واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: شقايق دهقان» از بازي در سريال «پاورچين» به كارگرداني مهران مديري بود كه بازي در مجموعههاي طنز را آغاز كرد و در اين نقش ماندگار هم شد، او در آلمان به دنيا آمده و همسرش مهراب قاسمخاني برادر پيمان قاسمخاني است كه با هم متنهاي بيشتر سريالهاي طنز، به خصوص مجموعههاي مهران مديري را به رشته تحرير درميآورند ضمن اينكه بهاره رهنما همسر پيمان قاسمخاني «جاري» اوست. شقايق دهقان يك سال است كه طعم شيرين مادر شدن را چشيده است، او هماكنون در سريال مسافران در حال بازي است، سريالي به كارگرداني «رامبد جوان» كه نقش دختر خانواده فضايي را بازي ميكند... با او به گفتگو نشستيم كه در ادامه خواهيد خواند.
متولد آلمان
چهارم اسفندماه سال 1357 در يكي از شهرهاي كوچك و دانشجويي آلمان به نام «لان گيسن» به دنيا آمدم، زماني كه سه ماهه بودم بعد از اتمام تحصيلات پدرم به ايران آمديم و در يكي از شهرهاي شمالي كشور ساكن شديم، در ضمن دو خواهر و يك برادر دارم.
تابستان سال 74
تابستان سال 74 براي پر كردن اوقات فراغتم در يكي از كلاسهاي عروسكگرداني در فرهنگسراي اميركبير شركت كردم. شركت در اين كلاسها روزنههاي جديدي را رو به من باز كرد و من را با فضايي آشنا كرد كه تا به حال احساس ميكردم با آن بيگانهام، بعد از آن نمايشهاي عروسكي را به طور جديتري دنبال كردم و بعد به پيشنهاد يكي از دوستانم به سريالي براي بازي معرفي شدم كه بعد از دو هفته ترديد آن را پذيرفتم و اين طوري شد كه سرنوشت من با تلويزيون گره خورد.
حس مادر شدن
يك سال است كه طعم شيرين مادر شدن را چشيدهام. شايد مادر شدن يك سري محدوديتهاي را براي من به وجود آورد اما نكته جالب براي من اين است كه بيشتر از آنكه محدود شوم، انگيزهام براي ادامه كار بيشتر شده است و كمتر خستگي را به خود راه ميدهم. قبلا اگر فشار كاري روي من بود فورا شاكي ميشدم و دنبال راه فرار بودم، اما حالا آنقدر انگيزهام بالا رفته كه كم پيش ميآيد كه از شرايطم ناراضي باشم، تمام تلاشم آن است كه خودم را به ايدهآلي كه در ذهن دارم نزديك كنم تا بعدها پسرم «نويان» به وجودم افتخار كند... او ادامه ميدهد: «قاعدتا به دليل جو خانوادگي كه در خانه ما حاكم است، فرزندم هم به اين حرفه متمايل ميشود البته من بيشتر دوست دارم او نويسنده شود در حالي كه پدرش ترجيح ميدهد كه او فوتباليست شود(ميخندد). حالا كه صحبت به اينجا كشيده شده، بگذاريد از پدر خودم هم برايتان بگويم. او خيلي دوست داشت من راه خودش را ادامه دهم و مهندس مكانيك شوم اما خب وقتي كه ديد من تصميم خودم را گرفتهام و تا حدي هم در اين حرفه موفق هستم به شدت از من حمايت كردند.
از او ميپرسيم زماني كه سركار هستيد، پسرتان را به چه كسي ميسپاريد؟
«خانوادهام و خوشبختانه از اين بابت حسابي خيالم راحت است.»
آشنايي با مهراب
سال 71 براي من سال سرنوشت بود من براي بازي در سريال «پاورچين» قرارداد بسته بودم و آنجا بود كه با مهراب آشنا شدم البته از قبل هم از مهراب شناخت داشتم، منتها يك شناخت محو و كمرنگ... اما اين بار من و مهراب حس عجيبي نسبت به هم پيدا كرديم حس فردي كه نيمهگمشدهاش را پيدا كرده است و تصميم گرفتيم كه در ادامه مسير زندگيمان زير يك سقف قرار بگيريم و شانه به شانه هم راه برويم.
