تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816444988




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

به بهانه 90 سالگي ماندلا (بخش دوم) هشت درس ماندلا براي سياست‌مداران


واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: به بهانه 90 سالگي ماندلا (بخش دوم) هشت درس ماندلا براي سياست‌مداران
با آن كه ماندلا از صحنه عمومي كنار كشيده است، ولي اين پيرمرد 90 ساله هنوز جسورانه و آزادانه حرف مي زند، همان طور كه اخيراً آشكارا رابرت موگابه را زير سوال برد. هفته‌نامه آمريكايي تايم، به مناسبت نودمين سال تولد نلسون ماندلا، در شماره چهارشنبه، 9 جولاي خود، در پرونده‌اي ويژه به بررسي ابعاد مختلف زندگي او پرداخت. «ريچارد استنگل» نويسنده آمريكايي كه شانزدهمين دبير اجرايي مجله تايم است، در مقاله مفصلي، كه با عنوان «ماندلا؛ 8 درس او براي رهبر بودن» در اين شماره مجله تايم منتشر شد، تلاش كرده‌است تا بر اساس شيوه زندگي ماندلا به اين سؤال اساسي پاسخ دهد كه «چه‌طور مي‌توانيم دنيا را جاي بهتري براي زندگي بكنيم»؟ استنگل در نيو يورك متولد شده‌ و تحصيلات عالي را در دانشگاه پرينستون در سال 1977 به پايان رساند وبعد از دوران دانشگاه، پژوهشگر دانشگاه آكسفورد شد. استنگل در نشريه تايم، تبديل به نويسنده‌اي بزرگ شد. در سال‌هاي 1988 و 1996 پوشش خبري رقابت‌هاي انتخابات رياست جمهوري به عهده او بود. او هم‌چنين در نشريات «نيويوركر»، «نيو ريپابليك»، «اسپاي» و «نيويورك تايمز» هم فعاليت داشته است. استنگل كتاب‌هاي بسياري به رشته تحرير درآورده است. از جمله نوشته هاي او مي‌توان به «خورشيد ژانويه: يك روز»، «سه زندگي»، «يك شهر كوچك در آفريقاي جنوبي» و «شما زيادي مهربانيد: تاريخچه چاپلوسي» اشاره كرد. او در دهه 90 نزديك به دو سال با ماندلا بر سر نوشتن يك كتاب كار كرد. اين كتاب «پياده‌روي طولاني تا آزادي» نام دارد كه در واقع زندگي‌نامه پرفروش رهبر آفريقاي جنوبي است. او هم‌چنين دستيار تهيه‌كننده فيلم مستند ماندلا بود كه در سال 1996 ساخته شد. استنگل بعدتر به رسانه‌هاي چاپي برگشت و چند مسئوليت در نشريه تايم به عهده گرفت، از جمله دبيري سرويس داخلي و فرهنگي و دبيري اجرايي سايت Time.com.. در سال 2006، او به عنوان دبير اجرايي به نشريه تايم برگشت. استنگل با «ماري فاف» ازدواج كرده كه اصالت آفريقاي جنوبي دارد. اين زوج دو پسر دارند. مقاله حاضر، حاصل سال‌ها همراهي استنگل با ماندلا است، كه بخش دوم آن تقديم شما مي‌شود.
آفتاب- سرويس بين‌الملل: داريم به انتخابات رياست جمهوري آمريكا نزديك مي‌‌شويم و ماندلا درس‌هاي بسياري براي هر دو نامزد اصلي اين رقابت دارد. هميشه در ذهن نوشتن چيزي را مي‌پروراندم كه قرار است آن‌ها را به عنوان «قانون ماديبا» بخوانيد.(ماديبا نام قبيله‌اي ماندلا است و نزديكانش به اين اسم صدايش مي‌كنند).

هر تكه اين قواعد را از بحث‌هاي قديم و جديدي كه با ماندلا داشتم، و از مشاهده رفتار او از نزديك و دور درآورده‌ام. اكثر آن‌ها عملي است و بسياري ازشان مستقيماً از تجربه شخصي او نشأت مي‌گيرد. همه آن‌ها را جمع‌بندي كرده‌ام تا به بهترين شكل دردسر برسم: دردسري كه ما را مجبور مي‌كند بپرسيم چطور مي‌توانيم دنيا را جاي بهتري براي زندگي بكنيم.

