تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 7 شهریور 1403    احادیث و روایات:  حضرت زهرا (س):ما اهل بیت رسول خدا(ص) وسیله ارتباط خدا با مخلوقاتیم ما برگزیدگان ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1812922719




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دیده و دل


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: شکایت کرد روزی دیده با دل

که کار من شد از جور تو مشکل

ترا دادست دست شوق بر باد

مرا کندست سیل اشک، بنیاد

ترا گردید جای آتش، مرا آب

تو زاسایش بری گشتی، من از خواب

ز بس کاندیشه‌های خام کردی

مرا و خویش را بدنام کردی

از آنروزی که گردیدی تو مفتون

مرا آرامگه شد چشمهٔ خون

تو اندر کشور تن، پادشاهی

زوال دولت خود، چندخواهی

چرا باید چنین خودکام بودن

اسیر دانهٔ هر دام بودن

شدن همصحبت دیوانه‌ای چند

حقیقت جستن از افسانه‌ای چند

ز بحر عشق، موج فتنه پیداست

هر آنکودم ز جانان زد، ز جان کاست

بگفت ایدوست، تیر طعنه تا چند

من از دست تو افتادم درین بند

تو رفتی و مرا همراه بردی

به زندانخانهٔ عشقم سپردی

مرا کار تو کرد آلوده دامن

تو اول دیدی، آنگه خواستم من

بدست جور کندی پایه‌ای را

در آتش سوختی همسایه‌ای را

مرا در کودکی شوق دگر بود

خیالم زین حوادث بی خبر بود

نه میخوردم غم ننگی و نامی

نه بودم بستهٔ بندی و دامی

نه میپرسیدم از هجر و وصالی

نه آگه بودم از نقص و کمالی

ترا تا آسمان، صاحب نظر کرد

مرا مفتون و مست و بی خبر کرد

شما را قصه دیگرگون نوشتند

حساب کار ما، با خون نوشتند

ز عشق و وصل و هجر و عهد و پیوند

تو حرفی خواندی و من دفتری چند

هر آن گوهر که مژگان تو میسفت

نهان با من، هزاران قصه میگفت

مرا سرمایه بردند و ترا سود

ترا کردند خاکستر، مرا دود

بساط من سیه، شام تو دیجور

مرا نیرو تبه گشت و تو را نور

تو، وارون بخت و حال من دگرگون

ترا روزی سرشک آمد، مرا خون

تو از دیروز گوئی، من از امروز

تو استادی درین ره، من نوآموز

تو گفتی راه عشق از فتنه پاکست

چو دیدم، پرتگاهی خوفناکست

ترا کرد آرزوی وصل، خرسند

مرا هجران گسست از هم، رگ و بند

مرا شمشیر زد گیتی، ترا مشت

ترا رنجور کرد، اما مرا کشت

اگر سنگی ز کوی دلبر آمد

ترا بر پای و ما را بر سر آمد

بتی، گر تیر ز ابروی کمان زد

ترا بر جامه و ما را بجان زد

ترا یک سوز و ما را سوختنهاست

ترا یک نکته و ما را سخنهاست

تو بوسی آستین، ما آستان را

تو بینی ملک تن، ما ملک جان را

ترا فرسود گر روز سیاهی

مرا سوزاند عالم سوز آهی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 46]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن