تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816348837
ادب جهان - پست مدرن مثل پلاتيپوس
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ادب جهان - پست مدرن مثل پلاتيپوس
ادب جهان - پست مدرن مثل پلاتيپوس
ترجمه: مجتبي ويسي:بن نپرستك: اومبرتو اكو هرچه سناش بالاتر رفته، خردمندتر شده است و خرد او وقتي بيشتر نمود پيدا ميكند كه درباره حماقت به بحث ميپردازد.
او كه در سالن نيمه روشن هتلي در نيويورك بر كاناپه كوتاهي نشسته، سر و سينهاش را جلو ميدهد و به من توصيه ميكند «بهترين راه براي رويارويي با مسئله مرگ، درك اين نكته است كه چيز زيادي براي از دست دادن وجود ندارد.» اين پروفسور نشانهشناسي دانشگاه بولونياي ايتاليا كه چند ماهي بيشتر از بازنشستگياش نميگذرد، در سن 75 سالگي، ديگر از همكاران نويسندهاش توقعات بيجا ندارد. هر وقت اثري از يك نويسنده مورد پسندش واقع نميشود فقط آهي فيلسوفمآبانه ميكشد و ميگويد: «او اگر عاقل ميبود پروفسور رشته نشانهشناسي در دانشگاه بولونيا ميشد.»
34 دكتراي افتخاري (و تقريبا به همان اندازه، دكتراهايي كه نپذيرفته است) نشانگر تواناييهاي كمنظير اكو در عرصه فعاليتهاي تحقيقاتي و دانشگاهي است. هوش وافرش در نوشتن مقالهاي ظريف تحت عنوان «سوپرمن در هيات شكسپير»، زماني آنتوني برجس، كارگردان برجسته را وا داشت تا درباره او چنين اظهارنظر كند: «هيچكس به اندازه اين مرد اطلاعات ندارد.» اكو در دهه 60، قبل از فراگير شدن تحقيقات آكادميك درباره موضوع فرهنگ عامه، از پيشگامان اين عرصه بود، در همان دوره كه به قول خودش «بسياري از استادان دانشگاه شبها كتابهاي پليسي و كميك استريپ (داستان مصور) ميخواندند اما صداي آن را بالا نميآوردند چون در آن زمان كاري خجالتآور محسوب ميشد.»
او سپس با انتشار رمان اولش، نام گل سرخ، اين باور رايج را در صنعت نشر كه ايدههاي پيچيده و غامض سودآور نيستند، زير سوال برد چراكه 50 ميليون نسخه از كتاب او به فروش رسيد. اكو خود در اينباره چنين ميگويد: «خوانندگان به آن اندازه كه ناشران ميپندارند احمق نيستند.»
او در ايتاليا به همان هدف و مقصود در عرصه چاپ و نشر رسيده كه «جورجو آرماني» در طراحي و مد، كتاب آخرش، «درباره زشتي»، تاريخ وجوه ناخوشايند و بدمنظر را در هنر غرب پي ميگيرد و تركيبي است از تصاوير تفسيرهاي ساده و رايج كه شايد در نظر خبرگان عرصه هنر چندان پربار جلوه نكند اما در عوض همان نام نويسنده كافي است تا كتاب در هرگوشه جهان روي ميز افراد كتابخوان جا خوش كند. مجموعهاي از يادداشتهاي گاه و بيگاه اكو نيز همين اواخر تحت عنوان «برگرداندن ساعت» منتشر شده كه آن را به سادگي ميشد «درباره حماقت» نام گذاشت، چرا كه افول زندگي عوام را در عصر پوپوليسم رسانهاي به تصوير كشيده است.
اگر زشتي، همچون زيبايي، صرفا از ديد فرد بيننده قضاوت و ارزشيابي ميشود، پس آيا ميتوان گفت كه زشتي مطلق وجود دارد؟ «اكو چنين جواب ميدهد: به ظاهر، مردم عالم بر سر آن اشكال زشت و كراهتبار كه موجب انزجار ميشود، اتفاق نظر دارند. جسد چنانچه فاسد شود كما بيش به انزجار تكتك افراد منجر ميشود، اما اگر تازه بماند نميدانم چه اتفاقي خواهد افتاد و شايد براي همين است كه پديده آدمخواري هنوز از بساط دهر بر چيده نشده است. از اين قرار، باور به اين امر كه زشتي يعني فقدان كمال و سلامتي- بدان معنا كه هر كس بايد براي مثال دو چشم و دو دست داشته باشد- عليالظاهر يك نگرش عام و جهاني است.»
