تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836315576
سياست - حزب ايراني و تمام عوامل
واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سياست - حزب ايراني و تمام عوامل
سياست - حزب ايراني و تمام عوامل
پروين بختيارنژاد:بيش از 100 سال از اولين فعاليتهاي حزبي ايرانيان ميگذرد؛ احزابي با اهداف عام ملي تا احزابي با اهداف خاص ايدئولوژيك. تجربيات تلخ و شيرين فعالان حزبي در 100سال اخير و تحولات خرد و كلان جامعه امروز ما، تلنگرهاي جدي به ذهن هر يك از ما ميزند كه اين تحولات خردوكلان چه ساختار حزبي جديدي را ميطلبد. اكنون كه عرصه عمومي، مديريت مشاركتي، فعاليتهاي علني و شفاف احزاب مطرح است و نيز اعضاي يك حزب بهعنوان منابع گرانبهاي انساني محسوب ميشوند، احزاب بايد داراي چگونه ساختاري باشند كه در جهت آگاهي، مشاركت و اعتماد به پيش روند. ساختار احزاب موضوع گفتوگو با دكتر هاشم آقاجري است كه در پي ميآيد:
احزاب در ايران بايد داراي چه ساختار زمانياي باشند؟ آيا ساختارهاي سنتي و عمودي گذشته پاسخگوي نيازهاي حزبي امروز ما هست؟
قبل از هر چيز بايد بگويم زماني كه از حزب صحبت ميكنيم، بايد مشخص كنيم كه مراد و مقصود ما از واژه حزب چيست؟ در آغاز بايد به اين نكته تاكيد كنيم كه حزب يك نهاد مدرن است. حزب نسبت مستقيمي با ساختارهاي سياسي مدرن دارد. البته گروههاي باهمادي يا كاميونتيها از قبل هم وجود داشتند، جماعتها و اجتماعات در تاريخ ايران، در تاريخ اسلام و تاريخ جهان وجود داشتند.
اما حزبي كه اكنون ما از آن صحبت ميكنيم معادل واژه «پارتي» است و با حزب به مفهوم گذشته تفاوت دارد. البته هر دو به نحوي، مجموعهاي از افراد هستند، افرادي كه هدف مشترك، راه مشترك و برنامه مشترك دارند. در گذشته هم احزاب حول يك مذهب مشخص، يك فكر و ايده مشخص، شكل ميگرفتند. اما نسبت معناداري با نظام سياسي گذشته نميتوانستند برقرار كنند. آن احزاب با ساختار سياسي خلافت هم آهنگ بودند. الان يكي از مشكلاتي كه در جامعه خود داريم، اين است كه انتظار ميرود احزاب با مفهوم مدرن كلمه داشته باشيم اما ساختار سياسي جامعه ما مدرن نيست و داراي مشكلاتي است. احزاب در غرب برآمده از فراكسيونهاي پارلماني است. بهعنوان مثال پس از انقلاب انگلستان و شكلگيري فراكسيونهاي مختلف در پارلمان، گرايشهاي مختلف نسبت به سلطنت، حول ايدئولوژيها و انديشههاي گوناگون شكل گرفت، مانند انديشههاي توريها، محافظهكاران و ترقيخواهان. به تدريج از پيوند بين ايدئولوژي با طبقه، در بسط و گسترش تاريخي، نظامهاي مدرن دولت و ملت نظامهاي دموكراتيك، احزاب گوناگون سياسي براي رقابت دموكراتيك و به منظور تصرف قدرت در پارلمان و در دولت بهوجود آمد.
يعني حزب به مفهوم امروزين با رقابت دموكراتيك، تكثر سياسي و وجود قواعد فراگير و حاكم بر كنشها و رفتار سياسي گروههاي مختلف معنا پيدا ميكند.
ولي اگر يك نظام سياسي سلطاني و خلافتي داشته باشيم، ديگر حزب كاركرد خود را از دست ميدهد. از سازمانهاي آزاد و خودمختاري كه بايد در عرصه سياسي به رقابت دموكراتيك بپردازند، تنزل مييابد. اين پارادوكس معمولا در كشورهاي توسعه نيافته وجود دارد؛ يعني هماهنگي و تناسبي بين ساختار نظام سياسي، با جايگاه و كاركرد حزب به مفهوم مدرن كلمه وجود ندارد. در يك نظام سياسي اليگارشيك، طبيعتا احزابي هم كه شكل ميگيرد، اليگارشيك است. در يك نظام سياسي كه قدرت بر بستر فرآيندهاي خويشاوندي، فاميلي، وفاداريهاي گوناگون قبيلهاي، متكي بر روابط حامي پيرو شكل ميگيرد، احزابي كه بهوجود خواهند آمد، مبتني بر نظام حامي- پيرو هستند، تا بتوانند سهمي از قدرت را بهدست آورند.