زندگي با همكار
خيلي خوبه، چون اگر همسرم همكارم نبود، هيچ وقت نميتوانست شرايط كاريام را درك كند اين در حالي است كه ما به شدت مشكلات همديگر را در اين زمينه حل ميكنيم و دائم تلاش ميكنيم باري از دوش يكديگر برداريم. او در مورد مشكلاتي كه در زندگي برايش پيش ميآيد، هم اينگونه ميگويد: «من اصولا آدم كمحوصلهاي هستم و چون كمحوصلهام، هيچ مسئلهاي را براي خودم بزرگ نميكنم، به راحتي از كنار برخي از مسائل ميگذرم، خيلي خودم را درگير مسائل پيش پاافتاده نميكنم به همين خاطر خيلي راحت با مشكلات مواجه ميشوم.»
و ادامه ميدهد: «اگر در زندگي مشتركمان هم بحثي پيش بيايد اينكه چه كسي كوتاه بيايد و اين جور حرفها نيست، من و مهراب به شدت به حفظ آرامش علاقهمند هستيم به همين خاطر هر وقت تنشي به وجود ميآيد هر دو سعي ميكنيم به سرعت آرامش از دست رفته را بيابيم، به همين خاطر از هيچ تلاشي فروگذار نيستيم.
زماني هم كه افراد خانواده دور هم جمع ميشويم، اوج خوشحالي من است، در كل آدم خانواده دوستي هستم و هيچ چيزي به اندازه حضور در كنار آنها به من آرامش نميدهد و اين آرامش را با هيچ چيز عوض نميكنم.
كودك درونيام
هميشه از آنكه خودواقعيام را به نمايش بگذارم هيچ ابايي ندارم و از اينكه خودواقعيام را پشت نقاب بگذارم، دوري ميكنم، احساس ميكنم كودك درون شقايق دهقان هنوز زنده است و براي زنده نگه داشتن آن هيچ تلاشي نكردم بلكه احساس ميكنم من هيچ وقت بزرگ نشده ام.
نقش ستـاره
دهقان در مورد نقش ستاره ميگويد: ابتدا قرار بود تبديل به آدمهاي زميني شويم و هويت آدمها را پيدا كنيم، خيلي قرار نبود كار عجيب و غريبي بكنيم. به هر حال با راهنماييهاي رامبد جوان و هدايت نويسندگان توانستم ستاره را بشناسم. رامبد آدم باهوشي است و طنز را خيلي خوب ميشناسد. حتي به جرات ميتوانم بگويم او درك درستي از سكانسها دارد و فكر ميكنم در موردشان اشتباه نكردهام.
من قسمتهاي پاياني هر قسمت را دوست دارم، به نظر من مشكل ما آدمها اين است كه چرا برايمان سوال پيش نميآيد و كارهايمان را تنها براساس عادت انجام ميدهيم، قصه ما اين بود كه در پايان هر قسمت سوالهايي را پيدا و به آنها پاسخ بدهيم و از اين طريق پيام هر قسمت را به مخاطب بدهيم. به نظر من اين قسمت از كار خيلي خوب از آب در آمده است.
شور و نشاط
وقتي از او ميپرسيم در بازيهاي شقايق دهقان انرژي وجود دارد كه براي بسياري از بينندهها جذاب است اين انرژي و شور و نشاط از كجا ميآيد؟ ميگويد: «راستش را بخواهيد، اين انرژي و احساس خيلي در وجود من نيست و من بيشتر آن را از نقشهايم ميگيرم يعني براساس نقشهايي كه برايم مينويسند و به اقتضاي آن اداي آدمهاي اكتيو و شاد يا با جسارت را درميآورم.»
او در پاسخ به اين پرسش كه با اينكه نقشهايتان در ظاهر چندان شبيه هم نيست اما يك نخي مانند دانههاي تسبيح آنها را به هم نزديك ميكند و يك امضا در پايان همه كارهايتان است؟ ميگويد: «از تعريفتان ممنونم، اگر اين طور باشد كه شما ميگوييد بايد بگويم كه به آرزويم رسيدم چرا كه هميشه دوست داشتم در همه بازيهايم اثر انگشتي از خود واقعيام به نمايش بگذارم.»
از او ميپرسيم چقدر از نقشهايي را كه بازي ميكني باخودت به خانه ميبري؟
«معمولا هر نقشي را كه ميخواهم بازي كنم در هفتههاي اول درگيرش ميشوم و در خانه دائم با آن كلنجار ميروم اما معمولا بعد از گذشت مدتي وقتي با آن نقش خو ميگيرم ديگر آن را با خودم به خانه نميبرم.»