از منظر زيباييشناسي، اكو فردي زشت محسوب نميشود بلكه بيشتر حالتي شبيه جغد دارد. با آن طرز لباس پوشيدن، ريش و همچنين شكم گندهاش به پاواروتي مرحوم شباهت پيدا كرده و رفتار و سكنات سرزنده كسي را دارد كه از گردآوردن افراد به دور هم و مجلس گرداني لذت ميبرد. ديگر سيگار نميكشد اما صدايش هنوز دورگه است، مثل زماني كه روزي 60 نخ سيگار دود ميكرد. در تمام مدت مصاحبه نيز به يكي از آن سيگارهاي مخصوص و روشن نشدني پك ميزد.
ناماش- كه همان echo (بازتاب) در زبان انگليسي معنا ميدهد- با يكي از اصول نشانهشناسي، درباره محدوديتهاي زبان تناسب دارد. خود پروفسور چنين توضيح ميدهد: «نشانهشناسي مجموعهاي از رويكردهاي متناظر براي رويارويي با مسئله ارتباط و دلالت است و بين خودمان بماند، فقط يكي از اين رويكردها به درد بخور است؛ همان كه من ارائه دادهام.»
نشانهشناسان ديگر نظير رولان بارت، ژوليا كريستوا و ژاك لاكان آگاهانه يك خط مشي نخبهگرا و پيچيده را دنبال كردند در حالي كه اكو وجههاي ملموس و قابل دسترس به اين حوزه بخشيد و به كمك يادداشتهايي عاميانه و البته تفكربرانگيز و نوشتههايي فارغ از اصطلاحات تخصصي، به مباحث مختلف، از زيباييشناسي سدههاي ميانه تا عملكرد رسانههاي همگاني پرداخت.
اكو عنوان «پست مدرن» را براي رمانهايش مناسب ميداند چون متن آنها غالبا از ابهام زباني و تكريم از نويسندگان، فيلسوفان و انديشمندان ديني دورههاي مختلف برخوردار است. او ميگويد: «پست مدرنيسم شكلي از بيان روايت است كه يك فرض را مسلم ميانگارد: همه چيز قبلا گفته شده است.
اگر من زني را دوست داشته باشم نميتوانم بگويم «من تو را نوميدوار دوست دارم»، چون خبر دارم كه كسي ديگر، باربارا كارتلند، قبلا آن را بر زبان آورده است.
فقط ميتوانم چنين بگويم: همانطور كه باربارا كارتلند گفته، من تو را نوميدوار دوست دارم.»
تحقيق فلسفي او در سال 1997 تحت عنوان «كانت و پلاتيپوس» بحثي را پيش ميكشيد در مورد يك حيوان كه دانشمندان قرن هجدهم با توجه به شكل و شمايل آن نميدانستند آن را در رده پستانداران طبقهبندي كنند يا پرندگان و خزندگان، چون منقاري مانند اردك و دمي همچون سگ آبي داشت. اكو اين حيوان را موجودي پست مدرن ميداند و ميگويد: «همانطور كه متون پست مدرن به متون ديگر اشاره دارد، پلاتيپوس نيز به حيوانات ديگر اشاره دارد. بورخس گفته است: «پلاتيپوس حيواني است كه بدناش از اجزاي بدن حيوانات ديگر تشكيل شده اما چون در دوران اوليه تكامل پديدار شده پس احتمالا حيوانات ديگر از اجزاي بدن او به وجود آمدهاند.»
اكو فردي چند وجهي است و او را نيز، مانند پلاتيپوس، نميتوان در رده و رشتهاي خاص طبقهبندي كرد. بعد از عمري فعاليت تحقيقي و دانشگاهي، اولين اثر داستانياش را در 48 سالگي منتشر كرد. ناشري از او خواسته بود در پروژه گردآوري داستانهاي پليسي براي انتشار يك آنتولوژي مشاركت كند و اكو در مقابل كتابي 500صفحهاي تحويل او داد تحت عنوان «نام گل سرخ». ادبيات ايتاليا فاقد سنت داستان پليسي است كه اكو آن را ناشي از رنسانس و ترك بوطيقاي ارسطويي ميداند. «بوطيقا، تئوري روايت ناب است اما سنت ادبي در ايتاليا بيشتر به مقوله زبان گرايش داشت تا طرح و پيرنگ.»
وقتي از او درباره انگيزه ديرهنگاماش براي رماننويسي سوال ميكنم، جوابي سر بالا ميدهد: «مثل احساس نياز به دستشويي است. ميرويد و خودتان را خالي ميكنيد.» پافشاري كه ميكنم، ميگويد بزرگ شدن دو فرزندش او را به سوي داستاننويسي سوق داده است. ديگر كسي نبود برايش داستان بگويم، براي همين شروع كردم به نوشتن آن.»
