تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 25 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، نيرنگباز، زيانبار و شكّاك است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853248843




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جدال برای لقمه‌ای نان +عکس


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جدال برای لقمه ای نان اگر نام فیلمی بود انسان را بی اختیار به یاد فیلمهای اکشن می انداخت که برای دیدن آن سعی می کرد فرصت را از دست ندهد بی توجه به اینکه شهر پر از صحنه‌هایی است که از این دست فیلمها را به تصویر می‌کشد. فیلمهایی که اگر چشم بینایی باشد ساعت‌ها میخ‌کوب این صحنه‌ها شده و بعضا نفس در سینه‌ها حبس می‌شود.به گزارش مشرق به نقل از مهر،در این سناریو که جامعه آن را نوشته و بازیگران خرد و کلان ، پیر و کودک و مرد و زن فراوانی دارد، همه بدون آنکه کارگردانی عینی بالای سر آنها باشد برای تهیه لقمه ای نان خود را به آب و آتش می‌زنند.دست‌فروش‌ها تنها یک سکانس از این فیلم پرهیجان است که خالی از لطف نیست صحنه هایی از آن را به تماشا بنشینیم. شاید کارگردان‌های عینی این سناریو در طراحی آن تجدید نظر کنند.صحنه اولصدای فریادهای پیرمرد بلند شده است و رهگذرانی که شاید روزها بدون تفاوت از کنار وی رد می‌شدند امروز لحظه‌ای درنگ می‌کنند تا ببینند این فریاد‌ها برای چیست.پیرمرد درکنار پیاده رو بساط کرده و چند نفر بالای سر او ایستاده‌اند و هر لحظه ممکن است تمام بساط وی به هوا برود.وی ترازوی خود را با دو دست بلند کرده  و نمی‌داند آن را بر سر خود بکوبد و یا نقش پیاده رو کند و یا شاید هم آن را بر سر زندگی‌اش بشکند.وی  فریاد می‌زند شما که قرار نیست خرج دانشگاه فرزندان مرا بدهید؟ زندگی ام خرج دارد؟ چکار کنم؟ دزدی کنم؟ پس چه جوری خرج زندگی ام را در بیاورم؟ اما مأموران سد معبر بدون توجه به حرفهای وی، پشت سر هم تکرار می‌کنند زود باش جمع کن برو تا بساطتت را با خود نبرده‌ایم. دیگر نیازی به پرسیدن داستان زندگی‌اش نیست، چون او امروز بالاخره به ستوه آمد و دردهای زندگی‌اش را در کوچه و خیابان فریاد زد.

صحنه دوممجید پسری 10 ساله است که در پیاده رو یکی از خیابان های لوکس شهر و به دور از چشم ماموران سد معبر گاهی بساط پهن می کند. بعضی مواقع وی کتابهای درسی اش را نیز با خود می آورد و به دور از هیاهوی اطراف مشق می نویسد.اولین بار که وی را دیدم بالای ترازو رفتم تا شاید احساس ترحمم را بتوانم با ترازوی وی وزن کنم. گرچه از روی کتابهایش می‌شد فهمید اما باز پرسیدم کلاس چندمی ؟ گفت : پنجم.پرسیدم مگه الان نباید مدرسه باشی؟ گفت:  صبح مدرسه بودم. چیزی که به ذهن من نرسید. بی توجه به عابران رو به رویش نشستم و از درس و مدرسه پرسیدم که وی ناگهان به آبمیوه فروشی آنطرف خیابان اشاره کرد و گفت: برایم آب هویچ میخری؟ درخواست ناگهانی اش مرا به تعجب وا داشت و من  قاطعانه گفتم نه؟ با تعجب نگاهم کرد، شاید با خود فکر می‌کرد من چه آدم بی‌رحمی هستم. اما من درست یا غلط با خود فکر کردم این کودک باید عزت نفس خود را حفظ کند نه اینکه از مشتریانش گدایی کند.دو باره به روی وزنه رفتم و اینبار به جای پول، آبمیوه‌ای که در کیفم داشتم را به وی داد و گفتم: به جای پول این آبمیوه را به تو می‌دهم و او پذیرفت.چند وقت بعد، هنگامی که به همراه یکی از دوستانم دوباره مجید را در خیابان دیدیم. دوستم به من گفت مجید یکبار از وی تقاضا کرده تا برایش از یکی از مغازه‌های اطراف خوراکی بخرد .صحنه سومبساط میوه  فروشی‌اش را هر روز می‌بینم، میوه‌هایی که گاهی در گرمای 40 درجه شهر قم و در آفتاب سوزان این شهر خیلی زود به سمت سیاهی و زردی می‌روند. هرچند فروشنده  گاهی با کشیدن دست‌های خود بر روی میوه‌ها سعی می‌کند آنها را از یکدیگر جدا کند تا خوب‌ها نیز به پای بدها نسوزند، امام وقتی که نابینا باشی شاید همه چیز به نظرت خوب می‌آید.مردی تقریبا چهل ساله و فاقد بینایی که سر کوچه‌ای در صفائیه بساط میوه فروشی برای خود پهن کرده است و همیشه سعی می‌کند تا پیاده رو را اشغال نکند تا مزاحمتی برای دیگران نباشد و از گیر مأمورها نیز راحت باشد و بتواند مخارج سخت معیشت خود را تأمین کند.صحنه چهارمفروش بادبزن در فصل گرما حتما مشتریان خوبی خواهد داشت و احمد که 10 سال است در کوچه و خیابان‌های این شهر دستفروشی می‌کند به خوبی با این مطلب آشنا است.می‌گوید 15 سال دارد اما جثه ضعیف و کوچکش در ابتدا او را به نظر من  10 یا 12 ساله نشان داد به گفته خودش از 6 سالگی دست فروشی می‌کرده است.از او درباره خانواده‌اش سوال می‌کنم، می‌گوید: 2 برادر دیگر دارد که یکی از آنها بعد از ظهرها دست فروشی می‌کند.می‌خندم و می‌گویم شیفتی کار می‌کنید و او جواب می‌دهد : نه! تنها یک ترازو داریم و نمی‌شود که هر دویمان بتوانیم بساط داشته باشیم. 

