واضح آرشیو وب فارسی:قدس: يادي از زنده ياد خسرو شكيبايي در گفتگو با مصطفي قربان پور تهيه كننده و كارگردان مجموعه «ايستگاه» ؛و من هر دفعه گريه كردم...
* مليحه پژمان
مصطفي قربان پور با تجربه تئاتر، بازيگري، كارگرداني و طراحي صحنه پا به عرصه هنرهاي دراماتيك گذاشت، و با نويسندگي در
شبكه هاي 1، 2، 3 و 5 و همكاري با برنامه هاي «سينما يك» و «مستندها» در ساختن چند فيلم كوتاه تجربه هايش را در اين حوزه تثبيت كرد. و حالا هم ساخت مجموعه 200 قسمتي «ايستگاه» را به عنوان تهيه كننده و كارگردان براي شبكه اول سيما دنبال مي كند.
مجموعه «ايستگاه»، تجربه تازه اي براي تلويزيون كشورمان است و البته عرصه اي براي آخرين هنرنمايي زنده ياد خسرو شكيبايي، قربان پور در طي توليد اين مجموعه و همكاري با شكيبايي در اين پروژه، خاطرات زيادي از روند كار با اين هنرمند فقيد كشورمان در ذهن دارد.
اما قبل ازهرچيز از او مي خواهيم كه از مجموعه «ايستگاه» و حال و هواي آن بگويد: «ايستگاه در 200 قسمت توليد مي شود كه در آن 7 تكنيك هنري به نمايش در مي آيد كه انيميشن عروسكي، شن انيميشن، موشن گرفيك (گردنيك متحرك)، ويدئو آرت، كليپ، فيلم كوتاه و تله تئاتر مجموعه اين دسته بندي ها هستند.
«شن انيميشن» يعني تصويرسازي با شن كه 50 قسمت اين مجموعه را به خودش اختصاص داده، تكنيكي است كه تا به حال در عرصه انيميشن ايران تجربه نشده است. مجموعه اي از حكايات گلستان سعدي با شن تصويرسازي شده و با صداي زنده ياد خسرو شكيبايي روايت مي شوند كه البته قرار بود 50 قسمت ديگر با ايشان كار كنيم كه زمان محدود به ما اين اجازه را نداد. هر چند كه همكاري من و آقاي شكيبايي به يك رابطه عميق دوستانه تبديل شد و حالا فقط در حسرتي ماندگار در وجودم براي هميشه زندگي مي كند. من نزديك به 15 سال است كه كار مي كنم، اما احساس مي كنم كار كردن با خسرو شكيبايي خيلي چيزها را به من ياد داد.
او انرژي فوق العاده اي داشت. با تمام توان تمرين مي كرد و با تواضع بي نظير آنها را اجرا مي كرد و با همه وجود در اختيار كار بود. روي هر كاري دقت داشت.»
قربان پور در ادامه مي گويد: «ماجرا از اين جا شروع شد كه من از ايشان براي كار در مجموعه دعوت كردم. ايشان قبل از شروع كار، بخشي از ساخته هاي من را ديد و البته كلي استقبال كرد، ولي گفت: اگر قرار است من كار كنم، بايد ابتدا سعدي را مال خودم كنم.
معلمي مي خواهم كه با او حكايتهاي سعدي را مرور كنم. بعد بخشي را اجرا كنم و اگر مورد قبول تو بود، با هم كار كنيم.» چند روز گذشت. يك روز با هم نشستيم تا بر سر مسائل مالي صحبت كنيم كه البته اين موقعيت براي ايشان چندان جالب نبود و به آن مي گفت: «اتاق داغ» !وقتي شرايط پيشنهادي را گفتم، چون با شرايط مد نظر او متفاوت بود، ناراحت شد و در همان حالت بلند شد كه بيرون برود و گفت: «ببين، بعد از 44 سال كار كردن، چه اتفاقي دارد مي افتد؟!»
اما خودم تصور كردم با خسرو شكيبايي نمي شود كار كرد، بخصوص با توجه به برآورد هزينه اي كه داشتيم و آن وقت بايد سه برابر كل بودجه صداي مجموعه را به ايشان مي دادم، آن هم فقط براي 50 قسمت!مرحوم شكيبايي تصور مي كرد دستمزدهاي تلويزيون مثل سينماست !اما آن روز كه با ناراحتي از دفتر خارج شد، سعي كردم با او همراه شوم، البته با كلي اصرار !در طول راه فقط بين من و ايشان سكوت برقرار بود، اما از آنجا كه مي دانستم آقاي شكيبايي به بستني علاقه زيادي دارد، گفتم: «آقاي شكيبايي، دوست داريد بستني بخوريم»؟ !گفت: من ديابت دارم». گفتم: «خب، پس نمي خوريم»!
يکشنبه 20 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 163]