او بعد از ساخته شدن فيلمي ماجراجويانه و سرگرمكننده براساس «نام گل سرخ» در سال 1986 با شركت شون كانري، ديگر زير بار هيچ پيشنهادي براي فيلم كردن كتابهايش نرفت. دليل چنين تصميمي را با ذكر قضيهاي- شايد جعلي- توضيح ميدهد: «روزي دختري وارد يك كتابفروشي ميشود و با ديدن رمان «نام گل سرخ» ميگويد: آه، از روي آن كه يك فيلم ساختهاند. «البته بعد از مرگ استنلي كوبريك پشيمان شد كه چرا به پيشنهاد اين كارگردان براي ساختن فيلمي از روي رمان دوماش، آونگ فوكو، جواب رد داده است.
اكو براي تحقيق درباره اين رمان، 1500 كتاب با مضامين رمزي و سري را از 10 شهر مختلف گردآوري كرد كه بعدها منبع الهامي براي شكلگيري رماني ديگر به نام «كد داوينچي» [اثر دن براون] شد. «دن براون را من خلق كردم. او در واقع يكي از شخصيتهاي عجيب و غريب رمان من است كه به موضوعات و مصالح رمزي و مهمل بسيار اهميت ميدهد.
اين نويسنده از بسياري از مصالحي كه من به آنها اشاره كرده بودم، استفاده كرد.»
در رمانهاي اكو مسائل عاطفي اغلب نمودي برجسته ندارند. او براي توضيح چنين امري به گفتهاي از تي.اس. اليوت متوسل ميشود كه ادبيات را راه گريزي از دست احساساست دانسته بود. خودش چنين ميگويد: «آدم هنگامي ميتواند يك شعر خوب عاشقانه بگويد كه ديگر عاشق نباشد، چون در آن وضعيت، بيآنكه اسير احساسات باشد شور و هيجان پيشيناش را ارزيابي ميكند.»
اما رمان آخر او با نام «شعله اسرارآميز ملكه لوانا» يك اثر حسي است و در واقع شرح حال دگرگون شده دوران كودكي و نوجواني اوست.
بعد از انتشار موفقيتآميز «نام گل سرخ»، اكو ميتوانست ديگر كار نكند و برود در جزيرهاي دور از هياهو ساكن شود و حتي كل جزيره را بخرد اما او كار تدريس را ادامه داد چون همواره آن را كار اصلي خود دانسته و نويسندگي را در جايگاه بعدي قرار داده است. حتي بعد از بازنشستگي هم دست از كار نكشيده و مرتب در شهر بولونيا سمينار برگزار ميكند.
در كشورهاي انگليسي زبان، دخالت استادان دانشگاه در مسائل اجتماعي، عملي سخيف از جانب همكاران آنها تلقي ميشود كه اكو دليل آن را ناشي از موقعيت مكاني دانشگاههاي آمريكا و انگليس ميداند.» ببينيد، دانشگاههاي آكسفورد، كمبريج، هاروارد و ييل، خارج از محدوده شهر قرار دارند كه باعث جدايي چنين مكانهايي از دنياي سياست ميشود،در حالي كه در ايتاليا، آلمان، فرانسه و اسپانيا دانشگاهها اساسا در قلب شهر ساخته شدهاند.»
اكو ديدگاه بدبينانهاي نسبت به رسانهها دارد اما در عين حال ميافزايد: در دهه 50 (1950) تلويزيون نقش مهمي در يكدست كرن زبان مرم ايتاليا ايفا كرد چون تا آن زمان بسياري از ايتالياييها فقط با لهجه محلي صحبت ميكردند. در آن سالها فقط يك كانال تلويزيوني وجود داشت كه عصرها برنامه پخش ميكرد و به همين دليل برنامهها همه گلچين شده بود، در حالي كه اكنون در ايتاليا ميتوان در روز به 100 كانال نگاه كرد كه بدين ترتيب سطح كيفي آنها پايين ميآيد. همچنين تعداد روزنامههاي ايتاليايي نسبت به گذشته دو برابر شده است و اين بدان معناست كه بايد «يا خبر بسازيد، يا يك خبر را 10بار تكرار كنيد يا سوژهها و ماجراهاي جعلي و دروغين توليد كنيد.»
اكو خود را يك فرد صلحطلب ميداند و بر اين باور است كه جنگ بايد به صورت يك تابوي جهاني درآيد. البته، به گفته خودش، اين روحيه صلحطلبي مانع از آن نميشود كه از خانوادهاش در برابر حمله دفاع نكند، اما باعث ميشود كه گزينه تهاجم نظامي به عراق را پاسخي براي حل مشكلات اين كشور نداند. او قيافهاي خشك و بيروح به خود ميگيرد و ميگويد: «بوش اگر عاقل ميبود پروفسور رشته نشانهشناسي در دانشگاه بولونيا ميشد.»
منبع: The sydney morning Herald
پنجشنبه 17 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]
-
گوناگون
پربازدیدترینها