از گفته‌های وی و شباهت ظاهری‌اش به کودک ابتدای گزارش متوجه می‌شوم که احمد برادر مجید است و وقتی بیشتر می‌پرسم  بیشتر به یقین می‌رسم.از شغل پدرش سوال میکنم، جواب میدهد: پدرم نابینا است و به همین دلیل نمی‌تواند کار کند و من و مجید با دستفروشی زندگی را اداره می‌کنیم.احمد که حالا دیگر ترسی از من ندارد راحت‌تر به سوالهایم پاسخ می‌دهد، از مدرسه میگوید و اینکه تا اول دبیرستان بیشتر نخوانده است و چون رفوزه شده دیگر ادامه نداده است.از دوستان و آشنایانش می‌گوید که گاهی او را در خیابان می‌بینند و با اینکه دست فروشی می‌کند بازهم او را تحویل می‌گیرند.وی از برادر بزرگش نیز صحبت می‌کند و می‌گوید درس می‌خواند، می‌پرسم کمکی هم به شما می‌کند و او مانند یک مرد که خرج تحصیل فرزندش را می‌دهد می‌گوید: نمی‌شود. او باید درسش را بخواند.بعد از سوال و جوابهای 20 دقیقه‌ای، سوال کلیشه‌ای خود را از وی می‌پرسم: احمد بزرگترین آرزوی تو چیست؟ میگوید: دوست دارم یک موتور داشته باشم....در اینجا است که من با خود فکر میکنم احمد که بساط دست فروشی اش در یکی از خیابان‌های لوکس شهر است و بالاترین مدل‌های ماشین هر روز از مقابله وی عبور می‌کنند! چگونه است که می‌خواهد به جای ماشین و خانه و پولدار شدن، فقط یک موتور داشته باشد؟از او می‌خواهم که اجازه دهد از وی و بساط بادبزن فروشی اش عکس بگیرم و او مشتاقانه قبول می‌کند. صحنه پنجمپیرمرد را سال‌هاست که در همین مکان خیابان می‌بینم انگار سرقفلی این بخش پیاده رو متعلق به او است، یادم می‌آید که وی در دوران نوجوانی‌ام سوژه من برای یکی از مسابقات عکاسی بود که گرچه رتبه‌ای را کسب نکرد اما لوح یادبودی را برایم به ارمغان آورد.وی به گفته خودش نزدیک 12 سال است که در این مکان دست فروشی می‌کند و از سکه‌های قدیمی تا سنجاق و گیره و جوراب می‌فروشد.

می‌گوید 2 دختر و 3 پسر دارد که دو تای آنها ازدواج کرده‌اند و وی که زمانی کارگر بنا بوده است به علت کهولت سن دیگر قادر به ادامه این شغل سخت نیست و دستفروشی را انتخاب کرده است.نمی‌دانم چرا بدون اینکه من سوالی از وی بپرسم خود شروع به صحبت می‌کند و از زندگی‌اش تعریف می‌کند شاید بعد از سالها عابری گوش شنوایی برای وی آورده است.می‌گوید قادر به کار نیستم و از بدبختی است که اینجا هستم کمرم درد میکند و نمیتوانم ساعت‌ها اینجا بنشینم.از عدم درآمدش شکایت می‌کند و می‌گوید بعضی روزها اصلا فروش ندارد و برخی روزها هزار تومان هم فروش ندارد.می‌گوید ...





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 403]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن