واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: با حبيب دهقاننسب از سالهاي دور تا پاتوق تلويزيون تنها گزينه باقيمانده
جام جم آنلاين: نمايش و بازي را از همان دوران كودكياش درك كرده است. با تئاتر خودش را شناخت و بعدها پا به دنياي پر رمز و راز هنر تصوير گذاشت. خاطرات زيادي از اين سالها دارد؛ هرچند اعتقاد دارد عمرش را در اين راه خرج كرده است.
حبيب دهقاننسب از جمله هنرمندان شيرازياي است كه توانست در حرفه بازيگري رشد كند و بازيهاي متفاوتي را از خود به معرض نمايش بگذارد. او با بازي در سريال در پناه تو به مخاطبانش شناخته شد و حالا پس از 30 سال عمر هنري، هنوز هم به نقشهاي تازه و متفاوت فكر ميكند. او از آخرين كارش «پاتوق» برايمان گفت.
بازيگر شديد كه شهرت را تجربه كنيد يا پاسخ دغدغههايتان را بدهيد؟
شايد زماني كه تازه ميخواستم اين كار را تجربه كنم، دغدغه شهرت با من بود؛ اما بعدها و به مرور زمان اين دغدغه نخنما شد و جاي خودش را به دغدغه مهمتري داد.
آن دغدغه مهمتر چه چيزي بود؟
دوست داشتم از طريق بازي با مردم جامعه ارتباط برقرار كنم و حرفهايي بزنم كه آنها دوست دارند بشنوند. در واقع دغدغه بيارزش من به يك مساله مهمتر تبديل شد. ضمن اين كه در ناخودآگاه هر بازيگري، ميل به تظاهر و خودنمايي وجود دارد و بازيگر به گونهاي خودش را به نمايش ميگذارد، البته اين نمايش به معناي تظاهر نيست.
در اين سالها توانستيد حرفهايي را كه ميخواستيد به مردم و مخاطبانتان بزنيد؟
نميدانم، اما حداقل سعي خودم را كردم و در اين سالها با صداقت با اينها روبهرو شدم.
دوست دارم كمي به گذشته شما سفر كنيم. اولين نكتهاي كه برايم جالب است اينكه چگونه اين همه هنرمند در شيراز توانستهاند رشد كنند. از شيراز در آن سالهاي دور بگوييد.
شيراز يكي از معدود مراكز استانهايي بود كه از ديرباز در آن نمايش اجرا ميشد و بعدها كمكم گروههاي تئاتر زيادي به آنجا ميآمدند و نمايشهاي خود را اجرا ميكردند. براي همين آنها كه مثل من علاقهاي به هنر و بخصوص بازيگري داشتند به سمت تئاتر آمدند و با اين حرفه عجين شدند. شيراز در آن سالها مهد هنر و به عنوان يك شهر هنري محسوب ميشد.
اولين تئاتري را كه ديديد به خاطر داريد؟
بله. تئاتري بود كه مرحوم علي محزون آن را اجرا ميكردند. يادم است كه بشدت محو آن فضا و بازيها شده بودم.
اگر اشتباه نكنم شما نمايشهاي راديويي هم اجرا كردهايد، درست است؟
بله. آن زمان در خانهها بيشتر راديو پيدا ميشد تا تلويزيون. براي همين من بيشتر راديو گوش ميكردم و همين گوش كردنها باعث شد به راديو شيراز بروم و تست صدا بدهم. چند سالي در راديو شيراز كار كردم و در آنجا نمايشهاي راديويي را اجرا ميكردم كه بسيار تجربه جالبي برايم بود.
با چه افرادي در تئاتر هم دوره بوديد؟
«امين تارخ، محمد فيلي، مرحوم جمشيد اسماعيلخاني، اصغر همت، گوهر خيرانديش و....
زير نظر چه استاداني فعاليت ميكرديد؟
استادان مختلفي داشتيم كه از جاهاي مختلف ميآمدند و با ما كار ميكردند. افرادي مانند علي نصيريان و عزتالله انتظامي نيز از جمله كساني بودند كه به شيراز ميآمدند و تئاترهاي ما را ميديدند و حضور آنها باعث انسجام بيشتر گروههاي تئاتر ميشد. به هر حال از اينها درسهاي زيادي آموختيم.
كيفيت نمايشهاي راديويي در آن زمان چگونه بود؟
خوب بود. در آن دوره هم، آموزشهاي خوبي را فرا گرفتم، از جمله چگونگي ادا كردن جملات، حفظ كردن ريتم، لحن، صدا و...
در آن زمان چقدر دغدغه دوربين و كارهاي تصويري را داشتيد؟
آن موقع اصلا به دوربين فكر نميكردم، چون بيشتر درگير كارهاي نمايش بودم و بعدها كه علاقه به بازيگري در من بيشتر شد، دوست داشتم به سمت كارهاي تصويري بروم و آن را هم تجربه كنم.
