واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: ادب ايران - اين بي قراري دلنشين
ادب ايران - اين بي قراري دلنشين
علي مسعودينيا:شايد يكي از نخستين راههايي كه براي گريز از كلاسيسيسم به ذهن شاعران مدرن جهان خطور كرد، فراروي از وحدتي بود كه در سه بعد زمان و مكان و موضوع، به نوعي بنيان اين سبك ادبي محسوب ميشد. شاعران مدرن همواره در پي يافتن راههايي بودند براي گريز از اين وحدت و رسيدن به نوعي زمان، مكان و موضوع متكثر و سيال. با وجودي كه طرح اين ايده ساده به نظر ميرسيد، اما تاريخ ادبيات گواهي ميدهد كه در عمل اين فراروي كار دشواري است. در هم ريختن زمان، مكان و موضوع شايد به خودي خود كار سادهاي باشد، اما بنا نهادن نظامي نو از اين درهمريختگي بسيار پيچيده و سخت است. تجربههاي متفاوت سبكهايي كه پس از نئوكلاسيسيسم در عرصه ادبيات پديدار شدند، هر يك به نوعي كوشيدند نظامي نو باشند براي اين درهمريختگي. اين صغرا وكبرا را از اين رو چيدم كه در دفتر«سوتهايي براي يك طرف نوارخالي»، با شعري بيقرار و سكونناپذير مواجه هستيم كه شاعرش در اكثر قطعات ميكوشد دو اصل نخست (يعني وحدت مكان و زمان) كلاسيك را برهم بريزد و در عوض يكپارچگي موضوعش را حتيالمقدور حفظ كند. در اين دفتر، كمتر به شعري بر ميخوريم كه در يك موقعيت زماني آغاز و در همان موقعيت به پايان برسد.همين طور لوكيشن سطرهاي پياپي اكثر شعرها، مدام در حال تغيير است و به تبع اين تغيير جنس تصاوير هم دچار تحول ميشوند: آتشي درست كن/تا تمام آفريقا را بچرخم/ و سرخپوستها برايمان جشن بگيرند/ اين نيل صندوق ميخواهد(ص52-متن كتاب) اين بيقراري به خودي خود شعر انسيه كريميان را به شعري جالب توجه بدل ميكند. گاهي كه اجراي اين بيقراري فرمي به خود ميگيرد و بازه مفهومي/تصويري متن، چفت و بست مناسبي مييابد، با شعرهايي قابل احترام و خواندني روبهرو ميشويم كه تشخص زباني نسبتا چشمگيري هم دارند.اما گاهي هم مهار از كف شاعر بيرون ميرود و حاصل بدل ميشود به شعري شلوغ، با ريخت و پاشهاي تلميحي ناپيوسته و الكن. نكته بارز اين دفتر، تلاش توام با توانايي شاعر در خلق تصوير است. تصويرهاي بكر به نوعي محور معنايي و نقطه اتكاي كريميان هستند. تصاوير شعرهاي او خبر از ذهنيتي روشمند، خلاق و محدوديتگريز ميدهند.او به تبع تغيير مكان و زمان شعرش، تصاويرش را متحول ميكند و ميكوشد از المانهاي مرتبط با زمان و مكان جديد، تصويري ديگر بيافريند كه با پيشين پيوندي مفهومي داشته باشند. شايد به همين دليل است كه اكثر شعرهاي اين دفتر را ميتوان داراي فرمي شسته و رفته دانست: چراغي به روياهامان ميآويزم/تا صورتت بلرزد/و ماه /كه ميان آسمان موجه نيست/جارو بكشد حياط را/آن وقت/توپهن ميشوي وسط حوض/و دختري كه پيشانياش لكه افتاده/صورت ميشويد(ص51-متن كتاب)
در اين ميان نبايد از نقش تخيل نيرومند و رمانس بدبينانه شاعر غافل بود. اين دو خصيصه، در كنار تصاوير بكر او گاهي طنزي سياه اما باورپذير را به متن تزريق ميكنند كه نمونهاش در شعر امروز ما كمتر يافت ميشود. در واقع كريميان به جاي صرف نيرو در سياهنمايي و محوريت قرار دادن گروتسك نهيليستي، با تصاوير ناشي از اين تلخي و سياهي رفتاري شوخطبعانه دارد، و اگر چه گاهي مثل شعر «بهشت» (ص13- متن كتاب) از احساساتش شكست ميخورد و نميتواند به شعري چندلايه و عميق برسد، اما در پارهاي از لحظات به خلق موقعيتهاي تصويري بسيار دلنشين و غريبي ميرسد. در اين راه، او در استفاده از واژگان ناهمجنس، بسيار جسور عمل ميكند. اين جسارت در دو بعد طنز و تصوير به مدد او ميآيد و كنتراست همنشيني كلماتي با تداعيهاي بسيار دور از هم، كاملا در خدمت تحكيم ساختار شعر او هستند: .../و شاعرانگيات بيشتر كاريكاتوريستها را به يادم ميآورد/انگار شمارهي عينكت بالا رفته/كه نميبيني/كسي از روبهرو حرف ميزند(ص34-متن كتاب)