شماره 4
دشمنتان را بشناسيد و پي ببريد چه ورزشي دوست دارد
در اوايل دهه 60 ميلادي، ماندلا شروع به يادگيري زبان آفريكانس كرد. اين زبان آفريكانرها، دسته سفيدپوستان اهالي آفريقاي جنوبي بود كه آپارتايد را به وجود آورده بودند. آفريكانرها چند قرن است كه در آفريقاي جنوبي ساكن هستند. رفقاي او در ANC از اين بابت او را دست مي‌انداختند ولي او مي‌خواست دنيا را از دريچه چشمان آفريكانرها ببيند. او مي‌دانست كه روزي با آن‌ها مبارزه يا مذاكره خواهد كرد، و در هر حالت سرنوشت او با آن‌ها گره خورده است.

اين كار او از دو جهت استراتژيك بود: اول اين كه با حرف زدن به زبان رقيبان، او قدرت‌ها و ضعف‌هايشان را در مي‌يافت و تاكتيك‌هايش را فرموله مي‌كرد. از طرف ديگر خود را مورد توجه آفريكانرها قرار مي‌داد. هر كسي، از زندانيان معمولي گرفته تا «پ. و. بوتا» از علاقه ماندلا به صحبت به زبان آفريكانر و دانش او از تاريخ آنان تحت تأثير قرار گرفته بود. او حتي دانش خود از ورزش راگبي را افزايش داد تا بتواند درباره تيم‌ها و بازيكنان ورزش محبوب آفريكانرها نظر بدهد.

ماندلا فهميده بود كه سياهان و آفريكانرها يك چيز بسيار ريشه‌اي مشترك دارند: آفريكانرها همان قدر عميقاً خودشان را آفريقايي مي‌دانستند كه سياه‌ها. او مي‌دانست كه آفريكانرها خودشان هم قرباني تبعيض بوده‌اند. دولت انگليس و مهاجران تازه‌وارد انگليسي هميشه با تحقير به آن‌ها نگاه مي‌كردند. آفريكانرها همان قدر عقده حقارت داشتند كه سياهان.

ماندلا وكيل بود و در زندان، به زندانبان‌ها در مشكلات حقوقي‌شان كمك مي‌كرد. آن‌ها خيلي كمتر از او سواد داشتند و برايشان فوق‌العاده بود كه يك مرد سياه مي‌تواند به آن‌ها كمك كند و اين كار را انجام هم مي‌دهد. «آليستر اسپاركس» تاريخ‌نويس بزرگ آفريقاي جنوبي درباره اين زندانبان‌ها مي‌گويد: «آن‌ها ظالم‌ترين و حيوان‌صفت‌ترين شخصيت‌هاي رژيم آپارتايد بودند. ماندلا درك كرد كه حتي با بدترين و نادان‌ترين‌ها هم مي‌شود مذاكره كرد.»

شماره 5
دوستانت را نزديك نگاه دار و دشمنانت را حتي نزديك‌تر
بسياري از دوستاني كه ماندلا به خانه‌اش در شهر قونو دعوت مي‌كرد، آن طور كه يك بار محرمانه به من گفت، كساني بودند كه به آن‌ها اعتماد كامل نداشت. آن‌ها را به شام فرامي‌خواند، زنگ مي‌زد و با آن‌ها مشورت مي‌كرد. از آن‌ها تعريف مي‌كرد و به‌شان هديه مي‌داد. ماندلا جذابيتي غيرقابل دفاع داشت. او از اين افسون استفاده مي‌برد تا روي رقيبانش حتي تأثير بيشتري بگذارد تا روي دوستانش.

ماندلا در جزاير روبن افرادي را در حلقه كارشناسان نزديك به خود مي‌آورد كه نه دوستشان داشت و نه به

” زندان‌بان‌ها ظالم‌ترين و حيوان‌صفت‌ترين شخصيت‌هاي رژيم آپارتايد بودند. ماندلا درك كرد كه حتي با بدترين و نادان‌ترين‌ها هم مي‌شود مذاكره كرد.» ... “

آن‌ها اعتماد مي‌كرد. «كريس هاني» يكي از افرادي بود كه ماندلا به او خيلي نزديك شد. او رييس آتشين‌مزاج اعضاي شاخه نظامي ANC بود. بعضي‌ها فكر مي‌كردند كه هاني دارد جاسوسي ماندلا را مي‌كند، اما ماندلا با او خيلي راحت بود. رامافوسا مي‌گويد: «فقط هاني نبود. كارخانه‌داران بزرگ هم بودند، خانواده‌هاي داراي معدن، مخالفان. ماندلا در روز تولدشان گوشي را برمي داشت و به آن‌ها زنگ مي‌زد. به مراسم خانوادگي تشييع جنازه‌هايشان مي‌رفت. او اين‌ها را فرصت مي‌ديد.»