با سينما و پرده نقرهاي آن چگونه آشنا شديد؟
زماني كه دانشجوي تئاتر شدم، فعاليتم بيشتر شد و با توجه به علاقهاي هم كه داشتم زياد به سينما ميرفتم و فيلم ميديدم. اين ديدنها و شوقي كه نسبت به بازيگري پيدا كرده بودم، اين انگيزه را در من ايجاد كرد كه در يك محيط وسيعتر و پرمخاطبتري كار كنم. به همين دليل به سمت سينما آمدم و سال 66 اولين فيلم سينماييام را بازي كردم.
اما خيلي از بازيگران تئاتر، علاقهاي به كار در سينما يا حتي تلويزيون نداشتند، چرا؟
بله، دقيقا همينطور است. فضاي سينماي آن زمان، مطلوب اهالي تئاتر نبود و كمتر بازيگري از تئاتر به سينما ميرفت. براي همين هم دوست داشتم در فيلمهاي پس از انقلاب كار كنم.
چگونه بازيگر فيلم شرايط عيني شديد؟
سال 66 كه پيشنهاد بازي در اين فيلم به من داده شد هنوز شيراز زندگي ميكردم و مثل ماهياي بودم كه دوست داشتم از بركهاي كه در آن قرار گرفتم خارج شوم و به محيط بزرگتري مثل دريا بروم. وقتي از طرف مجيد اوجي كه آن زمان دستيار گرشاسبي بود براي اين فيلم دعوت شدم، بسيار خوشحال شدم چون ميتوانستم در يك محيط بازتري شنا كنم. گرشاسبي (كارگردان فيلم شرايط عيني) به دنبال بازيگري بود كه چهره ناشناختهاي داشته و البته با مقوله بازيگري هم آشنا باشد. به هر حال براي بازي در اين فيلم تست دادم و قبول شدم. فيلم شرايط عيني شد اولين تجربه سينمايي من.
در اين سالها خيلي آهسته و پيوسته حركت كردهايد. قبول داريد؟
بله، همينطور است. معمولا خودم دنبال نقش نميروم و منتظر ميمانم تا خود نقشها به سراغم بيايند. دوست ندارم به كسي نان قرض بدهم و از طريق آن كار كنم. اين گونه كار كردن چيزي را به من بازيگر اضافه نميكند.
با سريال در پناه تو، به مخاطبان تلويزيون شناخته شديد. از اين تجربه برايمان بگوييد.
حميد لبخنده (كارگردان) را از زمان دانشگاه ميشناختم كه همين آشنايي باعث شد نقش عمو را در اين سريال به من واگذار كند كه اتفاقا شروع خوبي هم براي من در تلويزيون بود.
دوربين سينما و تلويزيون برايتان متفاوت بود؟
نه خيلي. شايد تنها تفاوتش حضور پررنگتر و وسيعتر مخاطبان تلويزيون بود، وگرنه حساسيتهايي كه براي بازي در مقابل دوربين سينما وجود داشت در مقابل دوربين تلويزيون هم بود.
براي اجراي يك نقش از چه مراحلي ميگذريد؟
ابتدا متن را ميخوانم و بعد نقش را مال خودم ميكنم. در واقع شناسنامهاي را براي آن طراحي ميكنم. اين كه چنين شخصيتي از كجا آمده، چگونه فكر ميكند، چگونه حرف ميزند و... همه اينها و خلاصهنويسيها بعدها در حين كار به كمكم ميآيند.
برويم سراغ پاتوق. چه شد كه پايتان به پاتوق باز شد؟
از قبل شاهين باباپور (كارگردان) را ميشناختم. پس از صحبتهاي ابتدايي و خواندن متنهايي كه آماده بود، توافق كرديم كه كار كنم. ديگر متنها هم به مرور به دستمان ميرسيد.
با توجه به اين كه همه متنها آماده و نوشتهشده نبودند، چطور اعتماد كرديد كه كار كنيد؟ نگران ضعيف شدن كارتان نبوديد؟
ببينيد، اين نوع كارها مثل هندوانه سربسته است. يا نبايد هندوانه را برداريد يا اگر برداشتيد، بايد پاي قرمز يا سفيد بودنش بنشينيد؛ البته تنها پاتوق اين شرايط را نداشت، بلكه بتازگي اغلب سريالها چنين شرايطي دارند.
در واقع شما كاري را شروع كرديد كه از نتيجهاش بياطلاع بوديد.
خير. كاملا اين طور نبود. در اين نوع كارها متنها كامل نيستند، اما چارچوب شخصيتها كاملا مشخص و روشن و ساختار سريال براي كارگردان و بازيگران آشكار است، البته اگر فيلمنامه آماده باشد، كار بازيگر خيلي راحتتر ميشود و ميتواند روي شخصيت كار كند و آن را بپروراند. براي كارگردان هم آماده بودن مثل يك مزيت است، چرا كه راحتتر و با فراغ بال ميتواند در مورد ميزانسن و نمابندي فكر كند.
