واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: يادداشت او با لبخند آمد
اميد بى نياز
نمايش عروسكى صرفاً يك اجرا نيست بلكه بيان مسائل حياتى به زبان استعاره، سمبل و اشيا است. واژه عروسك «puppet» از زمانى كه به عنوان شيوه اى از بيان اجرايى در ادبيات آكادميك و نمايش هاى عمومى رايج شد، لبخندى پرمعنا را بر لب هاى بشريت به جا گذاشت؛ اين لبخند از بكرترين و وسيع ترين لبخندهاى انسان بود. در بسيارى از كشورها عروسك ها، در صحنه و حواشى صحنه حضور مى يافتند، جزيى از نمايش بودند، اما رفته رفته صحنه را به تسخير خود درآوردند، اجرا كننده شدند و به تشخص زبانى و تشخص اجرايى خود رسيدند. يكى از هنرمندان و نظريه پردازان ژانر تئاتر عروسكى در جايى مى گويد: عروسك موجودى تئاترى است كه پيش روى تماشاگران قيام مى كند. البته اين تعريف همان تعريف مقدمه وار از اين پديده اجرايى است؛ تعريفى براى آشنايى و پذيرفتن او به عنوان عنصرى از بيان. تريبونى كه مى تواند انتقال دهنده معانى و مفاهيم باشد. او انسان كوچك شده اى بود كه گويا در محور مجاورت زبانى جاى مى گيرد. انسانى كه داراى زندگى مينى ماليستى، بيان مينى ماليستى و ذهنيت مينى ماليستى بود. او آمد. در حالى كه هنوز زبانش قدرت انتقال بعضى از مفاهيم را نداشت. فرآيند شكل گيرى تئاتر عروسكى، دقيقاً به جريان جامعه پذيرى كودك شبيه است. كودك وقتى به دنيا مى آيد، ابزارش براى ارتباط با جهان فقط حس بينايى است. او مى آيد، مى رود و با بودن خود لبخندى را بر لبان بزرگسالان مى گذارد. كودك بلد نيست حرف بزند، پس از يادگيرى ابتدايى الفبا هم صرفاً داراى زبان خاص خود است يعنى مسائل را تنها با همان زبان تعريف مى كند. او فلسفه نمى داند، تاريخ نمى داند، جغرافيا را نمى شناسد، حافظه ديدارى اش از خيابان و كوچه و خانه هاى مختلف واحد است و نمى تواند به صورت خاص توضيح دهد، اما همگى اين ها را در مخيله اش انباشته است. سپس با پدر و مادر و جامعه ارتباط برقرار مى كند، دوستانش را مى شناسد و هستى خود را در جريان جامعه پذيرى گسترش مى دهد.
ويژگى هاى بيانى و زبانى در تئاتر عروسكى هم به همين منوال است. عروسك ها كه آمدند، تنها كودكانه سخن مى گفتند. زبان آنها قدرت بازتاب همه مسائل را نداشت. قيافه شان به سخن گفتن از تاريخ و جغرافيا و فلسفه نمى خورد.
آنها در ابتدا تنها براساس ميزانسنى نرم و خطى تعريف مى شدند، اينكه بيايند، بگويند و لحظه اى آدم هاى واقعى را سرگرم كنند، يا بخندانند. اما در بستر تاريخ زبان درام عروسكى گسترش يافت. تاريخ، جغرافيا، فلسفه، جامعه، انسان، هستى و /// را در بيان خود استحاله كرد، جلو آمد و به خود و به ژانر خود هويت خاصى بخشيد.
نمايش عروسكى طى سال هاى اخير به يكى از جذاب ترين گونه هاى هنرى تبديل شده است. يكى از مهمترين بحث هاى محتوايى اين ژانر «انسجام معانى» بود كه بيش از هر چيزى با مقوله ساختارى و سخت افزارى تئاتر عروسكى گره مى خورد. صحنه عروسكى، فضا، اتمسفر، طراحى عروسك، عروسك گردانى، حضور فيزيكى اله مان عروسك و تعامل و تقابل او با عناصرى همچون نور، موسيقى، فضاپردازى و حركت از مهمترين موارد هارمونى محتوا و ساختار بود. عروسك گويى با حركت آفريده شده است. اگر او در صحنه حركت نداشته باشد، چشم و گوش متوجه صداهايى مى شود كه ديالوگ هاى اين شىء بى جان را اجرا مى كنند. او با حركت خود، فضاى خود را پرداخت مى كند. حركت هاى او طولى، عرضى، خطى، مدور و هندسى است. او مى آيد و مى رود. مفهوم را در گوشه اى از ناخودآگاه ذهن به جا مى گذارد و به اين شكل از خود پديده اى بى بديل مى سازد.
عروسك نه اصل صدا بلكه انعكاس است. اين امر زيبايى «بيان» هنرى او در صحنه است. وقتى به كوه برويم و با صداى بلند كوه را صدا بزنيم، اين امر را درمى يابيم. صداى ما شنيده نمى شود، انعكاس صداست كه ما را متوجه خود مى كند، متوجه طبيعت و كهكشانى كه درست در نزديكى ما حضور هستى شناسانه خود را به اثبات مى رساند. بيان عروسك درست به اين بيان شبيه است. صداى عروسك، صداى انعكاس است. دستى او را حركت مى دهد، اين حركت را عنصر موسيقى در ذات قصه و روايت تعريف كرده است. اما عروسك در حركت خود و بيان خود به همان «انعكاس بيان» مى رسد. او گويى شبيه ما، در مقابل طبيعت است. عروسك ها مى روند، بيان خود را در ذهن به جا مى گذارند، ما هم مى رويم و صدايمان را طبيعت و جهان به گوش مى سپارد. اما آنچه كه در حركت عروسك جذاب است، گذار از اصل است. موسيقى براى او حركت را طراحى مى كند، دست عروسك را به حركت وامى دارد، عروسك حركت مى كند، يعنى او مرحله سوم اجرا است. بازيگر حركت مى كند، اگر حركتش سر سوزنى داراى اشتباه باشد، مى گوييم حركتش ضعيف است. بيانش ايراد دارد. اما حركت عروسك را هيچ وقت زير سؤال نمى بريم. حتى فكر مى كنيم او كارى خارق العاده انجام داده است. اين امر يكى از قدرت هاى بيان و فيزيك عروسكى است؛ قدرتى بى نظير كه هرگونه امكان نقد را از ما مى گيرد. او نه شخص دوم، بلكه شخص ثالث است. شخص ثالث هيچ وقت اذيت نمى كند، چون نيست. او فقط در كلام حضور دارد، در عالم رؤيت؛ خير.
يکشنبه 20 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 72]