وقتي ماندلا از زندان آزاد شد، حتي زندانبان‌هايش را هم در جمع دوستانش آورد و مقاماتي را كه او را به زندان انداخته بودند در كابينه اولش جا داد. البته به خوبي مي‌دانم كه از بعضي از اين افراد چقدر بدش مي‌آمد.

البته بعضي وقت‌ها هم مسئوليت اين افراد را از سر خود باز مي‌كرد. گاهي هم مثل بعضي‌ها كه گيرايي خاصي دارند، خود او هم دوست داشت جذب افراد شود. ماندلا ابتدا با «ف. و. دكلرك» رييس جمهور وقت آفريقاي جنوبي باب دوستي را به سرعت باز كرد، و به همين دليل بود كه وقتي بعدتر دكلرك علناً او را مورد حمله لفظي خود قرار داد، ماندلا حس كرد به او خيانت شده است.

ماندلا بر اين باور بود كه در آغوش گرفتن رقيبان، راهي براي كنترل كردن آن‌هاست. آن‌ها وقتي به حال خودشان بودند خطر بيشتري داشتند تا زماني كه در حلقه نفوذ او قرار مي‌گرفتند. او صداقت را پاس مي‌داشت ولي هرگز بيش از حد درگير آن نشد. هر چه باشد او مي‌گفت: «مردم طبق منافع خودشان رفتار مي‌كنند.» به اعتقاد او اين بخشي از ذات انسان است و عيب و كاستي نيست. روي ديگر و خشن خوش‌بيني، اين است كه چنين افرادي بيش از حد به بقيه اعتماد مي‌كنند. ماندلا هم از اين افراد بود. البته او تشخيص داده بود بهترين راه براي تعامل با آن‌هايي كه به‌شان اعتماد ندارد، اين است كه با گيرايي بالاي خود خنثايشان كند.

شماره شش
ظاهر مهم است – يادتان باشد لبخند بزنيد
وقتي ماندلا هنوز يك دانشجوي فقير حقوق در ژوهانسبورگ بود و پيراهني نخ‌نما و مندرس مي‌پوشيد، يك بار او را بردند كه «والتر سيسولو»

” ماندلا بر اين باور بود كه در آغوش گرفتن رقيبان، راهي براي كنترل كردن آن‌هاست. آن‌ها وقتي به حال خودشان بودند خطر بيشتري داشتند تا زماني كه در حلقه نفوذ او قرار مي‌گرفتند.... “

را ببيند. سيسولو در يك آژانس املاك كار مي‌كرد و رهبر جوان ANC بود. ماندلا در سيسولو سياهپوست، مردي بسيار خبره و ماهر و موفق را ديد كه مي‌توانست از او الگو بگيرد. سيسولو هم آينده را ديد.

سيسولو يك بار به من گفت كه عمده تلاش‌هاي او در دهه 50، اين بود كه ANC را به جنبشي مردمي تبديل كند. او با لبخند به ياد مي‌آورد و مي‌گويد كه: «تا اين كه يك روز، يك رهبر مردمي پا به دفتر من گذاشت.» ماندلا بلندبالا بود و خوشتيپ. او مشت‌زني آماتور بود و رفتارش نشان از تربيت زير دست رييس قبيله داشت. ماندلا لبخندي داشت كه مثل خورشيدي بود كه در هواي ابري بيرون مي‌آيد و مي‌درخشد.

ما بعضي اوقات ارتباط تاريخي بين فيزيك بدني و رهبري را فراموش مي‌كنيم. «جرج واشنگتن» به هر جا كه مي‌رفت بلندترين و احتمالا قوي‌ترين فرد حاضر در جمع بود. قدرت و فيزيك بدني بيشتر به DNAها ربط دارند تا به كتابچه‌هاي راهنماي رهبري. اما، ماندلا مي‌دانست كه ظاهر او چطور مي‌تواند او را به پيش براند. او به عنوان رهبر شاخه نظامي زيرزميني ANC اصرار داشت كه در لباس‌هاي نظامي مناسب و خوش‌دوخت و با ريش باشد. او در طول دوران خود، هميشه مواظب اين بود كه چطور لباسي بپوشد كه به سمت آن هنگامش بيايد. «جورج بيزوس» وكيل او به ياد مي‌آورد كه ماندلا را اولين بار در دهه 50 ميلادي و در يك خياطي هندي ديد. خياط داشت اندازه‌هاي ماندلا را مي‌گرفت تا برايش لباس بدوزد و بيزوس مي‌گويد كه اين اولين باري بود كه مي‌ديد يك سياهپوست اهل آفريقاي جنوبي دارد لباس سفارش مي‌دهد. حالا يونيفرم ماندلا را روي پيراهن‌هاي بسياري چاپ مي‌كنند كه زيرش نوشته شده او پدربزرگ خوشحال آفريقاي مدرن است.

