمرو بن حجاج و محمد بن عمير بن عطارد، بود كه در آن نوشته بودند:
مردم همه در انتظار تشريف فرمائى شما بسر مىبرند و دربست در اختيار شما هستند (لا رأى لهم غيرك) بنابراين هر چه زودتر تشريف بياوريد بهتر است، (العجل العجل يابن رسول الله). ضمناً ميوهها رسيده و گياهانمان روئيده، و درختانمان برگهاى تازه در آورد و خلاصه منطقه ما سرسبز و خرم و نعمتهاى فراوانى داريم، تنها امام و رهبر نداريم، اگر بسوى ما بيائى بر لشكرهايى انبوه كه همه گوش بفرمان شما مىباشند وارد خواهى شد.(76)
پاسخ حضرت سيدالشهداء به نامههاى كوفيان
نامههائى كه مردم كوفه به حضرت سيد الشهداء نوشتند از مجموع آنها يك خورجين پر شد، در اين هنگام سيد الشهداء (عليه السلام) در جواب تمام آنها تنها يك نامه نوشت و آنرا بوسيله: هانى سبيعى، و سعد بن عبدالله حنفى كه آخرين پيكهاى مردم كوفه بودند براى آنها فرستاد، متن نامه اين است:
بسم الله الرحمن الرحيم از سوى حسين بن على به بزرگان و سران مردم مؤمن و مسلمان كوفه: اما بعد، نامههاى شما كه آخرين آنها بوسيله هانى و سعيد ارسال شده بود به دست من رسيد و به آنچه كه در آن نامهها آمده بود اين بود كه: ما امام نداريم، به سوى ما حركت كن تا انشاء الله خداوند بوسيله شما، ما را براه هدايت و حق رهنمون گرداند (لعل الله ان يجمعنا بك على الهدى و الحق)
و اينك من برادر و پسر عموى خود مسلم را كه در بين خانوادهام از همه بيشتر به او اعتماد دارم به سوى شما گسيل داشتم و به او دستور دادهام از نزديك با حال و وضع شما، و با افكارتان آشنا شود و نتيجه را برايم بنويسد اگر برايم نوشت و معلوم شد كه نظر سران و بزرگان و خردمندان شما، همان است كه در نامه هايتان نوشته بوديد و فرستادگان شما حضوراً به ما گفته بودند، من نيز انشاءالله بزودى به سوى شما خواهم آمد. به خدا سوگند امام بحق و پيشواى راستين كسانى است كه به كتاب خدا عمل كند و قسط و عدل را پيشه خود سازد، و از حق پيروى نمايد، و خود را وقف راه خدا نمايد.
فلعمرى ما الام الا العامل بالكتاب، و اى اخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه على ذات الله و السلام.(77)
و بنا به نقل خوارزمى، نامه را به مسلم بن عقيل داد و به او فرمود: به سوى مردم كوفه حركت كن تا آنچه را كه خدا مىخواهد انجام شود. اميدوارم من و تو از فيض شهادت محروم نمانيم، هم اكنون به بركت خدا و يارى او حركت كن و در كوفه بايد بر كسى وارد شوى كه از همه بيشتر مورد وثوق و اطمينان بوده باشد
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 274]
-
گوناگون
پربازدیدترینها