در اينجا ما نميتوانيم از حزب به مفهوم مدرن كلمه سخن بگوييم، زماني كه ما از حزب صحبت ميكنيم، بايد به اين نكته توجه داشته باشيم كه فضاي پير هستند احزاب، چگونه فضايي است؟
مضافا به اينكه احزابي كه حتي در نظامهاي دموكراتيك، كه ساختار سياسي مبتني بر قانون و قواعد دموكراتيك دارند، قوانين فرعي و منشعب از قانون اساسي بر فضاي حزبي، تاثير ميگذارد.
شما ميتوانيد احزاب گوناگون را براساس محيط خارجي و ساختار سياسي براساس فاكتور ايدئولوژي اساس حزب را از ديدگاه بنيانگذاران تلقي آنها از حزب از هم تفكيك كنيد.
حزب فاشيستي، احزاب استاليني، احزاب ليبرالي، احزاب مخفي، احزاب علني، احزاب مبتني بر ساختار كاملا سانتراليستي و احزاب مبتني بر ساختار دموكراتيك مشاركتي از پايين به بالا مطرح هستند و زماني كه ما در ايران از حزب صحبت ميكنيم بايد به تمام اين عوامل توجه كنيم.
علني نبودن احزاب در قبل از انقلاب چه تاثيرات منفي بر روند حزبي جامعه ما گذاشت؟
احزابي كه در قبل از انقلاب در ايران وجود داشتند بهدليل مخفي بودن، نميتوانستند به صورت شفاف عضوگيري كنند، بهصورت شفاف نميتوانستند كنگره برگزار كنند، نميتوانستند علنا نظرات و ديدگاههاي سياسي خود را مطرح كنند و نميتوانستند نظارتي شفاف بر امور سياسي داشته باشند و خود بهخود اين سازمانها به سمت سانتراليسم سير ميكردند، هرچند مبارز و از خودگذشته بودند. به همين ترتيب نوع ايدئولوژي بر ساختار احزاب موثر بود. احزاب با ايدئولوژيهاي پيشواسالار، ساختار دموكراتيك و مشاركتي را نميخواهند بپذيرند.
اما احزابي كه ادعاي دموكراسي دارند اگر نگاه آنها به قدرت، اين باشد كه قدرت نه هدف كه وسيله است، وسيلهاي براي رشد انسانها، وسيلهاي براي خود مختار كردن و خود فرما كردن مردم يك جامعه و در واقع معيارهاي عاليتري مثل عدالت، آزادي، شكوفايي انسانها، روابط انساني مبتني بر عشق و محبت و برادري، بين انسانها، اين ارزشها بايد اصول راهنماي سياست باشد. حزبي كه ادعاي دموكراسي دارد پيش از اينكه قدرت سياسي را تصرف كند، در مناسبات و روابط دروني جامعه خودش كه حزب و سازمان باشد، بايد بتواند آن ايدهها را عملي كند.
به عبارت ديگر ميتوان ادعاهاي دموكراتيك احزاب را در بوته آزمايشگاه مناسبات درون حزبي آزمايش كرد. چنانكه برخي احزاب شعار دموكراسي ميدهند ولي روابط درون حزبي آنها دموكراتيك نيست.
از افراد حزب بنا به مصالح سياسي، استفادههاي گوناگون ميشود، به گمان من يك حزب قبل از آنكه ابزاري باشد براي تصرف قدرت، بايد محيطي باشد براي پرورش اعضاي خود. حزب بايد موجب ارتقاي كيفي آنها شود. در احزاب بوروكراتيك، حزب تبديل به نظام بوروكراسي ميشود.
يكي از آسيبهاي جدي احزاب در دنياي مدرن، همان اليگارشيك شدن احزاب است. ضرورتهاي بيروني، فشارهاي محيطي، سرعت، هزينه و فايده، رقابتهاي فشرده و سخت با احزاب رقيب، احزاب را بوروكراتيك ميكند و احزاب آهنين ميشوند، انضباط سربازخانهاي و پادگان بر آن حاكم ميگردد. كتاب «ميخلز» در مورد احزاب سياسي، اين پديده را خوب تحليل كرده كه چگونه احزابي كه با شعار دموكراسي تشكيل ميشود به تدريج در درون حزب به بيماري اليگارش دچار ميگردند.
به هر ترتيب ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، اگر با سياست كار نداشته باشيم سياست با ما كار دارد، زيرا در ريزترين امور حياتي ما دخالت دارد.
پس بهتر است احزاب سياسي رفتار خود را در رابطه با سياست ونيز با اعضاي خود تصحيح كنند، اصولا فرهنگ سياسي ما بايد اصلاح شود.