وقتي ماندلا در سال 1994 براي رياست جمهوري كانديد شد، مي‌دانست كه نمادها هم به اندازه محتوا ارزش دارند. او هرگز سخن‌ور بزرگي نبوده است و مردم معمولاً چند دقيقه بعد از آغاز سخنراني‌هاي او، حواسشان به جاي ديگري پرت مي‌شد. اما مردم نمادها را به خوبي درك مي‌كردند. او وقتي به پشت تريبون مي‌رفت، حركات آييني «تويي تويي» را انجام مي‌داد كه نماد مبارزه بود. مهم‌تر از آن، لبخند خيره‌كننده و پرشكوه او بود كه نثار تك تك حاضران مي‌شد. براي سفيدپوستان، اين لبخند نماد آن بود

” وقتي او از زندان آزاد شد، مردم همواره مي‌گفتند كه چرا او تلخ و تند نشده است؟ البته ماندلا از هزار و يك چيز ناراحت بود ولي مي‌دانست كه بيش از هر چيز ديگري، او بايد احساس كاملاً برعكس را نشان دهد.... “

كه ماندلا تلخي ندارد و اين را تلقين مي‌كرد كه با آن‌ها هم‌درد است. براي راي‌دهندگان سياه هم معني‌اش اين مي‌شد كه «من مبارزي شاد هستم و ما پيروز مي‌شويم.» عكس پوستر تبليغاتي ANC كه همه جا زده بودند فقط صورت خندان او بود. رامافوسا مي‌گويد: «لبخند خودش پيغام اصلي بود.»

وقتي او از زندان آزاد شد، مردم همواره مي‌گفتند كه چرا او تلخ و تند نشده است؟ البته ماندلا از هزار و يك چيز ناراحت بود ولي مي‌دانست كه بيش از هر چيز ديگري، او بايد احساس كاملاً برعكس را نشان دهد. او هميشه مي‌گفت: «گذشته را فراموش كنيد». اما مي‌دانستم كه خودش هرگز فراموش نمي‌كرد.

شماره هفت
هيچ چيز سياه و سفيد نيست
وقتي مصاحبه‌هايم را با ماندلا را تازه شروع كرده بودم، اغلب سؤالاتي به اين شكل از او مي‌پرسيدم: «كي به اين نتيجه رسيديد كه نبرد مسلحانه را كنار بگذاريد؟ آيا به اين دليل بود كه درك كرده بوديد قدرت لازم براي براندازي رژيم آپارتايد را نداريد يا چون فكر مي‌كرديد مي‌توانيد با كناره‌گيري از خشونت ذهنيت جهاني را با خود همراه سازيد؟» او سپس به من نگاهي غريب مي‌انداخت و مي‌پرسيد: «چرا هر دو دليل نه؟»

البته من بعدتر سوالاتم را هوشمندانه‌تر كردم. ولي پيغام او واضح بود: زندگي بر سر «يا اين/ يا آن» نيست. تصميم‌گيري‌ها پيچيده هستند و هميشه عوامل بسياري دخيلند. مغز شايد دوست داشته باشد توضيحاتي ساده بيابد ولي توضيحات ساده با واقعيت سازگار نيست. هيچ چيزي آن طور كه مي‌نمايد آسان و ساده نيست.

ماندلا با تناقضات مشكلي نداشت. به عنوان يك سياستمدار، او مصلحت‌گرايي بود كه دنيا را داراي بي‌نهايت نكات ريز و جزئي ولي مهم مي‌ديد. به نظر من، بسياري از اين ديد او به شرايط زندگي‌اش برمي‌گشت. او به عنوان مردي سياهپوست زندگي كرده بود كه در رژيم آپارتايد به سر برده و هر روز با پرسش‌هاي اخلاقي بسيار سختي مواجه بوده است: «آيا به رييس سفيدپوستم احترام مي‌گذارم تا كاري را به من بدهد كه دوست دارم و من را تنبيه نكند؟» «آيا پاسپورتم همراهم است؟»

او به عنوان يك سياستمدار، به طرز نامتعارفي خود را به «معمر قذافي» و «فيدل كاسترو» وفادار مي‌دانست. وقتي كه آمريكا هنوز ماندلا را تروريست مي‌دانست، اين دو نفر به ANC كمك كرده بودند. وقتي از او درباره قذافي و كاسترو پرسيدم جواب داد: «آمريكايي‌ها