شاعر نشان ميدهد كه راههاي رسيدن به اين طنز ويژه را خوب ميداند. چه جايي كه خواننده را به متن ميكشد و با نوعي فاصلهگذاري تئاترال به موقعيت مطلوبش ميرسد:هاي!/شما كه گوشهاي خاليتان از اين حرفها پر است!/ ميتوانيد اين شعر را نخوانده بگيريد/اين صفحه از كتاب را مچاله/ به رودخانه بيندازيد(ص40-متن كتاب)
و چه جايي كه از لوكيشني كه به شعرش ميآورد، بالقوههاي طنزآميزش را بالفعل ميكند: و قدم بزنيم/ در قلب علفزارهايي/كه قرار است/ زير شانهي ما/گاوها را به چرا ببرند(ص31- متن كتاب) تصرف در زمان، ديگر خصيصه بارز و ستودني شعرهاي اين دفتر است. كريميان نشان ميدهد كه درك درستي از مفهوم «گذر زمان» در ساخت شعر دارد و به واقع تدوين زمان را با استفاده از نتيجه وقايعي كه تعريف نميكند، نشان ميدهد. مثلا: دستهاي تو در من شكوفه كردهاند/باغ به انتظار گلويت نشسته/و خيال چنان آوازي سر ميدهد/كه پاشويه/سراغ از آمدنت ميگيرد(ص41-متن كتاب)
در واقع بازنمايي منطق انتظار در متن ، نياز به تاكيد بر گذر زمان دارد. شاعر با استفاده از واژه «پاشويه» تب و تاب اين انتظار را در گذر زمان نشان ميدهد، بي آنكه حرفي از گذر تقويمي بزند و يا خود موقعيت تب را در شعر اجرا كند.
مشكل عمده انسيه كريميان اين است كه بهرغم لحظاتي كه نشان ميدهد شعر او وادي زباني و فرمال مشخص و مختص به خود او را يافته است، تمام تمركزش را روي يافتههاي خود معطوف نميكند و بيدليل خود را وامدار شاعران نسل پيش از خود ميسازد. اين وضعيت به ويژه در سطرهايي ديده ميشود كه او به سمت بازيهاي زباني ميرود و تقريبا در اين حيطه، هيچ حرف تازهاي براي گفتن ندارد. اين است كه گاهي ناخودآگاه كليشههاي شعر اواخر دهه 70 را به خاطر خواننده ميآورد: نقشهي گنج را از فنجان ميگيري/تا با سكههايي كه پيدا نميكنيم/سهشنبهها/سينما را/بستني مهمان كنيم(ص43-متن كتاب) پتانسيل شعرهاي اين دفتر مرا وادار كرد كه در اين نوشتار بيش از حد معمول و مطلوبم از متن فكت بياورم. به شخصه گمان ميكنم كه اين اتفاق مباركي است. در روزگاري كه بايد كتابهاي شعر را چند بار زير و رو كني تا مگر سطري تازه و لايق بررسي بيابي، حتي مرور سرسري «سوتهايي براي يك طرف نوار خالي» سطرهايي دلنشين و به ياد ماندني را به خوانندگان هديه ميكند. اين كيفيت را نبايد فراموش كنيم. شعر، هنر است و هنر هم قرار بوده دلنشين باشد. حالا هر چه هم در وادي تئوريك و تكنيكال شعر پشتك و وارو بزنيم، اگر به كاريزماي كلام دست نيابيم، چيزي از شعر بودن متنهايمان كم داريم. قصدم اين نيست كه بگويم شعر تنها يك تفنن شيك و روشنفكر پسند است. اما همواره شعري پسند خاص و مقبول عام بوده است، كه ارتباط با مخاطب و تاثيرگذاري بر خواننده را يكسره به دست فراموشي نسپرده باشد و فكر دل و حوصله خوانندگان احتمالي را هم كرده باشد. انسيه كريميان نشان ميدهد كه اين وضعيت را باور دارد و به آن اهميت ميدهد، و چنين رفتاري با شعر – به زعم من- ميتواند شكاف ميان خواننده و مولف شعر امروز ايران را كمتر كند و خاك قفسههاي شعر كتابفروشيها را قدري بتكاند.
شنبه 19 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]