احزاب فعلي به نوعي نخبهمحور هستند كه بايد اين مورد اصلاح شود، آنچه متاسفانه اعضاي احزاب را به هم متصل ميكند، تاريخچه آنهاست، نه يك روند دموكراتيك از پايين به بالا.
آيا احزاب بايد داراي پشتوانه تئوريك حزبي باشند يا خير؟
احزاب ما كمتر علمي هستند. عدم بهرهبرداري از دستاوردهاي علمي نه فقط در زمينه تشكيلاتي، بلكه در زمينه برنامهها هم خود را نشان ميدهد. احزاب كمتر پردازشكننده برنامه مشخصي براي مشكلات اجتماعي و سياسي هستند.
كار كارشناسي در احزاب به ندرت صورت ميگيرد. غالبا نيروهاي حزبي ما اهل عمل هستند، نه اهل نظر و سطح دانش تئوريك آنها پايين است. در واقع رهبران احزاب و نيز سادهترين عضو حزب معمولا پراتيسين هستند نه تئوريسين.
از اين كاستي كليه احزاب رنج ميبرند. دانشگاهها و نهادهاي علمي مدرن با ساختارهاي سياسي رسمي كشور هيچ ارتباطي ندارند يا ارتباط آنها بسيار ضعيف است. با نظامهاي حزبي نيز به همين ترتيب است در حالي كه در كشورهاي توسعه يافته پشتوانه تئوريك براي احزاب وجود دارد و پشتوانه تئوريك آنها در دانشگاه است. جالب آنكه از درون احزاب، مكتبهاي علمي نيز شكل گرفته، گروه مورخان حزب كمونيست انگلستان در سال 1960 از درون اين گروه كه يك گروه تئوريك حزب بود شكل گرفت، تاريخنگاري انگلميش ماركسيسم و تعداد زيادي از مورخان در كميسيون حزبي شكل گرفت كه در واقع يك سنت تاريخنگارانه و يك مكتب علمي تاريخي را بنيانگذاري كردند. پيوند توليدكننده علم كه در حال حاضر دانشگاه است، با احزاب ما بسيار ضعيف است و اساتيد دانشگاه هم تلقي چندان مثبتي از احزاب و كار حزبي ندارند. زيرا آنها به نوعي سياستزدايي شدهاند كه البته اين مورد در سطح جامعه هم ما شاهد آن هستيم. پيشنهادي كه ميتوان به احزاب كرد اين است كه نگاه خود را به سياست، ميتوان عميقتر كرد. آنها ميتوانند از سطح كليگويي، از سطح شعارهاي فصلي، عميقتر حركت كنند و براي كار تئوريك در حزب يك جايگاه مشخصي تعريف كنند. همچنان كه از نظر تشكيلاتي احزاب نبايد به اين نهاد سياسي صرفا به عنوان ابزار نگاه كنند. حزب در درجه اول بايد ميداني براي پرورش نيروهاي انساني باشد؛ نيروهاي انساني فداكار، كه مصالح ملي و جمعي را بر منافع فردي خود ترجيح ميدهند. حزب محلي براي دنبال كردن منافع شخصي نيست؛ بلكه محلي براي حوزه عمومي است. در حوزه عمومي منافع جمعي و ملي مقدم بر منافع فردي است. منافع فردي بايد در بازار دنبال شود.
نكته عجيبي كه در احزاب گوناگون ديده ميشود اين است كه احزاب، فقط اعضاي خود را مستحق آموزش ميدانند و شوراي مركزي احزاب خود را بينياز از هرگونه آموزشي ميدانند كه اين خود باعث عقب ماندن شوراي مركزي احزاب از اعضاي خود ميشود.
احزاب اگر نتوانند نيروهاي خود را تربيت كنند و پرورش دهند و شعارهايي را كه در جامعه مطرح ميكنند، در درون حزب محقق سازند، مانند مدارا، تسامح، تحمل ديگري در جامعه نيز موفق نخواهند شد. حزب عرصه فعاليت دستهجمعي و آموختن متقابل و يادگيري زندگي جمعي همراه با رشد است. اگر واقعا معتقديم كه بايد دستهجمعي بهدنبال حقيقت باشيم اگر قبول داشته باشيم حقيقت مطلق در دست من نيست و همگان بايد تلاش كنيم ولي اگر در يك حزب شوراي مركزي فكر كند كه عقل كل هستند، حق دارند هميشه سخن بگويند و ديگران اطاعت كنند. طبيعي است كه اگر اين حزب وارد عرصه قدرت شود به همين ترتيب عمل خواهد كرد. حزب يكي از امكاناتي است كه ميتوانيم دموكراسي مستقيم را تجربه كنيم. دموكراسي مستقيم در شرايط پيچيده دولت- ملت امروز بسيار دشوار است. برخلاف جوامع كوچك چند هزار نفره، دولت شهر آتن قابل تحقق نيست اين نوع دموكراسي با همادها و كاميونتيها وجود داشته و دموكراسي مستقيم بوده ولي الان به دليل شرايط امروزين خيلي سخت شده است. به همين دليل بيشتر نظامهاي نمايندگي با واسطه را شاهد هستيم.
