واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: مارشال پتن و وضعيت رقت بار فوتبال ما
ديشب، علاوه بر اينكه طبق معمول، به سيل اشك ره خواب مي زدم، به تلويزيون هم نيم نگاهي انداختم و ديدم سري جديد برنامه نود شروع شده و به عنوان اولين ميهمان، افشين قطبي را دعوت كرده اند و دارند با او مصاحبه مي كنند. فردوسي پور و نود كه هر دو جذابند و تماشايي و فكر مي كنم به اندازه كافي روزنامه نگاران و روشنفكران در ستايش آنها و در باره ويژگي ها و خوبي هاي آنها نوشته اند و شما هم بيش از من واقفيد كه چه بي شمار آدمي كه تا نيمه شب و دم صبح، محض گل روي مجري و ميهمانانش بيدار مي مانند و اخبار و مسائل فوتبال را پي مي گيرند. فرموده است كه حريف مجلس ما، كه اينجا فردوسي پور باشد، خود هميشه دل مي برد / علي الخصوص كه پيرايه يي بر او بستند. منظورم افشين قطبي است. يعني اينكه اگر اين مرد جنتلمن و باادب ميهمان اين مجري باسواد و متفاوت باشد، برنامه نود قند مكرر مي شود و شوق و ذوق آدم را براي تماشا و بيدار نشستن و گوش كردن دو چندان مي كند. براي همين حقير هم بلافاصله به سيل اشك تنفسي دادم و مشغول تماشا شدم؛ مشغول تماشاي قند مكرري كه حاصل گفت وگوي عادل فردوسي پور بود با مارشال پتن... ببخشيد، اشتباه سهوي كردم. مي خواستم بگويم افشين قطبي اما از دهانم در رفت و گفتم پتن. چرا؟ اين دو چه ربطي به هم دارند؟ ريشه اين اشتباه لپي كجاست؟ روانشناسان و در صدرشان فرويد، معتقدند كه نبايد سرسري از روي اشتباهات لپي گذشت. بگرديد و فكر كنيد و ريشه اين اشتباهات را پيدا كنيد و بفهميد كه چه چيزهايي باعث مي شود كه از ديدن چيزي، چيز ديگر تداعي شود. ذهن، ساختمان عجيبي دارد و ناخودآگاه از ديدن و شنيدن چيزهاي جديد، به ياد ديده ها و شنيده هاي قديمي مي افتد. اما در اين تداعي ها حتماً بايد شباهتي وجود داشته باشد و رابطه يي ديده شود، وگرنه فقط اذهان به هم ريخته و ديوانگان هستند كه بي ربط و بي وجه اشخاص و اشيا را به هم پيوند مي زنند. آيا ذهن من هم دچار آشفتگي شده است؟ قطبي و پتن چه ربطي به هم دارند؟ بايد فكر كنم كه چه خصوصيت مشتركي بين اين دو وجود دارد؟بيشترين تصويري كه از پتن در ذهن من مانده است مربوط به فيلم «خانواده پواسونار» است. يك فيلم به ظاهر طنز و در باطن تلخ، در باره اوضاع سياسي و اقتصادي طبقه متوسط فرانسه در زمان اشغال. تا يادم نرفته بگويم كه بازي خوب روژه هانن هم تاثير زيادي داشته تا اين فيلم كه آخرين بار 20 سال پيش آن را ديده ام، همچنان در خاطرم مانده باشد. توي فيلم صحنه يي هست كه اين خانواده خرده بورژوا به همراه تعدادي از عوام كالانعام فرانسوي به بارعام مارشال پتن راه مي يابند؛ در كاخ اليزه فرانسوي ها صف كشيده اند و كادويي زير بغل گرفته اند تا به نوبت به ديدار مارشال خود شرفياب شوند. يكي با خود تخم مرغ آورده، يكي پنير و ديگري ژامبون و... مارشال پتن چشمش به تخم مرغ كه مي افتد مي گويد؛ «به به تخم مرغ. من عاشق تخم مرغ هستم. من لذت مي برم از ديدن تخم مرغ...» بعد نوبت به ژامبون كه مي رسد هم شبيه به همين ها مي گويد؛ «واي ژامبون. من عاشق ژامبون هستم...» چيزي كه در خاطرم مانده اين است كه پتن عاشق همه چيز است و از ديدن همه چيز لذت مي برد، آن هم در شرايطي كه آلمان ها كل كشور را اشغال كرده اند و پدر صاحب بچه همه را دارند در مي آورند و از هيچ عمل قبيحي در خاك فرانسه مضايقه نمي كنند...البته دولتمردان و مديران طبيعي است كه عاشق همه چيز باشند و از همه چيز تعريف كنند و به به و چه چه سر بدهند، اما مربي فوتبال كه مدير يا دولتمرد نيست... آهان. حالا فهميدم كه ريشه اين اشتباه لپي كجا بود. سوال و جواب هاي مجري و ميهمان باعث شد كه ضمير ناخودآگاه سكانس اليزه خانواده پواسونار را رو بياورد. فردوسي پور مي گويد نيكبخت، قطبي جواب مي دهد؛ «به به. من لذت مي برم از ديدن نيكبخت.» مجري مي گويد عابدزاده، قطبي مي گويد؛ «من عاشق عابد زاده هستم...» مي پرسد تربيت بدني، مي گويد به به... حيف كه فردوسي پور دلش نمي آيد كه سر به سر اين مربي با كلاس و جنتلمن بگذارد، وگرنه بايد بعد از اين همه سوال تخصصي، چند سوال عمومي هم در باره ژامبون و پنير مي كرد تا ببينيم كه رفيق ما از اين چيزها هم به همان اندازه لذت مي برد كه از استيلي و پيرواني و كاشاني و مصطفوي و فوتبال و دوبي و اردوگاه و شيث و...قطبي مرد عزيز و قابل احترامي است، اما چيزي كه او را عزيز و قابل احترام كرده همين تفاوتش با بقيه و همين صداقت كودكانه و فروتني آقا منشانه است. اگر بنا باشد كه به اين زودي همرنگ جماعت شود و هنوز برنگشته سوراخ دعا را پيدا كند و درباره همه چيز اين طور نهان روشانه (نمي گويم رياكارانه) و مارشال پتن وار حرف بزند پس چه فرقي دارد با بقيه؟ اگر همه چيز به اين خوبي باشد كه او مي گويد، پس چرا فوتبال ما چنين وضعيت رقت باري دارد. اگر همه چيز اينقدر خوب، شفاف و لذت بخش بود كه پرسپوليس يكدفعه از صدر تا ذيلش به هم نمي ريخت... فوتبال هم مثل ساير بخش هاي مملكت خوبي هايي دارد و ضعف هايي. خوبي ها و قوت ها زيادند و مايه مباهات، اما ضعف ها و ايرادها و نقص ها هم كم نيستند. به جاي لاپوشاني، وظيفه داريم كه بكوشيم و در حد توان رفع و رجوع كنيم... مراقب باشيم كه تكثير تاسف انگيز پتن اتفاق نيفتد.
[email protected]
شنبه 19 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]