به نظرتان شخصيت جلال چه نقشي در روند داستان دارد؟
6 شخصيت اصلي در اين كار حضور دارند كه به 3 نسل مختلف مربوط ميشوند. قصه ميان اين افراد تقسيم شده است. جلال معلم رياضي است كه بيننده از حرفه او فقط نامي ميشنود و هيچ وقت او را سر كلاس درس نميبيند؛ البته گاهي برگههاي امتحاني را با خود به پاتوق ميآورد. به هر حال چون اين سريال اپيزوديك است، نميتوانيم تاثير مداوم و مشخصي براي شخصيتها در طول سريال در نظر بگيريم، چون قصه تداوم ندارد و هر اپيزود قصه خودش را دارد.
قبول داريد كه اين كار تا حد زيادي به سمت تلهتئاتر رفته است؟
بله، چون ما يك لوكيشن ثابت داريم و از اين نظر تحرك دوربين و بازيگر كم است و چون لوكيشن تغييري نميكند، اين احساس به وجود ميآيد و قصه تئاتري ميشود، البته باباپور تلاش زيادي كرد تا با ترفندهاي خاص، چنين احساسي در مخاطب كمتر ايجاد شود.
مساله ديگر اين است كه اتفاقات پاتوق خيلي واقعي و قابل باور نيست. در اين مورد كمي توضيح دهيد.
به هر حال يك چيز ابداعي و از من درآوردي هم نبوده است. هنوز كه هنوز است در قهوهخانههاي سنتي ما چنين مسائلي به وجود ميآيد. آدمهاي مختلفي ميآيند، دور هم مينشينند و درددل ميكنند و از روزگارشان ميگويند. براي همين هم، اتفاقات پاتوق خيلي هم دور از ذهن نيست، ضمن اين كه ما داريم نمايش ميدهيم و درام را اجرا ميكنيم كه در آن غلو و بزرگنمايي وجود دارد و اصلا بخشي از آن است.
درست است؛ اما به شرطي كه اين بزرگنمايي و غلو، مخاطب را دور نكند؟
بله، با شما موافق هستم؛ اما در مورد پاتوق خيلي هم از آن طرف بام نيفتادهايم.
مخاطب خيلي شما را با نقشهاي منفي نميپذيرد. قبول داريد؟
شايد، خيليها اين نكته را به من گفتهاند كه نقشهاي منفي به تو نميآيد؛ اما من بازيگرم و بايد در هر نقشي بازي كنم؛ البته خيليها هم نقشهاي منفي من را دوست داشتهاند، مثل نقش هاشم در فيلم سگكشي.
در اين سالها حضورتان در سينما خيلي كمرنگ بوده است، چرا؟
راستش پيشنهاد داشتم، ولي نقشها را دوست نداشتم.
پس حضورتان در تلويزيون به معناي اين است كه نقشهايتان را دوست داشتهايد؟
به هر حال من يك بازيگرم و بايد كار كنم؛ بنابراين وقتي نقشهاي خوبي در سينما به من پيشنهاد نميشد يا بايد در تلويزيون بازي كنم يا تئاتر، ضمن اين كه تئاتر درآمد چنداني ندارد.
آخرين تئاتري كه كار كردم، سال 84 بود و بعد از 6 ماه كار كردن، 3 ميليون دريافت كردم، يعني ماهي 300 يا 400 تومان، بنابراين تنها گزينهاي كه برايم باقي ميماند، تلويزيون است.
اين روزها در سينما اتفاقاتي ميافتد كه بشدت آدم را دلسرد ميكند؛ مثلا بازيگر نقش اول فيلم سنتوري جايزه ميگيرد و بعد فيلم توقيف ميشود. به هر حال ما با انتخاب هر نقشي، عمرمان را ميگذاريم. به قول آتيلا پسياني، ما با كارهايمان عمرمان را ميفروشيم؛ اما افسوس كه گاهي آن طور كه بايد حقمان ادا نميشود.
نمايشهاي راديويي، تئاتر، تلويزيون يا سينما، كداميك خاطره بهتري براي شما باقي گذاشته است؟
خب هر كدام از اينها جايگاه ويژه خودش را برايم دارند. به واسطه اجراي نمايشهاي راديويي و تئاتر خودم را شناختم. در تلويزيون، مخاطب و دغدغههاي او را فهميدم. در سينما زندگيهاي مختلف را تجربه كردم. به هر حال در هر كدام از اين عرصهها، عمرم را گذاشتم و بخشي از وجودم را در آنها جا گذاشتهام.
محبوبه رياستي
سه شنبه 22 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 146]