تصميمسازي در احزاب چگونه بايد باشد كه آن تصميمات برآيند خرد جمعي باشد؟
سازوكار اينگونه تصميمها، تصميمگيري از پايين به بالاست. يعني مجامع حزبي كه تشكيل ميشود داراي كنگره است. كنگره امكان تصميمگيري بيواسطه همه اعضاي حزب را فراهم ميكند. البته خطراتي كه اين كنگره را تهديد ميكند، همان بوروكراتيزه شدن آنهاست. ولي در كنگره ميتوان شرايط دموكراسي گفتوگويي و مشاورهاي را ايجاد كرد. شما خود ميدانيد كه در احزاب ما، از راست تا چپ، دموكراسي گفتوگويي وجود ندارد. در حاليكه اعضا در گفتوگوي مستمر ميتوانند خود شكوفايي را تجربه كنند. ميتوانند ياد بدهند و ياد بگيرند؛ يعني ديالكتيك فرد و حزب در صورتي سازنده و تعاليبخش خواهد بود كه مبتني بر دموكراسي گفتماني- مشورتي و رايزني باشد و حاصل آن گفتوگو منجر به رايگيري و تصميمگيري شود. متاسفانه در برخي از كنگرهها كه ما شاهد برگزاري آن هستيم، ميبينيم گفتوگو صورت ميگيرد و ترتيبات بوروكراتيك انجام ميگيرد. دستور جلسهاي خوانده ميشود و بعد رايگيري ميشود و يا حداكثر يك نفر مخالف و يك نفر موافق صحبت ميكنند و رايگيري ميكنند و تصميمگيري ميشود. كنگره بايد جايي باشد كه گفتوگوهاي مستمر سالانه كه به صورت مداوم جريان دارد، باشد. البته در هيچ كجاي دنيا از رايگيري گريزي نيست ولي رايگيري بايد آخرين مرحله باشد، نه اولين مرحله؛ يعني زماني كه گفتوگوها صورت گرفت، دادوستد فكري انجام شد و در ضمن اين دادوستدهاي فكري، مدارا و تحمل نظرات متفاوت، خودانديشي و بازانديشي را تجربه كردند و اگر به نظر مشترك رسيدند، و پس از آن مكانيسم رايگيري اكثريت، اقليت شكل بگيرد. در حال حاضر در احزاب ما خلأ تئوريك و نظري وجود دارد. احزاب ما بايد «workshop»ها، كارگروههاي علمي جدي داشته باشند. ديگر آنكه ساختار دروني احزاب نيازمند دموكراتيزه شدن است.
آيا تشكيل شاخه جوانان، شاخه دانشجويي يا شاخه زنان، به دموكراتيزه كردن احزاب كمك ميكند يا خير؟
نفس شاخههاي مختلف در احزاب بلامانع است. فلسفه اين شاخهها اين است كه در جامعه هر قشر و صنفي غير از مسائل عمومي كه وجود دارد، مسائل خاصي را هم دنبال كنند و در احزاب اين شاخهها به اين دليل تشكيل ميشوند كه مسائل خاص مربوط به زنان يا جوانان را پيگيري كنند. اين باعث ميشود كه احزاب از نگاه كلي به نگاه خاص بروند و با واقعيت برخورد كنند. به عنوان مثال مردان نميتوانند مسائل زنان را با دقت درستي پيگيري كنند. در يك حزب، كارگران آن حزب هستند كه ميتوانند مصالح كارگران را مدنظر قرار دهند، زنان و دانشجويان هم همينطور. ولي مهم اين است كه بين اين شاخهها با حزب و بين اين شاخهها با جوانان، زنان و كارگران جامعه ارتباط ارگانيك برقرار شود. انتقادي كه در اينجا ميخواهم مطرح كنم اين است كه همه احزاب ميگويند ما ميخواهيم طبقه متوسط را نمايندگي كنيم. ولي كارگر را چه كسي بايد نمايندگي كند. چرا احزاب ما شاخه كارگري ندارند. پس محرومان و زحمتكشان چه ميشوند؟ چه كسي بايد آنها را نمايندگي كند. اين كارگران جايي را لازم دارند كه حرفشان را بزنند. احزاب از منافع طبقه متوسط به پايين حمايت نميكنند و با مشكلات آنها آشنا نيستند. البته به شرطي كه اين شاخهها ابزاري و تبليغاتي نباشند. در چنين شرايطي وجود اين شاخهها بسيار ميتواند براي احزاب مفيد باشد.
سه شنبه 22 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]
-
گوناگون
پربازدیدترینها