تاثير نقش
نقش ستاره تاثير خاصي روي من نداشت، چون نقش خيلي دوري نبود، اما گاهي كه فيلمنامه را ميخواندم، سوالات زيادي برايم پيش ميآمد، مثلا اينكه واقعا چرا از پل عابر پياده رد نميشويم و يا چرا سيگار ميكشيم، در حالي كه ميدانيم امراض زيادي را در پي دارد. در «مسافران» تلاش كرديم، آدمهاي فضايي كمكم تبديل به آدمهاي زميني شوند.
نويسنده متن
دهقان ميگويد: ابتدا قرار بود به عنوان نويسنده با اين گروه همكاري داشته باشم، اما بعد چون پيشنهاد بازي شد، تصميم گرفتم بازي كنم.
شور و نشاط
وقتي از او ميپرسيم در بازيهاي شقايق دهقان انرژي وجود دارد كه براي بسياري از بينندهها جذاب است اين انرژي و شور و نشاط از كجا ميآيد؟ ميگويد: «راستش را بخواهيد، اين انرژي و احساس خيلي در وجود من نيست و من بيشتر آن را از نقشهايم ميگيرم يعني براساس نقشهايي كه برايم مينويسند و به اقتضاي آن اداي آدمهاي اكتيو و شاد يا با جسارت را درميآورم.»
او در پاسخ به اين پرسش كه با اينكه نقشهايتان در ظاهر چندان شبيه هم نيست اما يك نخي مانند دانههاي تسبيح آنها را به هم نزديك ميكند و يك امضا در پايان همه كارهايتان است؟ ميگويد: «از تعريفتان ممنونم، اگر اين طور باشد كه شما ميگوييد بايد بگويم كه به آرزويم رسيدم چرا كه هميشه دوست داشتم در همه بازيهايم اثر انگشتي از خود واقعيام به نمايش بگذارم.»
از او ميپرسيم چقدر از نقشهايي را كه بازي ميكني باخودت به خانه ميبري؟
«معمولا هر نقشي را كه ميخواهم بازي كنم در هفتههاي اول درگيرش ميشوم و در خانه دائم با آن كلنجار ميروم اما معمولا بعد از گذشت مدتي وقتي با آن نقش خو ميگيرم ديگر آن را با خودم به خانه نميبرم.»
لوكيشن اصلي اين مجموعه در يكي از كوچههاي خيابان زعفرانيه تهران است.
رامبد جوان با وسواس شديدي سريال را مقابل دوربين ميبرد، ضمن اينكه حضور همسرش سحر دولتشاهي هم كمك شاياني به او كرده است.
خانه زيباتر از آن چيزي است كه در تلويزيون ميبينيم.
رامبد جوان را در گوشهاي پيدا ميكنيم، سرش شلوغ است، اما پاسخ خبرنگار ما را ميدهد.
خسته نباشي، كارها چطور پيش ميرود؟
خدا را شكر، خوب است، بچهها تمام تلاششان را به كار بستهاند تا كار مورد قبول مردم واقع شود.
تا به امروز مردم از كار چطور استقبال كردند؟
خيلي خوب بود و به نظر ميرسد از اين به بعد بهتر هم ميشود چرا كه اين دست كارها رفتهرفته مخاطب خودش را پيدا ميكنند و مطمئنا اين كار تا چند قسمت ديگر به نقطه اوجش ميرسد.
نگران نيستيد كه كار از ريتم خارج شود و مردم قصه را فراموش كنند؟
نه، چون تجربه نشان داده كه مردم كارهايي را كه دوست دارند بيشتر در خاطرشان ميماند.
از رامبد جوان خداحافظي ميكنم به سمت حميد لولايي ميروم و به او ميگويم كه از مجله خانوادهسبز آمدهام و از او ميخواهم راجع به نقشش حرف بزند. او هم درحالي كه به ما سوهان تعارف ميكند، ميگويد: اگر بگويم كار خيلي خوب است و نقشم فوقالعاده است كه بايد بگذاريد پاي خودستايي، چرا كه هنوز كار در حال پخش است و ما از انعكاس آن، چنانكه بايد مطلع نيستيم اگر هم بگويم خوب نيست باز كليت كار را زير سوال بردم پس بگذاريد اين قول را به شما بدهم كه بعد از اتمام كار، ميزبان شما عزيزان خانوادهسبز در منزلم هستم بعد از اين گفتگو، او در كافيشاپ كنار ما نشست و توضيحات جامعي راجع به شرايط كار و خودش داد كه انشاءا... در مصاحبه شخصياش از آن استفاده ميكنيم.عوامل با حوصله مشغول چيدن تخت در حياط هستند، گردوهاي تازهاي كه از دركه خريدهاند را در سيني بزرگي چيدهاند و در حال آماده كردن دكور سكانس بعدي هستند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]