” در تاريخ آفريقا فقط چند نفر بودند كه به صورت دموكراتيك انتخاب شدند و با ميل و اراده خود از دفتر رياست جمهوري بيرون آمدند. ماندلا مصمم بود كه اولين كسي باشد كه اين كار را مي‌كند، چه در آفريقاي جنوبي و چه در كل قاره.... “

دوست دارند همه چيز را سفيد و سياه ببينند» و من را سرزنش كرد كه چرا تفاوت‌هاي ريز و دقيق و ظريف و مهم را درنمي‌يابم. هر مشكلي دلايل بسياري دارد. او بي چون و چرا و به روشني عليه آپارتايد بود، ولي آپارتايد دلايل متعدد و غامضي داشت: دلايل تاريخي، جامعه‌شناختي و روان‌شناختي. حساب و كتاب ماندلا هميشه بر اين مبنا بود كه «دست آخر مي‌خواهم به چه چيزي برسم و عملي‌ترين راه براي رسيدن به آن كدام است؟»

شماره هشت
دست كشيدن هم نوعي رهبري است
در سال 1993، ماندلا از من پرسيد كه آيا مي‌دانم در چه كشورهايي سن رأي دادن كم‌تر از 18 سال است؟ تحقيقاتي انجام دادم و نتايج را به او عرضه كردم: اندونزي، كوبا، نيكاراگوئه، كره شمالي و ايران. او سر تكان داد و عالي‌ترين درجه تعريف و تمجيدش را ابراز كرد كه دو كلمه «خيلي خوب، خيلي خوب» بود.

دو هفته بعد، ماندلا به تلويزيون آفريقاي جنوبي رفت و پيشنهاد داد كه سن رأي دادن به 14 سال تقليل يابد. رامافوسا مي‌گويد: «سعي مي‌كرد اين ايده را به ما بقبولاند ولي او تنها طرفدار آن بود. او بايد با اين واقعيت روبرو مي‌شد كه در آفريقاي جنوبي كسي طرفدار اين انگاره نبود. ماندلا اما با تواضع بسيار، حقيقت را پذيرفت و اخم هم نكرد. اين هم درسي از ماندلا بود».

اين كه كي بايد دست از ايده، كار يا رابطه نه چندان موفق كشيد سخت‌ترين تصميمي است كه يك رهبر مي‌تواند بگيرد. در بسياري جهات، بزرگ‌ترين ميراث ماندلا به عنوان رييس جمهور روشي بود كه او براي كناره‌گيري انتخاب كرد. وقتي او را در سال 1994 برگزيدند، ماندلا مي‌توانست به راحتي تا آخر عمر رياست جمهوري را به عهده داشته باشد. بسياري مي‌گفتند كه در ازاي سال‌هاي بسيار زيادي كه او در زندان گذرانده، اين كمترين كاري است كه آفريقاي جنوبي مي‌تواند براي او انجام دهد.

در تاريخ آفريقا فقط چند نفر بودند كه به صورت دموكراتيك انتخاب شدند و با ميل و اراده خود از دفتر رياست جمهوري بيرون آمدند. ماندلا مصمم بود كه اولين كسي باشد كه اين كار را مي‌كند، چه در آفريقاي جنوبي و چه در كل قاره. رامافوسا مي‌گويد: «كار او اين بود كه مسير را مشخص سازد، نه اين كه هدايت كشتي را شخصاً به عهده بگيرد.» او مي‌داند كه رهبران، با انجام ندادن كارها به اندازه انجام دادن كارها رهبري مي‌كنند.

در نهايت، كليد اصلي شناخت ماندلا 27 سال زنداني است كه او سپري كرد. مردي كه در سال 1964 وارد جزيره روبن شد احساساتي، خودسر و آسيب‌پذير بود. كسي كه خارج شد متعادل و منضبط بود. با اين حال، او آدم درون‌نگري نبود. اغلب از او مي‌پرسيدم كه چطور مردي كه از زندان بيرون آمد اين قدر با مرد جوان پرشوري كه به زندان رفت متفاوت است. او از اين پرسش بيزار بود. سرانجام، روزي با خشم به من پاسخ داد: «وقتي بيرون آمدم بالغ بودم». شايد هيچ چيزي به اندازه يك انسان بالغ كمياب، و پرارزش نباشد. تولدت مبارك ماديبا!
 جمعه 18 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: آفتاب]
[مشاهده در: www.aftabnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن